تحلیلهایشان از هم فاصله دارد. آنچه رسانههای رسمی اصولگرا در تحلیل ناکامی نامزد مورد نظر خود مینویسند، فاصله معناداری دارد با تکصداهایی که کمکم سر از سایتها، وبلاگها و شبکههای اجتماعی حامیان این جریان درمیآورد.
درحالیکه رسانهها و چهرههای رسمی اصولگرا بر ١٦ میلیون رأی رئیسی تمرکز کرده و حتی برخی مانند کیهان، رأی واقعی رئیسی را ٣٢ میلیون ارزیابی میکنند، بدنه کارشناسی جریان اصولگرایی نگاهی واقعیتر به رخداد انتخابات ٩٦ دارد، آنها به دنبال آسیبشناسی چرایی ناکامی چندینباره این جریاناند و فراتر از آن نخبگان خود را به پاسخگویی فرامیخوانند، اما کمتر پاسخی درخور مییابند.
اگر در این روزهای پساانتخاباتی سرمقالههای رسانههای شاخص اصولگرا را رصد کنیم، متوجه میشویم هیچکدام تا این لحظه حتی به این سؤال هم نزدیک نشدهاند که چرا اصولگرایان بازهم در انتخابات ٩٦ شکست خوردند یا اگر هم نزدیک شدهاند، پاسخ را به کنش طرف مقابل حواله دادهاند و مدعی هستند هیچ تقصیری متوجه اصولگرایان نیست. آنها تمایل دارند شیپور را از سر گشادش بنوازند و به جای واکاوی علت شکست اصولگرایان، بر مطالبه ١٦ میلیون رأیدهنده به رئیسی تمرکز کرده و از روحانی خواستهاند که حل خواستههای این جمعیت را در اولویت برنامههای خود قرار دهد! دراینمیان برخی مانند علیرضا پناهیان، اصلا قائل به شکست نیستند و حتی معتقدند اصولگرایان در شش مورد به پیروزی رسیدهاند!
روحانی پیروز نشد!
روزنامه کیهان در تحلیل دو روز پیش خود نوشته بود: «رأی آقای رئیسی در پایینترین حد ممکن، میتوانست دو برابر آرای اعلام شده باشد... رأی ١٦میلیونی آقای رئیسی، نشان میدهد سخنان، برنامهها و بینش و منش وی در میان تودههای مردم خریداران فراوانی دارد... درصورتیکه آقای رئیسی فرصت بیشتری برای ارائه نظرات خود به مردم داشت، به یقین تودههای عظیم بیشتری از آنان را جذب میکرد...» کیهان بعد از کلی صغری و کبری چیدن نتیجه گرفته بود که: «...بنابراین بهآسانی میتوان نتیجه گرفت چنانچه ایشان فرصت بیشتری برای تبلیغات داشت و از امکانات و ظرفیت فراوان دولت برخوردار بود و حجم انبوه اتهامات ناروا علیه ایشان در میان نبود، بدون کمترین تردید دستکم دو برابر ١٦ میلیون رأی کسبشده را به دست میآورد...».
مدیرمسئول روزنامه جوان هم در یادداشتی که خبرگزاری فارس آن را منتشر و روزنامه جوان بازنشر کرده است، روحانی را نه پیروز انتخابات، بلکه رأیآور توصیف کرده است. او حتی مدعی تشکیک در لباس روحانیت رئیسجمهوری شده است. در بخشی از این سرمقاله آمده است: «روحانی واقعا هنرمند است. او اثبات کرد هدف وسیله را توجیه میکند. اما کاش این کار را با لباس پیامبر نمیکرد. او اکنون رئیسجمهور ماست، اما با شاخصهای دموکراسی رأی آورد، نه مردمسالاری دینی.
نیروهای انقلاب برخلاف سازمان مجاهدین و دیگر اصلاحطلبان به رأی ملت تمکین میکنند و مسئولانه میپذیرند، اما منبعد روحانی را با الفاظی همچون «جناب روحانی»، «آقای روحانی» و «دکتر روحانی» خطاب خواهند کرد و هرگز احتیاطا لفظ «حجتالاسلام» را دیگر استفاده نخواهد کرد...» این روزنامه در سرمقاله دو روز پیش خود هم نوشته بود که روحانی باید بداند نزدیک به نیمی از شرکتکنندگان در انتخابات و حدود ٦٠ درصد کل واجدان شرایط به او رأی ندادهاند. این به آن معناست که نارضایتی جدی نسبت به وضع موجود به چشم میخورد... . ناگفته پیداست که انتخابات ٩٦ باید بیش از همه بر رئیسجمهور مستقر و کابینهاش تأثیرگذار باشد و رویکرد و رفتار آنها در دولت دوازدهم را اصلاح کند. مدیران باید درک کنند که منتقدان وسیعی در جامعه داشته و یک رأی ١٦میلیونی برای رقیب اصلی دولت بهخوبی نشانگر واقعیت ماجراست...». علیرضا پناهیان هم بهطورکلی این انتخابات را پیروزی اصولگرایان دانسته و پنج مصداق برای آن ذکر کرده است.
پیروزی گفتمان توجه به محرومان، پیروزی ١٦ میلیون نفری که تحتتأثیر رقیبهراسیها قرار نگرفتند، پیروزی ایجاد همدلی و همراهی یک اقلیت منسجم، پیروزی بالارفتن هرچه بیشتر سطح آگاهی و مطالبه عمومی از دولتمردان و دست آخر پیروزی حفظ احترام و محبوبیت آقای رئیسی.
بدنه اصولگرا چه میگوید
دراینمیان اما نگاه برخی تحلیلگران و روزنامهنگاران اصولگرا که جستهوگریخته در یادداشتها یا مصاحبهها، حرفهایشان را میزنند، فاصله معنیداری با تریبون اصولگرایی دارد. درشبکههای اجتماعی و سایتها هم مطالبی به قلم برخی اصولگرایان کمترشناختهشده منتشر میشود که آنها هم مشخصه آسیبشناسی جریان خود و مطالبهگری از بزرگان خود را دارد.
مثلا محمد مهاجری در یادداشتی که خبرآنلاین آن را دیروز منتشر کرد با اشاره به اینکه چهار سال پیش هم رأی اصولگرایان روی هم رفته ١٥ میلیون بود، نوشت: «کلا درجا میزنیم ما اصولگراها... هیچ فکر نکردیم که ورود موزیک دیجی به میدان انتخابات، به قیافه و سابقهمان نمیخورد. همه اینها را انجام دادیم تا بگوییم بسیار فراوان زیاد، اصولگراییم. ما اصولگراها... کرکره مغازه چهارنبشی را بالا دادیم و اسمش را گذاشتیم «جبهه مردمی نیروهای انقلاب». خداوکیلی نه جبهه بود، نه مردمی بود، نه نیروی آنچنانی داشت، نه عملکردش متناسب با انقلاب بود. تولید تفرقه کرد؛ قهر با آدم حسابیها را کلید زد... وقتش رسیده است که برویم توی خانه و در را هم پشت سرمان ببندیم و مرور کنیم که در ٢٠سال گذشته چرا کرورکرور اصولگرایان دست به دست هم دادهایم تا «اصولگرایی» را شخم بزنیم و به روزگار امروزش بیندازیم...».
شبکه اطلاعرسانی راه دانا هم به نقل از گروه دانشجویی «موج چهارم» در مطلب مفصلی به آسیبشناسی علت شکست اصولگرایان پرداخته است. ورودی این مطلب با این جمله آغاز میشود: «نتایج انتخابات اخیر در تهران را حتی خوشبینترین رجل سیاسی اصلاحطلب و بدبینترین رجل سیاسی اصولگرا هم نمیتوانست پیشبینی کند».
این نوشته علت شکست اصولگرایان را در چندین محور دستهبندی کرده است:
«۱- نگاه راهبردی غلط اصولگرایان، ٢- خطای راهبردی با رویآوردن به «وحدت به هر قیمت ٣- تنگترکردن چتر اصولگرایی ٤-فقدان شخصیتهای کاریزما در فهرست منتشرشده (جمنا) ٤- هراس از پیروزی جناح رقیب ٥- شکاف اجتماعی جریان اصولگرایی، ۳- غرور تشکیلاتی، ۴- عملکرد برخی نمایندگان مجلس نهم، ۵- دفاع غیرمعقول و به دنبال آن تخریب غیرمعقول دولت سابق ۶- عدم جذب قشر خاکستری ۷- دوقطبیسازیهای کاذب، ۸- لیست انگلیسی و ضدانگلیسی. این تحلیل با این جمله کلیدی پایان مییابد: «در پایان ذکر این نکته را لازم میدانم که اصولگرایان به استراتژی غلط خود در این دوره باختند! آنها باید ضعفهای خود را ترمیم کنند تا مجددا اقبال عمومی به سمت آنها روانه شود. نباید شکست بیسابقه و سهمگین خود را پشت پیروزی در شهرستانها پنهان کنند؛ هر چند که پنداشت نگارنده این است که آنها در کوتاهمدت نمیتوانند این ضعفها را برطرف کنند».
محمد اسماعیلیدهقی، کارشناس مسائل سیاسی، هم در مطلبی که در شبکههای اجتماعی بازنشر شده، نوشته است: «ما به آشنا باختیم. ایکاش آشنا نداشتیم؛ مشکل اینجا بود که به جای آشنا تعداد زیادی مشاور غیرآشنا داشتیم که نه با فرهنگ مردم آشنا بودند، نه با نگرانیهای مردم، نه با دغدغههای اصلی مردم و نه با اصول و قواعد کار تبلیغات کمترین آشنایی را داشتند. اگر ما هم آشنا داشتیم، به کاندیداهای محترم اصولگرا میگفتند کمی هم لبخند بزنید و این همه عصبانیت به مردم نشان ندهید. اگر ما هم آشنا داشتیم، به دوستان ما میگفتند این همه سیاهنمایی و دستگذاشتن روی بدبختیها و آسیبهای اجتماعی، مردم را آزردهخاطر میکند و چهره اصولگرایی و اصولگرایان را نزد مردم تیرهوتار میکند... اگر ما هم آشنا داشتیم، به کاندیداهای ما میگفتند که تکرار کلیشههای قبلی و روکردن مدرک در مقابل دوربین از نظر مردم کار اخلاقی و پسندیدهای نیست و مردم ما خاطره خوبی از این کار ندارند... . از الان به فکر چهار سال بعد باشیم و از الان به سراغ آشناها برویم و اگر هم واقعا آشنایی نداریم که عمیقا معتقدم داریم، برویم و آشنا تربیت کنیم تا مجبور نشویم در بزنگاههای مختلف دست نیاز به طرف کسانی دراز کنیم که با مشاورههای خود ما را به ته دره بفرستند».
در این میان افرادی مانند حسین قدیانی که سال ٩٢ از یاران قالیباف بود و امسال به جرگه حامیان رئیسی رفت، حرفهای عجیبتری زد او نوشت: «آیا این فقط حسن روحانیه که میتونه در عرض یک ماه قوه قضائیه، مملکت و سپاه و بسیج و صدا و سیما را با خاک یکسان کند و «تو» هم نشنود یا من و ما هم آزادیم که مدعی باشیم...».
- 12
- 6