محمد فاضلی، جامعهشناس و معاون پژوهشی مرکز بررسیهای استراتژیک و فرشاد مومنی، اقتصاددان و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، از جمله سخنرانانی بودند که به این موضوع اشاره کردند. فاضلی با اشاره به مسائل خطیری که اکنون جامعه با آن مواجه هست و برخی رخدادها امکان و اجازه بررسی آنها را به سیاستگذاران نمیدهند، از سؤالات غیرمهم در مناظرات کاندیداها انتقاد کرد.
سه نفر از سخنرانان در بخش دوم این همایش به موضوع امنیت ملی در ابعاد اقتصاد سیاسی اشاره کردند که باید مورد توجه ریاستجمهوری آینده قرار گیرد. بر همین اساس هم فرشاد مومنی با بیان عقبافتادهبودن سؤالات مطروحه از نامزدهای ریاستجمهوری، خواستار آن شد که: «رئیسجمهور آینده باید به ما بگویند با گروههایی که نفعشان در تشنجآفرینی و تندادن به بازی آمریکا و اسرائیل است، چطور میخواهد با سیاست داخلی آنها را آرام کنند و راه را بر سر تهدید بسیار بزرگی که نظام حیات جمعی ما در شرایط کنونی متوجه آن است، ببندند». چکیدهای از این همایش را در ادامه میخوانید.
اقتصاد سیاسی تغییر اجتماعی در ایران
محمد فاضلی، جامعهشناس و معاون پژوهشی مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری
عرصه سیاستگذاری پر از ایدههایی است که تصور میشود اجراشدنشان میتواند تغییرات بسیار بنیادینی را در جامعه ایجاد کند؛ ایدههایی که در ظاهر ساده هستند و اجراکردنشان کاملا عقلانی به نظر میرسد. ما دچار فرسایش تمدنی شدیم که در حوزه محیط زیست، اقتصاد، سیاست و...، زیستپذیری ایران را کاهش میدهد.
پرسش اساسی در این چهار سال که با عرصه سیاستگذاری درگیر بودم این است که تصمیمهای سخت چرا گرفته نمیشوند و اگر این تصمیمها روی میز سیاستگذاران گذاشته میشود چرا اجرا نمیشوند؟ تصمیمات بسیار دشواری در اقتصاد، محیط زیست، آب، سلامت، آموزش عالی و... . درک من بهعنوان جامعهشناس این است که در پسِ همه تصمیمات دشواری که باید گرفته شود، ویژگیهای جامعه ایرانی وجود دارد که ماهیتشان اقتصاد سیاسی است. یعنی تعامل عوامل اقتصادی و منافع با حوزه قدرت و سیاست مانع از این میشود که دو اتفاق بیفتد.
اگر از نگاه استیون لوکس نگاه کنیم، در وجه اول قدرت الف، ب را وادار به کاری میکند. در وجه دو، قدرت مانع از این میشود که چیزی در دستور کار قرار بگیرد. بهطور خاص معتقدم در ٤٠ سال گذشته، منهای پنج، شش سال اخیر، در ایران مسئله محیط زیست، مسئله اصلی نبود. یعنی همواره بهعنوان امر شیکی که بیرون از حوزه تصمیمگیری است در نظر گرفته شد نه اینکه اجازه دادند روی میز تصمیمگیر بیاید بعد به واسطه قدرت از روی میز تصمیمگیر خارج کنند.
اصلا اجازه ندادند روی میز تصمیمگیری قرار بگیرد. وقتی وضع اینقدر بحرانی شد که نتوان تحمل کرد، موضوع آب، ریزگرد، فرسایش خاک، ازبینرفتن تنوع و آلودگی روی میز آمد. وجه سومی هم هست که اصلا قدرت شما را اغوا میکند. در حالیکه شما را به سمت منافع خودش میکشد شما لذت هم میبرید از اینکه به آن سمت میروید. بهطور خاص مسئلهام با آموزش عالی در ایران این است که وقتی به شما میگویند شاخص رشد علمی، مقاله است و بعد همه استادهای دانشگاه بسیج میشوند که مقاله بنویسند و لذت هم میبرند.
در حالیکه انتهایش چیزی نیست. یک قدرت با شما بازی میکند و شما چیزهایی مینویسید که معلوم نیست خاصیتش چیست و کجا قرار است چه چیزی را حل کنید. در یک برنامه تلویزیونی گفتم در همه سالهایی که بحران آب را تجربه میکردیم و آبخوانهای ما خالی میشد و وضع محیط زیست و دشتها فرونشست میکرد استادان حوزه آب و هیدرولوژی و مهندسی آب، ترند مقالاتشان را در ژورنالهای بینالمللی افزایش میدادند. در این سه حوزه پسِ تصمیمگیری، قدرت و سیاست است.
در حال فرسایش تمدن هستیم
حال تغییرات اجتماعی بنیادین که باید در جامعه ایران صورت بگیرد، این چهار، پنج مورد است که از لحاظ حوزه سیاستگذاری اهمیت دارد. با یکی از عزیزان حوزه سازمان و برنامه که بحث کردم چهار قلم اصلی در بودجه دولت در ایران آموزش، سلامت، حقوق بازنشستگی (صندوقهای بازنشستگی) و دفاع و امنیت است.
از این سه مورد، سه حوزه اجتماعی است (آموزش، بهداشت و صندوقهای بازنشستگی). سلامت و محیط زیست فرسایش تمدنی ایجاد میکنند. ما دچار فرسایش تمدنی میشویم به این معنی که زیستپذیری این جامعه کاهش پیدا میکند و از طرفی، توازن استراتژیکمان هم به هم میخورد. اصلا شوخی ندارد. شما در منطقهای زندگی میکنید که اطرافیانتان عربستان، کویت و کشورهای حاشیه خلیجفارس، ترکیه بهواسطه اقتصادهای قدرتمندتر به هر دلیلی به انبار تسلیحات پیشرفته تبدیل میشوند که در درازمدت عدم توازن استراتژیک بسیار شدید ایجاد کرده و امنیت ملی ما را به خطر میاندازد.
پس دو معضل فرسایش تمدنی به علاوه برهمخوردن توازن استراتژیک را داریم. در چنین فضایی چه چیزی باعث میشود نتوانیم تصمیمهای سخت بگیریم یا تصمیمها اساسا وارد میز تصمیمگیری نشوند یا اگر وارد میشوند، کسی درباره آنها تصمیم شجاعانهای نگیرد؟ همه اینها به مسائل بدخیمی تبدیل شدهاند. مثلا یک ویژگی مسئله بدخیم این است که قرار است مسئله را توسط کسانی حل کنید که خودشان مسئله را ایجاد کردهاند.
ویژگی عجیب دیگر اینکه تا راهحل را تعریف نکنید، مسئله مشخص نمیشود. همیشه اینطور بوده که یک مسئله داشتیم و برایش راهحل پیدا میکردیم. در مسائل بدخیم میگویند تا راهحل را تعریف نکنید، مسئلهتان مشخص نمیشود. مثالی میزنم. امروز میگویند ما مشکل آب داریم. وقتی راهحل را انتقال آب از دریای خزر به سمنان، از خلیجفارس به مشهد و کویر یزد تعریف میکنند، مسئلهتان میشود کمبود آب. چون راهحل را پیدا کردهاید. اما اگر راهحل را صرفهجویی یا ارتقای بهرهوری تعریف کنید مسئله آب از کمبود آب به مدیریت تقاضا تبدیل میشود.
یعنی وقتی راهحل را تعریف میکنید، جنس مسئله عوض میشود. در ایران ما چه اتفاقی افتاده که این تغییر اجتماعی رخ نمیدهد؟ پنج، شش ویژگی بر حوزه سیاستگذاری در ایران حاکم است. ١) بهشدت دچار تعارض منافعیم یعنی تصمیمگیر به علاوه آنهایی که در درون مسئله قرار گرفتهاند تعارض منافع دارند. ٢) با احزاب سیاسیای مواجهیم که به معنای واقعی سیاسی هستند. بین دو واژه تفاوت قائل شویم.
اصلاحطلب و اصولگرا برنامه محیط زیست ندارد. شما چیزی تحت عنوان فراکسیون امید دارید. تا حالا یک صفحه این فراکسیون منتشر کرده بگوید برنامه محیط زیست ما و اصلاحات نظام بهداشت و درمانمان چیست؟ اصلا کل این سیستم اصولگرا، اصلاحطلب یک مانیفست محیط زیست دارد؟ موضع احزاب ما در قبال محیطزیستی که کشور را به نابودی میکشاند، چیست؟ در اصل با احزابی به معنای واقعی سیاسی مواجه هستیم. اینها سیاستی نیستند، پالیسی ندارند. برنامه سیاستگذار ایرانی مشخص نیست. این را تجربه کردهام.
بهشدت فشار آوردیم که خط لوله انتقال آب خزر به سمنان نباید انجام شود. جنگیدیم، به جاسوس قطربودن متهم شدیم و بالاخره ثابت کردیم این خط لوله فقط هزینه اضافی بر گردن ملت ایران است و این پروژه شش هزار میلیارد تومان هزینه دارد. مقام مسئولی که باید تصمیم میگرفت راضی شد و گفت متقاعد شدیم، منتقدان راهکار ارائه کنند. من هفت ماه است دنبال متخصصان آب کشور میگردم و به همهشان التماس میکنم که در این مورد راهکار چیست. مجموعههای دانشی ما آلترناتیو ندادند. امروز داد و هوار همه بالا رفته که نظام بانکی فاسد است، مسکن فلان است.
همه مصیبت میخوانند. آلترناتیوهایتان برای اینکه روی میز سیاستگذار بگذارید، چیست؟ چند خط نوشتهاید؟ این برای همان ساختار حزبی است که هنوز چیزی از آن درنیامده. سیاستگذاری که میخواهد پالیسی بد را از روی میزش بردارد، میگوید به جایش چه داری؟ رؤسای احزاب را یکجا جمع کنید و بگویید مجموعا برای حل مشکل آب کشور که کل تمدن را تهدید میکند چند صفحه راهحل دارید؟ چند مورد را منتشر کرده و الزامات چند مورد را بررسی کرده و محدودیتهایش را گفتهاید و هزینههایش را برشمردهاید؟ در این فرایند اتفاق دیگری میافتد.
اینکه امر ذاتا سیاسی، غیرسیاسی شده. تصمیمگیری درباره اصلاحات در نظام بهداشت و درمان از اساس تا بن دندان سیاسی است. چون بحث درباره دهها میلیارد تومان پول است. تصمیمگیری درباره آب، سد، انتقال آب و ... هم همینطور. یک بار نشان دادم مجموع پروژههای انتقال آبی که در این کشور کلنگ میخورد بیش از ٣٠ هزار میلیارد تومان قیمت دارد. تصمیم درباره ٣٠ هزار میلیارد تومان پول است.
مجموع پروژههای علم و فناوری که زمانی کلنگ خورده، دوهزارو ٧٠٠ میلیارد تومان پول است. برای ٣٠ هزار میلیارد تومان خیلی کارها میکنند. بودجه براندازی جمهوری اسلامی که در کنگره آمریکا تصویب میشود ٢٠ میلیون دلار است که قرار است به VOA و بقیه کمک کنند. ما در مورد ١٠ میلیارد دلار پول در پروژهها تصمیم میگیریم و اینها را غیرسیاسی میکنیم و میگوییم اینها حوزه تخصصی مهندسان آب است؟! درباره دهها هزار میلیارد تومان پول در نظام بهداشت و درمان بحث میکنیم و میگوییم اینها حوزه تخصصی پزشکان است.
کجای دنیا اینطور است؟ در چنین فرایندی پسِ این اقتصاد سیاسی، فقدان شفافیت هم هست. جملهای نوشتم تحت عنوان «معجزه دوطبقه پیامبر اقتصاد ایران» که پل صدر است. این معجزه دوطبقه اگر فقط یک قانون داشتیم که ارزیابی اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی پروژهها باید به مدت ٦٠ روز روی یک شبکه اینترنتی منتشر شود و همه آنهایی که تحتتأثیر پروژهها قرار میگیرند، حق دارند به دادگاهی صالحه شکایت کنند و بگویند این پروژه بر من اثر میگذارد و من حق دارم از خودم دفاع کنم، چنین نمیشد.
در پل صدر ١٧ کیلومتر جلوی پنجرههای منازل مردم پل زدهایم. در قیطریه بهترین خانهها یک طرف کوچه متری ١٥ میلیون تومان است و طرف دیگر متری هشت میلیون تومان، چون پنجره را که باز میکنید یک راننده پراید به شما سلام میدهد. شب که میخوابید امکان دارد یک نفر با سرعت ١٣٠ کیلومتر از پنجره وارد خانهتان شود. این پروژه هنوز قیمتش مشخص نیست. روز اول گزارش ارزیابی اقتصادیاش نباید منتشر میشد؟ گفتند ٦٤٠ میلیارد تومان. شد دو هزار میلیارد تومان. بعد معاون حملونقل اعلام کرد چهار هزار میلیارد تومان. شورای شهر اعلام کرد هفت هزار میلیارد تومان. یکی دیگر گفت هشت هزار میلیارد تومان.
هشت هزار میلیارد تومان به قیمت سال ٩١ با دلار هزار و ٢٠٠ تومان یعنی شش میلیارد دلار. به قیمت دلار سه هزار تومان یعنی ٢,٥ میلیارد دلار. در استانبول، در تونل مارمارای ٧٦ کیلومتر ریل کشیدند، ١٣ کیلومتر تونل زدند، هزارو ٤٠٠ متر زیر دریاست، ٤١ ایستگاه مترو دارد و ١.٥ میلیون مسافر در روز جابهجا میکند و یک جاذبه توریستی است. یک میلیون دلارش را جایکا (سازمان دولتی مستقل بینالمللی در امر توسعه در ژاپن) داده، ١.٥ میلیون دلار را بانک توسعه اروپایی داده، با ٢.٥ میلیارد دلار ٧٦ کیلومتر خط زمینی، مترو، ١٣ کیلومتر تونل، هزارو ٧٠٠ متر زیر دریا تونل کشیدهاند. ما با همین مقدار پول، هفت کیلومتر تونل و هفت کیلومتر پل ساختهایم.
گزارش اینها کجا منتشر شده؟ گزارش ارزیابی اجتماعیاش کجاست؟ اصلا احتیاج به مرد مقتدری که گوش کسی را بپیچاند و مثل رضاخان در تنور کند، نداریم. احتیاج به دو قانون داریم که میگوید ارزیابی اقتصادی کلیه پروژههای بخش دولتی و خصوصی، شبهدولتی و خصولتی و هر بخشی که از هرجا میآید باید روی اینترنت منتشر شود.
مردم بدانند ما چه میسازیم. اگر چهار هزار میلیارد تومان است به ١٠ میلیون نفر جمعیت تهران تقسیم کنیم، میشود هر نفر ٤٠٠ هزار تومان. در آپارتمان اگر مدیر ساختمان باشید بهسختی میتوانید ٢٥ هزار تومان شارژ ساختمان را از اعضا جمعآوری کنید. بعد کسی تصمیم گرفته ٤٠٠ هزار تومان پول ما را هزینه کند و اصلا نگفته چه کرده. کسی هم نمیگوید این مبلغ قرار بود ٦٤٠ تومان باشد الان چرا شد هشت هزار میلیارد تومان! خیلی کار عجیب و غریبی نیاز نیست انجام بدهیم. مدیریت جهادی یعنی همین. یعنی ما آنقدر جرئت داریم که گزارش کارهایمان را منتشر کنیم.
وقتی این کارها را نمیکنیم گفتوگو شکل نمیگیرد. چقدر خوب است هر سال انتخابات داشته باشیم چون گفتوگو درمیگیرد. گفتوگو درد جامعه ماست؛ گفتوگو درباره مسائل مهم. وقتی گفتوگو درنمیگیرد ائتلاف شکل نمیگیرد و آدمها یکدیگر را پیدا نمیکنند. انتشار گزارش ارزیابی زیستمحیطی با قانون اساسی تعارض ندارد. مطابق با قانون دسترسی، انتشار و دسترسی آزادانه به اطلاعات است.
ما با پول بیتالمال، چیزهایی میسازیم که گزارش ارزیابی اقتصادیاش را به مردم نمیگوییم. وقتی این کارها را نمیکنیم تقسیم هزینه هم نمیشود. بنابراین نمیتوانیم اصلاحات را در این کشور پیش ببریم. بیشترین هزینه هر اصلاحی را کسانی باید بدهند که تاکنون از اصلاحنشدن وضعیت بیشترین بهره را بردهاند. نمیشود اصلاحات کنیم بعد بگوییم فقرا و ثروتمندان یکسان هزینه اصلاحات را بپردازند. چرا نمیتوانیم هزینهها را تقسیم کنیم چون دربارهاش گفتوگو نمیکنیم. نمیدانیم چه میکنیم که بدانیم هزینهاش چقدر است.
هیچ راهکار معجزهآسایی وجود ندارد
در انتخابات، از کاندیداهای ریاستجمهوری کشور قرعهکشی میکنند و میگویند شما برای ورزش پهلوانی چه میکنید! یعنی آن فرد ٥٠ سال سابقه سیاسیاش را گذاشته که از او این سؤال را بپرسند؟ کسی نمیپرسد آقای X ، چهار قلم اصلی بودجه جاری عبارت است از بهداشت، آموزش، صندوقهای بازنشستگی و دفاع. سه مورد اول را چطور کاهش خواهید داد؟ بحران در صندوقهای بازنشستگی را چطور کنترل میکنید؟
الان دو ماه است که در مسیر انتخابات هستیم، از کسی در این زمینه پرسیدهاند صندوقهای بازنشستگی را چه خواهد کرد؟ کنترل هزینه در بهداشت و درمان را چه میکنید؟ سؤالات اساسی الک میشود و درشتها جایی زیر فرش جارو میشوند، ریزهها میماند. مثل ورزش پهلوانی، ازدواج جوانان. ازدواج جوانان پیامد اقتصاد کلان است. یکی هم میگوید حتما باید ازدواج کنند. انگار قبل از گفته ایشان مردم ازدواج نمیکردند. دیگری هم میگوید ازدواج جوانان خیلی مهم است. کسی نمیپرسد سرمایهگذاری خارجی را چطور جذب میکنید؟ در فرایند، در پسِ صحنه همه مسائل از جمله آب، ریزگردها، فرونشست زمین و آبخوانها کمکم جارو میشوند و زیر فرش میروند و مسئلهای که باقی میماند، چیزی است که جوابدادن یا ندادنش هیچ خاصیتی ندارد.
این پسِ صحنه سیاستگذاری در ایران است. سطح دانش ما برای درک و حل مسائل ایران پایین است. یک نقطه امید این است که فضای آزادی شکل بگیرد تا در آن گفتوگو کنیم و مسائل را روی کاغذ بیاوریم و اجازه ندهیم چیزی زیر فرش جارو شود. ٣) فضایی شکل بگیرد که آدمها یکدیگر را پیدا کنند. یعنی ائتلافها شکل بگیرد. اجماع سیاستی برای ثبات و طرح مسئله شکل بگیرد. ٤) در رستاخیز آگاهی قرار بگیریم؛ نسبت به اینکه در وضعیتی قرار داریم که هیچ راهکار معجزهآسایی نیست. راهکار انفجاری ندهیم.
خواهش میکنم مجموعه اقتصاددانها، جامعهشناسان، حقوقدانان، همه کسانی که دلشان به حال ایران میسوزد اگر با ایده من موافق هستند نامهای به مسئولان و مردم کشور بنویسند و بگویند هیچ راهکار معجزهآسایی برای خرابکاریهایی که همهمان در آنها سهیم هستیم، وجود ندارد. آبخوانی که ٥٠ سال خالی شده با یک سال درست نمیشود. پسِ صحنه اقتصاد سیاسی تغییر اجتماعی در ایران این است که یک عده منتظر معجزه هستند، در حالیکه مجموعهای از عوامل گسترده روبهرویشان ایستادهاند.
اقتصاد سیاسی اهتمام دولت به عدالت اجتماعی
احمد میدری، معاون رفاه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی
عدالت یکی از اهداف است، اما تنها هدف نیست. در کنار دستیابی به برابری، سایر اهداف هم مهم هستند و سرنوشت جامعه خودمان و سایر کشورها نشان میدهد اگر از یک هدف غفلت کنیم، جامعه به سمت فروپاشی خواهد رفت. مرحوم تهرانیان میگفت در رژیم سابق، این ایده را مطرح کرده بود که فرهنگ ایران سه دسته است؛ فرهنگ ایران باستان، فرهنگ غربی و فرهنگ شیعی و اگر میخواهیم فرهنگ شیعی را حذف کنیم، جامعه طغیان میکند و تعبیرش این بود که انقلاب ایران در اثر غفلت رژیم از فرهنگ شیعی بود.
در کنار این هدفها، یعنی برابری، آزادی، محیط زیست، رشد اقتصادی، فرهنگ شیعی، آنچه امروز اقتصاددانان اضافه کردهاند، بحث امنیت داخلی است. اگر میخواهیم بگوییم چطور میتوانیم جامعهای عادلانهتر داشته باشیم باید بگوییم چگونه عدالت را با سایر اهداف جمع کنیم زیرا غفلت از هرکدام از این آرمانها میتواند آثار ناخواسته و ویرانگری داشته باشد و سیاستگذاری و حرکت به سمت این مجموعه کار بسیار سختی است. در عرصه سیاستگذاری باید سازوکارهایی را ایجاد کنید که از دل آنها اهدافی که جمعشان بسیار سخت است، محقق شود.
این سازوکارها چیزی نیست جز ترکیب بین دولت، بازار و جامعه مدنی. یعنی اگر بتوانید ساختاری ایجاد کنید که ترکیب بهینه این سه در کنار هم ایجاد شود، آن زمان میتوانید امیدوار باشید که این جامعه به همه اهدافش دست پیدا کند. درباره عدالت صحبت میکنم اما بهطور ضمنی بهویژه بحث امنیت را لحاظ میکنم تا به پیشنهادی در این زمینه دست پیدا کنم. قبل از ریکاردو اقتصاددانان میگفتند بحث اصلی این است که چطور میشود رشد پیدا کرد.
بعد از رشد، دولت میگوید چطور مالیات بگیریم تا بتوانیم فقر را کاهش دهیم و نابرابری را مهار کنیم. نکتهای که ریکاردو گفت این بود که توزیع میتواند مقدم بر رشد اقتصادی باشد. در آن زمان مثالی که ریکاردو زد و برای جامعه خیلی گیرا بود، این بود که به دلیل حاکمیت اشراف زمیندار، سیاستهای اقتصادی به نفع اشراف زمیندار وضع میشود و افزایش اجارهبهای زمین و رانتی که روی زمین به وجود میآید، انباشت سرمایه را از بخش صنعتی به بخش زمینداری میبرد و توسعه صنعتی انگلستان مختل است مگر اینکه سیاستهای تعرفهای را تغییر دهیم. یعنی با ساخت قدرتی که اشراف زمیندار حاکم هستند، نمیتوانید توسعه صنعتی پیدا کنید.
باید ساخت قدرت ابتدا تغییر کند تا بتوانید به رشد اقتصادی دست پیدا کنید. اختلاف سر اینکه رشد اول است یا توزیع قدرت و ثروت، تا امروز ادامه دارد. آنچه برای جامعه امروز ایران و سایر کشورها میتوانیم بگوییم، این است که توزیع قدرت اگر تصحیح نشود، نمیتوانیم به رشد اقتصادی، برابری، امنیت و... برسیم. بخش عمده قدرت در نظام اداری است. دموکراتها تصمیم میگیرند و خیلی جاها هم مردم حضور ندارند و نمیدانند. آنقدر حوزهها تخصصی است که نه انتظار میرود و نه امکانپذیر است که درباره مسائل آب یا در مورد بخش سلامت بدانید. من در دانشکدهها استادی ندیدهام که بتواند در دو،سه حوزه اطلاعات ریز و بهروز داشته باشد. آنقدر سیاستها بهسرعت تغییر میکند که نمیشود انتظار داشت جمعی بدانند و حتی اگر بدانند، بتوانند کاری کنند.
نظام اداری، صاحب قدرت است. نگاه ما به قدرت هم باید بهشدت تغییر کند. دولت یکپارچه نیست. خیلی امور را معاون وزیر انجام میدهد و وزیر خبر ندارد. ساخت قدرت در دولت و نظام اداری بسیار پیچیده است. بخش قدرت در دولت و در نظام تصمیمگیری است. بخش دیگر قدرت در بازار است. یعنی صاحبان کسبوکار قدرت دارند. بهخاطر اینکه میتوانند از طریق لابیگری و فضاسازی در جامعه فرهنگی و رسانهها به نفع خودشان قواعد وضع کنند. منافع اینها با هم تضاد دارد و یکسان نیست. منافع بازار با منافع دولت، نظام اداری و حکومت در تضاد است. در بازار هم تکثر بسیار پیچیده منافع داریم. بههمیندلیل شناخت ساخت قدرت در بازار هم بسیار کار پیچیدهای است.
نهادهای مردمی میتوانند قدرت دولت و بازار را مهار کنند
آنچه میتواند این دو قدرت را مهار کند، نهادهای مردمی هستند که خودشان به دو دسته نهادهای مردمی رسمی و نهادهای مردمی غیررسمی تقسیم میشوند. نهادهای مردمی رسمی اتحادیههای کارگری، انجمنهای صنفی و حرفهای، احزاب و جاهایی هستند که مردم میتوانند بهطور مستقیم آنها را شکل دهند. در کنار این نهادهای رسمی، شبکهای از نهادهای غیررسمی وجود دارد. انجمنهای محلی، کلوپهای ورزشی، شبکههای مجازی، انجمنهای محیط زیست و... .
نظریهپردازان حوزه اقتصاد سیاسی در حوزه رفاه میگویند آنچه میتواند کمک کند تا به توسعه پایدار دست یابیم، این است که اولا نهادهای مردمی رسمی چقدر انسجام دارند، چقدر قدرت سازمانیافته دارند، و بعد اینها چقدر در نهادهای غیررسمی حل شدهاند. اگر احزاب قوی داشته باشید ولی این احزاب در شبکهای از نهادهای مردمی پیوند نخورند، میتوانند تبدیل به خائنان ملت شوند.
آنچه جامعه نیاز دارد که بتواند نهاد دولت و نهاد بازار را کنترل کند، این است که این شبکه درهمتنیده باشد و از انسجام و همبستگی برخوردار باشد. هیچ گلایهای به احزاب نیست. حزب به خاطر شرایط سیاسی نمیتواند تداوم پیدا کند. سیر تشکلهای سیاسی در ایران را بررسی کنید، اینکه حزبی اگر ٣٠ سال ادامه پیدا کند، کمکم به سمت دستورالعمل و مانیفست داشتن میرود. پدیدههای اجتماعی اصلا ساده نیستند که بتوانیم بهسرعت آنها را تغییر دهیم.میخواهید جامعه تغییر کند. تا زمانیکه تشکلهای رسمی قوی نداشته باشید، جامعه تغییر چندانی نمی کند. چند حالت دارد.
یا نهادهای رسمی قدرت سازماندهی دارند یا ندارند. اینها یا یک شبکه درهمتنیده در نهادهای غیررسمی دارند یا ندارند. در حالتی که انسجام نهادهای مدنی وجود ندارد، یعنی حزب قوی و انجمن صنفی قوی و اتحادیه کارگری قوی نداریم در چنین جامعهای اصلاحات تقریبا غیرممکن میشود. یعنی تکنوکراتها و صاحبان کسب و کار پیوند خورده و منافع مردم را مصادره میکنند. اگر نهادهای رسمی قوی داشته باشید و در دل شبکههای غیررسمی بتوانند پیوند بخورند، آن زمان میتوانید اصلاحات فراگیر مردمی داشته باشید و اگر احزاب قوی داشته باشید اما پیوند رسمی نداشته باشید، اصلاحات باز غیرمردمی و شکننده خواهد بود. مرحوم دکتر عظیمی بر این بحث تأکید داشتند که اگر بخواهیم توسعه پیدا کنیم باید نظام آموزشی ما توسعه پیدا کند.
خاطرم هست از ایشان پرسیدم نظام آموزشی چقدر اهمیت دارد، اینکه بچهها دانشگاه خوب بروند؟ گفتند خیر بینش باید تغییر کند. بچهها قبل از مدرسهرفتن سؤال میکنند اما در مدرسه کاری میکنند که بچهها دیگر سؤال نمیکنند. یعنی سؤال سرکوب میشود و بعد به جای اینکه بینش علمی یاد بگیرید، کارشناس سازمان برنامه میشوید و میخواهید پروژه اجرا کنید! با این نظام آموزشی نمیتوانید برای کشور توسعه ایجاد کنید.
تغییر در نظام آموزشی ایران مثل زلزله ٩ریشتری است
تغییر در نظام آموزشی را میتوان به زلزلهای ٩ریشتری تشبیه کرد. اینکه هر سال کتابها تغییر میکند به چه علت است؟ طبق آماری که دولت ارائه کرده، هزینه چاپ کتاب برای دولت هزار میلیارد تومان است. یکسری آموزشگاهها و تدریس خصوصی و گاج و قلمچی داریم که منافعشان ایجاب میکند که کتابها هر سال تغییر کند. با این اتفاق خانواده نمیتواند به فرزندش درس بدهد یعنی خانواده بهعنوان کانون آموزشی در ایران از بین رفته.
من دیگر نمیتوانم به فرزندم درس دهم. بنابراین با گسترش تجارت در آموزشوپرورش کارکرد خانواده به هم ریخته. چرا کسی اینها را نمیگوید؟ چون کانون صنفی معلمان اجازه فعالیت ندارند. علت هم نگاه غیر علمی به نهادهای مدنی است. احتیاج داریم در درون دولت نگاه به امنیت عوض شود. در سیستانوبلوچستان، کردستان، خوزستان، نگاهها آنقدر امنیتی شده که فقر هم به مسئلهای امنیتی تبدیل شده است.
وقتی مسئله امنیت داخلی خیلی بزرگ میشود فقر، نابرابری، تخریب محیط زیست به مسئلهای تبدیل میشود که امنیت را مختل میکند. این دانش را باید به درون دولت انتقال داد و دولت بداند بدون نهادهای مدنی نمیتواند آموزشوپرورش و سلامت را اصلاح کند. اصلاح اینها چیزی نیست که منِ دانشگاهی حتی وقتی وارد حوزه سیاستگذاری میشوم، بتوانم کار بزرگی کنم. اینها امر جاری کشور است.
نهادهای مدنی و احزاب باید قدرتمند باشد. نظام سیاسی این اجازه را نمیدهد چون تصور میکند امنیت کشور به خطر میافتد. از طرف دیگر نیروهای سیاسی نباید دست به بازیای بزنند که مسئولان امنیتی احساس کنند امنیت کشور به خطر میافتد. باید بدانم کنار حکومت بایستم. در دوران اصلاحات، تحمل جریان های مقابل کم بود و دچار تنش سیاسی ٩ روز یکبار بودیم. در دوران احمدینژاد اعلام تنش نميشود اما همه جامعه دچار تنش است.
گروه توسعه دانشگاه علامه منحل و استادان بازنشسته میشوند. بنابراین جامعه دچار تنش سیاسی گسترده است اما در دوره آقای روحانی آرامش به جامعه برگشت. ما نیازمند این آرامش هستیم که نیروهای سیاسی بهتدریج رشد کنند و اجازه فعالیت به احزاب داده شود که این امر میتواند پروژهای ١٠، ١٥ساله باشد. ما به نهاد مدنیای نیازمندیم که از این وضعیت ناخوشایند خارج شویم.
باید از آنچه بر کشور گذشته هراس داشت
کمال اطهاری، اقتصاددان
ابتدای صحبتم را با شعری از شاعر کارگری میخوانم به نام سابیر هاکا که البته اسم مستعار شاعر ایرانی است و در یکی از شعرهایش میگوید پدرم هم نمیداند من این اسم را انتخاب کردهام. «میتوانم به تمام دنیا بگویم/ به تمامی سرزمینها/ و آسمانها/ به هرچیز این جهان میتوانم/ تنها به این اتاق اجارهای بدون پنجرهی خوابگاهی در تهران/ نمیتوانم بگویم/ وطن!» «واحد پنج/ اتاق اجارهای بدون پنجره خوابگاهی در تهران/ این است تمام سهم من از وطن/ و این/ سخت ناامیدکننده است» این همان هراسی است که کارشناسان هم از آن نام میبرند.
از حمله خارجی هراسی نداریم اما بهخوبی بیان کرده که باید هراس داشته باشی از آنچه بر این کشور گذشته. به قول هگل، پرنده خرد شباهنگام به پرواز درمیآید، هنگامی که غبار هیجان روزانه فرونشسته باشد. آموزههای آزمودنی در حوزه دانش اقتصادی نشان میدهد که به قول داگلاس نورث باید یک دستگاه منسجم ذهنی داشته باشیم تا بتوانیم نهاد را بسازیم و البته، شرایط بیرونی هم باید آماده باشد، اما فقدان یک دستگاه نظری منسجم یک مشکل اساسی است. ما نتوانستیم اصول انتظامبخش اقتصاد ایران را در یک دستگاه منسجم با هم توافق کنیم.
به نظرم ما همه اقتصاددانان غیررسمی هستیم، نسبت به آنچه رسمی است. باید به این طرف برویم که دولت سایه باشیم و بتوانیم دستگاه جانشین و آلترناتیو ارائه دهیم. در غیر این صورت اغنایی به وجود نمیآید برای اینکه نهادی جایگزین نهاد کنونی شود. حال، دموکراسی هم به وجود بیاید. باز هم آن دستگاه را نداریم. به هر صورت فهم تاریخی از توسعه که اقتصاد سیاسی است را باید بیاموزیم. اقتصاد نوکلاسیک را هم خوب بیاموزیم و این دو را پیوند دهیم و درونیسازی اقتصاد توسعه را با پیوند این دو برقرار کنیم.
انقلاب، شرط تحول نیست
این حرف را بهعنوان یک فعال چپ میگویم که انقلاب شرط تحول نیست. این برداشت نادرستی است که از مارکسیست شده. تحول، شرط انقلاب است. برمیگردیم به هگل. او در «عقل در تاریخ» در مورد ما خیلی صادق است. به فرمانروایان و کشورداران و ملتها میگوید از تاریخ پند بگیرید اما کسی از تاریخ پند نمیگیرد والا این مشکلات رخ نمیداد. در واقع پندنگرفتن شاید در ما هم به نوعی بوده اما پرنده خرد را باید به پرواز درآوریم. این حرف داگلاس نورث است که نهادها را گروههای مرجعی میسازند که دارای دستگاه ذهنی منسجم و فعالیت اجتماعی پیگیر باشند و حزب بلشویک را مثال میآورد و دلیل سقوطش را هم منعطفنبودن ذکر میکند که نتوانست نهادی که به وجود آورد ادامه دهد.
باید از اقتصاد سیاسی برای نهادسازی استفاده کنیم چون اقتصاد سیاسی به مقوله رابطه اقتصاد با نهادها میپردازد و این جزء مفقودههای اخیر شده. وقتی میتوانیم حدود این چهار دیوار را به مقیاس عظیمی وسعت دهیم که جامعه مدنی، تشکیلات، دموکراسی مشارکتی، بودجهریزی مشارکتی که شعار آقای راغفر است را در دستور کار قرار دهیم. این ترکیب شایسته باید در دستور کار قرار گیرد و تقابل و تضاد آنتوگونیستی بین اقتصاد سیاسی و نوکلاسیک را کنار گذاشت. این شیوه است که کشورهایی مثل هند و چین را به جهش وا داشته و توانستهاند اقتصاد توسعه را وابسته به مسیر گذشتهشان سامان دهند.
اگر این را در دستور کار قرار ندهیم مسلما نمیتوانیم نهادی را در جامعه بسازیم و هر روز به سمت وضعیت بدتری میرویم. باید سیاست اجتماعی با برنامه اقتصادی همافزا باشد. اگر این کار را نکنید معلوم است نمیخواهید عدالت را رعایت کنید. این ربطی به دموکراسی ندارد، در حوزه اندیشه اقتصادی است و در حوزه اندیشه اقتصادی همین جمع که ناقد این کار است؛ چنین سیستمی را باید ایجاد کنیم.
رئیسجمهور آینده بگوید برای جلوگیری از جنگ چه برنامهای دارد
فرشاد مؤمنی، اقتصاددان
به چند مورد اشاره میکنم؛ اول اینکه رویکرد اقتصاد سیاسی که بهوضوح هیچ بار ایدئولوژیک ندارد به اعتبار یک مجموعه ویژگیها، راهگشایی خارقالعادهای برای رمزگشایی از امور غیرشفاف در یک اقتصاد سیاسی رانتی دارد. مهمترین وجه این است که در غیاب شفافیت آمار و اطلاعات، این رویکرد بر غایت فرایندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع تمرکز میکند، یعنی جایی که نتایج آشکار شده و قابل پنهان و تکذیب نیست.
نکته دوم اینکه در واقع برخی از اقتصاددانان نهادگرا و در بالاترین سطح اقتصاددان فقید داگلاس نورث به این مسئله با موضوع یک تجربه تاریخی ١٠ هزارساله صحه گذاشتند که برای هر نوع تغییر، به دو صورتبندی اندیشهای نظاموار و روشمند نیاز داریم؛ صورتبندی چرایی و چگونگی شکلگیری وضع موجود و فرایند برساختن نظم مطلوب. هر دو این موارد در ابتدا باید در سطح اندیشهای تعیینتکلیف شود. نکته بسیار مهم از نظر من این است که شواهد خیلی قابل اعتنایی وجود دارد که نشان میدهد پیچیدگیهای اقتصاد سیاسی آمریکا به حدی رسیده که حتی چهرههای برجستهای مثل ژوزف استیگلیس و پل کروگمن این مسئله را مطرح کردهاند که شاید فوریترین و امکانپذیرترین راهحل تسکین یا برونرفت این مشکل، راهاندازی جنگ در مقیاس جهان است.
این یک مسئله حیرتانگیز است که جامعه روشنفکری، کاندیداها و رسانهها هیچکدام درباره آن سخن نمیگویند. به نظرم در شرایط کنونی و بدون اینکه الان وارد جرئیات این مسئله شوم، شاید حیاتیترین مطالبهای که باید از ریاست جمهوری داشته باشیم این است که درباره این مسئله با ما صحبت کنند. آقای فاضلی به شکلی اشاره کردند که در اثر سیاستهای تنشزای دولت قبلی در فاصله ١٠ سال گذشته بالغ بر ٧٠٠ میلیارد دلار سلاح در حاشیه جنوبی خلیجفارس انباشته شده. یعنی یک وجه ماجرا آنگونه که استیگلیس و کروگمن گزارش میکنند این است که ماجرای انتخاب ترامپ، تصادفی نیست و حساب و کتابی در کار است.
ما غصه اقتصاد آمریکا را نمیخوریم اما یک مطالبه ملی باید باشد که هم به اعتبار مسیری که آنها دنبال میکنند و پتانسیلی که در منطقه برای بهانهگیری آنها برای سرآغاز جنگ وجود دارد، رئیسجمهور آینده باید به مسئله جنگ توجه کند. در حاشیه جنوبی خلیجفارس هم چنین ماجرایی وجود دارد. حیاتیترین مطالبهمان از رئیسجمهور آینده باید این باشد که سازوکارهایی که ما را از درگیرشدن در بازی آمریکا در زمینه جنگافروزی مصونیت میبخشد، چیست. با کدام سیاست خارجی میخواهند این کار را انجام دهند. از منظر اقتصاد سیاسی همانطور که در آمریکا جنگافروزیهای آن کشور برندگان و بازندگانی دارد، در ایران هم ماجرا بههمینترتیب است.
رئیسجمهور آینده ایران باید به ما بگویند با گروههایی که نفعشان در تشنجآفرینی و تندادن به بازی آمریکا و اسرائیل است، چطور میخواهند با سیاست داخلی آنها را آرام کنند و راه را بر سر تهدید بسیار بزرگی که نظام حیات جمعی ما در شرایط کنونی متوجه آن است، ببندند. متأسفانه سؤالهایی که از کاندیداها شد، به طرز غیرمتعارفی عقبافتاده بود و به طرز غیرمتعارفتری با مسائل اساسی و حیاتی معطوف به بقای جامعه نامربوط. بنابراین واقعا در چنین شرایطی جامعه مدنی نیمبند و رسانههای ما مسئولیت خیلی سنگینتری برعهده دارند و چقدر خوب بود بخشی از این انرژی که صرف دعواهای حیدری و نعمتی میشود، صرف برجستهکردن مسائل اساسی شود که مطلقا توسط رسانه ملی ما مورد توجه قرار نمیگیرد.
- 14
- 4