روایتاش سخت است. حتما دنیای کوچک شده تاریخ معاصر کمتر دیده است سیاستمداری که در عرض فقط چند سال، چرخشی بزرگ از منتهی الیه افول اجتماعی به منتهی الیه محبوبیت اجتماعی را تجربه کرده باشد، اما علیاکبرهاشمی بهرمانی اینگونه بود. این شاید بزرگترین هنر سردار سازندگی باشد.
او همین چند سال پیش، درست در کوران انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی، نتوانست آنطور که شایسته نام هاشمیرفسنجانی بود، مورد اقبال مردم تهران قرار بگیرد. شکست او در انتخابات بهگونه ای بود که انصراف از نشستن در مجلس ششم را به ریاست احتمالی این مجلس، ترجیح داد و با سیمایی که تلخی زیادی از آن می بارید، از همه مردم تهران خداحافظی کرد.
هاشمی نماینده مجلس نشد اما همچنان بر کرسی سیاست پابرجا ماند. او وقتی در زمستان یکهزار و سیصد و هشتاد و سه، نام خود را بهعنوان کاندیدای ریاست جمهوری نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری مطرح کرد، هنوز شهروندان زیادی بر این باور بودند که صندوق ها هر چه بگویند و هر ماهیتی داشته باشند، در نهایت نام هاشمی از آن بیرون خواهد آمد. بهنظر میرسد در آن سالها بهرغم شکست سردار سازندگی در تورنمنت انتخابات مجلس ششم، هنوز هژمونی بد رنگ او در اذهان جامعه چرخ می زد و ملت، یا بخش بزرگی از ملت گمان می برد که هاشمیرفسنجانی در هرحال بازیگر بزرگ سیاست است، که هروقت بخواهد نتیجه بازی را بهنام خود تغییر میدهد.
اما سوم تیرماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و چهار، ساختار معادلات ذهنی جامعه بههم ریخت. علیاکبر بهرمانی انتخابات نهمین دوره ریاستجمهوری را باخته بود، آنهم به محمود احمدی نژاد، شهردار آنروزهای تهران که زمزمههای رها شده در خیابانهای کشور او را شوخی انتخابات نهم می دانستند. واقعیت، تلخ است. باخت هاشمی رفسنجانی در تاریخ ثبت شد و این یقین تمام جامعه را، در آغوش گرفت که سردار سازندگی در انتهای دیگ محبوبیت اجتماعی، مانند تهدیگ سفت و سخت شده است.
در آن ساعت از تاریخ این سرزمین، بیراه نیست اگر بگوییم موج مردم اقبالی به هاشمی رفسنجانی نداشت. شاید اما حق با ملت بود. سال های ناگوار تعدیل را، به سختی می شد نادیده گرفت. گرفتاری های اقتصادی در آن دوران کمر شاخصهای معیشت را شکسته بود، اما با همه اینها، تاریخ یک واقعیت قابل احترام را، منجمد کرد. مردی که به او نماد قهر اجتماعی میگفتند، فقط ۴ سال بعد توانست روی دوش جامعه بایستد و طبقات مختلف اجتماعی نام او را، به بزرگی بر زبان جاری کنند. وقتی هاشمی در انتخابات مجلس ششم، آخرین نفر لیست تهران برای حضور در خانه ملت شد، کسی فکرش را هم نمیکرد که چند سال بعد، وقتی او برای ثبتنام در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به وزارت کشور میرود، خیابان فاطمی برای استقبال از او قفل شود و آدم ها درهم گره بخورند.
این دقیقا همان نکته ایاست که میشود در یکمین سالگرد درگذشت سردار سازندگی روایتاش را سخت دانست و از آن باعنوان شکوه یک مرد در قاب تاریخ سیاست ایرانی، یاد کرد. وقتی او برای شرکت در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری، رد صلاحیت شد، این شِکوه دیگر به اوج خود رسید. رقبای سیاسی شاید با رد صلاحیتاش توانستند او را در پیچ و خم نزاع سیاست به عقب برانند، اما حتما خود نیز حیرت کرده بودند که چگونه رشد تصاعدی محبوبیت هاشمی، بعد از رد صلاحیتاش، تعجیل را پیشه کرده است.
کار به جایی رسید که نفر آخر لیست منتخبین تهران در انتخابات مجلس ششم در سال ۱۳۷۹ چند سال بعد در سال ۱۳۸۴ به نفر نخست لیست منتخبین تهران در انتخابات مجلس خبرگان رهبری تبدیلشد. در مورد هاشمیرفسنجانی در یکسال گذشته زیاد نوشته شده و بارها نیز زندگی او و خاطرات او، به چاپ رسیده است. با این همه اما در یکمین سالگرد درگذشت او بهنظر میرسد این عروج شاید شیرینترین واقعیتی باشد که میتوان در مورد هاشمی برزبان جاریساخت. علی اکبر هاشمیبهرمانی سیاستمداری بود که توانست در عرض یک دهه ابتدا یکی از منفورترین سیاستمداران باشد و بعد وقتی چشماناش را روی دنیا بست، همه اعتراف کردند که او بهرغم همه تلخیهایی که در دوران تعدیلش شکل گرفت، یکی از محبوبترین سیاستمداران تاریخ سیاست، در ایران بود. بهطور قطع او برای جرگه اجتماع ایرانی مردی شد که در دایره سیاستورزی دانستههای زیادی داشت، اما آیا این تنها راز ماندگاری اوست؟
- 19
- 4