دکتر محمود احمدینژاد رئیسجمهور سابق و بامزه کشورمان، در ادامه سفرهای استانی خود (چرا واقعا؟!) به یک روستا تشریف برده و پشت یک وانت نیسان که روی آن نوشته «خرید و فروش مصالح ساختمانی» ایستاده و از میان مردم آبادی عبور کرده است.
ای کاش تا بلندگوی وانت هم آن حوالی بود، ایشان یک دمی میگرفتند و میخواندند، چون سابقا در مجلس شورای اسلامی ترانه یک خواننده آنطرف آبی را بهصورت دکلمه اجرا کرده بودند و با اینکه ما کلا (مسبوق به سابقه تلخ است!) خیلی جنس صدای ایشان را دوست نداریم اما از تواناییهای نامبرده در خوانندگی آگاه هستیم.
اما ایستادن یک سیاستمدار پشت یک وانت نیسان که مزین به تابلوی خرید و فروش مصالح ساختمانی است، اگر سوژه امروز طنز ما نباشد، پس از برای چیست؟ اصلا نفس این اتفاق آدم را به فکر میاندازد که اگر پشت یک وانت نیسان، مصالح ساختمانی باشد مفیدتر است یا یک سیاستمدار؟! البته این وسط یکسری شباهت (میان مصالح ساختمانی و سیاستمدار) هم وجود دارد که نباید از آنها غافل شویم؛ هر دوی این عزیزان برای تختهکردن در یکجا مناسب هستند، با مصالح ساختمانی در یک خانه را تخته میکنیم، با تصمیمهای برخی سیاستمداران در سازمان برنامه و بودجه را! با مصالح ساختمانی یکجا را گِل میگیریم، با تصمیم برخی سیاستمداران درهایی را گل میگیریم که در واقع در ندارند، مثل اقتصاد، بیدر و پیکر هستند اما آنها همان در فرضی را هم گل میگیرند.
اما این وسط تفاوتهایی نیز وجود دارد؛ یکی از این تفاوتها این است که مصالح ساختمانی اساسا توانایی و قابلیت تصمیمگیری ندارند، یعنی نمیتوانند تصمیمگیری کنند. شما یک استامبولی، یک بیلچه یا یک کلنگ را یکجایی بگذارید، دست به هیچی نمیزند، هیچ تصمیمی نمیگیرد، هیچ طرحی را اجرایی نمیکند و در نتیجه بیضررتر است. خلاصه ما این ترکیب سیاستمدار با مصالح ساختمانی را به فال نیک میگیریم؛ باشد که عزیزان بدانند حداقل میتوان مثل مصالح ساختمانی تصمیمگیری نکرد و ضرری نرساند!
- 19
- 3