خلاق آكادميك در ايران، بحثانگيز و مناقشهآميز شده است. همهجا سخن از ضعفهاي هنجاري يا حتي بيهنجاري در دانشگاههاست. من در اين بحث بيشتر به آن بخش متمركز ميشوم كه از سست شدن اخلاقيات تحصيلي در دانشجويان سخن ميرود مانند رواج مدركگرايي، كميابي شوق علمآموزي، سرسري گرفتن درس، دستبرد و تقلب علمي، بازار سياه خريد و فروش پاياننامه (پديده ميدان انقلاب)، رفتارهاي موسوم به «بردار و بچسبان» در تهيه مقالات كاري، سهلانگاري در هنجارهاي دانشگاهي و تكاليف تحصيلي و تحقيقي، عددسازي و مقالهسازي، كم شدن احساس مسووليت، فردگرايي خودمدار و انگيزههاي پايين كارگروهي، عدم استقبال جدي از اجتماعات يادگيري و مانند آن.
اينها براي هركس كه صميمانه به فرهنگ دانشگاهي و علمي اين سرزمين چشم دوخته است نگرانكنندهاند اما نگرانكنندهتر از آن، اين است كه چنين گفتارهايي گويا بيشتر و صرفا از باب عادت مفرط در ما ايرانيان براي قضاوت كردن و فقط قضاوت كردن! باشد. چكشهاي قضاوت پيدرپي فرود ميآيد اما تحليل و ريشهيابي اندك است، به مسووليتهاي عمومي خود كمتر توجه ميكنيم. جامعه ما نيازمند «حس غمخواري انساندوستانه اخلاقي»، به جاي شماتت و قضاوت اخلاقي خشك و خالي است. عجيب است كه حتي مسوولان امور نيز با اين قضاوتها و اندرزنامههاي اجتماعي همصدا شدهاند و دادشان بلند است كه اخلاق تحصيلي دانشجويان تنزل يافته است. در اين ميان اما كمتر ميپرسيم كه «شرايط امكان» را براي اخلاقي بودن فرزندان دانشجو در اين سرزمين چقدر فراهم ميآوريم؟
بيان مساله
يك پرسش جدي در مباحث اخلاقپژوهي هست كه براي اخلاقي بودن انسانها، اين جهان چقدر همكاري ميكند؟ مداقههاي مفهومي و نظري بسيار بااهميتي در كتب و منابع فلسفه اخلاق صورت گرفته است. اكنون در ارتباط با بحث ما نيز، پرسش اين است كه براي اخلاقي بودن شيوههاي علمآموزي فرزندان دانشجويمان و اجتماعي شدن صحيح علميشان، جامعه ما چقدر با آنها همكاري ميكند؟ حكمراني خوب، حكمراني آموزش عالي و مديريت دانشگاهها چقدر با دانشجويان براي اخلاقي بودن آنان همكاري ميكند؟
در بحث حاضر، من از نظريه بخت اخلاقي استفاده خواهم كرد كه يكي از مباحث مهم «علمالاخلاق» جديد و نيز فلسفه اخلاق است. ويليامز و نيگل درباره آن بحث كردهاند. نلكين در دايرهالمعارف استنفورد اين بحثها را گزارش داده است (٢٠١٣). طي چند سال اخير، اين مباحث به برخي مقالات داخل كشور نيز راه يافته است. خانم خدادادي، گزارش نلكين را به فارسي درآورده است (١٣٩٣). همچنين مقالاتي از خزايي و تمدن (١٣٩٥) و نيز از عبادتي، جاهد و اترك (١٣٩٦) و ديگران در مجلات منتشر شده است.
نظريه بخت اخلاقي
نظريه بخت اخلاقي چه ميگويد؟ خلاصه اين نظريه آن است كه شانس افراد و گروههاي اجتماعي براي اخلاقي بودن ميتواند متفاوت باشد. انواع عوامل تاريخي، اجتماعي، فرهنگي و نيز آموزش و پرورش و حتي صفات شخصيتي مختلف ممكن است «بخت اخلاقي بودن» را براي افراد و گروهها كاهش يا افزايش بدهند. براي مثال افراد وگروههايي هستند كه نهادهاي اجتماعي شدن به آنها كمك كرده است تا فرآيند جامعهپذيري و دروني كردن ارزشها و هنجارها را با موفقيت طي بكنند و در نتيجه از شانس اخلاقي بالايي برخوردارند اما برعكس برخي افراد و گروهها از چنين شانسي برخوردار نشدهاند و محروم ماندهاند. حتي ويژگيهاي شخصيتي در بخت اخلاقي افراد دخيل است مثلا فرد خونگرم، از شانس اخلاقي بيشتري برخوردار است تا فرد هيجاني يا عصبانيمزاج. كسي كه دچار اختلال ترشح غدد درونريز ميشود بخشي از بختهاي اخلاقي را از دست ميدهد. فردي كه احساس نابرابري و بيعدالتي ميكند، به همان ميزان ممكن است دلش در معرض كينه و نفرت و بيگانگي قرار بگيرد، دانشجويي كه در پيرامون خود، شواهد زيادي از اجحاف و بيقاعدگي و ناشايستگي ميبيند تا چه اندازه انتظار ميرود شوق اخلاق علمي در وجودش همچنان سرشار بماند؟
ظرفيتهاي نظريه
نظريه شانس اخلاقي به درستي «بيش قضاوتي ِ اخلاقي» معمول در فرهنگ ما را محل مناقشه قرار ميدهد و حسي از غمخواري تلخ رئاليستي و يك درك اصيل و ژرف اخلاق انساندوستانه (و نه اخلاق محتسبي) به ما ميدهد. ارسطو در اخلاق نيكو ماخوسي از نيكبختي (ادايمونيا) بحث كرده است.
نيكبختي، چنانكه از واژهاش نيز پيداست، فقط در دست فرد (و در اينجا فرزندان دانشجوي ما) نيست بلكه نيازمند نظام تعليم و تربيت صحيح و مابقي قضاياست. بدين ترتيب براي اينكه انسانها اخلاقي باشند لازم است جهان با آنها همكاري بكند و به عبارت ديگر حداقل لازمي از آموزش و پرورش، سلامت، حكومت، امنيت و مديريت و ديگر شرايط به نحو مطلوب فراهم بيايد. اكنون اگر به اخلاق تحصيلي دانشجويان درجامعه كنوني ايران از اين منظر بنگريم اين پرسش مهيب به ميان ميآيد كه آيا جهان (و در اينجا جامعه ايران و شرايط آموزش عالي كشور و سياستهاي عمومي دولت و كيفيت حكمراني و اداره كشور و آموزش عالي و موقعيت كنوني مديريت دانشگاه و قوانين آن) تاچهحدي با دانشجويان اين سرزمين براي اخلاقي بودن آنها همكاري مثبت و موثري ميكند؟
در نظريه شانس اخلاقي از چند بخت بحث شده است مانند بخت منتجه، بخت تشكيلدهنده، بخت اقتضايي و بخت علي. اين چهارتا البته همپوشانيهايي با هم دارند. اما نظريهپردازان بخت اخلاقي با مجموعه اين بختها ميخواهند توضيح بدهند كه چهبسا يك رفتار اخلاقي نكوهيده، از سر شوربختي سر ميزند. براي مثال در «بخت منتجه» ميگويند دو نفر الف و ب به يكسان در معرض عمل بدي هستند ولي يك امر تصادفي سبب ميشود فرد الف به آن عمل مبادرت بكند و فرد ب مبادرت نكند. در «بخت تشكيلدهنده» نيز از خصوصيتهاي ارثي و بدني و ژنتيكي بحث ميشود كه فردي را به اخلاق مذمومي سوق ميدهد يا در «بخت اخلاقي اقتضايي» به عوامل و مقتضيات محيطي و موقعيتي اشاره ميشود كه افراد را به اعمال خوب يا بد سوق ميدهند و همينطور در «بخت علي» از مجموعه علل و عوامل تاريخي و پيشين موثر بر رفتار خوب يا بد افراد و گروهها بحث ميشود.
اگر در ذيل نظريه بخت اخلاقي به اخلاق تحصيلي دانشجويان در جامعه كنوني ايران نظر كنيم به مجموعه متغيرهايي ميرسيم كه بيرون از كنترل دانشجويان هستند و بخت اخلاقي بودن فرزندانمان را تحت تاثير قرار ميدهند. اينجانب قبلا از يكي از موضوعات جديد عصبشناسي شناختي يعني «تهي شدن خود » بحث كردهام و مشروحا در كتاب گاه و بيگاهي دانشگاه آمده است.
اين بررسي نشان ميدهد كه بروكراسي اداري دانشگاه و مجموعه ديگر عوامل مديريتي و فرهنگي و سازماني آن در ايران، انرژي اخلاقي دانشجويان را به طرز درخورتوجهي خالي ميكند. طبق تحقيقات مختلفي نيز كه ديگر محققان از جمله همكاران عزيزم دكتر نورشاهي، دكتر منيعي، دكتر مرجايي و دكتر حسيني (هركدام از يك منظر) انجام دادهاند، معلوم شده است كه عواملي سيستمي در جامعه ما و نظام آموزش عالي و نحوه اداره دانشگاهها سبب ميشوند شرايط امكان براي اخلاق علمي دانشجويان دشوار بشود و شانس اخلاقي بودن براي دانشجويان كاهش پيدا بكند.
دانشجويان ما نسبت به اثربخشي شغلي تحصيلاتشان چندان اعتماد ندارند، ارزشهاي كاربردي آموزشهاي دانشگاهي را پايين ميبينند، هر روز ضعفها و نارساييهاي جدي در خصوص كيفيت آموزش دانشگاهي مشاهده ميكنند، برخي برنامههاي درسي در تحصيلات دانشگاهي براي آنها فاقد جذابيت كافي است، شاهد رواج مقالهگرايي صوري و تودهوار در دانشگاهها و در بين اعضاي هيات علمي طبق آييننامه ارتقاي ابلاغ شده از سوي متوليان امر در كشور هستند، مقررات دست و پاگير امور آموزشي و دانشجويي در دانشگاه آنها را آزار ميدهد،
در مديريت دانشگاهي شاهد شايستهگرايي چنداني نيستند، برخي رفتارها و روابط توسعهنيافته در فرهنگ سازماني دانشگاه و جو گروههاي دانشگاهي و مناسبات ميان مديران و اعضاي هيات علمي دانشگاه به شور اخلاقي آنها لطمه ميزند، مصاديق بيعدالتي و نابرابري در توزيع فرصتها و سپردن مسووليتها در دانشگاه كم نيست، شواهد بيعدالتي و خاصگرايي در نمرههاي كلاسي و امتحاني يا داوري پاياننامهها اندك نيست، خصوصا كه طي سالهاي گذشته فرصتهاي برابري براي تشكلهاي دانشجويي و فعاليتهاي اصيل و درونزاي علمي و هنري و فرهنگي و اجتماعي در گروههاي مختلف دانشجويي فراهم نشده است و در عوض از فعاليتها ممانعت شده و همهچيز به چشم امنيتي نگريسته شده است.
پيمايش ملي صورت گرفته در سال ٩٦-٩٥ در بين دانشجويان دانشگاههاي كشور توسط دكتر حسيني حاكي از فرسودگي تحصيلي متوسطي در ٥٠ تا ٦٠ درصد دانشجويان است. در اين پيمايش، فرسودگي تحصيلي در برگيرنده سه مولفه خستگي تحصيلي، بيعلاقگي تحصيلي و احساس ناكارآمدي تحصيلي است. آيا اينها همه گواهي نميدهند كه ما با سياستها و سيستمهاي موجودمان، مرتب بختاخلاقي بودن را براي فرزندان دانشجو كاهش ميدهيم؟
محدوديتهاي نظريه
در اينجا قدري نيز به نقد نظريه بخت اخلاقي خواهم پرداخت. هر نظريهاي براي توضيح جهان ما از يكسو ظرفيتهايي دارد و از ديگرسو محدوديتهايي به بار ميآورد. نظريه بخت اخلاقي هرچند افقي از رئاليسم اخلاقي را پيش روي مباحث اخلاقي ميگشايد اما تفسيري از اين نظريه ميتواند دامي پيش پاي ما بنهد و آن عبارت از نگريستن به خود به عنوان « قرباني» است. معمولا در درك عاميانه نيز اين نگاه متاسفانه رواج دارد. ما مردم با اشاره به برخي علل و عوامل ساختاري و اجتماعي، يك قرباني مسلوبالاختيار از خود ميسازيم كه مسووليت اخلاقي چنداني ندارد. منظر «دانشجو به عنوان قرباني» در بحث ما بدين معناست كه دانشجو به اين نتيجه برسد هيچ مسووليت اخلاقي ندارد و قرباني شرايط اجتماعي و سيستمهاست. اين يك خطاي منطقي و علمي است و از او بهنادرست، پايان كنش اخلاقي و پايان استدلال اخلاقي نتيجه گرفته ميشود.
به عبارت ديگر نظريه بخت اخلاقي يكي از اصول اخلاق يعني «اصل كنترل» را تا حدي به درستي مورد چون وچرا قرار ميدهد. اين كار به يك جهت منطقي است و داوري اخلاقي ما را به احتياط رئاليستي فرا ميخواند، از قضاوتپيشگي ما كم ميكند و در عوض به حس اصيل و انساندوستانه غمخواري اخلاقي و به همكاري اخلاقي ما با ديگران ميافزايد. وقتي دانشجو به سبب وجود عوامل بيرون از خود، كنترل كامل اعمالش را ندارد پس لازم است نسبت به داوري اخلاقي درباره او احتياط كنيم و بهجايش با او غمخواري و براي اخلاقي بودنش همكاري كنيم. به تعبير نيگل تا چه حدي حق داريم مردم را به دليل اعمالي كه عمدتا ناشي از عواملي وراي كنترل آنهاست مذمت بكنيم؟ اما مساله به اين سادگي نيز نيست.
- 12
- 5