در هفتاد و دو سالگي محكم و استوار گام بر ميدارد و ابايي ندارد كه در هواي آلوده و سنگين اين روزها كه حتي در باغ موقوفات افشار نيز سينه را ميآزارد و نور خورشيد را كمرمق ميكند، نيم ساعت جلوي خبرنگار و عكاس روزنامه بايستد. شمرده، با صداي رسا سخن ميگويد و در پايان مصاحبه هم با روي باز به ما اختيار كامل دهد كه هر بخشي را خواستيم، كار كنيم. سيد مصطفي محققداماد در ميان عالمان سنتي ويژگيهاي متمايزي دارد: از خانوادهاي صاحبنام است، پدرش سيد محمد محققداماد از فقيهان نامدار شيعه در سده چهاردهم قمري است، پدربزرگ مادرياش شيخ عبدالكريم حائرييزدي، بنيانگذار حوزه علميه قم و خودش شاگرد و داماد آيتالله ميرزا هاشم آملي است.
غير از تحصيلات حوزوي كه پيش از انقلاب تا درجه اجتهاد پيش رفته، در دانشگاه نيز تحصيل كرده و پس از گذراندن دوره كارشناسي ارشد حقوق و فلسفه اسلامي در دانشگاه تهران در سال ١٩٩٥ از دانشگاه كاتوليك لوون دكتراي حقوق اخذ كرده است. غير از فارسي به زبانهاي عربي و انگليسي نه فقط تكلم ميكند كه مينويسد و با زبان فرانسه نيز آشنايي دارد. به موضوعات متفاوتي از علماي سنتي هم علاقه دارد؛ نمونهاش بحث از نگاه ديني و فقهي به محيطزيست است يا مقالات كثير و مفصلي كه درباره حقوق بشر اسلامي نوشته است.
البته محققداماد بعد از انقلاب اسلامي سمتهاي اجرايي و قضايي هم داشته است. مثلا از سال ١٣٦٠ تا ١٣٧٣ رييس سازمان بازرسي كل كشور بوده و اكنون نيز غير از استادي دانشگاه عضو پيوسته فرهنگستان علوم ايران و عضو هيات امناي سازمان اسناد و كتابخانه ملي است. در كنار اينها بايد به رابطه صميمانه او با محققان ايراندوست و چهرههاي فرهنگي معاصر اشاره كرد، تا جايي كه همواره نامش در مراسم فرهنگي و نشستهاي پژوهشي و بزرگداشتها در صدر نوشته ميشود و هماكنون رييس شوراي توليت موقوفات مرحوم دكتر محمود افشار يزدي را برعهده دارد. ديدار ما با او نيز در محل همين موقوفات امكانپذير شد؛ به بهانه مراسم رونمايي از ارجنامهاي با عنوان «مردي از تبار خرد و فضيلت» كه قرار است امروز در فرهنگستان علوم برگزار شود.
گزارش اين مراسم فردا در «اعتماد» منتشر خواهد شد. اما موضوع گفتوگوي حاضر دغدغه اين روزهاي مردم است: محيطزيست، منتها از منظر يك «عالم ديني». از جناب استاد محقق داماد پرسيديم كه چرا با وجود اينكه از يك سو جامعه ما جامعه ديني است و از سوي ديگر به نظر او دين اسلام قويترين توصيهها را در حفظ محيطزيست داشته، شرايط زيست محيطي ايران اينچنين بحراني و ناگوار به نظر ميرسد. از نظر او فقها در اين زمينه كمكاري كردهاند و از نيروي دين براي حل سوالهاي زيست محيطي بهره گرفتهاند.
شايد تا يك دهه پيش بحث درباره محيطزيست موضوعي درجه دوم و ناضرور تلقي ميشد. به همين دليل شما از معدود صاحبنظران علوم ديني هستيد كه از دههها پيش به موضوع محيطزيست توجه داشتهايد. مثلا سال ١٣٩٣ كتاب مهم الهيات محيطزيست را منتشر كرديد. اما مساله بحرانهاي زيستمحيطي امروز ديگر از يك امر فانتزي و مورد توجه افراد يا گروههاي خاص به معضلي فراگير همه آحاد جامعه بدل شده است. ما امروز در وضعيتي هستيم كه وقتي از خانه بيرون ميرويم، از هواي آلوده رنج ميبريم و وقتي به خانه باز ميگرديم، نگران زلزله هستيم! يعني گويي رفتار نادرست ما در محيطزيست و طبيعت گريبان ما را گرفته و رها نميكند.
شما در آثار و گفتارتان همواره تاكيد كردهايد كه توجه به محيطزيست در نظام انديشه ديني و اسلامي مورد توجه و تاكيد قرار گرفته است. اما پرسش اين است كه چرا با وجود اين تاكيدات به لحاظ عيني و عملي از سوي جامعه و مردم حفظ محيطزيست رعايت نشده است؟ به هر حال مردم در ايران كه ديندار هستند و حكومتها نيز در طول تاريخ كم و زياد به اين ديانت توجه داشتهاند، به خصوص بعد از انقلاب كه اساسا حكومت ديني بوده است. پس چرا با وجود تاكيدات ديني ما اينچنين با طبيعت به صورت ناروا رفتار
ميكنيم؟
اولا سپاسگزارم از جريده محترمه «اعتماد» كه اهتمام كرده و اين فرصت را براي من فراهم آورده است تا نظراتم را بازگو كنم. در پاسخ به پرسش شما مطالبي را عرض ميكنم كه شايد در كتاب مذكور نيامده باشد. نخست اينكه اديان توحيدي و الهي متهم هستند كه موجب تخريب محيطزيست هستند. اين قضيه چندين سال پيش (١٩٦٧) نخست در يك مقاله (نوشته تانسند وايت، استاد تاريخ قرون وسطي دانشگاه پرينستون و استنفورد امريكا) عليه يهوديت و مسيحيت بيان شد. يعني در وهله اول اسم اسلام مطرح نبود و ادعا شده بود كه اين دو دين (يهوديت و مسيحيت) موجبات تخريب محيطزيست هستند، زيرا اينها بشر را «عزيز بيجهت» بار آوردهاند و گفتهاند كه جهان براي تو خلق شده است و زمين براي توست و چون انسان اين احساس را كرده،
به عنوان مالك زمين به نحو غيرمنطقي از طبيعت بهرهبرداري كرده است. به عبارت ديگر بنا به اين ديدگاه، در اديان يهوديت و مسيحيت چون خدا به انسان گفته كه همه طبيعت براي تو آفريده شده و انسان گل سرسبد آفرينش است و همه آفرينش براي اوست، بنابراين بشر خودش را مالك طبيعت دانسته است. بعدها اين ديدگاه از اختصاص به يهوديت و مسيحيت بيرون آمد و به تدريج به اسلام نيز توسعه پيدا كرد (در سال ١٩٨٣ كيت توماس، استاد تاريخ بريتانيايي كتابي در اين زمينه نوشت.) من در كتاب الهيات محيطزيست تقريبا مدافع اين ديدگاه بودم كه اديان ابراهيمي به طور كلي و خصوصا اسلام كه منبع اصلياش قرآن است، دقيقا برعكس اين نظر منتقدان است، يعني ما را تحذير كرده و تذكر داده كه اي انسان! زمين امانتي به دست توست و بايد آن را آباد كني و از فساد در ارض بپرهيزي.
يك معناي جزيي فساد در ارض همين چيزي است كه در فقه به آن اشاره ميشود. اما در معناي كلي هرگونه تخريب محيطزيست به معناي فساد در ارض تلقي ميشود و از اين جهت به بشر تذكر داده شده است كه زمين و آب و هوا را فاسد نكن. در آنجا همچنين به يك نگرش فلسفي اشاره كردهام و گفتهام كه بنا به فلسفه حكمت متعاليه محيطزيست انسان خداوند است، يعني ما محاط به خداوند هستيم و خداوند محيط بر ما است. طبيعت تجلي الهي است و تجاوز به اين تجلي الهي موجب غضب الهي ميشود. بنابراين خداوند به هيچوجه تحريك به تخريب محيطزيست نكرده است، بلكه برعكس آن است.
بنابراين به نظر شما اين تعبير قرآني كه انسان خليفه الهي روي زمين، برايش مسووليتآفرين است، نه اينكه هر كاري
ميخواهد بكند.
بله، خليفه مسووليت دارد و بايد آنچه به امانت به او داده شده را حفظ كند. فرض كنيد من مدير يك شركت هستم و بخواهم مسافرت كنم و به كسي بگويم كه تو جانشين من هستي. اين جانشين بايد اداره را حفظ كند، نه اينكه آن را تخريب كند. ضمن آن در قرآن تصريح شده است كه «ولا تُفْسِدُوا فِي الْأرْضِ بعْد إِصْلاحِها» (سوره اعراف، آيه ٥٦) يعني زمين به نحو صالح به دست شما رسيده است و نبايد آن را فاسد كنيد. من در آنجا به طور مفصل آيات قرآني در اين زمينه را آوردهام و نظر متكلمان و مفسران و فقها و فيلسوفان اسلامي را در اين زمينه ارايه كردهام.
اما شما گفتيد كه چرا مردم كه متدين هستند، به اين نكات توجه نميكنند. بنده از سنه ١٣٦٥ يعني تقريبا سي سال پيش كار روي محيطزيست را آغاز كردم و در اين زمينه مقالاتي نوشتم هم به زبانهاي انگليسي و عربي كه در كنفرانسهاي بينالمللي ارايه شده است و هم به زبان فارسي كه در همايشهاي ايراني ارايه شده است. اولين مقاله مربوط به سال ١٣٦٥ است يعني زماني كه آقاي سيدمحمد خاتمي، رييسجمهور اسبق ما در دهه ١٣٦٠ وزارت ارشاد را به عهده داشت (از سال ١٣٦١ تا ١٣٧٠). آن زمان هنوز سازمان ارتباطات تشكيل نشده بود و رايزنهاي فرهنگي زيرنظر وزارت ارشاد بود. ايشان از من خواست كه به كنفرانسي در آتن يونان بروم كه موضوعش انسان و طبيعت بود. در آن زمان اولين مقاله در زمينه محيطزيست را به زبان انگليسي نوشتم. بعدا در دوره اول رياستجمهوري آقاي خاتمي كه خانم ابتكار، رييس سازمان محيطزيست شد، اين مقاله را به شكل جزوه منتشر كرد.
ديدگاه شما سي سال پيش راجع به محيطزيست چه بود؟
در آنجا اين بحث را مطرح كردم كه آياتي در قرآن وجود دارد كه ارتباط آشكار و مستقيم به مساله محيطزيست دارد. يكي از آنها همين آيهاي است كه خواندم (آيه ٥٦ سوره اعراف). در آنجا اين بحث فساد در ارض را توسعه به مسالهاي عمومي دادم و نوشتم كه مساله فساد در ارض به چه معناست و آن را به فساد در محيطزيست تطبيق كردم. بعد هم مساله احاطه پروردگار بر عالم و نگاه عارفان و فلاسفه اسلامي را مطرح كردم. بعدا در كنفرانسي كه در جده (عربستان) با عنوان «البيئه (الطبيعيه) من وجهه نظر اسلام» يعني محيطزيست از نظر اسلامي مقالهاي به زبان عربي ارايه كردم. همچنين در كنفرانسي در سوييس به اين موضوع پرداختم و خلاصه در اين سالها از موضوع محيطزيست غافل نشدم و همچنين به تدريج مقالاتي به زبان فارسي نوشتم كه مجموع آنها كتاب الهيات محيطزيست شد.
آيا در اين نوشتهها به بحث فقه محيطزيست هم پرداختيد يا صرفا موضوع را از منظر قرآني و كلامي و عرفاني و فلسفي بررسي كرديد؟
خير، هيچ كدام از اينها كه ذكر شد، بخشي درباره فقه محيطزيست نداشت. اما وقتي خواستم كتاب را به فارسي منتشر كنم، ٤٠-٣٠ صفحه جديد نوشتم كه بطور خاص به مساله فقه محيطزيست اختصاص دارد. الان در نظر دارم اين بخش را به صورت كتاب مستقلي ارايه دهم. اين ديدگاه جديد است. از همينجاست كه ميخواهم به پاسخ سوال اول شما بپردازم كه گفتيد چرا مردم متدين به محيطزيست توجه نميكنند. جوابش اين كه واقعيت اين است كه فقهاي ما مباحث زيستمحيطي را به عنوان يكي از احكام شريعت مطرح نكردند و از احكام دين براي حفظ محيطزيست استفاده نكردهاند. در فقه ما كتاب طهارت و كتاب نجاست هست، به احكامي چون نماز و روزه توجه شده است،
اما يك بابي تحت عنوان مسائل شرعي زيستمحيطي وجود ندارد. اگر رسالههاي عمليه را ملاحظه كنيد، ميبينيد كه بابي تحت عنوان تخريب محيطزيست مطرح نكردهاند. مثلا به اينكه كسي درخت را قطع كند يا آب را آلوده كند يا ماشينش دود كند، اشاره نشده است. در حالي كه من به عنوان يك نفر آشنا به اين مطلب معتقدم فقه اسلامي توان پرداختن به اين مسائل را دارد و قواعدي در آن هست كه اين قواعد كاملا ميتواند براي ما يك محيطزيست سالم بسازد. اين ديدگاه بنده است و در رساله محيطزيست ثابت كردهام كه چگونه اين قواعد به آن نتايج خواهد رسيد. ما از اين قواعد فقهي كم استفاده كردهايم. بنابراين به نظر من در پاسخ به سوال شما ما از اهرم ديني كم استفاده كردهايم. براي نمونه در دهه آخر ماه صفر كه گذشت، دوستي مرا به مجلس روضهاي در منزلش دعوت كرد تا در آن به عنوان مستمع حاضر شوم. قرار نبود من سخن بگويم.
بين منزل ما تا آنجا يك ساعت فاصله بود و چون اصرار كرده
بود، رفتم. عده زيادي از مردم در اين مجلس شركت كردند. آقايي كه سخنران منبر اين مجلس بود، در ابتدا چند مساله گفت كه احساس كردم اين مسائل هيچوقت براي كسي اتفاق نميافتد. يعني مسائلي كه ايشان قبل از ورود به مباحث موعظه مطرح كرد، مسائلي بود كه فكر نميكنم در زمان ما با شرايط زندگي روزمره فعلي هيچوقت اتفاق بيفتد. بعد از جلسه به اين آقا گفتم كه يك ساعت از منزلم كه خيلي هم دور نبود، اما به دليل ترافيك، وقت صرف كردم تا به اين مجلس بيايم. يك ساعت هم پاي منبر نشستم و در برگشت هم باز يك ساعت وقت بايد صرف كنم. اين زمان براي افراد ديگري هم كه در اين جلسه حضور داشتند، صدق ميكند.
اگر اين جمعيت را در سه ساعت ضرب كنيد، ميبينيد كه زمان زيادي وقت صرف شده است. حالا فكر ميكنيد، اين مسائلي كه شما مطرح كرديد، براي كدام يك از اين افراد اتفاق ميافتد؟ آيا بهتر نبود مسائلي را مطرح كنيد كه به درد مردم و مشكلات امروز ما بخورد؟ از من پرسيد كه چه ميگفتم؟ پاسخ دادم كه من چند مساله ميگويم و بهتر است شما فردا شب اينها را بگوييد و ببينيد كه آيا اينها مسائل مردم هست يا خير. مثلا بگوييد هر گاه كسي سطل يا كيسه زبالهاش را بيرون منزل بگذارد و درش را نبندد و مگس و پشه دور آن زباله جمع شود و روي آشغالها بنشيند و بعد برود روي زخم كسي بنشيند و آن فرد بيمار شود، كسي كه در سطل يا كيسه زباله را نبسته ضامن و پيش خدا مسوول است. يعني اولا فرد خاطي كار حرامي كرده است و ثانيا هر خسارتي كه به ديگري خورده، شخص خاطي ضامن است.
مساله ديگر اينكه اگر اگزوز اتومبيل فردي دود ميكند و كارشناسان بگويند دود اين ماشين يقينا براي سينه افراد مضر است، اين فرد هم كار حرام كرده و سوار آن ماشين شده و هم ضامن ضرري است كه به ديگران وارد كرده است. مساله ديگر اينكه اگر كسي در اتوبان حين رانندگي بوق زياد بزند و صداي بوقش فرزند فرد ديگري را در اتومبيلش كه در اتوبان هست، بيدار كند و در مغز اين بچه تاثير بگذارد، اين كار حرام است. خلاصه اين مسائل را به آن فرد گفتم و او فردا اين نكات را گفته بود و مردم هم خيلي استقبال
كرده بودند.
اين جا مساله مهمي پيش ميآيد. مساله محيطزيست، متاخر و مربوط به زمان ما است. اگر اين مسائل به اين شكل در رسالههاي عمليه مطرح شود، هم ممكن است از طرف مردم اعتراضهايي شكل بگيرد و هم از سوي برخي فقهاي سنتي.
حق با شما است. به زودي كتابي از من منتشر خواهد شد كه باب اول آن مباحث محيطزيستي است.
ممكن است كسي از شما تقليد نكند؟
البته من نميخواهم تقليد كنند.
حتي ممكن است فقهاي سنتي اعتراض كنند؟
نه اعتراض نميكنند. اتفاقا بعدا دنبال من خواهند آمد و خواهيد ديد كه اين مسائل به كتابهاي فقهي راه پيدا خواهد كرد. كسي بايد شروع كند. البته من مرجع تقليد نيستم، اما ممكن است عدهاي پيروي كنند. اين مسائل اختلافي نيست. آنچه را آنجا ميآورم، فتواي شخصي خودم نيست. همان فتوايي است كه به استناد اجماع فقها صورت گرفته است و همه بايد عمل كنند و قرار نيست مقلد من باشند. اين مسائل جديد است اما قواعد كلي آنها از قديم بوده است. حرمت ايذاء (اذيت و آزار رساندن به) ديگري مسلم است.
قاعده لاضرر كه جديد نيست و از زمان پيغمبر اكرم (ص) بوده است. آن حديث شريف كه ميگويد كسي كه در راه مردم مانعي ايجاد كند، چه مسووليتهايي دارد، جديد نيست. كتاب قواعد فقه من ٣٢ چاپ خورده است و بيشترش همين قواعد است. بنابراين اين قواعد هست و بايد زحمت كشيد و استخراج كرد. اما يك مباحثي نيز جديد است. مثل اينكه باغي تاسيس شده و درختان كهني در آن هست، حالا فرض كنيد كارشناسان امر بگويند درختان اين باغ براي تصفيه هوا موثر است و اگر اين درختان نباشند، بچههاي مردم روز به روز ضعيفتر و نحيفتر و معلولتر و بيچارهتر ميشوند. در اين صورت آيا مالك باغ مجاز هست درختان آن را قطع كند و براي استفاده بيشتر به جايش آهن نصب كند؟ اين مساله فتوا ميخواهد و مجتهدي بايد چنين فتوايي بدهد.
اگر صاحب باغ بگويد اين باغ ملك شخصي من است و به اصل رعايت مالكيت خصوصي استناد كند، چه
ميشود كرد؟
آفرين! اينجا دو مساله پيش ميآيد، يعني از يكسو ميگوييم مالكيت خصوصي محترم است و مبتني بر اين اصل است كه «الناس مسلطون علي اموالهم» اما از سوي ديگر قاعده لاضرر و لاضرار را داريم كه پيامبر (ص) آن را فرموده است. بنابراين اگر مجتهد نظرش اين باشد كه قاعده لاضرر، قاعده الناس مسلطون را هم براي اشخاص خاص و هم براي عموم محدود ميكند و فرقي نميكند كه زيان به فرد برسد يا جامعه، آن گاه ميتواند فتوا بدهد كه نبايد اين درختان قطع شود. آنچه در كتاب نوشتهام، بيشتر ناظر به فتواهاي عمومي است، اما در برخي مسائل هم اجتهاد جديد لازم است. بنابراين علت عدم رعايت محيطزيست توسط مردم آن است كه از اهرم دين براي حفظ محيطزيست استفاده نشده است. در حالي كه جنگلها و دريا و فضا و صحرا انفال يعني اموال عمومي هستند و تخريب جنگل، تخريب انفال و قطعا كاري حرام است. خداوند در قرآن كريم فرموده است كه هيچ كس مالك انفال عمومي نميشود و متعلق به عموم است و بايد هميشه براي كل بشريت باقي بماند. به چه مناسبت كسي حق داشته باشد جنگل يا كوه را ويران كند...
يا ساحل دريا را بفروشد...
بله، اينها انفال است. اينها در درون فقه و شريعت است. در شريعت تصريح شده كه فروش اينها باطل و حرام و خلاف شرع است. بقيه بحث البته اجتهاد شخصي است. من معتقدم اگر كسي بخواهد ساختمان بسازد، تا حدي عرفي يعني يك يا دو يا سه طبقه حق دارد، اما وقتي فردي بخواهد بيش از حد عرف بسازد و پنجاه طبقه بالا برود، اگر كارشناسان بگويند اين جلوي وزش باد را ميگيرد و اين كار باعث تخريب سينه بچههاي مردم ميشود، يقينا كار او خلاف شرع است. فروش تراكم توجيه شرعي و فقهي ندارد.
برخي روشنفكران ديني ميگويند ما بايد تلاش كنيم تا جايي كه ميتوانيم حضور دين را در عرصههاي اجتماعي حداقلي كنيم و دايره مباحات را بيشتر كنيم. اينكه شما ميگوييد قوانين تازهاي به لحاظ فقهي و حقوقي ايجاد شود، با اين ديدگاه سازگار نيست.
مباحات در جايي است كه موجب آزار ديگران نباشد. هميشه آزادي را ايذاء ديگران محدود ميكند. من تا وقتي آزاد هستم كه آزارم به ديگران نرسد و شما هم همين طور.
اما اينكه اين احكام قانون شود، كار را سخت ميكند.
من اصرار ندارم كه قانون شود و كاري به قانون ندارم. شما گفتيد چرا مردم ديندار در عين حال توجهي به حفظ محيطزيست ندارند و من گفتم چون از اهرم دين ميشد استفاده كرد و استفاده نشد. مثلا از متدينين بپرسيد كه براي رضاي خدا و تقرب اليالله اموالشان را چگونه وقف كردهاند؟ ميگويند وقف مسجد يا حسينيه كردهاند. اخيرا عدهاي روشنفكرتر وقف مدرسه و دانشگاه كردهاند. اما موقوفاتي كه وقف فرهنگ و تاليف و نشر كتاب باشد، تازه تك و توك پيدا ميشود. مرحوم دكتر محمود افشار تمام هستياش را براي چاپ كتاب در ادبيات فارسي و حفظ و تحكيم وحدت ملي و تاريخ و جغرافياي ايران وقف كرد. اما چنين نمونههايي بسيار كم است يا بنياد خيريه البرز. اين موارد بسيار كم است.
آيا كسي شده باغ چند هكتارياش را در تهران كه هر مترش چندين ميليون تومان ارزش دارد وقف كند به شرط اينكه هميشه در قلب شهر اين درختان باقي بماند تا مردم از هوايش استفاده كنند؟ آيا كسي چنين كاري كرده است؟ من نشنيدهام. يك نفر در مشهد اين كار را كرد، مرحوم ملك كه كتابخانه ملك را تاسيس كرد، باغ وكيلآباد مشهد را وقف كرد و كسي حق ندارد آن درختان را ببرد. البته نميدانم الان به آن تجاوز شده است يا نه. بحث از فرهنگسازي است. اينكه قانون نميخواهد. ميتوانيم به كساني كه باغات و خانههاي بزرگ در شهر دارند، توصيه كنيم و بگوييم ثواب دارد اگر اين وقف براي محيطزيست صورت بگيرد. يعني اگر ميخواهيد در آخرت بهشت داشته باشيد، در دنيا زندگي مردم را بهشتي كنيد.
يعني شما ميگوييد اين ضمانت اجرايي دارد؟
بله، قانون نباشد، بلكه توصيه باشد. يعني بگوييم وقف كنيد. من دوست دارم كساني را كه چنين منازلي دارند، به اين اقدام خير تحريك كنم. البته الان كمتر كسي چنين خانهاي دارد. من وقتي متولي توليت موقوفات مرحوم دكتر افشار شدم، متاسفانه در باغ ٢٠ هزار متري، قطعه ساختمان دهخدا ساخته شده بود. گفتم اگر من بودم، اجازه نميدادم اين هم ساخته شود و الان اجازه ندادهام يك درخت هم قطع شود. اين ممانعت را به استناد اين سخن واقف به عمل آوردم كه گفتم واقف گفته باغ موقوفات و نظرش اين بوده كه اين باغ بماند. بسيار به ما توصيه ميكنند كه اين باغ در بهترين جاي شهر است و در آن ساختمانسازي كنيد. من البته اجازه دادهام كه ساختمانهاي موجود نوسازي شود، اما اجازه ندادم يك درخت قطع شود، زيرا خلاف وقف است.
شما به راهكار وقف براي حفظ محيطزيست اشاره ميكنيد. اما متاسفانه تاريخ ما نشان داده كه چندان به وقف هم پايدار نبوديم. مثلا نمونهاش برخي موقوفات است كه حتي اسمش هم عوض شده است.
حالا در زمينه تغيير نام حق با شماست، اما درختش را نبايد قطع كرد. بنده به عنوان يك طلبه كوچك متعهد ميشوم كه روز قيامت باغ جنت به كساني بدهند كه باغاتشان را وقف كنند تا همين طور بماند. اين براي حفظ محيطزيست مردم است. در خيابان فرمانيه، نبش نياوران يك خانه بزرگ پر از درخت بود. با كمال صراحت شبانه چراغ انداختند و تابلو زدند و درختها را از ريشه كندند و خاكبرداري كردند. شهرداري هم كاري نكرد و جلويش را نگرفت. البته ميتواند همان حرف «الناس مسلطون» را بزند و هر كار خواست بكند.
اما اگر صاحب اين باغ بزرگ وقف كرده بود كه اين باغ به منظور حفظ محيطزيست منطقه وقف شود، چقدر
خوب بود! الان باغي در خيابان جمشيديه به نام باغ معنوي هست. بنده خدمت مقام رهبري نامه نوشتهام كه درختهاي آن را نبرند. بانك ملت ميخواست درختهايش را قطع كند، يازده برج در آنجا بسازد. آب باغ را قطع كردند تا درختها خشك شود و آنها را قطع كردند. البته نميدانم وضعيت مالكيت اين باغ به چه صورت است. اما اگر مالك آن را وقف ميكرد تا بچههاي مردم از آن استفاده كنند، چقدر
بهتر بود. چه اشكالي دارد مردم اهل محل دلشان بخواهد كه هواي منطقهشان سالم بماند و از شهرداري بخواهند كه اين زمين را بخرد و آن را براي استفاده عمومي بگذارد؟ اين شواهد را ارايه كردم براي نشان دادن استفاده از حربه دين براي حفظ محيطزيست چگونه ميتوان استفاده كرد. هم از قرآن، هم از فقه و روايات ميتوان استفاده كرد. حجم عظيمي از آيات و روايات براي حفظ محيطزيست جمعآوري كردهام، نه محيطزيست به معناي خاص يعني سبزه و هوا زيرا محيطزيست فقط به اينها خلاصه نميشود.
يكي هم مساله حيوانات است. ما چه وقت اجازه داريم حيوانات را از بين
ببريم؟ اين جزو احكام ما است، در روايات و احاديت ما هست كه حق نداريم يك گربه يا حيواني را كه موذي نيست از بين ببريم. حتي حيوان موذي را بايد از محل زندگي خودمان بيرون كنيم، نه اينكه از بين ببريم. حق نداريم آن حيوان را بكشيم. البته اين منبع عظيم و تراث بزرگ معارف ديني در دسترس ما است و ما بايد از اين تراث عظيم بهرهبرداري و آنها را به مردممعرفي كنيم.
به احكامي كه ميتواند مردم را به حفظ محيط زيست وادارد، اشاره كرديد، اما حكومتها را چطور ميتوان به حفظ محيطزيست وادار كرد؟
اگر حكومت را به معناي وسيع در نظر بگيريم و شهرداري را هم ذيل آن بدانيم، واقعيت آن است كه در يك مقطعي ما زيان عظيمي كرديم، چه در تهران و چه در شهرستانها. البته تهران براي شهرهاي ديگر الگو و سرمشق شد. من متولد قم هستم، تا اول انقلاب يك عمارت برج در قم نبود. اخيرا پيدا ميشود. قبلا چنين نبود. از تهران اين مساله به شهرها و شهرستانهاي ديگر سرايت كرد. آن مقطعي كه زيان كرديم اين بود كه شهرداري بيپول شد و درآمد شهرداري كم شد. ميخواست در تهران تحول ايجاد كند، زيرا تهران مترو و اتوبان و بزرگراه و... نياز داشت و پول نداشت.
درآمد شهرداري از عوارض سالانه و عوارض ساختوساز و نوسازي ساختمانهاست. به همين خاطر شهرداري از خدا ميخواست كه ساختوساز زياد شود كه عوارض بگيرد. يك برج كه ساخته ميشد، چند ميليارد ميگرفت. اما اين برايش كم بود. به همين خاطر تراكم را فروخت. اين تراكمفروشي ضربه مهلكي به محيطزيست زد. فروش تراكم آغاز تخريب محيطزيست بود. از مرحوم استاد ايرج افشار، مورخ و فرهنگي بزرگ كشورمان شنيدم كه نسيمي از گلابدره هميشه ميآمده است و منطقه نياوران را خنك ميكرده و تا دروس و محلههاي اطراف آن ميرفته است.
جلوي اين نسيم را عمارتهاي بزرگ گرفتهاند. دفع ضرر محتمل واجب است و اگر خداي نكرده زلزلهاي شود، اين زلزله منهاي تخريبها راه فرار و رساندن كمك را ميگيرد. به اين جهت كه در يك كوچه كوچك شهرداري از خدا ميخواسته كه ساختمانهاي بلند مرتبه ساخته شود و از آنها عوارض گرفته شود. به همين خاطر اين كار شده است.
به نكته مهمي اشاره كرديد، يعني بحث زلزله كه در آغاز بحث هم به آن اشاره كردم. اين روزها نگراني زيادي در ميان مردم از بحث زلزله به واسطه اتفاقاتي كه رخ داده، پديد آمده است و از سوي ديگر نيز شاهديم كه برخي با استناد به مباحث ديني آن را ناشي از گسترش گناه و فساد در جامعه ميدانند.
بله، دقيقا همين طور است. بعضي از ائمه جمعه اين نكته را تكرار ميكنند. بنده معتقدم اين درست است اما با تفسيري كه خودم عرض ميكنم. بله، گناه باعث اين بلاها است. اما كدام گناه؟ چرا خانهها در ايران در اثر زلزله خراب ميشود و در ژاپن اين طور نميشود؟ اين زلزله كه آنجا بيشتر است.
چطور شده است كه در ژاپن ساختمانها خراب نميشود؟ من خودم در ژاپن در كنفرانسي بودم، زلزله آمد، تمام تابلوها از ديوارها افتاد، اما يك ترك بر ساختمان نيفتاد. حتي كسي از جايش حركت نكرد و گفتند بحث را ادامه دهيد، طوري نميشود. علت آن است كه اولا عالمان و آرشيتكتها و مهندسين سازهشان فكر كردهاند كه چه كنيم كه ساختمانها با چند ريشتر خراب نشود. ثانيا دستورالعملهايي را براي نحوه ساختوساز به شهرداري ابلاغ كردهاند. ثالثا براي ساختمانها ناظر گذاشتهاند. رابعا عمليات ساختوساز از اول تا آخر زيرنظر ناظر بايد باشد و در آخر هم پايان كار امضا ميشود. اين كارها را انجام دادهاند و عمل شده است. اين چند روز به اين فكر ميكردم كه چرا اين كارها در ايران عملياتينميشود؟ متوجه شدم كه ما مصوبه قانوني داريم و به شهرداري ابلاغ شده و شهرداري نيز به مهندسينناظر ابلاغ كرده است، اما بعضي مهندسينناظر يك حقي ميگيرند و يك بار هم بر سر ساختمانها نميروند.
بنابراين شاهديد كه گناه باعث خرابي ساختمانها ميشود، اما اين جور گناه. نه گناهاني كه آقايان بر ميشمارند، بلكه گناهاني مثل گناه عدم انجام وظيفه، گناه خوردن مال حرام؛ مال حرامي كه مهندس ميگيرد و سر كار حاضر نميشود يا رشوهاي كه ميگيرد و برگه را امضا ميكند. گناه بدتر از آن مربوط به خود مردمي است كه به مسوول ميگويد از من رشوه بگير تا بتوانم خانهاي بسازم كه بر سرم خراب شود. چه گناهي بالاتر از اين؟ اين گناه بالاتر است يا آن گناهان؟! البته بدحجابي و بيحجابي گناه است، اما اين گناهان بدتر است. شك نيست كه آنها گناه است، اما آيا رشوه گرفتن و اجازه دادن به ساخت ساختماني كه با يك تكان همه بيمارستان فرو ميريزد، گناه بزرگتري نيست. گناهكار آن دستگاهي است كه بايد ناظر را محاكمه كند و نميكند.
بازپرسي كه ناظر را احضار نكرد، گناهكار است. ما در اين زلزله كرمانشاه واقعا غمگين شديم، همه ملت ناراحت شد، قلب ملت تپيد و اشكشان بر گونههايشان لغزيد، اما يك درسي نيز بايد از اين زلزله بگيريم. اين درس آن است كه به نظر بنده ميرسد. بنده از دادستان كل كشور خواهش ميكنم فرمان بدهد، تمام ناظريني كه در آن منطقه زير برگه پايان كار آن ساختمانها را امضا كردند، اعم از ساختمانهاي شخصي و ساختمانهاي عمومي مثل بيمارستانها و مدارس و... احضار شوند و از آنها پرسيده شود كه چرا پايان كارها را امضا كردند و كنترل نكردند. همه بايد بازخواست شوند. بازخواست بكند و اگر نكند اين گناهكار است و گناه او باعث اين بدبختيها ميشود. بنابراين به نظر من روايات كاملا درست است و اشتباهنكردهاند. فساد اداري و گناهكاري باعث زلزله شده است. گناه رشوه باعث اين قضيه شده است. گناه جهل مردم را هم بايد در نظر گرفت. چه گناهي از جهل بالاتر است. گناه آن برجسازي كه براي استفاده كلانتر بيش از حد معمول ساختماني ميسازد كه بر اثر زلزله ويران ميشود و مردم كشته ميشوند. سنت الهي است كه زمين وقتي در شرايط خاصي قرار بگيرد، ميلرزد. اين سنت الهي است.
عقرب اگر نگزد كه عقرب نيست. خاك بر سر عقربي كه نگزد! آن عقرب خري است (خنده)! گناه از من است كه شب جايي ميخوابم كه عقرب آنجاست. من بايد خانهام را محكم بسازم، وگرنه به تعبير حاج ملاهادي سبزواري «زلزله الارض لحبس الابخره»، يعني جمع شدن بخار و گسل و اينها قانون طبيعت است. فرض كنيد كه باران نيامده است و دعا ميكنيم كه خداوند باران ببارد و آيه ٢٨ سوره شورا را زياد ميخوانيم كه: «و هُو الّذي يُنزِّلُ الْغيْث مِنْ بعْدِ ما قنطُوا و ينْشُرُ رحْمتهُ و هُو الْولِيُّ الْحميدُ» اما كسي كه لباسش را زير باران بگذارد، حق ندارد بگويد كه چرا باران باريده و خدا لباس من را تر كرده است؟!
اين حرف عقلاني نيست. او بايد لباسش را جايي پهن كند كه باران آن را خيس نكند. ما به خودمان ظلم كردهايم. قرآن مجيد ميفرمايد: «ظهر الْفسادُ فِي الْبرِّ والْبحْرِ بِما كسبتْ أيْدِي الناسِ لِيُذِيقهُمْ بعْض الذِي عمِلُوا لعلهُمْ يرْجِعُون» (سوره روم، آيه ٤١) يعني مردم خودشان باعث خرابي خانهشان هستند. بنده وارد نيستم. بايد از مهندسين پرسيد. اگر مهندسين كوتاهي كردهاند، بايد پاسخگو باشند. آرشيتكتهاي كشور كجا هستند؟ بايد مطالعه كنند و ببينند كه چرا در كشورهاي پيشرفته مثل ژاپن هر روز بر اثر زلزله خرابيهاي ناگوار پيش نميآيد. چرا نميشنويم؟! آنجا كه بيشتر از ايران زلزله ميآيد.
جالب است كه وقتي زلزله ميآيد، ما از خانههاي ساخت دست خودمان به طبيعت فرار ميكنيم.
بله، همين طور است. در هر صورت منظور من اين است كه بنده قبول دارم كه گناه باعث زلزله شده است، اما با تفسير خودم اين سخن را ميگويم. بنده در كتاب الهيات محيطزيست نوشتهام كه رابطه اخلاق انساني با طبيعت رابطهاي تنگاتنگ است. در اين كتاب يك نظريه ارايه كردهام و گفتهام كه تاكنون در ذهن همه كس اخلاق را در رابطه انسان با انسان ميديدند، در حالي كه چنين نيست و اخلاق امري وسيعتر است و به رابطه سه جانبه و مثلثي انسان با انسان با طبيعت بازميگردد.
قرآن كريم اين را ميگويد. خداوند تبارك و تعالي در سوره شمس ميفرمايد: «والشّمْسِ ضُحاها (١) سوگند به خورشيد و تابندگياش، والْقمرِ إِذا تلاها(٢) سوگند به ماه چون پي [خورشيد] رود، والنّهارِ إِذا جلّاها(٣) سوگند به روز چون [زمين را] روشن گرداند، واللّيْلِ إِذا يغْشاها(۴) سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد، والسّماءِ وما بناها(٥) سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت، والْأرْضِ وما طحاها(٦) سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد» تا ميرسد به اينجا كه ميفرمايد: « ونفْسٍ وما سوّاها(٧) سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد، فألْهمها فُجُورها وتقْواها(٨) سپس پليدكاري و پرهيزگارياش را به آن الهام كرد، قدْ أفْلح منْ زكّاها (۹) كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد، وقدْ خاب منْ دسّاها(۱٠) و هر كه آلودهاش ساخت قطعا درباخت» بنابراين هركس نفسش را تزكيه كند، در آرامش زندگي ميكند. در اين شرايط ديگر مهندس فاسد به وجود نميآيد.
كارشناس فاسد و ناظر شهرداري فاسد به وجود نميآيد. الان ببينيد كه ملت از بيماريها مينالند. چرا دندانهاي ملت خراب است و بچهها چاق ميشوند و بيمار ميشوند؟! زيرا غذاهاي ناسالم و فست فود ميخورند. اينها گناه است. اخلاق بد جامعه بد درست ميكند. البته بايد به بدآموزي هم اشاره كرد. يكي از چيزهايي كه باعث تخريب محيطزيست ميشود، اين است كه برخي ميگويند اين دنيا مهم نيست و فرد در آينده به بهشت ميرود. اينجا هر جور خواستي زندگي كن و باغ بهشت براي پس از مرگ است. اما من معتقدم كسي كه ميخواهد فردا به بهشت برود، بايد دنياي خود را بهشتي كند. كسي كه زندگي مردم را جهنم ميكند، محال است كه بوي بهشت به مشامش بخورد. اگر كسي ميخواهد در آخرت به بهشت برود، بايد دنياي مردم را جهنمي نكند.
محسن آزموده
- 16
- 3