روزنامه جهان صنعت نوشت: اینطور تصور کنید که مهسا امینی شهروند یکی از کشورهای اروپایی یا آمریکایشمالی بود و همین اتفاق که در تهران، مرکز جمهوری اسلامی ایران برایش افتاده، در یکی از بازداشتگاههای پلیس ایالات متحده یا پلیس کشورهای غربی مانند آلمان و… میافتاد. تصور میکنید صداوسیمای جمهوری اسلامی و مقامات حکومتی اعم از مقامات انتخابی یا انتصابی، چه موضعی در اینباره اتخاذ میکردند؟ لازم نیست کسی در اینباره به تصورات خویش پناه ببرد و یا تصویرسازی کند.
بلافاصله همه به میدان میآمدند و حکومتهای غربی را به خاطر نفاق و دورویی، سرکوب خشن و بیرحمانه شهروندان خود، عدم رعایت حقوق بشر و… محکوم میکردند. بعد هم این مساله دستمایه سخنرانیهای گوناگون و شاهد مثال برای اثبات ادعاها یا ادعاهای پیشگفته میشد. هرازگاهی هم که مقامات ریز و درشت جمهوری اسلامی در ایران میخواستند نماد حقوق بشر غربی و رفتار غرب با شهروندان خود را به نمایش بگذارند به همین نمونه و یا نمونههای مشابه استناد میکردند و میکنند.
هر کسی هم که بخواهد در صحت این ادعاها و یا انتقادها شبهه ایجاد و سوال کند، بلافاصله به بیهویتی، خودباختگی در برابر غرب و زیرپا گذاشتن شرافت انسانی متهم و محکوم میشود.
گمان نمیکنم سناریویی که گفته شد برای مردم ایران نامانوس یا دور از ذهن باشد چراکه از این نمونه، دستکم در چند سال اخیر، چند بار با شدت و ضعف اتفاق افتاد و مقامات ایرانی درباره آن سخن گفته و موضعگیری کردهاند. جالب آن است که وقتی در کشورهای آمریکایی و اروپایی از این اتفاقها میافتد، همه مقامات ایرانی، چه مرتبط با موضوع و چه غیرمرتبط و همه کانالها و شبکههای رسانهای وابسته و یا هوادار جمهوری اسلامی در ایران مانند وظایف واجب عینی، بر خود فرض میدانند که در موضوع ورود کنند و به غرب فحاشی کنند و دست آخر نتیجه بگیرند که فقط جمهوری اسلامی در ایران از حقوق شهروندان و انسانها حمایت میکند و به رعایت آن وفادار است.
اما حال از همان اتفاقها در ایران رخ داده و اگر فرمایش حضرت رسول (ص) ملاک قرار گیرد کسی فریاد مظلومیت را بشنود و پاسخ ندهد، مسلمان نیست. جالب آن است کسانی که در نمونههای غربی ماهها فریاد و ندای خونخواهی و حمایت از مظلوم سر میدادند، در نمونههای ایرانی به سرعت با توضیح پلیس و مقامات حکومتی قانع میشوند و حتی از اینکه کسی در مورد پاسخهای دادهشده ایجاد شبهه کند، انتقاد میکند.
از نظر آنها مرگ زهرا کاظمی در زندان اوین ناشی از خودکشی، مرگ ستار بهشتی در بازداشتگاه پلیس ناشی از بیماری و مرگ مهسا امینی در بازداشتگاه گشت ارشاد نیز ناشی از حمله قلبی بوده و در تمام این موارد زمان مرگ افراد مذکور فرا رسیده بوده است.
نکته مهم در اینباره آن است که آیا قرائت حکومتی از واقعههایی مانند به کما رفتن مهسا امینی از نظر شهروندان ایرانی و بدنه ملت ایران پذیرفته شده است و آنچه که حکومت در اینباره بیان میکند مورد قبول ایرانیان قرار میگیرد؟
به سختی میتوان پذیرفت که حتی نهادهای فنی و دارای اهلیت برای نظردهی درباره مرگ یا علت مرگ، مانند سازمان پزشکیقانونی کشور، از وجاهت مستقل و مقبول برخوردار باشند و آنچه در مورد علت رخداد مرگ بیان میکنند مورد پذیرش افکار عمومی قرار گیرد. دستکم در مورد ستار بهشتی گزارشهای منتشرشده در مورد علت مرگ و مسببان مرگ نتوانست افکار عمومی را در مورد واقعیتها و مقصران قانع کند. آنچه در مورد مسببان مرگ ستار بهشتی هم گفته شد نه خانواده وی، که سایرین را هم قانع نکرد و پرونده یادشده از نظر بسیاری از شهروندان ایرانی هنوز به سرانجام نرسیده است.
مانند تجربههای گذشته، جمهوری اسلامی در ایران میتواند حادثه یادشده را به عوامل معمولی و طبیعی نسبت دهد. آنچه به عنوان تصاویر دوربین مداربسته پلیس منتشر شده هم بر این موضوع اشعار دارد. در اینباره پلیس بدون بر عهده گرفتن مسوولیت بر این مساله پای میفشارد که همه چیز مطابق برنامه و برابر ضوابط انجام شده است اما این موضوع از دید شهروندان و افکار عمومی ایران چگونه است؟ آیا شاهدان عینی که در این سالن حضور داشتند میتوانند در گفتوگوی آزادانه با رسانهها شرکت کنند و آنچه واقعا رخ داده است را برای همه ایرانیان بیان کنند؟ حتما پاسخ این سوال مثبت نیست چراکه در نمونههای مشابه و تجربههای قبلی چیزی در این راستا مشاهده نشده است.
نکته دیگر آن است که اگر نیروهای انتظامی و…، توانایی لازم برای انجام امر به معروف و نهی از منکر را ندارند، اجباری در اجرای این ماموریت وجود ندارد. رییس ستاد کل نیروهای مسلح بهتر است سخنرانی استاد شهید مرتضی مطهری در مورد امر به معروف و نهی از منکر را گوش کند و از ایشان بیاموزد که گاهی امر به معروف عین منکر است و آمر به معروف خود فاعل منکر است. اگر محمد باقری در جایگاه فرمانده ارشد نیروهای مسلح به رسالت امر به معروف و نهی از منکر و ضوابطی که شرع مقدس برای آن تعیین کرده آگاه شود و علاوه بر آن به ظرایف و راهکارهای اثربخشی امر به معروف و نهی از منکر اشراف داشته باشد آنگاه احتمال تغییر اساسی در ساختار، راهبرد و مسیر نیروهای گشت ارشاد به وجود میآورد؛ تغییری که نه فقط فرمانده پلیس امنیت اخلاقی فراجا که فرمانده نیروی انتظامی هم تاکنون نتوانستهاند پدید بیاورند.
- 10
- 2
کاربر مهمان
۱۴۰۱/۶/۲۷ - ۱۷:۳۹
Permalink