گاه تصور میشود در طول زمان از سوی ایران/ ایرانیان نوعی گرایش به سمتوسوی روسیه (و شوروی سابق) یا آمریکا (و انگلستان) وجود داشته است. همچنین این تصور کلی نیز ممکن است وجود داشته باشد که برخی ایرانیان به قطب اول و عدهای به قطب دوم گرایش دارند. این دو گرایش میتوانند با دو عنوان فیلوروس و فیلو (انگلو)امریکن شناخته شوند.
این در حالی است که انقلاب اسلامی با شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» به پیروزی رسید؛ در واقع، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران در این برهه چه اقتضایی دارد؟ تمایل به روسیه میتواند دلایلی داشته باشد: اولا روسیه در سخن و عمل نشان داده حامی محور مقاومت (ایران، سوریه و لبنان) بوده است؛ این محور شاهرگ حیاتی جمهوری اسلامی تلقی میشود و راهبردهای اصلی سیاست خارجی نظام را تعیین میکند. ثانیا هویت انقلاب اسلامی با ضدیت با غرب (و به شکل خاص آمریکا) شکل گرفته است و روسیه میتواند به این مسئله یاری رساند؛ روسیه در مواردی قطعنامههای ضدایرانی آمریکا را وتو کرده است.
ثالثا ماهیت روسیه از شوروی متمایز است؛ شوروی طرف اصلی غرب در دوران جنگ سرد بود و انقلاب اسلامی با استقلال از هر دو بلوک به پیروزی رسید، درحالیکه روسیه یک کشور متوسط اروپایی است که سیاست خارجی آن با سیاست خارجی نظام همسویی زیادی دارد. از این دیدگاه، خیانتهای شوروی را ضرورتا نمیتوان پای روسیه نوشت. گرایش به سوی غرب و به شکل خاص آمریکا، بهنوبه خود میتواند با مجموعهای از دلایل توجیه شود: در درجه نخست اگر ما چارهای جز تعامل با دنیا نداریم، چه بهتر که از ابتدا «کدخدا» را ببینیم.
پیامبر گرامی اسلام(ص) هم هرگز باب مذاکره را با دشمنان خود قطع نکردند. دوم اینکه خیانت آمریکا به ما در طول تاریخ بسیار کمتر از روسیه بوده است. آمریکا مواردی منفی مانند کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، کودتای نوژه، تحریمها و امثال آن را در کارنامه خود دارد، اما روسیه موارد متعددی از جمله تحمیل عهدنامه گلستان و ترکمانچای، بهتوپبستن مجلس، سرکوب مشروطهخواهان بهدست نیروهای قزاق، حمله به ایران در جریان جنگ جهانی، حمایت از صدام در جنگ تحمیلی و تعلل در تعهدات هستهای (بهویژه در راهاندازی نیروگاه بوشهر) را در کارنامه خود به ثبت رسانده است.
گاه تصور میشود در طول زمان از سوی ایران/ ایرانیان نوعی گرایش به سمتوسوی روسیه (و شوروی سابق) یا آمریکا (و انگلستان) وجود داشته است. همچنین این تصور کلی نیز ممکن است وجود داشته باشد که برخی ایرانیان به قطب اول و عدهای به قطب دوم گرایش دارند. این دو گرایش میتوانند با دو عنوان فیلوروس و فیلو (انگلو)امریکن شناخته شوند. این در حالی است که انقلاب اسلامی با شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» به پیروزی رسید؛ در واقع، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران در این برهه چه اقتضایی دارد؟ تمایل به روسیه میتواند دلایلی داشته باشد: اولا روسیه در سخن و عمل نشان داده حامی محور مقاومت (ایران، سوریه و لبنان) بوده است؛ این محور شاهرگ حیاتی جمهوری اسلامی تلقی میشود و راهبردهای اصلی سیاست خارجی نظام را تعیین میکند.
ثانیا هویت انقلاب اسلامی با ضدیت با غرب (و به شکل خاص آمریکا) شکل گرفته است و روسیه میتواند به این مسئله یاری رساند؛ روسیه در مواردی قطعنامههای ضدایرانی آمریکا را وتو کرده است. ثالثا ماهیت روسیه از شوروی متمایز است؛ شوروی طرف اصلی غرب در دوران جنگ سرد بود و انقلاب اسلامی با استقلال از هر دو بلوک به پیروزی رسید، درحالیکه روسیه یک کشور متوسط اروپایی است که سیاست خارجی آن با سیاست خارجی نظام همسویی زیادی دارد. از این دیدگاه، خیانتهای شوروی را ضرورتا نمیتوان پای روسیه نوشت.
گرایش به سوی غرب و به شکل خاص آمریکا، بهنوبه خود میتواند با مجموعهای از دلایل توجیه شود: در درجه نخست اگر ما چارهای جز تعامل با دنیا نداریم، چه بهتر که از ابتدا «کدخدا» را ببینیم. پیامبر گرامی اسلام(ص) هم هرگز باب مذاکره را با دشمنان خود قطع نکردند. دوم اینکه خیانت آمریکا به ما در طول تاریخ بسیار کمتر از روسیه بوده است. آمریکا مواردی منفی مانند کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، کودتای نوژه، تحریمها و امثال آن را در کارنامه خود دارد، اما روسیه موارد متعددی از جمله تحمیل عهدنامه گلستان و ترکمانچای، بهتوپبستن مجلس، سرکوب مشروطهخواهان بهدست نیروهای قزاق، حمله به ایران در جریان جنگ جهانی، حمایت از صدام در جنگ تحمیلی و تعلل در تعهدات هستهای (بهویژه در راهاندازی نیروگاه بوشهر) را در کارنامه خود به ثبت رسانده است.
تبانی روسیه با اسرائیل در روزهای اخیر و مخالفت با حضور ایران در سوریه نیز نشان میدهد که به این همسایه شمالی نمیتوان اعتماد کرد. واقعیت این است که هر دو گرایش فیلو روس و فیلو امریکن بر مفروضاتی تکیه میکنند که با اصول اولیه روابط بینالملل ناسازگار است. صحنه روابط بینالملل بهمثابه بازیای است که دوست و دشمن دائمی در آن معنا ندارد. سیاست خارجی ایدئولوژیک همواره بهدنبال یافتن دوست و دشمن دائمی است. هیچ کشوری دوست یا دشمن دائمی ما نیست، چراکه شرایط همواره در حال تغییر است؛ همانگونه که شوروی ابرقدرت بود و اینک روسیه یک کشور معمولی اروپایی است، چهبسا قدرت آمریکا یا سیاستهای آن کشور در طول زمان متحول شود.
درحالیکه روسیه بهشکل صریح از ما خواسته است به آن کشور نگاهی ایدئولوژیک نداشته باشیم، باز اصرار ما بر آن است که این کشور را دوست (یا دشمن) دائمی تلقی کنیم. مفروض دیگر این تحلیل نادرست سادهسازی است؛ اذهانی که به جای روبهروشدن با پیچیدگیهای روابط بینالملل دوست دارند با یکی،دو قاعده کل جهان را تحلیل کنند، همواره بهدنبال دستهبندی کشورها به دو دسته دوست و دشمن هستند. در مجموع باید گفت هیچ کشوری در طول زمان دوست یا دشمن دائمی کشوری دیگر نیست.
مهم دراینبین، حفظ منافع ملی است. همانگونه که روسیه در راستای منافع ملی خود روزی به ایران و محور مقاومت نزدیک و روز دیگر از آن دور میشود، جمهوری اسلامی نیز باید صرفا به منافع ملی خود که رابطهای وثیق با مسئولیتهای فراملی دارد، تکیه کند. به همان میزان که مفهوم «منافع ملی» و نسبت آن با «مسئولیتهای فراملی» برای برخی مسئولان ابهام دارد، ممکن است در تعریف جایگاه ایران در روابط بینالملل و کیفیت تعامل با قدرتهای بزرگ نوعی سردرگمی وجود داشته باشد.
سیدصادق حقیقت
- 17
- 7