از زمانی که هواداران کینز در ایران موفق شدند سنت برنامهنویسی را به اقتصاد ایران سنجاق کنند، بیش از ۷۰سال میگذرد اما هنوز هم هر دولتی سرکار میآید، وظیفه دارد این سنت دیرینه را هرطور که شده، اجرا کند.
صرفنظر از مدتزمان اجرای برنامهها، اگر ملاک فقط برنامهریزی باشد، از ۱۲برنامهای که برای ایران طی هفت دهه گذشته تهیه شد، شش برنامه پیش از انقلاب و شش برنامه هم بعد از انقلاب طراحی و اجرا شده است. موضوع این گزارش بررسی عملکرد برنامههای پیش از انقلاب نیست. آنچه بررسی میشود، مسیر شش برنامه توسعهای بعد از انقلاب است؛ مسیری که هم برنامهنویسان آن به لحاظ فکری با هم تقابل دیدگاه داشتند و هم مجریان آنها.
بهجز محمود احمدینژاد، رئیس دولتهای نهم و دهم، که صراحتا گفته بود اعتقادی به برنامه(چهارم) ندارد و در نهایت هم برنامه پنجم را از خود به یادگار گذاشت، همه روسایجمهور از این مدل برنامههای پنجساله استقبال کردند. با افتخار از آنچه به عنوان سند تحول اقتصاد کشور بر مبنای مدل تفکر دولتشان به یادگار میگذارند، سخنرانیها کردند و در نهایت برنامهای پنجساله را تحویل دولت بعدی دادند. دولت بعدی هم بنا به سلیقه خود، برخی تکالیف را اجرا کرد و بخشهای زیادی را هم، اجرا نکرد. در نهایت هم ترجیعبند اجرا نشدن برنامهها این بود که این برنامهها تحمیلی است. هیچکس هم بازخواست نشد که چرا اهداف برنامهها به ثمر نمینشیند؟
واقعیت این است که نه برنامهها واقعی طراحی شدند و نه اجراکنندگان عزمی برای اجرا داشتند. درمیان شش برنامه توسعهای بعد از انقلاب، تنها برنامه سوم توانست عملکرد قابلقبولی از خود بر جای بگذارد. هرچند اقتصاددانان میگویند، شرایط سیاسی کشور باعث شد که این برنامهها به هدفهای طراحیشده نزدیک شود.
برنامههای متمرکز یا آرمانگرا؟
هیچکدام از برنامهها به هدف نرسیدند؛ این نه ادعاست و نه جهتگیری. آمارهای عملکرد، بیانگر ناکامیهاست. گزارش عملکرد نظارت بر اجرای برنامهها که توسط نهادهای مختلف تهیهشده، نشان میدهد که در بهترین حالت، حداکثر ۳۰ تا ۵۰درصد از برنامهها به هدف رسیدند.
کارشناسان میگویند، این برنامهها بیشتر بر پایه آمال و آرزوهای همهپسند که اصطلاحا در ایران به آن برنامهریزی جامع اطلاق میشود، طراحی شد که ماحصل نوشتن چنین برنامههایی در عمل، به برونرفت از چالشهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور منتهی نشده است.
علی سرزعیم، کارشناس اقتصادی، در این رابطه به هممیهن میگوید:«من فکر میکنم عمر این مدل برنامهریزیها گذشته است. برنامههای کلان یک کشور حول یک شعار بزرگ شکل میگیرد که این شعار تعهدی در بخشهای مختلف ایجاد میکند، تا همه با هم تلاش کنند آن هدف بزرگ محقق شود. مثلا جمهوری چک که برنامهریزی کرده ظرف پنج سال به اتحادیه اروپا بپیوندد. این یک معنایی دارد و عزمی را ایجاد میکند. اما مادامی که چنین شعار و ایده بزرگی وجود ندارد، چنین حرکتی هم صورت نمیگیرد.»
این اقتصاددان درباره ضرورت برنامهنویسی در ایران میگوید:«برنامهها یک ابزار ایجاد تعهد و نظم بخشیدن است. اما مساله این است که نظام سیاسی ما به صورتیست که نظمپذیر نیست و متاسفانه تمایلی هم به پیشبینیپذیری ندارد.» او بر این باور است که «هر چقدر که یک نظام سیاسی به سمت نظام حزبی پیش میرود، رفتار افراد پیشبینیپذیرتر میشود. در مقابل، وقتی یک نظام سیاسی فردمحور باشد، پیشبینیپذیری کم میشود. به اعتقاد من، به دلیل شوکهای عجیب سیاسی که به اقتصاد وارد شده، برنامهها دیگر کارکرد گذشته را ندارند. در حال حاضر، عملکرد دولتها شبیه اورژانس و آتشنشانی است. مثلا امروز همدان آب ندارد. همه تلاشها بر این است که این مشکل حل شود. در نتیجه دولتها به روزمرگی اورژانسی افتادهاند و شاید مهمترین دلیل آن هم تنگنای مالی است. اما انتهای این مسیر نیست. چون برای کسی اهمیتی ندارد. بنابراین به اعتقاد من این برنامهها به نوعی وقتتلفکردن است.»
در مقابل اما دکتر محمد طبیبیان، اقتصاددان، که خود زمانی در جریان یکی از برنامههای توسعهای(برنامه دوم) نقش داشت، معتقد است که عمر برنامهنویسی متمرکز پایان نیافته به شرط آنکه ارادهای در حاکمیت برای اجرای آن باشد و برنامهها میتوانند به اهداف خود برسند.
بررسی برخی احکام این برنامه آنقدر آرمانگرا و غیرواقعبینانه است که با نمونه کشورهای موفق به ویژه کشورهای تازهتوسعهیافته فاصله زیادی دارد و کمتر تحولات جامعه جهانی مورد توجه قرار گرفته است. سرعت رشد اقتصادی برخی کشورها مثل کشورهای جنوب شرق آسیا که به اقتصادهای نوظهور معروف شدهاند، این واقعیت را پیشروی اقتصاد ایران میگذارد که نمیتوان جدا از دنیا حرکت کرد. تا اینجای داستان، همه اقتصاددانان توسعهگرا با هم وحدتنظر دارند، اما شکاف درست از جایی شروع میشود که گروهی بر این باورند که رشد و توسعه کشور باید به جریانهای قدرت و ثروت در دنیا وصل شود. گروهی چرخش به شرق را پیشنهاد میکنند و گروهی هم چرخش به غرب.
پیشنهادی به سمت شرق
عمر ششمین برنامه توسعه صرفنظر از یکسالی که تمدید شده، روبهپایان است. دولت سیزدهم باید طبق روال، برنامه هفتم توسعه را تدوین کند؛ برنامهای که حالا با دو تفاهمنامه ۲۵ساله و ۲۰ساله با چین و روسیه به عنوان اسناد بالادستی روبهروست که ظاهرا «باید» محور قرار بگیرد. همین دو تفاهمنامه که بنا به گفته دولتمردان، به زودی مفاد آن تبدیل به قرارداد میشوند، بیانگر آن است که «نگاه به شرق» در مفاهیم برنامهریزی و سیاستگذاری اقتصادی و سیاسی کشور، جای خود را تثبیت کرده است. هرچند دیدگاه نگاهبهشرق چندین دهه است که در ادبیات سیاسی کشور رایج بوده، با این حال قرارگرفتن این دو تفاهمنامه بلندمدت در سیاستگذاری کشور مسیر برنامه هفتم را مشخصتر کرده است.
«نگاه به شرق» به همان اندازه طرفدار دارد که رویکرد به غرب در سالهای گذشته تبلیغ شده است. صرفنظر از دیدگاههای سیاسی رایج در این رابطه، بین اقتصاددانان هم در نوع نگاهبهشرق و غرب تضارب آرا بالاست. گروهی مثل علی سرزعیم بر این باورند که رشد و توسعه کشورهایی نظیر چین و اقتصادهای نوظهور در شرق آسیا، موتور رشد اقتصادجهانی را به این سمت برده است. او در این رابطه میگوید:«در نوع نگاه به شرق، یک مبنای اقتصادی وجود دارد که دیگر امیدی به رشد بالا در کشورهای غربی وجود ندارد. کشورهای غربی که به اصطلاح به آنها اقتصادهای پیر میگویند، براساس گزارشهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، رشد خود را کردهاند، حالا دیگر شرق موتور رشد اقتصاد جهانی است.» او در عین حال میگوید:«اینکه تصور کنید که توسعه فقط از سمت غرب میآید، درست نیست. اما اینکه بگوییم توازن داشته باشیم، به نظرم این روش درستتری است. در اینکه اصلا غرب را هم در نظر نگیریم هم، به نظرم نوعی افراط در دیدگاه محسوب میشود.»
در مقابل محمد طبیبیان، نماینده اقتصاددانانی است که معتقد است چین اگرچه رشد اقتصادی زیادی در سالهای اخیر داشته و به رقیب آمریکا تبدیل شده، اما حضور آن به عنوان یک قدرت اقتصادی بزرگ در دنیا به معنای آن نیست که حرکت اقتصاد جهانی از شرق به غرب تغییر جهت داده است. او در این رابطه میگوید:«همین هم حرف بیاساسی است. هماکنون چین با بحران اقتصادی روبهروست. چه ثروتی از شرق به غرب میرود؟ اغلب چینیها وقتی ثروتشان به حدود دو میلیون دلار میرسد، از این کشور میروند. عمدتا به سنگاپور و استرالیا و سایر کشورها. بازار ملک استرالیا و کانادا و برخی شهرهای آمریکا را چینیها قبضه کرده، که از تعادل نیز خارج کردهاند.»
هرچقدر بین این دو دیدگاه تقابل باشد، سیاستگذار کلان کشور نشان داده که تمایل چندانی به اینگونه بحثها ندارد، چون تفاهمنامهها کار خود را کردهاند. ازهمینروست که مرکز پژوهشهای مجلس با توجه به آنچه در برنامه کلان کشور تصمیم گرفته شده، توصیه «نگاه به شرق» را محور پیشنهادهای خود برای تدوین برنامه هفتم قرار داده است.
ایران را کجا میبرند؟
دفتر مطالعات اقتصادی مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی از عملکرد شش برنامه توسعهای با عنوان «تحلیل راهبردی وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور در آستانه تدوین برنامه هفتم با محور قرار دادن سیاست نگاه به شرق» مینویسد:«…به تدریج ما شاهد برهم خوردن تدریجی نظم کنونی در عرصه بینالملل که ذیل آن شاهد روند انتقال منابع ثروت از غرب به طیف وسیعی از کشورهای درحال توسعه آسیایی و ظهور آسیا به عنوان کانون جدید ثروت در جهان (دوره رنسانس آسیایی با محوریت چین) هستیم. حال در صورت عدم جانمایی جدید اقتصاد ایران در عرصه منطقه و فرامنطقهای به واسطه کاهش درهمتنیدگی و یکپارچگی اقتصادی و تجاری میان ایران و کشورهای طرف معامله و شکلگیری زنجیرههای ارزش جدید در غیاب ایران، چالشهای اقتصادی کشور بیش از گذشته خواهد بود.»
مرجان همایونی
- 14
- 3