تکروی در میان چهرههای سیاسی پدیده جدیدی نیست و سالها است که برخی اشخاص فارغ از اینکه وابسته به کدام جناح سیاسی هستند، چنین رویهای را دنبال میکنند. در حقیقت، ممکن است که یک سیاستمدار از مرحلهای به بعد، مسیر خود را از هم حزبیهایش جدا کند. در این میان باید گفت اینکه شخصی در برههای از عمر سیاسی خود به این نتیجه برسد که دیگر از نظر فکری و سیاسی با هم حزبیهای خود همخوانی ندارد و در تلاش باشد تا مسیر دیگری را برای خود انتخاب کند، به تنهایی مسئله ای ایجاد نمیکند اما این قضیه از جایی تبدیل به مشکل میشود که این سیاستمدار خود را خاص میداند و خود به را به مثابه یک جریان سیاسی مهم و تاثیرگذار تلقی میکند و از دیگران هم انتظار دارد که وی را همراهی کند.
در بیشتر اوقات هم این اتفاق زمانی رخ میدهد که این قیبل افراد در میان مردم شناخته میشوند و جایگاهی کسب میکنند. بنابراین به زعم برخی میتوان ردپایی از تکبر و منیت را در این رویکرد دنبال کرد. متاسفانه این روزها بسیاری از چهرههایی که این رویکرد را دنبال میکنند، در میان اصولگرایان قرار دارند. با این اوصاف، چنین سوالی به ذهن متبادر میشود که چه شرایط و موقعیتی ممکن است ایجاد شود تا یک سیاستمدار را به این سمت سوق دهد که فعالیت فردی را به فعالیت گروهی یا حزبی ترجیح دهد؟
لزوم ارائه مانیفست فردی
بانگاهی گذرا به آنچه در ماههای اخیر در عرصه سیاسی کشور رخ داده است به سادگی میتوان برخی چهرههای مطرح و شناخته شده در میان سیاستمدران را یافت که خود را فارغ از هرگونه حزب و جریان سیاسی تلقی میکنند و این ادعا را دارند که مستقل از دیگران فعالیت میکنند. از میان این اسامی میتوان به اشخاصی مانند ابراهیم رئیسی، محمد باقر قالیباف، سعید جلیلی، محسن رضایی و.. اشاره کرد.
با مرور این اسامی چند نکته جلب توجه می کند؛ نکته نخست این است که اکثر این چهرههای سیاسی با وجود مستقل دانستن خود ریشه و عقبه اصولگرایانه دارند و دیگر اینکه این افراد معمولا پس از اینکه درمیان مردم شناخته شدند و در رسانهها مورد توجه قرار گرفتند، ادعای استقلال کردند، با این اوصاف شاید بتوان ریشههایی از غرور ناشی از توجه جامعه نسبت به این اشخاص را در چنین رویکردی جستوجو کرد.
از سوی دیگر، لازم به یادآوری است که در میان اصلاحطلبان هم ممکن است که چنین اشخاصی یافت شود اما این پدیده در اسامی رده بالای این جریان سیاسی چندان رواج نیافته است و کمتر اصلاحطلبی را میتوان یافت که حاضر باشد از این جریان فکری جدا و مستقل شود.
غلامرضا ظریفیان فعال سیاسی اصلاحطلب در گفتو گو با «ابتکار» در رابطه با این پدیده عنوان کرد: « اگر بخواهیم در سطح کلان و فارغ از جریانهای سیاسی به این مسئله نگاه کنیم؛ جریان سیاسی اصولگرا و اصلاحطلبی، دو جریانی محسوب میشوند که طیفهای بسیاری را در برمیگیرند و در این میان حتی اگر برخی چهرههای اصولگرا ادعا کنند که در این طیف قرار ندارند، طبیعی است که تا زمانی که ابراز عقیده نکردهاند و مواضع جدیدی را بیان نکرده اند و جامعه و افکار عمومی آنها را در همان جبهه فکری میدانند، با این توضیح این اتفاقی است که در مورد اصلاحطلبان هم صادق است.»
وی تصریح کرد: «اگر این فرد مستقل علاوه براینکه خود را مستقل میداند، با توضیح بگوید که از اصولگرایی و یا اصلاحطلبی که این ویژگیها را داشته خارج شده و به این شاخصهای جدید رسیده است. آن وقت میتوان پذیرفت که از جرگه آن جریان سابق خارج شدهاند و یا نگاه و قرائت جدیدی نسبت به آن جریان فکری داشته باشند. با این اوصاف؛ تا زمانی که مانیفست جدیدی ارائه نشده است این نگاه جامعه تغییر نمیکند.»
تداوم حیات سیاسی
شاید یکی از مطرحترین چهره هایی که ادعا کرده که مسیر من از اصولگرایی جدا است، محمود احمدی نژاد باشد که این مسیر را در همان زمان ریاست جمهوری برگزید و همین امر در آن برهه زمانی عواقبی برای اصولگرایان داشت و سایر اعضای این جریان فکری در تقابل با این فرد قرار گرفتند. ظریفیان در خصوص سیاستمداری که ادعای استقلال میکند، عنوان کرد: « این فرد باید بگوید که با توجه به اینکه این نوع جبههبندی را قبول ندارد و میخواهد در عرصه سیاست هم فعالیت داشته باشد، مسیر خود را مشخص کند.»
وی در ادامه افزود: « طبیعی است که در میان برخی اصولگرایان و اصلاحطلبان ناامیدی ایجاد شده باشد. ممکن است که جبههای با کاهش اقبال عمومی روبرو شود. با این اوصاف، برخی سعی میکنند که با این کاهش اقبال عمومی مواجه نشوند و خود را کنار بکشند و تلاش کنند به حیات خود در عرصه سیاست ادامه دهند.» این فعال سیاسی اصلاحطلب با اشاره به محمود احمدی نژاد مطرح کرد: «به عنوان مثال میتوان از آقای احمدینژاد یاد کرد؛ این چهره سیاسی هر چقدر هم گویش متفاوتی داشته باشد، جامعه تا زمانی که مانیفست جدیدی ارائه نکند، وی را منتسب به این جریان اصولگرایی میداند.»
سهم غرور و نخوت در ادعای استقلال
با توجه به اینکه این اتفاق در میان اعضای سطح بالا و شناخته شده جریان اصولگرا رخ داده است، برخی این اتفاق را به امیال فردی و منیت این اشخاص نسبت میدهند اما در مقابل هم افرادی وجود دارند که این تفسیر را سادهاندیشی تلقی میکنند. ظریفیان نیز در خصوص ریشه چنین اتفاقی اظهار کرد: « این مسئله بستگی به فردی دارد که این مسئله را مطرح میکند و نیت هر فردی با دیگری متفاوت است و گاهی اوقات ممکن است که فردی معترض به تعهد تشکیلاتی باشد، به دلیل اینکه فرد موردنظر تصور کند که تشکیلات پایبند تعهداتی که در گذشته باهم به توافق رسیده اند، نبوده است و قراری که در زمان انتخابات با این سیاستمدار گذاشتهاند، اتفاق نیفتاده است. این میتواند یک انگیزه برای جدایی باشد و در واقع این چارچوب را دیگر نمیپذیرند.»
وی در ادامه افزود: «انگیزه دیگر هم میتواند این باشد که فردی که ادعای استقلال میکند، احساس کند که آن جریان سیاسی دیگر آن جایگاه اجتماعی را ندارد و خود را برای ادامه فعالیتهای سیاسی جدا کند و به جامعه این را القا کند که من دیگر نسبتی با آن جریان سیاسی که نمیپسندید، ندارم. از سوی دیگر ممکن است که فرد از جبهه سیاسی به دلیل تجارب و نگاه جدیدی که پیدا کرده است، جدا شود، البته اگر این فرد نسبت و اندیشه خود را روشن نکند، جامعه این را نمیپذیرد.»
این فعال سیاسی خاطرنشان کرد: «عامل دیگری هم وجود دارد و این است که فرد همچنان به جبهه پایبند باشد اما به دلیل اقتضائات زمانه خود را کنار بکشد، چراکه این تصور وجود دارد که مردم در عرصه سیاست حافظه ضعیفی دارند، بنابراین فرد به طور موقت کنار میکشد تا از این فضای جدید استفاده کند تا بعدها مجددا به جریان سابق بپیوندد.»
بی توجهی به حزبگرایی
باتوجه به اینکه تشکیلات حزبی و رواج تحزب در کشور یکی از عوامل اصلی و نشانه مهمی درخصوص ظهور دموکراسی در یک کشور است، این تکرویها ممکن است تداخلی در روند نهادینه شدن فرهنگ حزبگرایی در کشور باشد. ظریفیان در این رابطه عنوان کرد: « تازمانی که در جامعه سیاسی، حزبگرایی شکل حرفهای پیدا نکند و تحزب در جامعه نهادیه نشود، طبیعتا این واکنشها در جامعه ما رخ خواهد داد و این کنش و واکنشها میتواند در میان هواداران یک جریان سیاسی نیز تاثیر بگذارد.
به عنوان مثال هنگامی که آقای احمدینژاد عنوان میکند که دیگر نسبتی با جریان اصولگرا ندارد، طبیعتا ممکن است بخشی از جامعه اصولگرایی در مقابل احمدی نژاد قرار گیرد و ممکن است بخشی تلاش کنند تا به جریان جدید بپیوندند و این جبهه ممکن است دچار تلاطمی شود و انشعابی در آن صورت گیرد.» وی در ادامه افزود: « به هر حال سیاستورزی یک امر ایستا نیست و دینامیک محسوب میشود. با چنین ماهیتی طبیعی است که درون یک حزب و جریان سیاسی افرادی وجود داشته باشند که به فهم و دریافت جدیدی دست پیدا کنند و این در حقیقت نوعی ارتقا برای فرد و حتی جریان فکری محسوب میشود.»
این فعال سیاسی اصلاح طلب خاطرنشان کرد:« البته لازم به یادآوری است که سابق بر این اصلاحطلبان هم فراز و فرودهایی در این زمینه داشتهاند اما اصلاحات به دلیل معرفتی که در خود دارد که همان توان گفت وگو و تعامل در میان اعضا است، این اتفاق کمتر رخ میدهد. در حقیقت، نوآوری و خلاقیتی در چارچوبهای این جریان سیاسی وجود دارد، انعطاف پذیری اصلاحات را افزایش میدهد.»
با این تفاسیر چنین میتوان برداشت که یکی از عوامل اصلی جدایی برخی چهرههای سیاسی از جریان اصولگرا ریشه در کاهش اقبال عمومی این جریان دارد. با این اوصاف حتی ممکن است برخی از افرادی که امروز صحبت از استقلال میکنند، در آیندهای نه چندان دور به خاستگاه خود بازگردند.
زهره احدی
- 11
- 2