روزنامه هم میهن نوشت: «یکدستسازی»، «خالصسازی»، غلبه «تکصدایی»، این موارد از جمله اصطلاحاتی است که این روزها بیش از گذشته سیاسیون و تحلیلگران و شاید بهتر است بگوییم دلسوزان کشور و نظام از آن استفاده میکنند و به شکلگیری و غلبه آن در کشور هشدار میدهند. انتخابات با ردصلاحیت حداکثری و نظارت استصوابی که حاصلش نبود تنوع صدا و تفکر حتی در مناصب انتخابی کشور است؛ تلاش برای جایگزینی صفت انقلابی بودن به جای تخصص و تعهد برای مسئولان حوزههای مختلف، آن هم نه با تعریفی به معنای حضور چهرههایی که همسو با تفکرات انقلابیون در سالهای پیروزی انقلاب اسلامی ایران باشد که اگر این بود امروز این همه پیادهشده از قطار انقلاب و محدود و محصور و گوشهنشین سیاسی در پهنه سیاسی کشور به چشم نمیخورد؛ بلکه به معنایی ساختهشده از سوی جریانی خاص برخاسته از اصولگرایی است؛ جماعتی که از روش و منششان بوی تندروی و دگماندیشی و در ابعادی بنیادگرایی به مشام میرسد.
این روزها «خالصسازی» که افرادی مانند علی لاریجانی آن را مطرح میکنند، علاوه بر بحث انتخابات و بررسی صلاحیتها در دانشگاه با تصفیه اساتید و اخراج آنها و حذف در ادارات به بهانه اظهارنظرها نیز رخ داده است؛ رویهای که در فضای سیاسی متاسفانه نشانی از فاصله گرفتن از آرمانهای انقلاب ۵۷ و جمهوریت تعریف شده در نظام جمهوری اسلامی است. اگر آن زمان افرادی امثال مرتضی مطهری معتقد بودند که حتی «مارکسیستها هم باید در دانشگاهها تریبون داشته باشند» این جریان که در تلاش برای یکدستسازی است، هیچ صدای متفاوتی را برنمیتابد. در پیشبرد همین رویه و تحقق همین هدف است که رسانههای رسمی مانند صداوسیما که قرار بود ملی و صدای اقشار و افکار مختلف جامعه باشد، به مرور در مسیر تریبون اختصاصی شدن یک جماعت، آن هم با اندیشه خاص حداقلی است. این رسانه به سمتی حرکت میکند که پخش کمترین صدای متفاوت خود را نمیپسندد یا گفتارهایی به میان میآید که به دنبال تلقین تفاوت شهروندی به دلیل تفاوت عقیده و تفکر میشود. البته متاسفانه در این بین همین حلقه همفکران هم روزبهروز تنگتر شده و خودی و غیرخودی کردنها هم بیشتر میشود. به عبارتی این جریان حاکم شده برخاسته از اصولگرایی، عملاً آن اصولگرای برخاسته از جناح راست و راست سنتی را در برنمیگیرد. اگر این بود چهرههایی مانند علیاکبر ناطقنوری و با فاصله قابلتوجهی، علی لاریجانی نیز باید در میان این نهاد نماینده و امکان حضور متفاوت داشته باشند. جریان کنونی که به نوعی ریشه در تحولات سیاسی و قدرتگیری جریانهای سیاسی بنیادگرا و اقتدارگرا پس از دولت احمدینژاد دارد؛ عملاً چپ جدید محسوب میشود که از یک طرف ژست سادهزیستی و نگاههای مربوط به آن را در شعارهای خود جا دادهاند و از سوی دیگر به دنبال تمامیتخواهی در ابعاد مختلف است اما اگر جامعه ما به جامعه تکصدایی تبدیل شود چه بر سر آن خواهد آمد؟
جوامع تکصدایی و ابزار سرکوب
در توصیفات جامعه تکصدایی معمولاً از کانون کوچکی در یک جامعه سخن به میان میآید که سعی دارد «در تولید اندیشه و پىریزى پایههاى قواعد و شیوه رفتارى اقدامات خودش را به کل جامعه تسرى بدهد». یکدستسازی که در نهایت به تکصدایی در جامعه منجر میشود، معمولاً جریان خاص به دنبال یگانگی در انتخابها، برآوردها، تصمیمات و راهبردهای سیاسی در کشور است؛ آنها در ابتدای کار برای رسیدن به این مهم از رایزنی، آشتی یا توافق استفاده میکنند اما چون بهطور معمول دستیابی به این هدف از طریق چنین ابزاری ممکن نیست؛ این جریان با در اختیار داشتن قدرت به اعمال فشار، سلب مشروعیّت سیاسی از سوی حاکمیت به دگراندیشی و دگراندیشان میپردازد و در نتیجه با حذف تکثرگرایی و چندصدایی از معادلات سیاسی رسمی کشور جامعه را به سمت تکصدایی هُل میدهد.
همین موجب میشود که به مرور جریانهای سیاسی مختلف از اثرگذاری در جامعه تهی شوند و بهنوعی تکحزبی یا تکجریانی شکل بگیرد. البته در این وضعیت معمولاً جریان حاکم قدرت نگاهش را از مشارکت و تامین نظر مردم بهویژه در تعیین پستهای انتخابی برمیدارد و به آن بیتوجه میشود و عملاً عنصر مشارکت مردمى، نادیده گرفته مىشود. همین رویه موجب میشود که مردم به مرور فرصت سیاسی شدن و ابراز نظر و فکر خود را از دست بدهند و ساکتگزینی و سکوت را در پیش گیرند. برای هیچ جامعهای که در آن تکثرگرایی موج میزند تلاش برای یکدستسازی و ایجاد تکصدایی و نشنیدن سایر صداها به نفع آن جامعه و البته حکومت حاکم بر آن نیست.
عواقب تکصدایی
امین معلوف، نویسنده لبنانی بر این تاکید دارد که «هویتهای تکصدا و تکبُعد، هویتهای مرگبار هستند؛ از دل این هویتها خشونت میروید و سرکوب.» معمولاً جوامع متکثر نیاز به ابزار شنیده شدن صداهای متنوع را دارد، وقتی صدا باشد و شنیده نشود، تنوع اندیشه و افکار نادیده گرفته شود؛ تلاش برای اقناع افکار همجریانیها و همحزبیها، جایگزین اقناع افکار عمومی بشود؛ وقتی یک جریان خود را صاحب مملکت ببیند و اصالت شهروند بودن را به خود بدهد و بقیه را مستاجرانی تصور کند که در همه ابعاد حتی همین شهروند بودن یا سخن گفتن و نگفتن، زندگی کردن و نکردن، ماندن و رفتن آنها خود را محق بداند که بتواند برای آنها تعیینتکلیف کند؛ یعنی قطار حکومتی که قرار بود جمهوریت را ترویج دهد از ریل خارج شده و به بیراههای به سمت تکصدایی سوق پیدا کرده است. انباشت صداها در همین جامعه اگر قانع شود که صدایش در حنجره خواهد ماند امکان انفجارش زیاد میشود. جبار رحمانی، انسانشناس درباره جامعه ایران میگوید:«جامعه ما هرچه بیشتر به سمت تکصدایی برود، بیشتر به فروپاشی نزدیک خواهد شد. هرچه بیشتر تلاش کنیم تصویر و تصوری یکدست از ایران بسازیم... بیشتر آن را به لبه پرتگاه نزدیک خواهیم کرد.»
از عواقب حرکت به سمت تکصدایی، به حاشیه رفتن شهروندی در این نوع سیاستهاست؛ چون در پی این حرکت نوعی تمامیتخواهی شکل میگیرد و یک صدای مسلطتر و بلندتر از دیگر صداها (شده به زور) به محاق میبرد و این صدا به خود حق میدهد دیگری را منکوب کند. در این شرایط تکصدایی اگر پرسشی هم مطرح میشود، برای آن است که همان صدا پاسخ آن را بدهد و عملاً نظر سایرین و اختلافنظرها هم مهم نیست. به مرور خشونت افزایش مییابد و زبان خشن و پرچین و چروک و بیانعطاف با چاشنی رکاکت و فضاحتِ پیچیده در تابوهای مشخص در برابر صداهای منکوبشده و شنیدهنشده قرار میگیرد و عملاً چاشنی انفجاری در جامعه را شکل میدهد.
سخن آخر...
از هر تحلیلگری در باب رشد و توسعه جامعههای متکثر بپرسیم حتماً توجه به چندصدایی و تکثرگرایی را راهی برای آن عنوان میکند. برای رسیدن به این خواسته معمولاً کشورهای توسعهیافته از نظام حزبی و شکلگیری احزاب قدرتمند در کنار رسانههای آزاد بهره میجویند که با ایجاد امکان رقابت مؤثر در فضای سیاسی و ارزیابی عملکرد، هم فرصت فساد مسئولان را کاهش دهند و هم امید جامعه برای تعیین سرنوشتشان را افزایش دهند. البته درباره کشور ما که تلاشی برای تقویت احزاب و نظام سیاسی مبتنی با آن نیست؛ به تبع آن بعید است رسانههای آزاد و رسانه ملی انعکاسدهنده تکثر صداها هم شکل بگیرد. مجید رضائیان، استاد ارتباطات و روزنامهنگاری حتی تا آنجا پیش رفته که باید قوانین بالادستی بهویژه درباره صداوسیما اصلاح شود تا «تکرسانه ملی بودن به تحقق جامعه تکصدایی و عواقب بعدی آن منجر نشود». آنها که به دنبال تکصدایی هستند، زیستی متوهمانه و دنیایی کاذب را برای پیروانشان ترسیم میکنند؛ که البته در واقعیت اتحاد حاصل از خفه کردن صاحبان سایر تفکرات و اندیشهها را به همراه خواهد آورد. اتحادی که البته در اقلیت است و به مرور هم محدودهاش کوچکتر میشود همان خودی و غیرخودیسازیها همانطور که طی چند دهه جامعهای را که از ملیگراها و نهضت آزادی و... در کنار مؤتلفهای، بازاری، جامعه روحانیت و اعضای حزب جمهوری و سازمان مجاهدین انقلاب و... زیر پرچم ایران و حکومت جمهوری اسلامی جمع کرده بود؛ به مرور به جایی میرسد که همان جریانی که «دشمن هاشمی را دشمن پیغمبر» میخواندند؛ در برابر او قرار میگیرند، یا افرادی مانند ناطق نوری که زمانی پرچمدار مقابله با جناح چپ بود و به امید موفقیت او دست به تخریب رقیبش سیدمحمدخاتمی در انتخابات ۷۶ زدند، حتی در جمع ریشسفیدانشان قرار ندارد و در گامی بلندتر علی لاریجانی که در زمانش برنامه «هویت» برای تخریب مخالفان راست سنتی ساخته شد؛ حتی از گیت تایید صلاحیت نهادهایی که نقد بر جانبگرایی آن نسبت به اصولگرایان است، عبور کند و حالا هم همان اندک افرادی که در انتخابات ۹۸ با کمی تفاوت فکر حضور داشتند هم ردصلاحیت شدند.
اگر در دهه اول تودهایها و ملیگراهای جبهه ملی به مرور از دور خارج شدند و مورد غضب قرار گرفتند چنانچه حتی دیوارنویسی علیه رئیس دولت موقت مستعفی انجام میدادند و مینوشتند:«مرگ بر بازرگان، پیر خرفت ایران» و بسیاری از سیاستمداران که امروز یا گوشهنشین شدند یا از قطار قدرت پیادهشان کردند؛ سکوت کرده بودند و انتظار رفتار مشابه در مخیلشان نمیآمد در دهه بعد غافلگیر شدند.(سازمان مجاهدین خلق به دلیل فعالیت مسلحانه، مسیر متفاوتی را برای حذف شدن از عرصه سیاسی کشور داشته است.) دهه اول سیاست داخلی به بال چپ و راست حزب جمهوری و جامعه روحانیت و سازمان مجاهدین انقلاب محدود شد، در دهه دوم، جهشی برای بهبود وضعیت سیاسی و تحزب صورت گرفت به بازتعریف جناح چپ. جناح راست در پی جنبش دوم خرداد منجر شد که در آن دامنه اصلاحطلبی و اصولگرایی متولد شد اما عمر این تلاش به یک دهه هم قد نداد. در دهه سوم و در پی حوادث انتخابات ۸۸ همین جریانی که این روزها به نظر میرسد قدرت را به دست گرفته و با یکهتازی به دنبال یکدستسازی و اجرای پروژه خود برای ایجاد جامعه تکصدا است، جناح چپ و اصلاحطلبان را به حاشیه هل داد و خواهان حذف آن شد و حال با گذر از یک دهه، همه تلاشها در مسیر کاهش تکثرگرایی و چندصدایی بودن جامعه به سمتی رفته که در همان تکصدای اصولگرایی، خودی و غیرخودی کردند و دامنه خودیها روزبهروز تنگتر میشود؛ ادامه این مسیر در یک حکومت علاوه بر عواقب اجتماعی روزی آنچنان عرصه را تنگ میکند که دیگر کسی باقی نمیماند و در کنار خودکامگی همه سرمایههای مادی و معنوی در قِبَل این قومگرایی سیاسی از بین میرود. شاید خیلی زود با این دستفرمان شاهد تبدیل شدن دیگر چهرههای شاخص اصولگرایی بهعنوان منتقدان جدید جریان قدرت باشیم؛ چهرههایی مانند محمدباقر قالیباف که دستهبندیهای جدید شورای ائتلاف و شورای وحدت نگاه متفاوت و حتی در جایگاه رقیب به آن دارند. شواهد فعلی حرکت فضای سیاسی کشور ما به سمتی است که در کنار بیم از دست دادن بال جمهوریت، نگران نابودی نیروهای متخصص باتجربه و کهنهکار هستیم. باید پیش از آنکه کار از کار بگذرد، دست جنباند و اهرم ترمز این قطار از ریلخارجشده را کشید. اصولگرایان نباید اشتباه برداشت داشته باشند؛ هشدار تکصدا شدن جامعه و یکدستی که از سوی اصلاحطلبان و میانهروها مطرح میشود صرفاً به امید تحقق بازگشت اصلاحطلبان به رقابت انتخاباتی و قدرت نیست؛ این هشدار زنگ خطر شکلگیری آیندهای تیره برای ایران است که با خفه کردن صداها و جلوگیری از اعتراضات و شنیده نشدنها، آتش زیر خاکستر را بدمد یا انفجاری را دیر یا زود با تخریب گسترده به بار آورد.
***
مهاجری: خالص سازان از رئیسی هم عبور خواهند کرد
انتخابات مجلس دوازدهم حدود ۴ ماه دیگر در ۱۲ اسفندماه برگزار خواهد شد تا خانه ملت جدیدترین مستاجرین خود را بشناسد.
این در حالی است که بر خلاف دستگاههای اجرایی و نظارتی و یک جریان سیاسی خاص؛ هوای جامعه و سایر جریانات سیاسی نسبت به انتخابات فعلا سرد است و مخصوصا بخشی از جامعه نسبت به مقوله انتخابات نگاهی ندارند. انگار نه انگار که قرار است در پایان سال مهمترین رویداد سیاسی کشور رقم بخورد. از طرفی عملکرد هیأتهای اجرایی در رد صلاحیتها باعث شده تا بسیاری از نگاههای مثبت و سازنده نسبت به برگزاری انتخاباتی با شکوه و رقابتی به سردی گراید. گویی اینکه جریان خالصساز که پیش از این در حوزههای مختلفی نقشآفرینی کرده بود میخواهد نقطه عطف عملکرد خود را در انتخابات اسفند ۱۴۰۲ به نمایش بگذارد.
در همین راستا چندی پیش نیز مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای شورای نگهبان از لزوم فراهم آوردن شرایطی برای برگزاری انتخاباتی مشارکتی و باشکوه سخن گفتند. برای انتخابات مشارکتی باید نشانههایی از تغییر در جامعه بروز و ظهور کند و مردم ببیند که حضورشان در انتخابات میتواند منشأ تغییر باشد. اما عملکرد اقتصادی دولت، نارضایتیهای موجود و حذف و خالصسازیها موید این نکته است که گویا قرار است انتخابات اسفند ۹۸ تکرار شود.
در همین راستا برای بررسی عملکرد جریان خالصساز و تاثیرگذاری بر وجوه مختلف حاکمیت؛ عملکرد دولت و انتخابات پیشرو حواشی آن، آرمان ملی با محمد مهاجری، فعال سیاسی و رسانهای اصولگرا به گفتوگو پرداخته است که میخوانید.
* از زمانی که علی لاریجانی بحث خالصسازی و جریان خالصساز را مطرح کرد تاکنون بسیار در خصوص این مساله صحبت شده؛ به طور کلی چه عواملی را در خالصسازی موثر میدانید و این جریان را پروسه قلمداد میکنید یا پروژه؟
جریان خالصساز به یک شکلی میتوان گفت که از سال ۱۳۹۸ در انتخابات مجلس یازدهم شروع شد. هر چند همانطور که پیش از این هم به شما گفتم داستان خالصسازی از همان اوابل انقلاب و سالهای ۵۸ - ۵۹ نیز به اشکالی وجود داشت، اما در این دوره اخیر از سال ۹۸ شروع شد و در انتخابات ۱۴۰۰ به یک نقطه عطفی رسید و در انتخابات ۱۴۰۲ به اشکال دیگری خود را نشان میدهد. حال اینکه خالصسازی در حال تبدیل شدن از یک پروژه به یک پروسه است اگر بدین معنا باشد که به تدریح در حال گسترش است موافقم و اتفاقا خالص سازان دارند بیشترین استفاده را از بستر دولت سیزدهم انجام میدهند. بهترین زمان هم برای اینکه شما بتوانید این خالص سازی را انجام دهید در زمان دولتی است که خیلی دارای اقتدار نباشد و آن زمان می توان این کار را انجام داد. متاسفانه بعید هم میدانم که این روند به زودی متوقف شود و خواهد پیش رفت. اگر به خاطر داشته باشید مدتی پیش از مدارس شروع شد و ۲۰ هزار مدیر مدرسه را تغییر دادند و قبل از آن هم برخی اساتید را از دانشگاهها اخراج کردند. حال باید منتظر بمانیم و ببینیم که در آینده چه رخ خواهد داد.
* انتقادات بسیاری هم به روند عملکردی خالصسازان وارد شده است چنانکه آقای عارف خالصسازی را یک راهبرد خواندهاند؛ اساسا چقدر موافقید که این جریان درصدد جا انداختن و حاکم کردن تفکر خود در جامعه و در پی آن در اختیار گرفتن مجلس دوازدهم است؟
افرادی که امروز جزء خالصسازها هستند ماهیتا شاید همان افرادی نباشند که در اوایل انقلاب و دهههای هفتاد و هشتاد بودند. گاهی اوقات همین کسانی که امروز اصلاحطلب و چپ حساب میشوند زمانی خودشان جزء خالص سازها در چارچوب و قالب خاص آن زمان بودند. در واقع به شکلی همه این افراد به دنبال خالصسازی بودند، اما آنچه در روند امروز نگاه میکنیم این است که با یک سرعت ، عجله و وسواس خاصی این دایره را آنقدر تنگ میکنند که فقط عده محدود و معدودی در آن جا میشوند. یعنی شاید در دورههای گذشته خالص سازی اینقدر گسترده نبود و با قدرت انجام نمیشد. آن افرادی هم که مرتکب خالصسازی میشدند اهداف کوتاه مدتی داشتند. اما الان به نظر میآید که این اهداف بلند مدت است و دنبال این هستند هر کسی که مزاحم تفکرشان هست را حال با رد صلاحیت و با برچسب زدن از گردونه خارج کنند.
* اخیرا آقای محصولی دبیرکل جبهه پایداری منتقدین به خالصسازی را غربگرایانی خوانده که در جامعه پایگاهی ندارند و با توسل به واژههایی چون خالصسازی، شایستهسالاری را تحتالشعاع قرار میدهند و سیاهنمایی میکنند؛ با توجه به واقعیتهای موجود در جامعه این نوع مواجهه را چگونه بررسی میکنید؟
اگر واقعا حذف شخصیتی مثل شهید باکری و تبدیل شدن به قارون از طرف آقای محصولی به معنی شایسته سالاری است که این شایسته سالاری ارزانی آقای محصولی و مبارک وی باشد. اگر محدود و محصور کردن نظام سیاسی کشور در افراد تندرو جبهه پایداری شایسته سالاری است که خب مبارکشان باشد. به نظر میآید که آقای محصولی طلبکار هم شده و اگر دقت کرده باشید در اظهارات اخیر خود گفته که آقای رئیسی باید برخی وزرا را نیز عوض کند چرا که آنها انقلابی نیستند. اینها حتی از آقای رئیسی به زودی عبور خواهند کرد و من یقین دارم که جبهه پایداری در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۴ از آقای رئیسی عبور خواهد کرد و آقای رئیسی از قربانیان بزرگ جریان خالص ساز خواهد بود.
* چندی پیش مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای شورای نگهبان از تلاش همه دستگاهها برای انتخابات باشکوه و مشارکتی صحبت کردند؛ اما روند عملکردی هیأتهای اجرایی نشان داد که گویا دولت برنامهای ندارد و حال امیدها به شورای نگهبان است؛ اساسا صحنه انتخابات پیشرو را با این پیش فرض چگونه میبینید؟
من نمیخواهم از الان در مورد عملکرد شورای نگهبان پیشداوری کنم و امیدوارم شورای نگهبان نشان دهد که جریان خالصساز را به رسمیت نمیشناسد و قصد ندارد هر آنچه این جریان خواست را انجام دهد. شورای نگهبان واقعا در این دوره شرایط سختی خواهد داشت. من در برخی اعضای شورای نگهبان همان روال گذشته عملکردی را میبینم ولی امیدوارم که این وضعیت تغییر کند.
* صفبندیهای جدید در اردوگاه اصولگرایان باعث شده تا با معادلات پیچیدهای در این جریان در خصوص انتخابات مواجه باشیم؛ از شانا و شورای وحدت گرفته تا شریان و جبهه پایداری و تاثیرگذاری افرادی چون حداد عادل، قالیباف ، محسن رضایی و ... ؛ به طور کلی اختلافات درون جریانی اصولگرایان برای انتخابات را چگونه تبیین میکنید؟
به نظر من چالش اصلی و اولیه این انتخابات مشارکت مردم است. وقتی که میزان مشارکت پایین باشد خیلی تفاوتی نمیکند که آیا وحدتی در جریانات سیاسی به وجود خواهد آمد یا نخواهد آمد. اگر مشارکت در همین میزانی که الان در برخی نظرسنجیها نشان میدهد باشد من فکر میکنم که مجموعههای درون جریان اصولگرایی ترجیح میدهند که دنبال وزنکشی خودشان باشند و خیلی هم دنبال مشارکت گسترده نباشند. اما اگر انتخابات به دلیل تایید صلاحیت بیشتری از کاندیداها مقداری رو به گرمتر شدن برود و جریانات سیاسی غیر اصولگرا هم وارد میدان شوند در آن صورت میتوان انتظار داشت که مشارکت درصدی افزایش پیدا کند. اگر مشارکت به دلیل حضور اصلاحطلبان بالا برود به احتمال زیاد اصولگرایان ممکن است که به سمت دو لیستی یا حتی تک لیستی هم حرکت کنند. اما اگر این اتفاق نیفتد میتوانیم شاهد ارائه چند لیست از سوی جریانات اصولگرا در انتخابات باشیم. از طرف دیگر اصلا الان چیزی به نام تفکر اصولگرایی وجود ندارد و آن چیزی که شما میبینید تشکلهای اصولگرا هستند. واقعا فاصله برخی از این تشکلهای اصولگرا با تفکر اصولگرایی بسیار زیاد شده است. اینکه شما میبینید آقای قالیباف از نواصولگرایی حرف میزند خودش به یک نحوی عبور از اصولگرایی است. به هر حال جریان آقای قالیباف به دنبال یکسری اهدافی است؛ جبهه پایداری که شاید پایه اصلی جریان خالص ساز است چشم ندارد هیچ شخص یا جریانی غیر از خود را ببیند. این اختلافاتی را نیز که میگویید در جریان اصولگرا وجود دارد زاییده این انتخابات نیست. در انتخابات ۱۴۰۰ ، ۱۳۹۸ و انتخابات ۱۳۹۶ نیز وجود داشته است. اگر راحتتر بگویم از سال ۱۳۸۴ که اصولگراها ۳ کاندیدا در انتخابات داشتند از همان زمان نیز این اختلافات میان اصولگرایان بوده است. جریان اصولگرا هرگز جریان منسجم و متحدی نبوده و نیست. اگر اصلاح طلبان با قدرت در مقابل اصولگرایان حاضر شوند آن زمان به وحدت میرسند و این وحدت نیز فقط وحدت شکلی و ظاهری است.
*بسیاری از کارشناسان معتقدند دلیل عدم موفقیت دولت آقای رئیسی در حوزه اقتصادی نگاه جناحی به انتصابات مدیران بوده که نهایتا برون داد فعلی دولت را پدید آوردهاند؛ با وجود وعدههای بسیار دولت در راستای حل مشکلات فکر میکنید در دو سال و نیم گذشته به مرزهای این وعدهها نیز رسیدهاند؟
من واقعا نمیدانم آن وعدههایی که آقای رئیسی با طرح آنها وارد انتخابات شد را چه کسانی طراحی کرده و بیان کردند. اما حتی اگر هم بپذیریم که آن وعدهها درست بود آقای رئیسی از همان روز اول توان انتخاب افراد کارآمد برای تحقق چنین وعدههایی را نداشت. نه فقط در عرصه اقتصادی که به آن اشاره کردید بلکه به نظرم در عرصه فرهنگی هم رئیس جمهور نتوانست افرادی را انتخاب کند که از قدرت کافی برخوردار باشند. بنابر این اقای رئیسی از ابتدا با یک دولت نمره پایین وارد شد چراکه یا نتوانست یا نخواست از چهرههای توانمند حتی اصولگرا استفاده کند.
* با توجه به اینکه بسیاری از مقامات کشور و چهرههای سیاسی بر لزوم مشارکت فعال جامعه در انتخابات پیش رو صحبت میکنند، اما عدهای معتقدند برخی عوامل مثل تحولات سال گذشته یا تاثیر مشکلات اقتصادی بر جامعه باعث سردی فضای جامعه نسبت به انتخابات است؛ تحلیل شما در خصوص این مساله به چه صورت است؟
به نظر من اتفاقات ۱۴۰۱ خود به تنهایی عامل این موضوع نبوده است بلکه به نظرم از زمانی که موضوعاتی مانند برجام شکست خورد و هم ترامپ و هم برخی تندروهای داخلی باعث آن موضوع شدند مردم احساس کردند که وقتی رای میدهند که بتوانیم با دنیا ارتباط بهتری داشته باشیم، اما در داخل برخی برجام را پاره میکنند یا رفتار دیگری بروز میدهند بنابراین رای ما مردم تاثیرگذار نیست. این خود به خود باعث میشود که مردم احساس کنند مشارکتشان در انتخابات تاثیر مثبتی که ندارد هیچ بلکه فقط به وقت تلف کردن آنها منجر میشود. به نظرم همین دلیل باعث شده تا مردم نسبت به حضور در انتخابات دلسرد شوند چون نسبت به نتیجه آن دلسرد هستند.
* پس به این مساله قائلید که برخی دیگر صندوق رای را منشأ تاثیر در جهت تغییر نمیدانند؟
بله این بی اعتمادی به وجود آمده و به نظرم نظام سیاسی ما باید تلاش بسیار زیادی کند تا بتواند این اعتماد از دست رفته را بازگرداند.
- 16
- 3
کاربر مهمان
۱۴۰۲/۹/۴ - ۲۰:۳۰
Permalink