روزنامه توسعه ایرانی نوشت: هر روز که از خواب بیدار میشویم و چشممان به فضای مجازی و پلتفرمهای مختلف میافتد، چیزهای عجیبی میبینیم؛ جوری که باورش برایمان سخت است. مثل همین قضیه سخنرانی یک روحانی که در توئیتر پخش شد و محل بحث زیادی هم قرار گرفت. یک روحانی در حال صحبت برای گروهی، اشاره کرده که بله، طبق فلان حدیث و فلان سند، شما میتوانید برای کسی که علیه فقیه حاکم رفتاری انجام داده، حتی دست به تهمت و ... هم بزنید. اما چرا؟ خودش هم دلیلش را در ادامه میگوید: «چرا که حکم این فقیه حکم دین و حکم دین، حکم خداست و در نتیجه مخالفت با اولی، به معنای مخالفت با آخری است و فردی که چنین کرده، فاسق محسوب میشود و مشکلی ندارد اگر تهمتی و توهینی هم به او زده شود؛ چون فاسق اساسا قدر و منزلتی ندارد که بخواهیم به این چیزهایش فکر کنیم.» این روحانی در صحبتهایش، از آیتالله خوشوقت هم نقلی در این باره آورده که البته توسط فرزندش تکذیب شده است.
کسی گردن نمیگیرد
بحث در اینباره به قدری بالا گرفته که حتی افرادی چون عبدالله گنجی هم به آن واکنش نشان دادهاند. او نوشته است:«فرزند مرحوم خوشوقت صریحا تکذیب کرد. اما مطلوب و سنت شماهاست که هر کس چیزی گفت به حاکمیت ارجاع و مچی بگیرید. مرکزیت حاکمیت در این موارد سخنش روشن و حجت است، میگویند: اگر با کسی دشمنید، این دشمنی موجب نشود که نسبت به او بیانصافی کنید، بیعدالتی کنید؛ حتّی نسبت به دشمن.» و البته فتوای ناظر به این نظر را هم آورده است. یعنی که ماجرای تهمت زدن به حتی مخالفان نظام به قدری از نظر دینی و اخلاقی غیر قابل پذیرش است که حتی طرفداران سفت و سخت نظام هم آن را گردن نمیگیرند.
به پای حکومت است
البته دیگرانی هم بودهاند که واکنشهایی به آن نشان دادهاند. مثل اینکه عباس عبدی نوشته: «این که یک روحانی حکومتی، تهمت زدن به مخالفان ولایت فقیه را مجاز و ضروری بداند، فرقی ندارد که باسواد باشد یا بیسواد، از قول آقای خوشوقت بگوید یا از قول دیگران، در هر حال به پای حکومت است و اگر صریحا با او برخورد نکنند به معنای این است که همه اتهاماتشان علیه مخالفان دروغ محض است.» احمد زیدآبادی هم چنین واکنش نشان داده که:«فیلمی از فردی معمم انتشار یافته است که میگوید: هر کس که مقابل فقیه حاکم ایستاد، میتوان کارهایی را که نکرده نیز به او نسبت داد. یعنی بهتان به او مباح است! این نوع ادعاها ریشه هر نوع مدنیت و اخلاق و دیانت را میسوزاند و خاکستر میکند. دقیقاً این منطق یزید است. بر همین مبنا نسبت کفر به حسین دادند و سرش را بریدند.»
صرفنظر از انتقاداتی که به این سخنان شاذ شد، اما سئوال اصلی که مطرح میشود، این است که: چرا به بهانه دفاع از برخی عقاید، نظام و ...، اخلاق در گروهی از متدینین و ارزشمداران رنگ باخته است؟
چرا بیاخلاقتر شدهاند؟
البته ایده اصلی این گزارش، از قبلتر و از یک توئیت شکل گرفت. کاربری در فضای توئیتر چیزی نوشته بود که مرتبط با اربعین بود. گروهی به او حملههای سهمگین کرده بودند! او هم در توئیتی دیگر، نوشت که:«یادمه قدیما اکثر آدمای مذهبی حداقل یه ظاهر مودب و اخلاقمدار داشتن. جالبه برام که الان چقدر عوض شده. مثلاً مذهبیهای توییتر عموما فحاش و بیادب و بی منطقن. نمیدونم عوض شدن یا از قبل همین بودن! عزیزان هدفتون چیه واقعا؟! کی تا حالا با فحاشی نظرش عوض شده نسبت به چیزی؟ ویترین اعتقادات و باورهاتون نحوه صحبت کردنتون هست. یعنی حتی یه بحث ساده مودبانه با یه دیدگاه مخالف رو بلد نیستین!»
تا مرد سخن نگفته باشد...
از اینکه بحث مطرح شده چه بوده و اساسا این فرد درست گفته یا نه، میگذریم؛ اما این نکته، در نوع خود نکتهای بدیع و جالب بود: واقعا چرا مذهبیهای شبکههای اجتماعی به ورطه فحاشی و بیاخلاقی درغلتیدهاند و چرا فکر میکنند با این روش، میتوانند حرف و نظرشان را به کرسی بنشانند؟ این کاربر به خوبی اشاره کرده که ویترین اعتقادات و باورهای هر کسی، به نوعی نحوه صحبت کردن او قلمداد میشود. به قول معروف: تا مرد سخن نگفته باشد/عیب و هنرش نهفته باشد!
این امر البته میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. یکی از دلایلش، شاید همین موردی باشد که این روحانی در آن کلیپ وایرال شده، مطرح کرده: با نیت خیر و نیت دفاع از اعتقادات و نظام و ... . البته که شاید این ادعا درست نباشد و اینها، ادعای فردی در منبری باشد که میتواند درست یا غلط باشد. اما غالبا چنین رویکردی را میتوان مشاهده کرد؛ چیزی که تحت عنوان روشهای ماکیاولیستی هم از آن یاد میشود؛ یعنی هدف میتواند وسیله را توجیه کند. حالا این وسیله میخواهد فحاشی یا حمله گروهی مجازی به یک کاربر یا هر چیز دیگری باشد.
پدیدهای که میبینیم
متأسفانه پدیده فحاشی و بیاخلاقی مذهبیهای توئیتر و فضای مجازی، مدتهاست که وجود دارد و در طیفی موسوم به با سایبریها، که گفته میشود غالبا از سوی حکومت در شبکههای مجازی فعالیت دارند، به اوج رسیده است. همین روزها موج فحاشی علیه چند کاربری که عکس چند زائر اربعین را گذاشته بودند با کولهنوشتههایی خاص دال بر عدم مصادره پیادهروی اربعین، در جریان است و هر چه دلشان بخواهد میگویند. فحاشی جنسی و رکیک محمدرضا شهبازی، مجری محبوب این روزهای صداوسیمای جبلی، علیه حسین دهباشی نیز هنوز از یادها نرفته است؛ که متأسفانه قابل نگارش نیست. تهمت صیغه به یکی از خبرنگاران زن اصلاحطلب در ارتباط با یکی از اعضای تیم مذاکرهکننده ایران در زمان روحانی نیز از دیگر بیاخلاقیهای شاذ این گروه است! نوع الفاظ و واژگان به کار رفته در صحبتهای برخی مداحان و سخنرانان مذهبی و ... نیز، ثابت میکند که پدیده بیاخلاقی در مذهبیهای شبکههای اجتماعی و ...، به شدت در حال رشد است. شاید در تهمایه ذهنی بیشتر آنها، این ایده که جمهوری اسلامی حرم است و حفظ نظام حتی بر حفظ جان امام زمان ارجح است، به گونهای جا افتاده که فکر میکنند فدا کردن اخلاقیات هم در این میانه، میتواند محل اشکال نباشد به قول معروف، مهم نیت است؛ در حالی که فراموش کردهاند هدف از حکومت دینی نیز جا انداختن چنین چیزهایی بوده است و نه برعکس.
برند مذهبی و رفتار غیرمذهبی؟
این بیاخلاقیها در حالی اتفاق افتاده و تبدیل به بخشی از رفتار برخی از مذهبیهای شبکههای مجازی و غیر از آن شده، که اساسا برند مذهبیها را با اخلاقیات و مدارا و حلم و ... به یاد میآوریم؛ یا دست کم چیزی که خودشان میخواهند با آن شناسانده شوند. در همین منابر و سخنرانیهای مذهبی، بارها اشاره شده که اساسا یکی از اهداف رسالت پیامبر اسلام، کمال اخلاق بوده و خود او نیز به دلیل اخلاق بزرگوارانهای که داشته، موفق به جذب دیگران شده است. در احادیث معتبری نیز ذکر شده که اساسا محبوبترین افراد نزد خداوند خوشاخلاقترین آنها هستند.
روحانیون و دینداری که منقرض شدهاند
یعنی با هر چشمی که نگاه کنید، بحث اخلاقیات و خویشتنداری حتی در مقابل فحاشان و ... از اصل دین جداشدنی نیست. محسنحسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر در یکی از مطالب خود، درباره کتاب «حاجآخوند» چنین نوشته است:«حین خواندن کتاب، به این فکر میکردم که چقدر جامعهی امروز ما به روحانیونی از جنس حاجآخوند نیاز دارد. و چقدر هرچه میگذرد، کمتر نشانی از ایشان مییابیم. روحانیونی که نسلشان، اگر منقرض نشده باشد، در آستانهی انقراض است. روحانیونی که «مردِ خدا» باشند و دیدار و تماشایشان، ما را به عالَمی دیگر بکشاند. روحانیونی که خود طعم ایمان و معنویت را چشیده باشند و هنر چشاندنش به دیگران را هم بلد باشند.» نکته جالب یادداشت او در پایان آن است: «در چنین شرایطی دیگر زمینه برای پیدایش و فعالیت حاجآخوندها فراهم نیست. ازین خاک چنان محصولاتی را نمیتوان انتظار داشت. حوزههای علمیهی امروز یا برای نهاد قدرت نیرو پرورش میدهند یا برای نهاد مذهب یا نهاد علم.» و چنین است که دیگر فضا را برای پرورش روحانیت مردمدار مناسب و مساعد نیست!
اخلاقیات گمشده
دلیل مهم دیگر را باید همانی دانست که امثال مظاهری به آن اشاره میکنند: فربه شدن مناسک که عملا جا را برای مواردی چون اخلاقیات تنگ کردهاند! و ظهور مذهبیونی که در مناسکگرایی و توجه به مناسک حرفهای و منضبط هستند، اما کمتر اثری از اخلاقیات در آنها به چشم میخورد. چنین است که این افراد، به راحتی میتوانند عصبانی بشوند، فحاشی کنند و اساسا از این بابت که دارند برند مذهبی بودن را زیر سئوال میبرند، ناراحت هم نباشند. در واقع آنها سعی دارند خلأ و عذاب وجدان ناشی از نبود اخلاق را با همین حضور خود در مناسکها جبران کنند؛ بیتوجه به اینکه حضور در آن مناسک باید منجر به این اخلاقیات نیز بشود. اینجاست که دافعه متدینین ما بیشتر میشود و به قول آن کاربری که در ابتدا نقلقولهایی از او آوردیم: چه کسی با فحاشی اقناع شده که ما بعدیها باشیم؟
ابراهیم فاطمی
- 13
- 1