محمدحسین شریفزادگان دکترای توسعه اقتصادی و برنامهریزی منطقهای دارد و استاد دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهيد بهشتی است. او هشتمین مدیر سازمان تأمین اجتماعی بود و پس از تصویب قانون نظام جامع تأمین اجتماعی در مجلس ششم و بهوجودآمدن وزارتخانه «رفاه و تأمین اجتماعی»، مدیریت سازمان تأمین اجتماعی را به مقصد وزارت تازهتأسیس رفاه و تأمین اجتماعی ترک کرد. شریفزادگان از اعضای شورای مرکزی حزب مشارکت بود. او در این گفتار به ریشههای انقلاب اسلامی و الزامات پیشروی آن در آستانه دهه پنجم پیروزی انقلاب اسلامي پرداخته است.
هرچند میتوان درخصوص نقش گروههای مارکسیستی در زمینهسازی انقلاب صحبت کرد اما در سال ۵۷ آنها نقشي محوری در انقلاب نداشتند، چرا آنها نتوانستند پیشاهنگ انقلاب شوند؟
شاید در سال ١٣٥٥ کسی تصور نمیکرد که در ایران انقلابی رخ دهد چون رژیم شاه از نظر نظامی قوی بود و ارتش مورد حمایت آمریکا در مقابل شوروی از نیروی هوايی ایران، نیروی زمینی ترکیه و نیروی دریايی پاکستان براساس پیمان سنتو تشکیل شده بود. درعینحال تحلیلگران سیاسی پیشبینی میکردند که تغییرات عمدهای در ساختار قدرت در ایران ایجاد خواهد شد ولی زمان آن را نمیدانستند.
شعلههای اصلی انقلاب عملا از اوايل سال ٥٦ شروع شد و در یک سال به اوج انقلاب و سپس پیروزی رسید. هر انقلابی سه مرحله دارد: زمینهسازی انقلاب، وقوع انقلاب و پیروزی انقلاب. کشورهای مختلفی هستند که زمینههای انقلاب در آنها سالها ايجاد شده ولی هرگز انقلاب در آنها به وقوع نپيوسته و در کشورهایی انقلاب زمینهسازی شده و به وقوع پيوسته ولی به پیروزی نرسیده است.
در ایران انقلاب از زمان رضاشاه توسط انقلابیون و مبارزان مختلف زمینهسازی شده بود. همه گروهها و مبارزان در طیفهای مختلف فکری و اندیشهاي در زمینهسازی انقلاب نقش داشتند ولی در وقوع انقلاب اتفاق مهمی افتاد؛ مبارزه مسلحانه پیشاهنگ که با جانفشانیهای زیادی نیز همراه بود و قرار بود پیشاهنگ حرکت تودهها باشد، در سال ٥٥ خاموش شد.
سؤال این است که چرا انقلاب در آن زمان راه مبارزه مسلحانه پیشتاز را نرفت. امام خمینی که سالها بیرون از ایران بود، همانند یک انقلابی آرمانی با شخصیتی فرهی و کاریزماتیک با گذشتهای سازشناپذیر با شعارهای واقعی و حسابشده در یک رقابت سیاسی گوی سبقت را از همه گروههای چپ و راست ربود، بهخصوص اینکه میتوانست برخلاف گروههای سیاسی و سازمانهای انقلابی با همه اقشار اجتماعی صحبت و ارتباط برقرار كند. بعضیها تصور میکنند که انقلاب در یک انحصار به دنبال امام خمینی رفت درحالیکه زمینه بسیار باز بود و در یک شرایط رقابتی توانست به عنوان رهبر انقلاب از سوی مردم مقبولیت یابد.
چرا شاه نتوانست مثل بسیاری از کشورهای نفتی مانع از پیوستن مردم به انقلاب شود؟
همیشه این سؤال پیش میآید که چرا رژیم شاه نتوانست در مقابل انقلاب مقاومت کند و شرایط کشور چه تضادهايی را برای مردم برجسته كرد که بهخاطر آن قیام و انقلاب كردند. در آن شرایط میتوان به این مشکلات اشاره كرد: رشد اقتصادی در ایران اواخر بسیار بالا بود و چندین سال رشد اقتصادی بیش از ٩درصد مورد توجه جهانیان بود.
درعینحال طبق گزارش بانک جهانی ٤٠ درصد خانوارهای ایرانی زیر خط فقر درآمدی بودند، سن امید به زندگی ٥٣ سال بود؛ این در حالی است که امروزه امید به زندگی در مردان ٧٢,٨ و زنان ٧٤ سال است. ولی در مجموع با وجود رشد اقتصادی بالا، توزیع درآمد بسیار نامتعادل و نابرابری اجتماعی و اقتصادی بسیار مشهود بود. بنده فرصت داشتم کل مناطق ایران و بعضا روستاهای آن را بهطور نمونه بازدید کنم.
فقر و نابرابري در عین رشد اقتصادی کاملا مشهود بود. مردم در شهرها و روستاها با لباسهای مندرس و بدون امکانات اولیه آب و خدمات اجتماعی به سر میبردند.
به خاطر افزایش قیمت نفت در سال ١٣٥٣ و اجرای برنامه پنجم تجدیدنظرشده، هزینههای فراوانی در طرحها و بخشهای دولتی صرف شد و این امر سطح تقاضا و سبک زندگی مردم را بهطور کاذب تغییر داد و تورم در سال ٥٧ به بالای ٢٥ درصد رسید. جاذبه شهرها بعد از سال ١٣٥٣ موج عظیم مهاجرت به شهرها را ایجاد کرد و طیف وسیعی از حاشیهنشینان شهری و گروههای اجتماعی متوسط پايین را در شهرها مستقر كرد.
خفقان سیاسی و امنیتی بر همه ارکان جامعه بهخصوص بر دانشگاهیان، روشنفکران، نویسندگان و مبارزان اجتماعی و مدنی برقرار شد، به طوری که در سال ١٣٥٥ هرکسی از گروههای سیاسی با مشی مسلحانه دستگیر میشد، بدون محاکمه با سیانور در محوطه اوین کشته میشد.
نبودن آزادی بیان و آزادی رسانه و سانسور شدید روی چند روزنامه محدود و رادیو و تلویزیون.
تعطیلی همه احزاب و حتی احزاب وابسته و دستنشانده و اعلام حزب فراگیر رستاخیز و الزام مردم به عضویت در آن یا ترک کشور.
تمرکز شدید قدرت در دستان شاه و ازکارانداختن ساختار دولت به نحوی که وزیران اغلب کاری به کار نخستوزیر نداشتند و کارهایشان را با شاه حلوفصل میکردند. این در حالی بود که طبق قانون اساسی مشروطیت شاه نباید در کار اجرائی دخالت کند و اصولا مبرا از مسئولیت بود.
هر نوع انتقاد و حتی اظهارنظری خلاف منویات شاه و رژیم به شدت سرکوب میشد.
شاه همه آنچه را در قانون اساسی مشروطیت درباره دولت و وظایف شاه بود؛ زیر پا گذاشته و در همه امور کشور دخالت میکرد.
فساد اخلاقی، اقتصادی و حتی مشارکت در واردات و توزیع مواد مخدر از سوی اعضای خانواده سلطنتی بهویژه اشرف، خواهر شاه، مشارکت بهاییان در دولت و حکومت که مورد حساسیت مردم و روحانیت بود، نیز مورد اعتراض مردم واقع شد.
در واقع شاه بعد از ١٣٤٢ بهتدریج سیاستمداران سنتی ایرانی مانند دکتر امینی را در بازی قدرت نیاورد و رویکارآوردن گروه وابسته و متعارض با شرایط ملی و مذهبی ایران به نام گروه ترقیخواه به رهبری و بعدا نخستوزیری هویدا، فاصله خود را با مردم و سنتهای اجتماعی آنها گستردهتر کرد و شکاف دولت و ملت بیشتر شد.
شرایط بینالمللی نیز به سرعتبخشیدن وقوع و پیروزی انقلاب افزود. رویکارآمدن کارتر، رئیسجمهور دموکرات که خواهان بازکردن فضای سیاسی دولتهای وابسته به آمریکا بود، شرایط را برای وقوع انقلاب و اعتراضات مردم گسترده کرد.
آیا انقلاب اجتنابناپذیر بود؟
وقوع انقلاب یک پویش اجتماعی است و خیزش مردم مرحلهای از آن است که نمیتواند دستور باشد یا یک گروه خاص آن را هدایت کند یا باز دارد. شاید بتوان در یک کشور کودتا کرد؛ ولی هرگز نمیتوان یک انقلاب اجتماعی را در یک کشور به واسطه قیام مردم به وجود آورد. در واقع در زمان ١٣٥٦ تا ٥٧ انقلاب به مرحله وقوع رسیده بود. جوشش انقلابی و بروز رومانتیسم انقلابی شرایطی را فراهم میکند که بهراحتی نمیتوان جلوی آن را گرفت. اجتنابناپذیری انقلاب در واقع وقوع آن در زمینه پویش اجتماعی بود.
مبارزه مردم ایران از زمان رضاشاه در مسیرهای خود تا نهضت ملی و سپس قیام ١٥ خرداد مسیری اصلاحی بود برای اجرای کامل قانون اساسی مشروطیت و تضمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی، درحالیکه حداقل از سال ١٣٤٥ مبارزات برای براندازی رژیم شاه بود و نهایتا از سال ١٣٥٦ نیز با وقوع و حادثشدن انقلاب دیگر راهحلهای اصلاحی کارکرد خود را از دست داده بود. آزمون این نظریه ورود بختیار بهعنوان فردی ملی با سابقههای نهچندان بد از جبهه ملی بهعنوان اصلاحگر و نخستوزیر شاه بود که بهسرعت از سوی مردم و انقلابیون طرد شد و سرنوشت او فرار از ایران بود. شاید اگر بختیار چندین سال قبل نخستوزیر میشد، راهحل اصلاحی کارآمدی بود؛ ولی ورود او در زمان انقلابی اجتنابناپذیر که با خیزش مردم به وقوع پیوسته بود، جز یک مزاحم و اخلالگر در وقوع انقلاب تلقی نمیشد و به طور طبیعی نیز با او برخورد شد.
نقش امام را در انقلاب چگونه ارزیابی میکنید؟
امام خمینی فردی زیرک با توانایی تصمیمگیری در بزنگاههای سیاسی و با شعاری که همه انقلابیون از هر طیفی را پوشش میداد؛ بهعنوان یک روحانی دارای جاذبه شخصیتی بسیار بالا و قدرتی کاریزماتیک که مردم او را میفهمیدند و از جنس خود میدانستند، رهبری انقلاب را در یک رقابت سیاسی در صحنهای که باز بود، بر عهده گرفت. در این صحنه حزب توده با سابقه ٥٠ساله سازمان چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق کولهباری از زندان و شکنجه و کشته، جبهه ملی ایران با ارثیه نهضت ملی نفت و دیگر گروهها حضور داشتند و مانعی برای عرضه خود به مردم نداشتند؛
ولی جریان امام خمینی با نفوذ در مردم و سخنگفتن به زبان آنان و هوش و ذکاوت سیاسی امام خمینی و مقبولیت ایشان توانست بهعنوان جریان عمده و اصلی، انقلاب و صحنه آن را هدایت کند. در اینجا نمیتوان از نقش حساس دکتر علی شریعتی در ترجمه مفاهیم دینی و شیعی به زبان انقلاب و روشنگری و بیداری مردم سخن نگفت.
دکتر شریعتی شاید مهمترین روشنفکری بوده که توانست با نوشتهها و سخنرانیهای خود به طور گستردهای با بخش وسیعی از تودههای مردم سخن بگوید. او نیز راه نبرد مسلحانه پیشاهنگ را ناکارآمد تشخیص داده بود و مسیر آگاهی مردم و ارتقای فرهنگ اجتماعی جامعه را زمینهساز انقلاب میدانست و بهدرستی نیز تشخیص ایشان برخلاف دیدگاه سازمانهایی با مشی مسلحانه زمینه اصلی انقلاب اسلامی ایران بود.
روحانیانی که در انقلاب شرکت کردند و پیشروان آن بودند؛ درعینحال که دستی در سنت داشتند؛ ولی نوگرا بودند. مطهری، بهشتی و طالقانی کسانی بودند که درهای اندیشه دینی را به سوی تمدن و زندگی مدنی باز کرده بودند و امروزه بعضی از سخنانی که با جمهوریت مخالفت میکند، در جریان انقلاب از نظر فکری اصلا مورد قبول نبود و رویآوردن به روحانیت نیز براساس اندیشه نوگرایی در تفکر اسلامی بود؛ نه افکار سنتی که سالها در جامعه وجود داشت و حرکتی را برنمیانگیخت.
چرا ارتش دست به سرکوب فراگیر انقلابیون نزد؟
استقرار شورای انقلاب و مذاکرات آنان با سران ارتش، ناکارآمدی ارتش در انجام کودتا به دلایل زیاد تشکیلاتی و ضعف امرای ارتش در مقابل خیزش و قیام مردم موجب اعلام بیطرفی ارتش شد و عملا روح خشونت و خونریزی در انقلاب ایران خنثی شد. این هنر بزرگ امام خمینی و سران انقلاب بود و حتی امروزه ادعاهایی شده است که بعضی از کشورها در پاریس پیغامهایی درباره ماهیت انقلاب دادهاند. حتی اگر صحت داشته باشد، به نظر من این هنر سیاسی سران انقلاب ایران بوده است که شرایط را بهنفع پیروزی انقلاب مساعدتر کردهاند و این قدرت انقلاب است نه ضعف آن.
براساس تجارب و مشاهدات عینی کسانی که در انقلاب حضور داشته و از دقایق آن خبر دارند و کتابها و تحلیلهای فراوان آمریکاییهایی که درگیر انقلاب بودهاند، این نتیجه کاملا روشن است که همگی به اصالت انقلاب اذعان دارند و اینکه انقلاب اسلامی ایران از دل حرکت اجتماعی مردم و بعد از طی مراحلی طولانی بالاخره به وقوع و پیروزی رسید. بنده نیز همه این نوشتهها را مطالعه کردهام و خودم نیز در آن حضور داشتهام و به اصالت مردمی و اجتماعی وقوع و پیروزی انقلاب اعتقاد دارم.
کدام طبقات اجتماعی نقش پررنگتری در انقلاب سال ۵۷ داشتند و شعار و مطالبه آنها چه بود؟
در انقلاب ایران عمدتا همه طیفهای گروههای اجتماعی متوسط شرکت کردند؛ بهویژه گروههای متوسط اجتماعی که بهتازگی بر اثر مهاجرت از روستاها به شهرها پیوسته بودند. روستاها بهغیر از بعضی از مناطق بهطور عمده نقش اساسی در انقلاب نداشتند و شهرهای اصلی مثل تهران، تبریز، مشهد، شیراز و اصفهان بازیگران اصلی آن بهحساب میآمدند. شعارها و خواستهای انقلاب بیشتر مربوط به رفع استبداد، آزادی و استقلال ایران از قدرتهای بزرگ استقلال مجلس، استقلال دولت، مسکن، توزیع عادلانه ثروت، صنعت ملی و غیرمونتاژ، کشاورزی کارآمد و مستقل، دانشگاه کارآمد و سیاست خارجی مستقل و البته بهطور پررنگ عدالت اجتماعی بود.
آرمان یا آرمانهای اصلی انقلابیون چه بود و آیا تغییراتی که بعد از انقلاب به وقوع پیوست، توانست در راستای حرکت به سمت آن آرمانها موفق باشد؟
محور اصلی انقلاب ایران نیز مانند همه انقلابهای جهان، عدالت و برابری بود. بیتردید تلقی از برابری و عدالت با آنچه ٧٠ سال پیش در انقلاب مشروطیت یا در انقلاب فرانسه مطرح بود، متمایز است زیرا عدالت و برابری در دنیای امروز خود را در قالب مفاهیم و مصادیق رفاه اجتماعی شامل مسکن و بیمههای اجتماعی، سلامت و ایجاد شغل و آموزش و همچنین حقوق بشر، آزادی بیان رسانه و حق انتخاب آزاد برای همه آحاد جامعه و حق توسعهیافتگی نشان میدهد.
بعد از انقلاب بعضی از نهادهای حقوقی و رویهای رژیم گذشته تغییر یافت و تجربه لازم برای سازمانیابی و ایجاد کارآمدی در ساختارهای جدید وجود نداشت و از این رهگذر در مسائل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حقوق شهروندی با مشکلات فراوانی مواجه شدیم که بسیاری از نارساییهای امروز ناشی از همین ساختارهای ناکارآمدی است که نتوانست مدعای آنچه را در تصور انقلابیون بود، متصور کند.
چالشهای اصلیای که بعد از انقلاب بهوجود آمد، چه بودند؟
در سه سال اول انقلاب سه اتفاق مهم رخ داد: اولین اتفاق تعارض با سازمانهای با مشی مسلحانه پیشتاز، مثل چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق بود که سعی داشتند براساس نظریه لنین در ایجاد هژمونی طبقه کارگر سهم مهمی از انقلاب را به خود اختصاص دهند؛ درحالیکه آنها اگرچه در زمینهسازی انقلاب نقش داشتند ولی بهخاطر اینکه انقلاب از راه مبارزه مسلحانه پیشاهنگ به وقوع و پیروزی نرسید، در وقوع و پیروزی انقلاب نقش مؤثری نداشتند. ولی راهبرد ایجاد هژمونی آنها موجب جنگهای خیابانی و مشکلات فراوانی برای انقلاب شد که ترور شخصیتهای انقلاب از خسرانهای اساسی این جریان بود.
دومین اتفاق سر برآوردن چند منطقه در ایران به دلایل مشکلات تاریخی توسعهنیافتگی از یکسو و تحریک نیروهای خارجی از سوی دیگر مثل کردستان، ترکمنصحرا و خوزستان بود. همواره در تاریخ چند قرن اخیر ایران هرگاه دولت مرکزی ضعیف میشد، مناطق قصد جدایی و نافرمانی پیشه میکردند، بهطوریکه بعد از حکومت شاهسلطانحسین صفویه، ایران دارای چند پادشاه بود که خود را صفویه مینامیدند. در کردستان از سوی حزب دموکرات و با پشتیبانی شوروی، در ترکمنصحرا با پشتیبانی جمهوری شوروی ترکمنستان و در خوزستان با پشتیبانی چند سازمان مارکسیستی مشکلات زیادی ایجاد شد که به جنگ کردستان و ترکمنصحرا انجامید.
سومین مشکل نیز جنگ ایران و عراق بود که به دلایل متعدد و از جمله حمایت آمریکا از صدام، اتفاق افتاد و هشت سال فرصتهای نهادسازی برای توسعه ایران را در ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به تأخیر انداخت. تحلیل قوت و ضعف عملکرد جمهوری اسلامی به فرصتی مناسب احتیاج دارد، ولی موانعی که در ٤٠ سال گذشته راه توسعه سرزمین ایران را کند کرده، عمدتا از عملکرد واقعی جامعه ایران سر برآورده است که همه ارکان حکومت، مردم و فرهنگ در آن دخیلاند. ظرفیتهای قانونی و فرهنگ اجتماعی ایران در حدی است که میتواند به تغییراتی که جهان امروز بهطور اجتنابناپذیر حیات اجتماعی جوامع مختلف را تحتتأثیر قرارداده، واکنشی مثبت نشان دهد.
امروزه دموکراسی حقوق بشر، رشد اقتصادی، زندگی متعامل شهری، تعامل با جهان در حوزههای سیاست خارجی، آموزش، اقتصاد بینالملل، تکنولوژی و فضای دانشبنیان تقاضاهای جدیدی برای شهروندان در همه کشورها ایجاد کرده است و هر کشوری میتواند برحسب توان و قدرت ملی خود، اعم از علمی، اجتماعی و فرهنگی، شکل توسعه خود را بازیابد، به شرط اینکه بیشترین بهره را از این مفاهیم در حوزه ملی دریافت کند. هر کشوری که نتواند در این رهگذر بازیگری لازم را بکند، نمیتواند توسعه یابد و کشوری بهواقع توسعه مییابد که بتواند این مفاهیم را با ظرفیتهای ملی خود معنی و تلفیق کند تا با آن توسعه ملی خود را ترسیم کند.
چالشهای پیشروی حرکت در این رهگذر چیست؟
در این رهگذر مهمترین مانع آن است که برای دنیای جدید محتاج آنیم که چگونه با آن تعامل کنیم و بهغیر از تغییر در نظام حکمروایی که فراتر از دولت است و دولت و مشارکت ملت را میطلبد و شامل نظام تدبیر و اداره جامعه، نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری، دموکراسی و حقوق شهروندی است راه دیگری وجود ندارد.
تغییر در حکمروایی، متناسب با نیازهای امروز و در قالب همه ارزشهای انقلاب و قانون اساسی امکانپذیر است، ولی بدون گفتوگوی ملی و اراده لازم برای تغییر امکانپذیر نیست. اعتراضات دو ماه اخیر صرفنظر از فرازونشیبهای آن چون عمدتا در قالب تعارضات گروههای سیاسی نبود و بهشکل خودجوش شکل گرفت، نشانگر تعارضات در عملکرد حکمرانی جامعه، اعم از سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بود و میتواند این هشدار را بدهد که جامعه ایران محتاج تغییر در حکمروایی است. به این مفهوم که بايد نقش دولت و حکومت با مشارکت مردم، کارآمدی و پاسخگویی بیشتر همراه باشد. نباید از این ایده ترسید، همه جوامع امروز این حالت را داشته یا دارند. منتها مدیران و رهبران جامعه هستند که چگونه به آن پاسخ میدهند.
تغییر امری همیشگی و عامل تداوم و استحکام نظامهای سیاسی و اجتماعی است. متأسفانه ما در ایران قدری سنتی فکر میکنیم و در مقابل مفاهیمی که اجتنابناپذیرند و امکان انتخاب کمتری در آنها وجود دارد مقاومت میکنیم. امروزه برای تداوم حیات سیاسی و اجتماعی سرزمین ایران، محتاج تغییر در حکمروایی جامعه هستیم، آنهم در قالب اصول قانون اساسی و انقلاب اسلامی ایران.
- 11
- 4