در زمان دولتهای نهم و دهم وضعیت به این صورت بود که دکتر احمدینژاد تودلبرو یا همراهان ایشان (که معمولا اندازه یه کلاس درس دههشصت بودند) یا هیات دولت، معمولا سوال را با سوال جواب میدادند، یا جواب سوال را میبردند هشتصدکیلومتر آنطرفتر جواب میدادند، خلاصه جواب سوال «مشکل ارز رو چطوری حل میکنید؟!» دو حالت داشت؛ یا میگفتند: «بنده از شما میپرسم؛ مشکل ارز رو چطوری حل میکنیم؟!» یا «توی خورش کرفس، مرغ نریزید!» جواب سوال شما بود.
در آن دوره جذاب و قشنگ تاریخی ما فهمیدیم که کلا آدم سوال نپرسد، بهتر است، در نتیجه دولت های یازدهم و دوازدهم که سر کار آمدند، مردم کلا سوال نمیپرسیدند. مدیران هم که عشق سخنرانی و مصاحبه و صحبتکردن، بدون سوال مانده بودند. در نتیجه این دولت بود که از مردم سوالپرسیدن را آغاز کرد. مثلا رئیسجمهور میپرسید: «این چه وضع قیمت مسکنه؟! جوونا چرا بیکارن؟! هوا واسه چی آلودهست؟! دلار چرا رفت بالا؟! سکه را چه شد؟! ابر بیباران را چه شد؟!»اما الان دیگر حتی از ما سوال هم نمیپرسند.
بلکه وزیری که مثلا وظیفه او و وزارتخانهاش این است که مشکل بازار را حلکند، میگوید: «خودرو خیلی گرون شدهها، این وضعیت بازار خودرو درست نیست!» در عمق نگاهشان به مردم هم یک «پاشید برید مشکلات رِ حلکنید!» خاصی دیده میشود.در نتیجه بهزودی احتمالا شاهد چنین سخنانی خواهیم بود: «من میخوابم، صبح بیدار شدم مشکل ازدواج رو باید حل کرده باشیدها»، «مردم حواسشون باشه، شنبه که اومدم وزارتخونه قیمت خودرو نباید این باشهها.» و مردم بروند و مشکلات را حل کنند!
- 20
- 1