پژوهشگاه علومانسانی و مطالعاتفرهنگی با همکاری «انجمن فلسفه میانفرهنگی ایران» در مجموعه سخنرانیهایی با عنوان «خرد و توسعه» این مفهوم را واکاوی کرد. دکتر علیرضا علویتبار یکی از سخنرانان این جلسات بود و درباره خرد و خطمشیگذاری توسعه سخنرانی کرد. خلاصه سخنان ایشان در ادامه آمده است.
موضوع این جلسه «خرد و خطمشیگذاری برای توسعه» است و نه «خرد و توسعه»؛ چون فرض بر این است که توسعه اتفاقی است که باید برای ما بیفتد و حال ما در پی پاسخ به این هستیم که چه کنیم توسعه رخ بدهد. گرچه ارائه تعریف بیطرفانه از توسعه کار دشواری است، من توسعه را فرایندی نام میگذارم که در آن ظرفیتها و پویاییهای یک نظام اجتماعی بهطوری افزایش یابد که آن نظام اجتماعی بتواند نیازهای اجتماعی مردم خودش را برآورده کند و به آن نظام اجتماعی امکان تطبیق محیطی بدهد؛ یعنی در واقع در فرایند توسعه دو اتفاق اصلی رخ میدهد؛ یکی اینکه از یک طرف ظرفیتها افزایش مییابد و دیگر اینکه تطبیق با شرایط محیطی ایجاد میشود؛ تطبیقی که غیرانفعالی است.
زندگی اجتماعی آدمی قابل تقسیم به چهار حوزه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است و چهار حوزه توسعهای به نامهای توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی، توسعه فرهنگی و توسعه اجتماعی را متناسب با این چهار حوزه میتوان بازشناسی کرد؛ البته این طبقهبندی قراردادی است و هیچ مرز و دیواری بین حوزههای توسعهای وجود ندارد و این حوزهها با هم تعامل دارند؛ به این معنا خطمشی توسعه یعنی مجموعه اقدامکردنها و اقدامنکردنهایی که دولت برای تامین لوازم توسعه و حذف موانع توسعه و تسهیل و تسریع فرایند توسعه انجام میدهد؛ در نتیجه، وقتی دولت دست به کاری هم نمیزند در واقع خطمشی ایجاد میکند.
باید با ایجاد تفکیک بین عقلانیت نظری و عقلانیت عملی، گفت عقلانیت نظری یعنی تناسب بین مدعا و دلیل؛ یعنی اگر بین مدعاهای ما و دلایلی که برای ادعاهای خودمان مطرح میکنیم تناسب وجود داشته باشد، ما از عقلانیت نظری برخورداریم. عقلانیت عملی نیز یعنی بین وسیله و هدف تناسب وجود داشته باشد؛ یعنی اگر فردی برای رسیدن به هدفش از وسایلی استفاده میکند که او را به نتیجه میرساند عقلانیت عملی دارد.
سهگام اصلی در فرایند خطمشیگذاری در توسعه بهترتیب تعیین یا شکلدهی به خطمشی، اجرای خطمشی و ارزشیابی آن نام دارد. در هر سه گام ردپای خرد وجود داشته و شکلگیری یک خطمشی با احساس و درک وجودی مشکل، رابطه دارد.در سلسلهمراتب مشکلات ما ابتدا با یک دغدغه روبهرو میشویم.
اگر آن دغدغه حل نشد به مسئله تبدیل میشود. اگر مسئله حل نشود، یک مشکل شکل میگیرد. اگر مشکل حل نشود، بحران شکل میگیرد و اگر یک بحران حل نشود، فاجعه شکل میگیرد. امروز مشکلات توسعهای کشور در مرحله بحران است و امیدوارم بحرانهای ما به فاجعه منتهی نشوند. برای حل بحرانها نخستین گام این است که جامعه حس کند دچار مشکل است تا بتواند راهحلی برای مشکل خود پیدا کند و فرایند خطمشیگذاری را طی کند. اینکه یک جامعه به چه چیزی حساسیت نشان میدهد به خرد آن جامعه برمیگردد و نخستین جایی که خرد یک جامعه را نشان میدهد حساسیتهای آن جامعه است.
بعد از اینکه ما مشکل جامعهمان را درک کردیم، در گام بعد باید تفویض اختیار کنیم؛ یعنی یکنفر در آن جامعه باید امکانات را در اختیار بگیرد و متقابلا مسئولیت داشته باشد؛ مثلا در مسئله کودکان کار هنوز کسی در جامعه ما متولی آن نشده است. مزایای نظام دیوانسالاری مانند ثبت امور، موضوع مهمی است و نباید فقط جنبههای منفی و خستهکننده دیوانسالاری را دید.
هرگاه دیوانسالاری در جهان سوم کنار گذاشته شد، غارت جای آن را گرفت و امور تسهیل نشد. مطالعاتی که درباره آفریقا انجام شده نشان داده است که حتی دیوانسالاریهای نیمبند در آفریقا که شایستهسالارانه هم نبود، بهتر و مؤثرتر از جاهایی عمل کردند که بوروکراسی در آنجا از بین رفته است. بعد از حس یک مشکل و تعیین مسئولی برای حل مشکل، در مرحله بعد باید برای مشکل توصیه و تجویزی ارائه داد.
شکل منطقی هر توصیه آن است که باید «الف» ایجاد شود تا «ب» پدید بیاید؛ بنابراین هر توصیه و تجویزی دو پایه منطقی دارد. در پایه توصیفی تبیینی وقتی میگوییم «الف» را ایجاد کن تا «ب» بهوجود بیاید، وجود یک رابطه علّی را پذیرفتهایم. دومین پایه منطقی ارزشگذاری و هنجارگذاری است. اگر «ب» را چیز مثبتی در ذهن خود تصور نکنیم، چطور میتوانیم آن را توصیه کنیم؟ هرگاه این دو پایه اشتباهی داشته باشد، توصیه و تجویز مطرحشده براساس آن دو پایه نیز اشتباه خواهد بود.
خردمندانه برخوردکردن یعنی برخورداربودن از مجموعهای از نظریههای معتبر. بدون تئوری معتبر به رابطه علّی بین دو پدیده نمیتوان پی برد. کشوری که بدون تئوری خطمشیگذاری میکند، در تاریکی تیر میاندازد. تیر در تاریکی هم معمولا دوستان را میکشد و نه دشمنان را. در زمینه ارزشها و هنجارها نیز اینکه ما چهچیز را خوب بدانیم و چهچیز را بد، تقریبا برای همه قابل درک است.
ساخت ادراکی ما طوری است که بهراحتی خوب و بد را تشخیص میدهیم. جایی مشکل است که باید بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم؛ یعنی باید یکی از دو راهی را انتخاب کنیم که هر دو راه برای جامعه هزینه دارد و انتخاب کنیم هزینه کدام برای جامعه کمتر است.
اگر همه مراحل را طی کردیم و خطمشیای را انتخاب و آن را قانونی کردیم و قرار شد همه از آن تمکین کنند، آنوقت به مرحله اجرای خطمشی میرسیم. در این مرحله هم خرد تجلی پیدا میکند. باید بین اهداف و وسایل ما تناسب وجود داشته باشد. اگر وسایلی انتخاب کنیم که ما را به اهدافمان نمیرساند درحقیقت ما داریم ضد خودمان عمل میکنیم. اگر خطمشیهای ما با هم تناقض داشته باشند، یا تشدیدکننده تضادهای اجتماعی در کشور باشند، در مرحله اجرای خطمشی مشکل ایجاد میشود.
مهمترین امر در مرحله اجرای خطمشی این است که دولت و حکومت بتواند به خواستههای بلندمدت و عام جامعه نسبتبه خواستههای کوتاهمدت و خاص یک گروه خاص در جامعه اولویت بدهد. در غیر این صورت، آن دولت نمیتواند دولتی توسعهگرا باشد. درواقع، نوعی استقلال بهینه از نیروهای اجتماعی در مرحله عمل برای هر دولت توسعهگرایی لازم است.
بعضی دولتها به نیروهای اجتماعی بسیار وابستهاند، وقتی کاری میخواهند بکنند عدهای فشار میآورند که این کار را نکن و دولت مدام عقب مینشیند. دولتهایی هم اصلا به نیروهای اجتماعی توجه ندارند. دولتی در خدمت توسعه است که حدی از استقلال در برابر نیروهای اجتماعی جامعه خود داشته باشد. چنین دولتی برنامه بلندمدت و نیروهای اجتماعی همسنگ دارد. این نیروهای اجتماعی میتوانند با هم وارد گفتوگو و چانهزنی شوند. گفتوگو یا عقلانیت ارتباطی بسیار مهم است. ما باید برای دیگران هم مانند خودمان امکان تغییر قائل باشیم. گفتوگو با تکگویی فرق دارد. در گفتوگو طرفین میتوانند همزمان تغییر کنند؛ دولتی که با گروههای مختلف جامعه خودش گفتوگو کند و با تطمیع و تهدید با گروههای خود روبهرو نشود در ساختار خود عقلانیت دارد.
آخرین فرایند خطمشیگذاری عمومی مرحله ارزشیابی است. زمانیکه ما میخواهیم ببینیم خطمشیهایمان آیا ما را به اهدافمان رسانده یا نه. این عقلانیت انتقادی است و به نتایج ناخواسته خطمشی توجه میکند؛ چون بهخاطر محدودبودن دانش بشری همیشه خطمشیها پیامدهای ناخواسته هم خواهند داشت. برای همین منتقدان نعمتی برای خطمشیگذاران توسعه هستند.
- 17
- 4