به مناسبت هفته دفاع مقدس با حسن قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت به عنوان یکی از کسانی که در جنگ تحمیلی حضور فعال داشته است، به گفتوگو نشستیم.
قاضی زاده هاشمی نزدیک به سه سال در جبهه های جنوب و غرب کشور در واحدهای مهندسی و رزمی جهاد فعالیت داشته و همین مدت نیز چندین بار مجروح شده است.
در این گفتوگو سعی کردایم به مباحث خارج از شخصیت حقوقی قاضیزاده هاشمی بپردازیم و پای را خارج از کلیشههای مرسوم مصاحبه بگذاریم و تنها از شخصیت حقیقی حسن قاضی زاده هاشمی بپرسیم و بشنویم حرفهایی که به گفته وزیر بهداشت تا به امروز کمتر بیان شده است.
برای انجام مصاحبه به ساختمان وزارت بهداشت در شهرک غرب میرویم. در بالاترین طبقه این ساختمان دفتر وزیر بهداشت قرار دارد. دکتر هاشمی همانطور که قرار بود با یک لباس سفید پزشکی به استقبالمان می آید؛ قاضی زاده برادر یک شهید است و به گفته خودش در دوران دفاع مقدس شغل تمام خانواده وی دفاع و جنگیدن بوده است، در ادامه مشروح گفتوگوی خبرگزاری فارس با حسن قاضیزاده هاشمی وزیر بهداشت دولت دوازدهم را میخوانید.
** آقای دکتر، درباره زندگی شخصی شما مصاحبه هایی پیش از این منتشر شده است، اما عموما با چاشنی موضوعاتی مثل وزارت و چشم پزشکی و وضعیت مالی و سیاست بوده است. امروز می خواهیم از زاویه به زندگی شخصی شما نگاه کنیم که تا امروز کمتر گفته و خوانده شده است.
شما در جنگ تحمیلی حضور داشتید، علت این حضور چه بوده است و تحت چه عنوانی به جبهه رفتید؟
قاضی زاده هاشمی: شاید اینکه کمتر گفته شده یا اصلا نگفته ام این است که بیان این موارد خیلی ضرورت نداشته است، بالاخره خیلیها به جبهه رفته اند، شاید هدف شما این باشد که بگویید فرقی بین دولت و مردم نیست. همان طوری که حضرت امام (ره) فرمودند و رهبری بر آن اصرار دارند، ما قبل از انقلاب همانند دیگر مردم در جبهه آن روزها حضور داشتیم، بعد از انقلاب نیز جهاد سازندگی را راه انداختیم و در فاصله کوتاهی جنگ شروع شد؛ روز سوم جنگ ما در اهواز بودیم، آن زمان حدوداً ۲۲ سال داشتم و با تعدادی از دوستان رفتیم و ماندگار شدیم.
** شما نزدیک به سه سال در جبهه حاضر بودید، این مدت در کدام مناطق فعالیت داشتید؟
وزیر بهداشت: از همان اول جنگ کنار شهید چمران در ستاد جنگهای نامنظم بودم، عملیاتی از جنوب کشور نبود که حضور نداشته باشم، همچنین مواقعی در عملیاتهای مختلف غرب نیز حاضر بودم؛ بخش عمده کارمان مهندسی رزمی و بخشی هم کار مدیریتی بود، البته در روزهای اول جنگ به دلیل اینکه اهواز در حال سقوط بود، همه نگران بودیم که جاده اندیمشک به اهواز بسته نشود و از طرفی اهواز سقوط نکند.
۷ ماه در آنجا بودیم که روزهای بسیار سختی بود، بعد از آنهم در عملیات فتحالمبین، بستان، تنگه چزابه و در کنارش هم عملیاتهای دیگر والفجرها و رمضان حضور داشتم.
**با کدام فرماندهان دفاع مقدس از نزدیک در کار کرده اید؟
هاشمی: دو فرمانده اصلی بود، یکی شهید صیاد شیرازی و دیگری محسن رضایی؛ از بقیه فرماندهان شهید چمران و دیگری حضرت آقا بودند که در اتاق جنگ یا استانداری جلسات تشکیل میشد. دورانی بود که به نوعی فرماندهی دست بنیصدر بود و در مقابل آن نیز کسانی بودند که حول محوریت مقام معظم رهبری که آن موقع دبیر ملی شورای دفاع بودن و مسئولیت جنگ را هم بر عهده داشتند.
** با کدام یک از شهدا دوست و رفیق صمیمی بودید و آیا از آنها خاطره خاصی دارید؟
قاضی زاده هاشمی: شهدای زیادی هستند شهدای بزرگی که با ما همسنگر بودند، همان جهادیهایی بودند که زیر سختی توپ و گلوله، پدافند میکردند، از آنها بیشتر خاطره دارم. دو نفر از عزیزترین آنان که خراسانی بودند شهید تقی رجبی و هاشم ساجدی بودند و اولین فرماندهی رزمی مهندس شهید محمد طرحچی بود که رفاقت نزدیکی با وی داشتم.
** آیا از نزدیک با عراقیها روبهرو شدید و جنگ نفر به نفر را لمس کرده اید؟
قاضی زاده: بله اول جنگ در چند محور عملیاتی سوسنگرد بودیم، ولی هفتههای اول وظیفه ما این بود که سلاح تهیه میکردیم و از طریق رامهرمز به خرمشهر میرفتیم.
فاصلهها خیلی نزدیک بود چون درگیریها خانه به خانه بود و سلاح هم نداشتیم، با کوکتل مولوتف و بمبهای دستی سعی میکردیم جلوی آن ها گرفته شود؛ در جاده سوسنگرد به بستان فاصله ما با نیروهای عراقی ۳۰۰ متر بیشتر نبود و درگیری کاملا مستقیم بود؛ کار، کار جهاد سازندگی نبود و نیاز به نیروی عملیاتی و نظامی داشت.
** آیا اتفاقی افتاده بود که در جنگ بترسید؟
هاشمی: شما نشستهاید خمپاره کنار دستتان به زمین میخورد، عدهای شهید و مجروح میشوند یا میسوزند؛ ترس طبیعی است ولی ترسی که بازدارنده باشد در هیچ کس نبود.
** یکی از برادرتان شهید شده اند، با ایشان در عملیات مشترکی حضور داشته اید؟
قاضی زاده: ایشان از من کوچکتر بودند، چند بار به جبهه آمدند، زمانی که او آمد شیمیایی میزدند، بخشی از مسئولیتش پل بعثت بود و من هم در منطقه بودم ، ولی فقط هنگامی که مجروح میشد متوجه میشدم و گرنه هیچ وقت با هم در یک جا نبودیم و کارمان متفاوت بود.
** خاطرهای یا ویژگی خاصی از برادرتان به خاطر دارید؟
هاشمی: ایشان خیلی انسان صبور و در عین حال فداکاری بود مثل همه کسانی که این توفیق نصیبشان شد.
** تاثیر شهادت برادرتان روی خانواده چه بود؟
هاشمی: معمولاً مادر بیشتر غرق در احساسات میشود و برای او سخت بود هنوز هم مادر من سرگرمیاش رفتن به بهشت رضا (ع) و صحبت با فرزندش شهیدش است. قطعاً تأثیر گذاشت، ولی خانواده ما چون از دیگر اقوام و آشنایان شهید شده بودند برایشان عجیب و غریب نبود. در عین حال ۴ نفر دیگر از بستگان نزدیک نیز قبل از برادرم به شهادت رسیده بودند.
** پدر و مادرتان با رضایت شما را به جبهه میفرستادند؟
هاشمی: پدر بنده با اینکه بیش از ۶۰ سال داشت در در جبهه حاضر شد در برخی جاها هم با هم بودیم، برادر دیگرم نیز بیش از ۱۸ بار در جبهه مجروح شد و تقریباً همه بدنش عمل شده بود؛ در آن زمان عشق و شور خاصی در خانوادههای مذهبی و غیرمذهبی و خانوادههای شهدای جنگ وجود داشت.
وقتی به شهدای جنگ نگاه میکنیم تابلوی بسیار زیبایی از فداکاری و بزرگواری ملت است. به هر حال ما برای رفتن به جبهه اجازه نمیگرفتیم و به منطقه میرفتیم. اصلا کارمان چیزی جز دفاع نبود و انگار جنگیدن برای ما یک شغل بود. یک وظیفه دینی و شرعی.
به هر حال ما برای رفتن به جبهه اجازه نمیگرفتیم و به منطقه میرفتیم اصلا کارمان چیزی جز دفاع نبود و انگار شغل ما جنگیدن بود.
کسانی هم که به هر دلیلی که نمیتوانستند در جبهه حضور پیدا کنند فکر و ذهنشان آنجا بود و امکانات و کمک جمع میکردند، هر کسی به اندازه توان خود از اغذیه گرفته تا ماشینآلات و البسه هر کاری که از دستش برمیآمد انجام میداد و برای کمک به جبهه میفرستاد. ما هم مثل بقیه مردم بودیم.
**اگر دوباره جنگ شود همانطور که پدرتان رضایت داد که شما به جبهه بروید، شما هم فرزندتان را به جبهه میفرستید؟
هاشمی: الان گفتنش راحت است، از هر کسی بپرسید با اشتیاق میگوید بله، اگر چه در کشور اکثر جوانان مایل به شرکت در جنگ و مدافعان حرم هستند با شهادت محسن حججی این علاقه تشدید شد و این خیلی مهم است هنگامی که انسان در این شرایط سخت قرار گرفت چه تصمیمی میگیرد. آنجاست عظمت مادران، پدران و همه کسانی که عزیزان خود را با چند شهید از دست دادهاند مشخص میشود. بنده افتخار ملاقات با خانوادههایی که ۴ یا ۵ شهید از دست دادهاند را داشتهام، خیلی روح بزرگی دارند و بینظیرند.
** به مرگ فکر میکنید؟
هاشمی: هر روز به مرگ فکر می کنم؛ مرگ پدیدهای زیبا و مبارک است، معلوم نبود بدون مرگ، این موجود دو پا چه کارها که میکرد، به نظر بنده مرگ شیرین است و خوب است انسان دائم به آن فکر کند.
** آیا آمادگی مرگ برای ۱۰ دقیقه آینده را دارید؟
هاشمی: بله، این چیزی است که برای همه اتفاق میافتد و شاه و فقیر ندارد. در لوح مخصوص نوشته شده به غیر از مرگهایی که اجل معلق است مرگ خوب است.
**جنگ شما را به یاد چه چیزی میاندازد؟
هاشمی: اولین چیزی که به یاد میآید اخلاص و سبکباری است که انسان پیدا میکند. آنجاست که معنی لاالهالاالله را میفهمد، از همه چیز میبرد و فقط با خدا معامله میکند و این زیباترین قطعه زندگی ما است چون ما نسلی هستیم که شاید دیگر کسی مثل ما تجربه انقلاب و دفاع مقدس را به دست نیاورد. طفولیت را با انقلاب بودیم و جوانی را با جنگ تحمیلی.
ما نسلی هستیم که شاید دیگر کسی مثل ما تجربه انقلاب و دفاع مقدس را به دست نیاورد؛ طفولیت را با انقلاب بودیم و جوانی را با جنگ تحمیلی
** امام(ره) میفرمود جنگ رحمت و نعمت بود تعبیر شما از این جمله چیست؟
هاشمی: ما به دلیل سن پایین منظور را متوجه نمیشدیم؛ بعد که اتفاقاتی در دنیا، منطقه و ایران افتاد بیشتر به آن پی بردیم. امام(ره) این جمله را در دوران دفاع مقدس فرمودند و این حرف به سادگی به زبان ایشان نیامده است و دلیلش هم شناختشان و لطفی بود که خداوند به ایشان داشتند، بعدها مقاومت و ایستادگی را یادمان دادند که اگر این جنگها نبود معلوم نبود ما بعدها بتوانیم این قدرت و ایستادگی را در مقابل کشورهای به اصطلاح بزرگ و دشمنان نمایش دهیم یا نه.
در عین حال خودباوری مهمترین عامل در پیشرفت این ملت است، خدا جنگ را به ما داد، ما هر چه داریم مربوط به آن دوران است. هر چند عزیزانی را از دست دادیم و کشور آسیب زیادی دید؛ اما ایمان و اخلاص آن چیزی است که برای من ماندگار است که امروزه کمتر به چشم میخورد.
خدا جنگ را به ما داد، ما هر چه داریم مربوط به آن دوران است. هر چند عزیزانی را از دست دادیم و کشور آسیب زیادی دید؛ اما ایمان و اخلاص آن چیزی است که برای من ماندگار است که امروزه کمتر به چشم میخورد.
** چند بار مجروح شدید؟
هاشمی: سه بار، یک بار قبل از انقلاب و دو بار بعد از انقلاب که تا به حال در جایی ذکر نکرده بودم. قبل از انقلاب در مشهد بالاخره تظاهرات بود و بانک آتش می زدند، در یکی از همین برنامه ها هم پای راست مورد اصابت قرار گرفت و مجروح شد
در دوران دفاع مقدس هم نزدیک پل سوسنگرد به طرف بستان خمپاره ۶۰ باعث ترکش شد و در فتحالمبین هم سومین مجروحیت رو تجربه کردم.
** فکر می کنید روحیاتتان با زمان جنگ چقدر تغییر کرده است؟
قاضی زاده: در معنا و باور فاصلهای نگرفتیم اگر این طور بود که من اینجا نبودم، میشد شرایط دیگری باشد، از جهت ظاهر همگی تغییر میکنیم، اما از نظر اعتقادی همان آرمانهای قدیم برای ما مقدس است و باور داریم؛ آنهایی که رفتند خود و خانوادههایشان بهترین در دنیا هستند و این مسیر نورانی خاموش نمیشود، آن زمان صدام و حال داعش و ما هنوز هم به کل یوم عاشورا معتقدیم.
**اگر باز هم جنگ شود شما بین ساختمان ۱۶ طبقه و خاکریزی که در آن بودید کدام را انتخاب میکنید؟
هاشمی: خدا نکند جنگی شود، البته این کاری که الان داریم هم کمتر از جنگ نیست، جنگیدن در جبهه کار شیرینی است، عزت و تکریم دارد ولی تمام این کار حرف، نفرین، ناله و حاشیه است.
فکر میکنم کسانی که در دفاع مقدس بودند آرزوی آن روزها را میکنند البته اینهایی که الان میجنگند خیلی ارزششان بیشتر است چون خارج از مرزهای کشور در جبهه هستند.
اینها هم همینطورند ولی صحنههایی که میسازند بسیار زیباتر از دفاع مقدس است و همین است که انقلاب را زنده نگه داشته است. در کل من آرزو نمیکنم به جنگ بازگردم ولی در عالم خیال نه تنها من بلکه همه کسانی که در آن دوره بودند و حتی تعدادی در دولت هم میبینم امثال آقای محمود حجتی وزیر جهاد کشاورزی که همگی بدون درنگ میروند.
** فکر میکنید اینکه حتی وزیر هم آماده شرکت در جنگ است چه پیامی به آمریکا و کسانی باشد که فکر تجاوز به ایران در ذهنشان خطور میکند؟
هاشمی: آنها حتی به ذهنشان هم خطور نمیکند، آنها میدانند مقام اول کشور بین خودش و دیگران تفاوتی قائل نیست، چون موضوع ایمان است و ربطی به مسائل شخصی ندارد. قطعا دنیا متوجه شده است که توان مقابله با ایران را ندارد. اگر که تهدید هم می کنند از سر ترس است، البته ما نباید خوشخیال باشیم و از عوامل بازدارنده غافل بشویم.
** برادر شما با سلاح شیمیایی و به صورت ناجوانمردانه به شهادت رسید، این سلاحی است که غرب در اختیار آنها قرار داده آیا این نگاه شما را نسبت به آنها تغییر میدهد؟
هاشمی: نه تنها غرب بلکه شرق را هم مقصر میدانم و اینکه بنده به شعار «نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی» اعتقاد دارم و این مسیر درست استقلال کامل است، هر چند پرروتر از این حرفها هستند، اما چهره آنها را که مدعی دفاع از حقوق بشرند را به خوبی برملأ کرد و همچنان ظلم آنان در کشورهای اطراف ادامه دارد.
** فیلمهایی از شما با شهید آوینی هست در مورد آن ها توضیح دهید.
هاشمی: شهید آوینی از دوستان قدیمی و جهادی بنده بودند ایشان در گروه جهاد با همکاری بخش فرهنگی، گروه تلویزیونی جهاد را راهاندازی کردند و همچنین با برادرم هم رابطه صمیمی داشتند.
**اگر خاطرهای از شهید آوینی دارید بفرمایید.
هاشمی: آخرین خاطره از شهید آوینی مربوط به حج سال ۶۶ میشود که با هم بودیم و در راهپیمایی تاریخی بعثه اتفاقی که افتاد و بالغ بر ۴۰۰ نفر شهید شدند حضور داشتیم.
**خانواده شما اکثراً در کار سیاست هستند چه شد که به این مسیر کشیده شدید؟
هاشمی: پدر بنده سیاسی بود، بنده سوم دبستان بودم که پدرم مرا به اتاق میهمانخانه بردند، عکس امام را بیرون آورد و به بنده نشان داد و گفت که ایشان هستند و شخصیت امام (ره) را معرفی کرد. ایشان خود از آیتالله میلانی تعریف میکردند حالا ایشان که هست، چه شده و شاه چه کرده بسیار طولانی است.
پدرم با پدر شهید مطهری ارتباط نزدیکی داشتند و با خود شهید مطهری پنجشنبه به خانه ما میآمدند. پدرم ما را به این راه هدایت کرد، در عین حال بقیه به دنبال او راه افتادند و باوجود مرارت و دستگیری با رژیم شاه سر سازگاری نداشت.
** رویا و آرزوی هست که به آن فکر کنید؟
هاشمی: در اردوها همه جا میگفتیم چیزی بالاتر از صلاح و رستگاری نیست و به تعبیر دیگر همان عاقبت بخیری چیزی است که انسان هر روز باید از خدا بخواهد.
** به عنوان سوال آخر؛ تا به حال کاری انجام دادهاید که پشیمان شده باشید؟
هاشمی: در طول روز انسان کارهایی انجام میدهد که شب هنگام فکر میکند میبیند برخی از آنها درست نیست، مرور میکنم و تلاشم در این است آنها را جبران کنم. مهم این است که انسان مجموعه ای را پیش ببرد تا کمخطا باشد.
- 13
- 4