بحث در مورد وضعیت رسانهها بیشتراز دوران اصلاحات آغاز میشود و یک مدیر رسانهای در سطح مدیرعاملی بر خبرگزاری جمهوری اسلامی بهتر میتواند اوضاع رسانهها را تحلیل و تشریح کند.
او به عنوان یک عضو در هیات نظارت بر رسانهها، موافق دادن مجوز به رسانههای منتقد دولت مثل خبرگزاری فارس در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی بود چون رقابت در رسانهها را باعث رشد آنها میداند.
دکتر« عبدالله ناصری»، کنشگر سیاسی اصلاح طلب و عضو بنیاد باران، بچه محل مرحوم «احمد بورقانی» است. گویا در سالهای آخر دهه ۳۰ خورشیدی قرار بوده کسانی که چند دهه بعد، تاثیر شگرفی روی مطبوعات ایران بگذارند، بچه محل هم باشند. ناصری درست مانند یک مدیر رسانهای، پاسخهایش را دسته بندی میکند تا تنظیم کنندگان، برای تنظیم گزارش زیاد به زحمت نیفتند. از گفته ها و نگفتههای دوران اصلاحات و قبل و بعد آن به راحتی سخن میگوید و ابایی از طرح حقیقت ندارد. تاکید میکند: این نکته را اگر صلاح دانستید منتشر کنید.
مصاحبه تفصیلی این استاد دانشگاه با «همدلی» در مورد رسانهها و نقش آنها را در ادامه میخوانید.
یکی از دست اندازهایی که اصلاحطلبان در آن افتادند، اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۹ بود که روزنامهها به صورت «فلهای» توقیف و در واقع ارتباط اصلاحات و اصلاح طلبان با بدنه جامعه به نوعی قطع شد. این ضربه بزرگ، هم همان نکتهای بود که جناح اقتدارگرا به دنبال آن بود تا مسیر مطبوعات و رسانهها را در جهت کمک به اصلاحات محدود کنند و از سویی سطح کمی و کیفی مطبوعات از آن دوران به بعد به شدت افت کرد.
البته بخشی از این افت هم به اهالی و اصحاب روزنامهنگاری باز میگردد و یکی از دلایلش این است که نیروهای استخواندار این حرفه از فضای روزنامهنگاری دور شدند و نتوانستند تجربیاتشان را به خوبی به نسل جدید منتقل کنند.
روزنامهنگارانی مانند «ماشاءالله شمسالواعظین»، «اکبر قاضیزاده»، «علیرضا رجایی»، «عیسی سحرخیز»، «حمیدرضا جلاییپور» همه زیر یک سقف و هرکدام بهتنهایی برای یک روزنامه کافی بودند اما امروز این سرمایهها دیده نمیشوند نظر شما چیست؟
اگر دوم خرداد را یک جنبش سیاسی و اجتماعی بدانیم و آنچه شخص آقای خاتمی میخواست و از مطالبات اصلی مردم نیز بود، متحول شدن و بهبود وضعیت رسانهها و مطبوعات بود.
پیش از آن شبکههای تلویزیونی و روزنامهها محدود بودند و اگر رقیب جدی داشتند حتما پیشرفت میکردند و اگر امروز صدا و سیما در جا زده و پیشرفت نمیکند به دلیل همین نبود رقابت است.
اتفاقی که در دوران اصلاحات و در رسانههای مکتوب و غیر مکتوب افتاد این بود که یک مسابقه جدی برگزار شد، برای مثال در آن زمان درحالیکه در خبرگزاری جمهوری اسلامی حضور داشتیم اما در هیات نظارت بر خبرگزاریها به خبرگزاریهایی مثل «فارس»، «ایسنا» و چندتای دیگر مجوز فعالیت دادیم و همین اتفاق هم در حوزه روزنامهها افتاد و در دوره نخست تشکیل دولت اصلاحات و توسط مرحوم «احمد بورقانی»، روزنامههای متقاضی مجوز گرفتند و یک فضای جدی رقابتی ایجاد شد و تلقی من این است که پس از جنبش دوم خرداد، روزنامهنگاران و قلمهای حرفهای هویدا شدند و فرصت بروز و ظهور پیدا کردند.
خدا آقای هاشمی را رحمت کند، ایشان تمایل زیادی به گفتمان توسعه سیاسی و اجتماعی نداشتند و در این حوزه ضعیف بودند اما آقای خاتمی از اول گفت که «نیامدم تا مساله اقتصاد را حل کنم بلکه برای رونق به حوزه فرهنگ و سیاست آمدهام». واقعیت این است که مشکل جامعه ما نیز همین بود و همانها که دیروز مخالف آقای خاتمی بودند، امروز معتقدند که ایشان به رغم اینکه گرانیگاه گفتمانش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود اما در حوزه اقتصاد هم موفقتر از دوره سازندگی عمل کرد.
این فضایی که توسط دولت ایجاد شد، همکاری وزارت کشور را به دنبال داشت و همکاری بسیار خوب وزارت اطلاعات که مانند دورههای قبل و بعد با مطبوعات برخورد نمیکرد و نگاه آشتی جویانه داشت و همین باعث شد نیروهای ورزیده به سطح آمده و مشغول کارکردن شوند و همان فضای آزادی که در آن یکی دو سال وجود داشت خیلی از قلمها را پرورش داد.
پس چرا این روند متوقف شد؟
خب جریان رقیب دوم خرداد فهمید که نقطه قوت جنبش اصلاحات در رونق مطبوعات است برای همین نشستند و برنامهریزی کردند تا پس از موضوع قتلهای زنجیرهای که یک نقطه عطف در تاریخ سیاسی معاصر ایران بود با مطبوعات برخورد کنند.
بدون شک بیشترین سهم در تبیین و افشاگری قتلهای زنجیرهای را روزنامهها داشتند و پس از آن، همان کسانی که طراح بودند و از وزارت اطلاعات بیرون رانده شدند، آمدند و در جای دیگری به این نتیجه رسیدند که باید برای مطبوعات هم برنامهریزی کنند و یک آچار فرانسه و ابزار دستی هم نام به «سعید مرتضوی» پیدا شد و برخوردهای خشن صورت گرفت.
این اتفاق نیروهایی که در همان زمان رشد کرده بودند را از عرصه بیرون کرد اما یک نقطه عطف دیگر هم داریم که تاثیرات سوء زیاد داشت و آن در سال ۱۳۸۸ بود. در این سال توقیف همه جانبه در کار نبود اما شناسایی و برخورد با صاحبان قلم رخداد که این هم شیوه جدید اقتدارگرایان در برخورد با مطبوعات اما به نوعی دیگر بود.
این باعث شد که بسیاری از اهالی این حوزه به خارج از کشور مهاجرت کردند. آنجایی که به نظر شما کیفیت و کمیت مطبوعات افت کرده، یک دلیلش همین مهاجرتها بود و اگر روزی فضای رسانهای مثل دوم خرداد توسعه پیدا کند بسیاری از این نیروها و استعدادهای جدید، دوباره بروز و ظهور پیدا میکنند. آنهایی که در فضای دوم خرداد روزنامهنگار آماتور بودند، پس از آن دوران بالیده شدند و بخش قابل توجهی همانطور که گفتم به خارج کشور رفتند و نمود حضور آنان را در برخی رسانههای خارجی میتوان دید. برای من که از طلیعه انقلاب برای دریافت خبر با رسانههای خارجی آشنا بوده و هستم، امروز این تحولات را در رسانههای خارجی میبینم که حاصل حضور شمار زیادی از روزنامهنگاران حرفهای در این رسانهها است.
برای مثال برخی از این رسانهها را پیش از سال ۸۸ اصلا دنبال نمیکردم چرا که سبقه ضد ایرانی در بسیاری از آنان دیده میشد اما بچههای حرفهای روزنامههای دوم خردادی به آنجا رفتند و آن رسانهها را متحول کردند. من به نوبه خود آن تشبیه و تمثیل پیش از سال ۸۸ را درباره این رسانهها ندارم. در یک کلام میتوان گفت که آن اتفاق بد که توسط جریان رقیب اصلاحات برای مطبوعات افتاد، در عوض دستاورد خوبی داشت و حضور این دسته در مطالبات دموکراسی خواهی بسیار موثر است. همانطور که بسیاری از کارشناسان کارکشته بانک مرکزی بعد از سال ۸۸ به مراکز بیمه و پولی دنیای توسعه یافته رفتند، طبیعی است که نیروهای مطبوعاتی نیز تن به این مهاجرت بدهند.
یکی از انتقادها به دولت آقای روحانی به تیم رسانهای او است. برای مثال نشستهای مطبوعاتی ایشان اصلا فضای نشستهای مطبوعاتی آقای خاتمی را ندارد. یعنی به عنوان یک شاهد، این نشستها نسبت به آن دوران هم بی نظمتر و هم کنترل شدهتر است. به هر حال انتقاد واردی به این مقوله میشود و یکی از دلایل اینکه مطبوعات نتوانستند در دوران آقای روحانی روی پا بایستند شاید همین است. با وجود این همه انتقاد به تیم رسانهای دولت فکر میکنید چرا این نقص بزرگ تا بهحال برطرف نشده است؟
تلقی من به عنوان یکی از منتقدان به این نقص این است که شخص آقای روحانی و به دنبال آن تیم ایشان متوجه نشدهاند که رسانه چیست، کجاست و چه کارکردهایی برایشان دارد و اتفاقا از همین نقطه ضربه خوردند و تیم ایشان نتوانست با حجم حملات علیه دولت مقابله کند و آقای روحانی هم تا امروز این ارزیابی را نداشته که رسانه تا چه حد میتواند در افکارسازی موثر عمل کند.
باید اضافه کنم که تجربه دولت اصلاحات تجربه بسیار خوبی بود به خصوص در دولت دوم و با آمدن آقای رمضانزاده به عنوان سخنگوی دولت، یک شورای اطلاعرسانی رسانه تشکیل داد و جلسات هفتگی به صورت مستمر برگزار میشد و در چارچوب کار اطلاعرسانی یک برنامه طراحی کردند و فقط سخنگوی دولت بودند و کار دیگری نداشتند. این تجربه بسیار موفقی بود و دولتهای دیگر هم باید بر همین مسیر بروند تا کار سخنگوی دولت تنها سخنگویی باشد.
سخنگوی دولت از زمان ریاست جمهوری آقای روحانی نه به آن معنا مثل آقای رمضانزاده سیاسی و نه رسانهای و حرفهای است و مهمتر از همه آقای نوبخت رئیس سازمان برنامه و بودجه بوده و هستند که همان مسئولیت کفایت می کند که نتواند شب تا صبح بخوابد.
اصلا با این انتخاب این حس به وجود میآید که مسئولیت سخنگویی دولت جدی گرفته نشده است، اینطور نیست؟
دقیقا همینطور است. امید میرفت که در دولت دوم آقای روحانی با توجه به صحبتهای خصوصی و یادداشتهایی که در مطبوعات و رسانهها منتشر شد این نقص برطرف شود. اما موضوع سخنگویی دولت تا امروز جدی گرفته نشده است. البته این ایراد به هیچ وجه متوجه آقای نوبخت نیست چون ایشان منصوب شدهاند و کارشان این نیست.
در دولت دوم، آقای «محمد قوچانی» در ریاست جمهوری فعال شدند تا بتوانند این کار را انجام دهند یا میشد از آقای «فریدون وردینژاد» در این حوزه کمک گرفت که سوابق رسانهای بسیار خوبی در کارنامه دارند اما عملا هیچکدام در جایگاه جدی و تخصصی خود قرار ندارند و کماکان در دارد بر روی همان پاشنه می چرخد و حالا پس از موضوع توافق هستهای، دولت بیش از پیش نیازمند کار رسانه ای قوی و حرفهای است اما برنامه مشخصی برای آن دیده نمیشود.
نکته مهم این است که شخصیت سیاسی آقای روحانی در پرتو نهادهای امنیتی شکل گرفته است برای همین هیچوقت نمیتواند رویکرد آقای خاتمی یا سالهای اخیر مرحوم آقای هاشمی را داشته باشد.
برای مثال ما به خبرگزاری فارس که مخالف شدید دولت اصلاحات بود مجوز فعالیت دادیم و خیلیها به آن اعتراض کردند اما استدلال ما این بود که خبرگزاری(ایرنا) باید از حالت انحصاری خارج شود و رقیب داشته باشد تا بتواند تکانی به خود بدهد در غیر این صورت گمان میکند هرکاری که میکند درست است.
مثلا آقای حسین انتظامی، معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد، حرفهای و متخلق هستند اما دیده نمیشوند. مثالی بزنم، برخی معاونتها هستند که بسیار اهمیت دارند مانند معاونت سیاسی وزارت کشور یا معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد؛ اینها باید در متن گفتمان آقای روحانی باشند اما چنین چیزی را نمیبینیم در حالی که آقای خاتمی یکی از نیروهای اصلی گفتمان خودش را که حتی صلاحیت وزیر شدن داشت و پیشنهادهای مهمتری هم به ایشان شد یعنی آقای «مصطفی تاجزاده» را به معاونت سیاسی وزارت کشور برد و تاجزاده خودش خواست کارهایی در راستای گفتمان خاتمی و توسعه آن انجام دهد و همه دیدیم که چقدر هم تاثیر گذار بود.
یک نکته دیگر که باید متذکر شد این است که علیرغم پشتوانه و رای اصلاحطلبی که همراه روحانی است اما متاسفانه به گفتمان اصلاح طلبی و حوزه اصلاحات بسیار کم لطفی شد نه از آن بابت که در دولت به مسئولیت گرفته نشدند اما گلوگاههای اصلی قوه مجریه به دست کسانی سپرده شد که در ماهیت اصلاحطلب نیستند و در مواردی مخالف آن هستند و ناگفته نماند که بیش از هرکس آقای روحانی هزینه آن را داد.
نیروهای اصلاحطلب امروز میتوانند با صراحت عنوان کرده و افکار عمومی را روشن کنند که روحانی این همانی با خاتمی یا گفتمان ناب اصلاحات ندارد.
میتوان یک باز تعریفی از اصلاحات داشت، بستر جامعه به سمتی می رود که لازم است اصلاحات بازتعریف شود.
اصلاح طلبی در یک موضع ضعف قرار گرفته و اینکه اصلاح طلبان می گویند اصلاحطلبی دیگر به آن سمت و سو گذشته که قبلا میرفت، نمیرود و مانند گذشته دیگر به صراحت و با افتخار نمی گویند ما اصلاح طلب هستیم، اتفاقا باید بر مواضع خویش پافشاری و بازتعریفش کنند و حتی یک مانیفست ارائه دهند. این مانیفست میتواند ملاحظاتی در باب رسانه داشته باشد و به آزادی رسانهها اشاره کند.نظر شما چیست؟
البته اصلاح طلب ها نگفتند ما اصلاح طلب نیستیم. در زیرمجموعه بحث های شبه گفتمانی که آقای روحانی تحت نام اعتدال مطرح کردند، تکنیک، تاکتیک و روش است. گفتمان اصلاح طلبی تمایزاتی با مشیای که آقای روحانی گرفته دارد و نمیتوان نام گفتمان به آن نهاد.
آقای روحانی اگر رسانه را خوب مدیریت و از ظرفیت بسیار بالای رسانه به نفع خودش استفاده میکرد امروز گفتمان اصلاح طلبی آشکارتر خود را نشان میداد. البته معتقدم برای کنشگران و نخبگان و گروه های مرجع، مخصوصا در دولت دوم این تمایز خیلی هویدا شده است چراکه آقای روحانی به یک سوی دیگر میرود و گفتمان رهبری جبهه اصلاح طلب چیز دیگری است با وجود این تمایزات، آقای خاتمی تا آخر دوره ریاست جمهوری دست از حمایت روحانی بر نمی دارد. برای همین می خواهم تاکید کنم که بیش از اصلاح طلب ها، آقای روحانی هزینه دادند به خاطر اینکه پدیده گفتمانی خود را خیلی جدی نگرفتند.
اصرار داشتند که راه میانبر به نام راه سوم باز کنند و دولت غیر اصلاحطلب تشکیل دهند. رقبای آقای روحانی به این موضوع واقف بودند که جامعه رای اردیبهشت ۹۶ جامعه اصلاح طلبی بود. اما در حال حاضر عملکردهایی دیده میشود که منطبق با شعارهای انتخاباتی شان نبود و به همین دلیل تعداد زیادی از مخاطبان را از دست دادند.
اما مردم یک سردرگمی در اصلاح طلب ها مشاهده میکنند و افکار عمومی از اصلاحطلبها انتظار دارد که در قبال رایی که داده، توجیه شود. صحبت های شما درست است اما بهتر نیست مواضع کنونی گفتمان اصلاح طلبی از طریق همین رسانهها به افکار عمومی به مردم منتقل شود؟ چون در حال حاضر اصلاح طلب ها بیشترین فعالیت خود را بر پایه های نظام یعنی وحدت و گفتمان ملی متمرکز کرده اند و از مواضع اصلاح طلبی خود دور شده اند اما همان جامعه رای منتظر است تا اصلاح طلبان صحبتی کنند و از رایی که داده وجدانش آسوده شود اما با چیزی که مواجه می شوند اظهار اشتباه اصلاحطلبان است، اینطور نیست؟
روحانی ناخواسته نتیجه سیاست پیشگی و نحوه مدیریت و تعاملش با گفتمان انتخاباتی اش باعث شده امروز افت داشته باشد و اقبالش از نظر سیاسی کم رنگ تر شود. همان اندازه که روحانی نتوانست برای اهداف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی از رسانه استفاده کند به همان میزان در مسائل اقتصادی هم شکست خورد. در وضعیت ناهنجار جامعه با بحران های اقتصادی، تلقی همگانی این است که اقتصاد بر همه مسائل سایه انداخته است. مدل اقتصادی جامعه ریشه در سیاست ورزی حاکمیت دارد که البته نقش دولت هم زیاد است. روحانی نباید و نمی تواند کابینهاش را سرزنش کند و ادعا کند نمیگذارند که کارهایی صورت بگیرد. در دوره خاتمی هم نمی گذاشتند.
به هر حال روحانی فرد دوم کشور و فرد اول مدیریت اجرایی است. دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، عضومجمع تشخیص مصلحت و عضو مجلس خبرگان رهبری است و همچنین در مجلس دهم با آقای علی لاریجانی، رئیس مجلس نیز همسویی دارند. به عنوان یک کنشگر نمیپذیرم روحانی با توجه به جایگاهش به عنوان رئیس شورای امنیت ملی قادر نیست کاری انجام دهد.
هنگامی که قتلهای زنجیره ای اتفاق افتاد، خاتمی اراده کرد یک غده سرطانی را از سیستم اطلاعات بیرون کند. گام اول عزل وزیر اطلاعات بود، آقای «درینجفآبادی» را عزل و آقای یونسی را نصب کرد. شرط ادامه کار، زدودن هسته اینگونه تفکرات بود و البته آنها کارهای خودشان را بیرون از سیستم ادامه دادند و دستور دادند که فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات باید تعطیل شود اما خاتمی به عنوان رئیس شورای امنیت ملی کوتاه نیامد و این دو گام عملی شد.
گفته شده که به دلیل وجود دولت پنهان و موازی، روحانی اجازه ندارد کاری انجام دهد، آیا واقعیت این است؟
در زمان خاتمی هم دولت پنهان وجود داشت. فردی که اسمش را نمیآورم اگر خواستید از او به نام (ج. الف) نام ببرید، در واقع همه کاره طراحی های «سعید امامی» و قتلهای زنجیرهای بود و از وزارت اطلاعات اخراج شد. بعد از آن میبینیم که سر تیم بررسیهای قضایی، اطلاعاتی و امنیتی قتل های زنجیره ای شد و یکی از عناصر اصلی بود و بازجوییهای سعید امامی، موسوی و همسر سعید امامی توسط همین (ج.الف) انجام شد.
یکی از اتفاق های بزرگی که خاتمی پای آن ایستاد همین موضوع قتلهای زنجیرهای و پاکسازی وزارت اطلاعات بود. این موضوع به یکی از دستاوردهای مهم و حساس سیاسی برای دولت تبدیل شد و پشتوانه و بهانهای برای قدرت سیاسی اصلاحات شد که بعدها میتوان خیلی از مسائل را راجع به آن بیان کرد که اکنون زمان آن نیست.
اگر آقای روحانی بعد از برجام، رفع حصر را که به عنوان یک مطالبه عمومی و حتی مطالبه اصولگرایان خوشخیم است، در دستور شورای امنیت ملی قرار می داد، قابل حل بود زیرا کانون اصلی قدرت به این نتیجه رسیدند که فضا را باید عوض کرد و پرونده ۸۸ را بست.
البته اقداماتی در آینده نزدیک صورت خواهد گرفت اما برنده اش روحانی نیست. اگر او بعد از برجام این خط را دنبال میکرد زمینه تعامل و آشتی ملی صورت میگرفت. متاسفانه اما اشتیاقی در آقای روحانی نمیبینم. کسی که بستر ذهنیت سیاسی اش در جاده و یا افق امنیت شکل گرفته است، نمی تواند این نکته را به خوبی درک کند البته ایشان سوءنیت ندارند اما رفع حصر یک اتفاق است که روی سیاست داخلی و خارجی تاثیر میگذارد و این تاثیر بر روی اقتصاد هم مشاهده خواهد شد و بخش خصوصی را نسبت به امنیت امیدوار میکند تا، فضای سیاسی آرام می شود.
شما اشاره کردید که یک کنشگر هستید بحث رسانه ها و مطبوعات هم پیش آمد کنشگران میتوانند چه نقشی داشته باشند که دولت را متوجه نقش رسانهها کنند؟ کنشگران یعنی آن تعریفی که از کنشگر در ایران در حال حاضر وجود دارد با یک مرور کلی اشخاصی هستند با نفوذ زیاد و توانمند در جمهوری اسلامی ایران اما یک انفعالی وجود دارد یعنی کنشگران میتوانند دولتها را هل بدهند برای آن که رسانهها را آزادتر بگذارند اگر این اتفاق صورت گیرد مطمئنا چرخه رسانه ها هم شروع به چرخیدن میکنند و فعالتر میشوند. فضای رسانهای در یک حالت رکود و ایستایی است حتی بعد از اعتراضات هم با این رکود مواجهیم نظر شما چیست؟
معتقدم کنشگرانی که آرای روحانی را جمع کردند و تاثیر بسزایی در به دست آوردن ریاست جمهوری گذاشتند هنوز منتقدند اما دولت با وجود آن کمکها و این انتقادها هنوز در ضعیف ماندن فضای رسانه ها نقش دارد. دولت روزنامه ها را نمی بندد اما بستر لازم را هم ایجاد نمیکند.
در زمان دولت روحانی و توسط دولت پنهان و بخشهای اقتدارگرای مخالف دولت؛ خیلی از بچه های رسانهای در فضای مجازی و غیر مجازی، مکتوب و غیر مکتوب آسیب دیدند و بازداشت شدند. این اتفاقاتی که افتاد تا چه حد میتواند افکار عمومی را قانع کند، آن نهادهایی که به دنبال از بین بردن این فضاها بودند با گرفتن این نیروها مثل «احسان مازندرانی» به نظر نمی رسد دستاوردهایی داشتهاند یا چه به دست آورده است.
دوباره تاکید میکنم در دوره اصلاحات، رسانهها بودند که کارهای بزرگی کردند. سربسته یک مثال برای شما بزنم که چگونه رسانههای همسو با دولت، کاری جدی انجام دادند و پرونده خرید هواپیمای پادشاه برونئی را رسانهای کردند و هیچ نهاد نظارتی، قضایی، بازرسی و نهاد دولت نتوانست این مشکل بسیار بزرگ مانند قتل زنجیرهای را هویدا کند.
اشاره کردید که گفتمان مسلط آقای روحانی دارای چنین خصایصی (امنیتی) است، پس چرا پیش از معرفی ایشان به عموم که از سوی اصلاح طلبان حمایت شدند این پیش بینی نمی شد که ایشان چنین فضای گفتمانی دارند؟ چرا به مردم این آگاهی داده نشد که در جریان انتخابات مطلع شوند که با چه گفتمانی روبرو هستند؟
کسانی که روحانی را معرفی کردند از قبل او را میشناختند و هیچ خلا در آگاهی نسبت به وی نداشتند و علتش مساله ملی بود و هیچ وقت نگفتند که ایشان اصلاحطلب هستند و گفتند این جریان را همراهی میکنند. یک مکانیزم باعث شد تا اصلاحات به سمت روحانی برود.
رای آوری روحانی از عارف بیشتر بود. اگر هاشمی رد صلاحیت نمیشد، اصلاح طلبان از ایشان حمایت میکردند. شرایط به نحوی بود که اگر همه نیروهای اصلاحطلب و هوادار هاشمی پای روحانی نمیآمدند و هم عارف رای نمیآورد، کسی به ریاستجمهوری میرسید که ادامه دهنده ۸۴ بود.
کنشگران جوان میپرسند چرا اصلاحطلبان از یکسری آدمهای اصولگرا مثل لاریجانی در مجلس حمایت کردند؟ اصلاح طلبان برنامه انتخاباتی خود، چراغ راه دادند تا کسی پیروز شود که نزدیکی گفتمانی بیشتری با آنها داشته باشد.
البته آقای روحانی امروز نسبت به آقای روحانی قبل از ۹۲ تغییر کرده و رویکردهایش با این که در تیم مذاکره کننده هستهای و دبیر شورای امنیت ملی بود، عوض شده است.
پاسخگو نبودن حاکمان جز ویژگی های شان است رسانهها علاوه بر جسارت چه نکتهای باید داشته باشند که حاکمان را پاسخگو کنند؟
هرچه مخاطبان رسانه وسیع تر باشند حاکمان بیشتر با رسانه همکاری میکنند این تاثیر رسانه است. رسانه باید نگاه حرفهای را توسعه و مخاطب پذیری اش را افزایش دهد در آن صورت مسئولان برای پاسخگویی جلو میآیند. برای مثال کارشناسان این عرصه ظرف سه سال خط های خبری ایرنا را تحلیل محتوا کردهاند فاصله بین اصولگرایان و اصلاحطلبان در تحلیلهای اطلاعاتی و خبرگزاری چیزی کمتر از یک درصد بود و این تحلیل محتوا توسط کارشناسان بیطرف تهیه و تنظیم شده بود. تاکید میکنم که گستره مخاطب برای رسانهها امتیازی است که مسئولان را به پاسخگویی وا میدارد.
مانوشاک خانمحمدی
- 16
- 6