نشریه دانشجویی «مدارا» دانشگاه خلیج فارس بوشهر، با محمد توسلی درباره ١٣ آبان به گفتوگو نشسته است.توسلی، عضو نهضت آزادی بود و با رویکارآمدن دولت موقت، بهعنوان اولین شهردار تهران پس از انقلاب انتخاب شد. دولت موقت بازرگان بعد از تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام استعفا داد. توسلی روایت خود را از آن ماجرا میگوید:
از نظر شما چه شد که دانشجویان پیرو خط امام در ١٣ آبان، اقدام به تسخیر سفارت آمریکا كردند؟
در آبانماه سال ١٣٥٨، محمدرضا پهلوی با پیگیری بعضی از مقامات آمریکایی برای معالجه به آمریکا رفته بود. برای جمهوری اسلامی پذیرش سفر شاه به آمریکا و دلیل آمریکا از اینکه شاه برای معالجه به آمریکا رفته است، مشخص نبود که این سفر چه پیامدهایی دارد.
ابتدا دولت موقت در این زمینه اعتراض خود را اعلام کرد و خواست که اگر ایشان بیمار هستند، باید پزشکان مورد وثوق ایران، بیماری ایشان را تأیید کنند. البته ابهامات دیگری در خصوص اعتراض دولت موقت با توجه به تجربه تلخ کودتای ٢٨ مرداد سال ٣٢ در آن مقطع موردنظر بود.
در همین دوران بود که جمعی از دانشجویان دانشگاهها، در جلسات خصوصی که داشتند، شاید حدود ١٠ نفر تصمیم گرفتند برای اعتراض به سفر شاه به آمریکا سفارت آمریکا را تسخیر کنند و یک نوع واکنشی نسبت به این اقدام غیرقابلقبول آمریکا انجام دهند. این اقدام ساعت ١٠ صبح روز سیزدهم آبان صورت گرفت. این اقدام بلافاصله با واکنش مردم و گروههای اجتماعی مختلف جامعه روبهرو شد.
بهویژه وقتی سفارت آمریکا بهوسیله دانشجویان در آن شرایط اشغال میشود، به طور طبیعی گروههای طیف چپ، از حزب توده، چریکهای فداییان خلق، اقلیت و اکثریت، جنبش و حتی چپهای مذهبی هم بهعنوان یک حرکت ضد امپریالیستی از این اقدام دانشجویان حمایت کردند و خیابان طالقانی محل تجمع مردم بود.
این تجمع ماهها در مقابل سفارت آمریکا ادامه داشت. خانم کاتوزیان همسر آقای دکتر علیاصغر حاجسیدجوادی در خاطراتش نوشته است: ما که کوچکترین نهادی بودیم که در این اجتماعات شرکت کردیم، چندین دیگ غذا در آنجا گذاشته بودیم که شبانهروز از مردم پذیرایی کنیم. در یک چنین فضای ملتهبی است که جریان چپ کوشش میکند که حداکثر استفاده را از این رخداد تاریخی داشته باشد.
با توجه به اینکه نهضت آزادی پس از تسخیر سفارت، از این اقدام حمایت کرده بود، جنابعالی در آن دوره چه نگاهی درباره این رخداد داشتید و آیا هماکنون نیز، بر همان عقیده استوارید؟
در روز ١٣ آبان، موقعی که سفارت آمریکا اشغال شد، به طور طبیعی دولت موقت با این اقدام مخالفت کرد و مهندس بازرگان همانموقع تصریح کرد که این عمل خلاف قانون و تعهدات بینالمللی ایران است. ابتدا همه نهادهای مسئول مانند شورای انقلاب مخالف این اقدام غیرمنتظره بودند.
همانطور که مجریان اشغال سفارت گزارش کردهاند، قرار بوده بدون اطلاع مسئولان این اقدام صورت گیرد. در روز یکشنبه بعدازظهر بر اساس خاطرات زندهیاد دکتر یزدی، آیتالله خمینی، آقای دکتر یزدی را احضار میکنند و همان دستوری را به ایشان میدهند که در ٢٤ بهمن، ظاهرا چریکهای فدایی خلق سفارت آمریکا را اشغال کرده بودند؛ «که بروید و آنها را بیرون بریزید».
روز دوشنبه چهاردهم آبان، بر اساس مستندات تاریخی، آقای موسویخوئینیها به دانشجویان مستقر در سفارت میپیوندند و با قم تماس میگیرند و احمد آقا هم همان روز چهاردهم از قم به تهران میآیند و وارد سفارت میشوند.
آقای دکتر ابراهیم یزدی، همانطور که در مذاکرات مجلس در شهریور ٥٨ گزارش شده، همان موقع با آقای موسویخوئینیها، تلفنی تماس میگیرند که این اقدام دانشجویان بهعنوان یک اعتراض، اگر یک یا دو روز باشد، قابل قبول است اما کوشش کنید حالا که اعتراض انجام شده، سفارت را ترک کنید تا دولت بهلحاظ قانونی بتواند پاسخگو باشد.
در این فضای اجتماعی است که جمعی از دوستان ما که نهضت آزادی ایران را آن موقع اداره میکردند از جمله آقای مهندس عزتالله سحابی و دوستانشان، اطلاعیهای میدهند و این اقدام را تأیید میکنند. اما دولت، مهندس بازرگان و کسانی که یک نگاه راهبردی، بهلحاظ سیاست جهانی داشتند، میدانستند که این اقدام، اقدامی است که جمهوری اسلامی بهلحاظ حقوقی و قانونی نمیتواند پاسخگو باشد و میتواند پیامدهای بسیار منفی علیه منافع ملی ما داشته باشد، بنابراین مخالف این اقدام بودند.
تسخیر سفارت آمریکا چه تبعات و پیامدهایی در آن زمان و تا امروز برای کشور در پی داشته است؟
همانطور که بعدها خود دانشجویان اشغالکننده سفارت، در مصاحبه خودشان به دفعات یادآوری کردند، قصدشان این بود که ٤٨ ساعت بیشتر در سفارت نباشند. اما موج سنگینی در فضای عمومی جامعه به وجود آمد و تمام شواهد و قرائن نشان میدهد که احساس و غرور ملی مردم در قبال اقدامات خلاف منافع ملی ما توسط آمریکا بعد از کودتای ٢٨ مرداد انگیزه چنین واکنشهایی بود؛
اما موتور این تجمعات همانطور که تمام گزارشها حاکی است، جریانهای چپ بودند و دنبال این بودند که از اشغال سفارت در راستای آن گفتمان خودشان که یک گفتمان چپ ضد امپریالیستی، مارکسیستی است، بتوانند استفاده کنند.
به نظر بنده آنچه در این دوره کوتاه اتفاق افتاده و میتوان مستنداتی هم بر این تحلیل ارائه داد، فضای ملتهب شهر تهران بود که خود من در دفتر کارم در ساختمان شهرداری تهران واقع در خیابان ایرانشهر کاملا به رویدادها اشراف داشتم و تمام جزئیات را در آن دوران دنبال میکردم، شرایط طوری بود که کنترلش از دست مدیران انقلاب خارج شده بود.
مرحوم دکتر بهشتی جملهای را همان موقع مطرح کردند که: «این موجی که ایجاد شده، ما باید بتوانیم سوار بر این موج شویم تا بتوانیم این موج را کنترل کنیم والا این موج ممکن است خود ما را هم ببرد». (نقل به مضمون).
اما چه پیامدهایی اشغال سفارت آمریکا برای انقلاب اسلامی و منافع ملی ایران داشته است.
بهطور خلاصه، این اشغال به جای دو یا سه روز، ٤٤٤ روز طول میکشد. شرایط طوری ادامه پیدا میکند که حتی دانشجویان مستقر در سفارت نهتنها حرف دولت بعدی را که بعد از استعفای دولت موقت جایگزین میشود نميپذيرفتند (دولت شورای انقلاب) بلکه از هیچ کسی حرفشنوی نداشتند.
رهبر فقید انقلاب در پنجم بهمنماه سال ٥٨ رسیدگی به این اقدام را در اختیار مجلس شورای اسلامی ميگذارند، درحالیکه مجلس در هفتم خرداد ٥٩ تشکیل شد. در شهریور سال ٥٩ کمیسیون خاصی در مجلس با سرپرستی آقای موسویخوئینیها برای رسیدگی به مسئله گروگانها تشکیل میشود.
کار رسیدگی به مسئله گروگانهای آمریکایی آنقدر طول میکشد و رایزنیهای مختلفی که تفصیل آنها خارج از ظرفیت این گفتوگوست؛ نهایتا در دولت شهید رجایی آقایان بهزاد نبوی و افتخار جهرمی کار مذاکرات با آمریکاییها را با وساطت مقامات الجزایری دنبال میکنند. در الجزیره خروجی مذاکرات با مقامات آمریکا منجر به بیانیه الجزایر میشود؛ اسم آن را هم بیانیه گذاشتند برای اینکه نیاز به مصوبه مجلس نداشته باشد.
پیامد چنین بیانیهای موجب میشود کسانی از جمله بانک «چیس منهتن» با مدیریت راکفلر که چهار میلیارد دلار به شاه خلاف ضوابط وام داده بودند و در شرایط عادی نمیتوانستند پس بگیرند، به استناد بیانیه الجزایر توانستند وصول کنند.
حدود ٢٠ میلیارد دلاری که ما ذخیره در آمریکا داشتیم، بر اساس این بیانیه هم آمریکاییها و هم آمریکاییهای ایرانیتبار، توانستند موجودی ایران را از ما بگیرند. این کمترین پیامد اشغال سفارت آمریکا بوده است. پیامد اصلی این اقدام آمادهشدن شرایط جهانی برای تحمیل هشت سال جنگ تحمیلی بر کشور ما بود... .
دولت موقت چه موضعی نسبت به این اقدام در پی گرفت؟ آیا استعفای دولت صرفا به همین خاطر بوده است؟ و اگر تسخیر سفارت و ماجرای گروگانگیری اتفاق نمیافتاد باز هم دولت بازرگان مجددا استعفا میداد؟
در پاسخ به سؤالات قبل توضیح دادم که دولت موقت از همان ابتدا با اشغال سفارت آمریکا طبق تعهدات قانونی و قوانین بینالمللی مخالف بود و مهندس بازرگان هم خیلی صریح گفتند که این خلاف قانون است. شورای انقلاب هم در جلسه داخلیشان مخالف این اقدام بودند. رهبر فقید انقلاب هم در جریان نبودند. بنابراین دانشجویان رأسا تصمیم گرفته بودند و چنین رخدادی در ١٣ آبان اتفاق افتاد.
اگر اشغال سفارت اتفاق نمیافتاد و آن فضایی که بعد از سفر آقای مهندس بازرگان، دکتر یزدی، دکتر چمران، بعد از سفری که در جشن انقلاب الجزایر شرکت کرده بودند و مذاکراتی که با نماینده آمریکا برژینسکی در حاشیه آن برنامه داشتند، با وجود توضیحاتی که مهندس بازرگان، در مصاحبه مطبوعاتی، در بازگشت دادند که ما در این مذاکرات، مطالبات خودمان را از دولت آمریکا و گرفتن خریدهایی که قبلا انجام شده بود، بهطور طبیعی پیگیری کردیم.
اما در همان ١٣ آبان واکنش بسیار شدیدی به وجود آوردند، بهطوریکه حزب جمهوری اسلامی بیانیه داد و تصریح کرد که چرا بدون اجازه امام شما در آنجا مذاکره کردید!
بنابراین فضایی در جامعه بهوجود آمد که اجبارا دولت موقت مجبور به استعفا شد. معلوم نیست که اگر اشغال سفارت اتفاق نمیافتاد و این واکنشها نبود؛ قرار بود که دولت موقت و شورای انقلاب تعامل بکنند و جمعی از اعضای شورای انقلاب در جایگاه وزرای دولت موقت قرار بگیرند و این دوگانگی که بین دولت موقت و شورای انقلاب بود از بین برود و مدیریت واحدی در کشور حاکم شود.
مقدمه این کار هم انجام شده بود. آقای هاشمیرفسنجانی، بهعنوان معاون آقای مهندس صباغیان در وزارت کشور بودند، دکتر باهنر، معاون شهید رجایی در آموزشوپرورش بودند احتمالا میتوانست یک انسجام مدیریتی در کشور به وجود آید.
با توجه به اینکه شما و دیگر اعضای نهضت آزادی در صدر انقلاب، به طور فعالانه در آن حضور داشتید، مسلما اهداف انقلاب را بهخوبی میشناسید. گمان میبرید، هماکنون و بعد از ٣٩سال از انقلاب اسلامی، تا چه اندازه آن اهداف محقق شده و آیا امروز هم، همان اهداف در رأس امور و مورد توجه مسئولان عالیرتبه کشور قرار دارد؟
بله، بنده و بقیه دوستان ما نقش مؤثری در مدیریت انقلاب داشتیم. یعنی اگر روشنفکران دینی نبودند یا از آن طرف اگر روحانیون مبارز و رهبری آیتالله خمینی نبود و این دو گروه اجتماعی در کنار هم قرار نمیگرفتند، هرگز انقلاب اسلامی به این صورت پیروز نمیشد. چرا همه راهبردها نگاهی که بهعنوان راهبردهای جمهوری اسلامی و آینده جمهوری اسلامی مطرح شد، و ٩٨ درصد مردم ما در دوازدهم فروردین سال ٥٨ به استناد آنها به جمهوری اسلامی رأی داد، عملياتي نشد، نیاز به توضیح و تحلیل دارد.
به نظر من چند عامل در این فرایند تأثیرگذار بوده است. یک عامل ناپختگی درونی جنبش اجتماعی ایران در آن دوران است که درهرحال گروههاي اجتماعی نتوانستند خویشتنداری کنند و عملا همه دنبال قدرت بودند و زمینههای خشونت خرداد سال ٦٠ را فراهم کردند. جریان چپ مارکسیست، انقلاب اسلامی را قبول نداشت و شعار تداوم انقلاب را مطرح میکرد که بهتدریج آن نگاه راهبردی خودش را که همان دیدگاه چپ مارکسیستی است، را در جامعه حاکم کند.
مجاهدین خلق خودشان را حاکم بلامنازع میدیدند. روحانیت مبارز هم بهطور طبیعی حزب جمهوری اسلامی را تشکیل داده بود که قدرت را بهدست بگیرد. خوب نتیجتا مجموعه این شرایط آن خشونت خرداد سال ٦٠ را بهوجود آورد و فضای جامعه بسته شد. این یک عامل مهم بود.
اما عامل دوم جریانی بود که با آن نگاه آخوندخراسانی و میرزای نائینی که مردم بهعنوان شهروند باید در جامعه حاکم باشند و حاکمیت باید از آن ملت باشد و مشروعیت نظام هم متکی به آرای مردم است و مردم باید بر سرنوشت خود حاکم باشند مخالف بود.
به عنوان مثال، اصل بیستوششم قانون اساسی خیلی شفاف میگوید: «فعالیت احزاب سیاسی علیالاطلاق آزاد است»، اما این اصل هنوز اجرا نشده است. اصول شوراها در فصل هفتم قانون اساسی، خیلی شفاف است: «کار مردم را باید به دست مردم بسپاریم و مردم در شوراها، در روستاها و شهرها باید حاکم باشند». اما با وجود تمام این ناملایمات و محدودیتها، بهنظر بنده در این چهار دهه، با ایستادگی روشنفکران جامعه ما، کسانی که دغدغه منافع ملی و اجرای اصول قانون اساسی را داشتند؛ جنبش اجتماعی بارور شد.
همین روند بعد از دهه ٧٠ ادامه پیدا میکند، با وجود مشکلاتی که در دو دوره ریاستجمهوری آقای احمدینژاد جامعه ما به آنها روبهرو بود، اما جنبش اجتماعی ما رشد میکند، بارور میشود و دلایل و نمود این رشد و بلوغ اجتماعی جامعه ما در انتخابات سالهاي ٩٢ و ٩٤ و اخیرا در سال ٩٦ کاملا بروز و ظهور پیدا کرده است.
یعنی مردم ما نشان دادند با وجود تمام محدودیتها، اما در انتخابات شرکت میکنند، باور به جنبش اصلاحات دارند، باور دارند که باید تغییرات تدریجی و گام به گام صورت بگیرد و در انتخابات، پیام خودشان را به مدیران کشور، جامعه و در سطح جهانی منعکس میکنند.
بنابراین به این دلایل بنده نسبت به این فرایندی که برای گذار به دموکراسی و تقویت آن هست، نگاه مثبت دارم و نسبت به آینده امیدوار هستم.
- 17
- 3