میخواهید در آینده چهکاره شوید؟ «میخواهم معلم شوم؛ زیرا...»؛ این موضوع انشا خاطره مشترک کودکی بسیاری از ماست. بهترین خاطرههای دانشآموزیمان در لحظههایی سپری شد که نقشههایی برای برهمزدن نظم کلاس میکشیدیم و معلمهایی که صبورانه یا ناصبورانه برایمان خاطرهها ساختند و اینروزها برایشان خاطره شدیم؛ خاطرهای دور از دوران تدریسشان. بزرگتر شدیم و مثل «خانم معلم» یا «آقا معلممان» روزگار پرمشغلهای را میگذرانیم. شاید این روزها بهتر حال و هوای معلمهای مدرسهمان را درک کنیم. به مناسبت هفته معلم از معلمان خواستیم دغدغههای خود را از حرفه معلمیشان برایمان بنویسند.
مهدی بهلولی:آموزگاران برای اندیشه سنجشگرانه و اخلاق
ما در ایران دو تا روز آموزگار داریم؛ یکی دوازدهم اردیبهشت خودمان است و یکی هم پنجم اکتبر، روز جهانی آموزگار. یونسکو هر ساله و به فراخور پنجم اکتبر پیامی میدهد؛ برای نمونه: «آموزگاران برای برابری جنسیتی» (٢٠١١) یا» به سود آموزگاران موضع بگیرید!» (٢٠١٢) یا واپسین پیامش در سال ٢٠١٦: «ارجنهادن به آموزگاران، بهبود جایگاهشان». به پیروی از یونسکو و فراخور دوازدهم اردیبهشت میتوان پیامهای اینچنین داد: «آموزگاران برای اندیشه سنجشگرانه و اخلاق» یا «بهبود آموزش و زندگی آموزگاران را در صدر سیاستها بگذارید». اما یک نکته مهم در اینجا این است که اگر ما آموزگاران، خواهان بهبود جایگاهمان هستیم باید سهم خود را در این فرایند بپذیریم. این سخن به معنای نادیدهگرفتن نقش حکومت و وظیفههایی که در این راستا برعهده دارد، نیست اما خود ما آموزگاران هم یک سازه مهم در این میانه هستیم.
روز- یا بهتر بگویم هفته- آموزگار برای ما آموزگاران میتواند زمانی باشد برای بازاندیشی به نقشهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که میتوانیم داشته باشیم. یک آموزگار یک روشنفکر است کسی که به گفته هنری ژیرو، آموزششناس نامی آمریکایی، مسئول روایتهایی است که میآفریند. ما آموزگاران نباید از یاد ببریم که «از اسب افتادهایم از اصل که نیفتادهایم»- یا دستکم نباید بگذاریم که بیفتیم. روز آموزگار فرصتی است تا یادی کنیم از آموزگار- روشنفکران بزرگی همچون پرویز شهریاری یا محمد بهمنبیگی که از قضا روز درگذشت آنان در همین ماه اردیبهشت است. چنین الگوهای بزرگی میتوانند سرمشق آموزشگری ما باشند و به یادمان آورند که یک آموزگار، یک ماشین خودکار انتقال یکسری اطلاعات به مغز دانشآموزان نیست. اگر ما آموزگاران خواهان نقش بیشتری در آموزش و در جامعه هستیم نباید دست روی دست بگذاریم و تنها از زمین و زمان گلایه کنیم؛ ما باید به یک بازاندیشی بنیادین درباره خودمان دست زنیم.
عبدالجلیل کریمپور:من با معلمی زندگی میکنم
از کودکی، زمانی که به دبستان میرفتم، همیشه معلم را بر اریکه قدرت اندیشه میدیدم و باور داشتم که میتواند حتی جهانی را تغییر دهد! میتواند پاسخگویی صبور برای همه سؤالهای درون ذهنم باشد! آنچه از او و کلاسش در ذهن من ماندگار ماند، شکوه اندیشهاش بود که مرا خالصانه به جایگاهش علاقهمند میکرد. با خودم میگفتم: اگر پلیسها اسلحه دارند، او هم اندیشه دارد. او میداند و میتواند. سالها گذشت، معلمان زیادی را دیدم. من هم بزرگتر میشدم، زمانه تغییر میکرد. باز هم او را دوست میداشتم. معلمی را هم دوست میداشتم. آنقدر که خود نیز معلم شدم و امروز، معلمی همه زندگی من شده است! معلمی را دوست دارم، همچون نجابت عشق و میدانم که در این راه نباید خود را گول زد. باید آدم بود و عاشق. باید فهمید. باید از خواب غفلت بیدار شد. باید خلاقیت داشت... میدانم که معلم خوب، معلم آگاه است. میداند که نباید متملق باشد. میداند که رئیس بنا بر دلایلی رئیس شده و او بنا بر همه دلایل معلم است. او میداند که اگر خود بر حقوقش آگاه باشد آن را مطالبه میکند و خود نیز میتواند دیگری را از حقوقش آگاه كند. او اگر به خود احترام بگذارد و خود را ارزان نفروشد، دیگران هم برایش ارزشی قائل خواهند بود. معلم خوب تنها کار و هدفش برایش ملاک است، نه خرسندی پشت میزنشینان. معلم خوب میداند که دانشآموزش به امید او به مدرسه میآید. میخواهد او هم بفهمد، او هم از ناآگاهی به تنگ آمده است. معلم خوب باید راهش را آگاهانه انتخاب كند و مراقب باشد که پایش بر گلولای غفلت نچسبد! حال که افزون بر ٢٠ سال از معلمیام گذشته، معلمی را زندگی میکنم و تلاش میکنم تا آزاد باشم و درس آزادگی بیاموزم! با خود عهد بستهام که معلم باشم و این واقعیت را که معلمیاز ارج و قرب افتاده را از ذهنم بیرون بیندازم و هیچگاه چشمان گودرفته و منتظر شاگردم را با دنیاها عوض نکنم و با خودم عهد ببندم که همیشه معلم باشم.
علی بهشتینیا:در بیان توانگری و معلمی
یکی از توانگران در صورت درویشان نه بر صفت ایشان در محفلی دیدم نشسته و مدح معلمان آغاز کرده، سخن بدینجا رسانیده که معلمی شغل انبیاست و معلمان از جمله انبیا هستند. مرا که خود از جمله انبیا و معلمانم این سخن سخت آمد و گفتم ای یار! توانگران، دخل مسکیناناند و ذخیره گوشهنشینان؛ اگر قدرت جودست وگر قوت سجود توانگران را به میسر شود که مال مزکی دارند و دل آسوده. پیداست که از معده خالی چه قوت آید و از دست تهی چه مروت و از دست گرسنه چه خیر؟ گفت این شنیدی و آن نشنیدی که معلمان مرد میدان رضایند و تسلیم تیر قضا ایشان [معلمان] خرقه ابرار و نیکان پوشند و در لقمه حلال کوشند. مقام ما توانگران کی به مرتبه ایشان رسد که در مقام ایشان گویند: «اولئک لهم رزق معلوم» معلمان کسانی هستند که رزقشان معلوم است. حالی که توانگر این مبالغه فرمود، عنان طاقت از دست تحمل برفت؛ تیغ زبان برکشیدم و گفتم حالی هر کجا معلمی بینی، گویی تلخی دیدهای و سختیکشیدهای را دیدهای.
توانگر گفت مذمت معلمان روا مدار که ایشان چون ابر آذارند و مدام بر نهال دانش میبارند. اما توانگران بنده درمند و بر مرکبی دگر سوارند. القصه توانگر وصف معلمان کرد و من وصف توانگران، عاقبالامر دادخواهی به پیش قاضی بردیم که قاضی مصلحتی جوید. قاضی روی به من کرد و گفت: ای که گفتی توانگران رزق وافر دارند و دلی فارغ. مگر آن زمان که تو درس میخواندی این توانگر همکلاسی تو نبود؟ آن زمان توانگر کتاب و دفترش را خرج شکمش میکرد و تو خرج مغزت و اینگونه خرج مغز تو از شکمت بیشتر شد. حال که ردای معلمی بر تن کردهای به قضا رضا بده و از توانگری بگذر. پس از سخنان قاضی، ما چنان کردیم و توانگر مرکب استطاعت خود را سوی بازار جهانید و من هم ردای معلمی بر تن کردم و آشفته و پریشانخاطر به آنچه گذشت اندیشیدم.
محمدرضا نیکنژاد:معلمان در کانون آموزش کیفیاند
١٢ اردیبهشت، سالروز جانباختن ابوالحسن خانعلی، دبیر دبیرستان جامی تهران، در گردهمایی اعتراضی- صنفی معلمان در سال ٤٠ است که همزمانشدنش با شهادت آیتالله مطهری در نیمهشب ١١ اردیبهشت ٥٨، باعث شد بهعنوان روز معلم پذیرفته شود. گرچه در این هفته همه از معلم میگویند و مینویسند؛ اما کمتر کسی از جایگاه معلم و معلمی در جهان نوین میگوید. ازاینرو بد نیست بند ٧ از بیانیه ١٠بندی ١٦ نهاد آموزشی جهانی با عنوان «حق برخورداری از آموزش در برنامه توسعه ٢٠١٥» را با هم بخوانیم تا با رویکرد جهانی درباره معلم آشنا شویم و آن را با جایگاه او در ایران مقایسه کنیم و از این رهگذر، درسهایی برای بهبود آموزش بیاموزیم. «هفت: معلمان در کانون آموزشوپرورش کیفیاند. برنامه توسعه جهانی برای آموزشوپرورش باید معلمان را در کانون تلاشها برای دستیابی به کیفیت آموزشی قرار دهد. این کار، اولویتدادن به تربیت معلم و پرورش حرفهای آنان در همه سطوح آموزش-مانند آموزش و سوادآموزی بزرگسالان، کاهش شمار دانشآموزان کلاس، فراهمکردن منابع یاددهی- یادگیری و بهبود دستمزدها و شرایط عمومی کار را شامل میشود.
حقوق معلمان هم بهعنوان یک اصل و هم بهعنوان شرطی برای برآوردن حق برخورداری از آموزش فراگیر انسان، باید تحقق یابد. به معلمان باید در همه سطوح آموزش بهعنوان حرفهایهای باکیفیت و برخوردار از دانشِ تخصصی و خودرهبر نگریسته شود و به ایشان آزادی آکادمیک داده شود. معلمان را باید کنشگرانه با نقشی پیشرو در فرایند معناسازی باکیفیت آموزشی، درگیر گفتوگو، تصمیمگیری و سیاستگذاریها کرد. بهعنوان آخرین و نه کمارزشترین (راهکار)، ارزشیابی معلم باید در فضایی سازنده و یادگیریمحور و با دخالت مؤثر آنها، انجام پذیرد. هرگز نباید ارزشیابی معلم با ارزیابی عملکرد آموزشی دانشآموزانشان، برای تنبیه یا پاداش معلمان و با معیار قراردادن پول بیشتر یا شکلهای دیگر امتیاز، مورد استفاده قرار گیرد. این کار رقابت بازیگران آموزشی- که باید همکار و همیار هم باشند- را تحریک میکند». پرسش این است که آموزشوپرورش ما تا چه اندازه توانسته است در راستای رهنمودهای بالا پیش برود؟ یا اصلا پیش میرود!؟
عزتاله مهدوی:بایستهها و موانع موجود بر سر راه معلم خوببودن
قبل از هر سخنی باید دراینباره به تفاهم برسیم که «تدریس» علاوه بر معادلهایی مانند: «انتقال، هدایت، تعلیم، اطلاعرسانی، مشاوره، حمایت، آموزش، تلقین، روشنگری و نصیحت»، معادلهای دیگری مانند: «انگیزهدادن، سهولتبخشیدن، تشویقکردن، پرورشدادن و همکاری کردن» نیز دارد. البته هنوز در «مجادله بزرگ» که آیا باید بر دروس مصوب تکیه کنیم یا بر پرورش تفکر دانشآموزان، به سرانجامی نرسیدهایم، اگرچه پذیرفتهایم یک معلم خوب و کارآمد، در کنار دانایی و حیات فکری و مهارتهای انگیزشی و آموزشی، باید به مسئولیت شغلی خود وقوف کامل داشته و به فعالیت حرفهای خود عشق بورزد و در این شغل دارای سَبک منحصربهفرد خود باشد و نارسایی و اخلال در این موارد، میتواند عامل محققنشدن شغل معلمی محسوب شود.
اززمانیکه در پی موج مدرنیزاسیون جامعه ایرانی، برنامه جامع دولتی برای آموزش عمومیو پرورش منابع انسانی در دستور کار حکومتها قرار گرفت، وظیفه تأمین منابع و مصالح را نیز پذیرفتند. طول کشید تا معلوم شود جغرافیای معلمی را نمیتوان در انبوهی از دستورالعملها و مراتب اداری محبوس کرد و بهتدریج قانع شدهایم کار تعلیم و تربیت مانند راهاندازی خط تولید یک کارخانه نیست. اولویتهای ریز و درشت حکومتها به مجریان اجازه نداد یک برنامه راهبردی درازمدت تدوین کنند و تازه داریم متوجه میشویم که تنظیم سندهای تحول در نظام تعلیم و تربیت رسمی بر اساس فلسفهها و رهیافتهای حداکثری، نهتنها مأیوسکننده است بلکه باید از همان ابتدا بهتدریج، بر اساس عقلانیت و درک هویت جامعه ایرانی (که بخش بیشتر آن مسلمان هستند) و برای تأمین نیازهاي حیاتی ملت، دست به تولید سند میزدیم و با انقلاب در ساختارها و تلاش برای استیلای نگاه حداکثری، وضعیت را وخیمتر نمیکردیم. مسئله تأمین معیشت معلمان و تحقق جایگاه منزلتی آنها، من را به یاد سهروردی متفکر انداخت. او یک قاعده را مطرح میکند (قاعده امکان اشرف)؛ اول حوضچههای نزدیک به چشمه آب پر میشوند، نکند حوضچه تعلیم و تربیت در پایینترین نقطه جا دارد؟
فروغ تیموریان:معلم و جایگاه مهم و تأثیرگذار او
شعار امسال روز جهانی معلم از سوی یونسکو چنین اعلام شد.: «میداندادن به معلمان، ساختن جوامع پایدار» و امسال در آستانه روز معلم به این میاندیشم که تا چه اندازه این شعار تحقق یافته است؟ این سؤال برایم مطرح میشود که آیا شرایط فکری و مادی بانیان فرهنگ بهخصوص معلمان این کشور که معماران فکر و اندیشه تنها سرمایه پایدار این کشور یعنی شهروندهای آینده این مرز و بوم هستند، آرامش روانی و روحی برای انجام رسالت خود یعنی تربیت نسلی روشنفکر و فرهیخته که ضامن امنیت و صلح پایدار باشند را دارا هستند؟ آیا دغدغه دولت بهبود آموزش و فرهنگ کشور نخواهد بود؟ آیا توانمندسازی و رشد و پرورش نسلهای این سرزمین برایشان مهم نیست؟ و توجهکردن و اهمیتدادن به سازندگان این اندیشه و دانایی جزء کدامیک از اولویتهای دولت است؟ معلم یک کارمند یا کارگر ساده نیست. او فراتر از اینهاست.
کسی است که بهترین سالهای عمرش و اوج جوانیاش را در کلاسهای درس و کنار دانشآموزان و نسلهای مختلف گذرانده است. انسانی است که زندگی ۳۰ساله حرفهای خودش را وقف آموزش و تعلیم و فرهنگ میکند و از کارش هم راضی است، به دانشآموزانش عشق میورزد و کارش را عاشقانه انجام میدهد. اکثر این افراد تمرکزشان بر روی همین یک شغل است. معلمانی که در طول زندگیشان حیاتبخش زندگی دیگران و جامعه بودهاند و بهدور از هیاهو و بیتکلف فعالیت کردند و حتی سیستم هم آنها را ندیده و نمیبیند! پس انتظار میرود از دولت محترم آینده هدف غایی و فلسفه اصلی آموزشوپرورش و رسالت خطیری که بر دوش دارد را بشناسد و در سند چشمانداز و برنامههای راهبردی و سند ملی آموزشی رو به سوی کمال و توجه به انسانیت و شأن عظیم و والای معلمان قدم بردارد. دلسوزانی باشند که حرف اصلیشان عدم تبعیض بین کارکنان مختلف دولت و احترامگذاشتن و بهادادن به جایگاه و ارزشهای معلمان در کنار نیازهای مادی و معیشتی باشد زیرا توجه به نیازها، سختیها و مشکلات متعدد این قشر زحمتکش، توجه به پیشرفت و توسعهیافتگی کشور است. حمایت از او حمایت از نسلهایی است که در جامعه توسط او تربیت خواهند شد... .
- 16
- 7