سالهاست، هر زمان بحث واکاوی و تجزیه و تحلیل مسیر طی شده اصلاحات و اصلاحطلبان بهخصوص در بازه زمانی سالهای ابتدایی دهه۸۰، مطرح میشود، عدهای به بهانههای نخ نما شدهای چون شرایط حساس کنونی، همگان را از این کندوکاو حیاتی بر حذر میدارند. آقایان نباید فراموش کنند که سوالها در این باب، نه تنها (به خصوص از تیر ۸۴) تا به امروز بیپاسخ مانده بلکه بر پیچیدگی و کثرت آن نیز افزوده شده است. کندوکاوی که اگر از لزوم اجرای آن غفلت شده و مشمول مرور زمان شود، میتواند آخرین کورسوهای امید برای بقای حیات نهال نحیف تغییرطلبی مسالمتآمیز و تحولخواهی دمکراتیک از جنس اصلاحطلبانهاش را خاموش كند.سوال اصلی اما در این میان آن است که به راستی چه کسانی در راس هرم اصلاحطلبان از ریشهیابی آنچه منجر به بروز حادثه تلخ ۳ تیر ۸۴ شد، هراس دارند؟!
پاسخ به سوال تاریخی مذکور پیشنیاز ابهامزدایی از سوالات مهم دیگری است که در سالهای پس از آن حادثه دردناک شکل گرفته است. سوالاتی از قبیل اینکه مسئول یاس عمومی از عملکرد و خروجی لیست امیدِ ۹۴ (که چهرههای درخشان آن به زحمت به تعداد انگشتان یک دست میرسد و همزمان مملو از عارفان خاموش و منفعل است)چه کسانی هستند؟ یا چه کسانی پاسخگوی بیرون نگاه داشتن برخی شایستگان از لیست شورای شهر (تهران)۹۶ به حساب ميآيند؟امروز خواسته بسیاری از حامیان و امیدواران به اصلاحات بسیار روشن است و آنها خواستار پاسخگویی و شفافیت هستند. اینکه افراد چگونه و بر اساس چه مکانیسمی در لیستهای انتخاباتی جای میگیرند؟
آیا شایستگی فردی افراد در اولویت است یا میزان ثروت و قرابت به عالیجنابان؟ البته که نقش «سرمایه» در بازی سیاستِ امروز غیر قابل انکار است اما آیا میتوان پذیرفت افراد نه بر حسبِ اولویت شایستگیهای فردی بلکه بر اساس ثروت یا رابطه با افرادی خاص در اولویت قرار گیرند؟شفافسازی مکانیسم تصمیمگیری در بوروکراسی خاکستری اصلاحات از بدیهیترین حقوق بدنه اجتماعی این جناح است. بهنظر میرسد امروز دیگر زمان آن گذشته که از یک ملت خواست با چشمانِ بسته از لیستی که نام «امید» یا «اصلاحات» را یدک میکشد حمایت نمایند. چند مرتبه میتوان با هزینه از تکرارهای نمادِ اصلاحات،مردم امیدوار را بسیج کرد و پاسخگو نبود؟بیشک یکی از عوامل تداوم و تشدید یاس در جامعه و عبور روزافزون از اصلاحات ،عدم پاسخگویی به این سوالاتی اینچنینی است.
خودخواندههاي خاص
بارها طی سالهای اخیر نسبت به جنس غلط کنشگری سیاسی در ایران، به خصوص در جریان اصلاحات، سخن به میان رفته است. حال اگر بخواهیم برداشتی منصفانه از روند طی شده در طول چند انتخابات اخیر داشته باشیم،به روشنی در خواهیم یافت،این اصلاحطلبان بودهاند که سود بیشتری از مدل سیاستورزی هیاتی،سلیقهای و «تکرار محور» را بردهاند.
شاید به همین دلیل است که این شکل سیاستورزی گعدهای، طرفداران پروپاقرصی میان سازمان قدرت تصمیمگیرنده اصلاحطلبان پیدا کرده است. اینان که گویی خود را به مثابه پدرخواندگانی مادام العمر برای جریان اصلاحات میپندارند، با اتکا بر کاریزمای رهبرانی خاص و هزینهکرد بیحساب و کتاب و غیر شفاف از محل سرمایه اجتماعیشان، تبعات جبرانناپذیری را بر فردای ایران و جریان تغییرطلب تحمیل کردهاند که نتایج این روند خطرناک نیز، به مرور در سطح جامعه در حال خودنمایی است. اقلیت خودخواندهای که اگر کمی به عقبه هرکدام نگاهی گذرا بیندازیم، ردپایشان را به وضوح در تجارب ناگوار سیاسی تاریخی سالهای اخیر پیدا خواهیم کرد. تجارب تلخی که آن هم ناشی از همین رویکرد انحصارگرایانه و نگاه از بالا به پایین، در برخورد با جامعه هدف و حامیانشان بوده است.
انتحار و از دست رفتن اعتماد
از طرفی، اصلاحطلبانی که در سالهای اخیر داعیهدار توسعه سیاسی بودهاند، گاهي با تکیه بر توجیهاتی بیپایه، بدیهیترین اصول یک کنش سیاسی دمکراتیک را رعایت نکردهاند.
از مهمترین این اصول بدیهی مغفول مانده در فعالیت میدانی رئوس رفرمطلبان،شفافسازی روند تصمیمگیریهای کلان به ويژه در عرصه انتخابات است.
نکتهای که چه سهوي و چه عامدانه اگر از جانب تصمیمگیرندگان بالادستی اصلاح طلبان مورد غفلت واقع شده باشد، میتواند هم در کوتاه مدت و هم در بلند مدت، عوارض دردناکی را برای قاطبه ملت با خود به همراه داشته باشد.
از جمله عوارض خانمانبرانداز این روند انتحارگونه، میتوان به ازدست رفتن اعتماد عمومی بدنه اجتماعی جبهه اصلاحات حتی نسبت به رهبران آزاد خود و انهدام سرمایه اجتماعی اشاره کرد که محصول یک فرآیند بلند مدت تاریخی بوده است.بيشك، این مهم که پس از اعتراضات دی ۹۶ سرعت بیشتری به خود گرفته است، در یک لحظه اتفاق نیفتاده است و در بستری از فرآیندهای سیاسی اجتماعی در طول عمر ۲۱ ساله اصلاحات شکل گرفته است!
سكوت نجابت
بزرگان و نظریهپردازنی که در بالای مجلس اصلاحطلبی جلوس فرمودهاند، باید به یاد داشته باشند که سکوت بدنه فعال نیروهای سمپاتشان وحامیان دغدغهمندشان طی سالهای اخیر، بهخصوص پیرامون لیستهای بسته شده در دو انتخابات اخیر و موضعگیریهای منفعلانه و گاه دردناک آنان پیرامون اعتراضات دی گذشته، نیز ممکن است شامل همین فرآیند ناخوشایند شود. آقایان این نکته را مد نظر خود داشته باشند که این سکوت و تبعیت تام، نه از سر جهالت، که از سر نجابت بوده است.
باید یکبار برای همیشه، مشخص شود چه کسانی برای خود در جبهه اصلاحات آنچنان مقام الوهیت و مقدسگونهای برساختهاند که حتی خود را در برابر تصمیماتی که مسیر اتخاذ آن، برای خیل کثیری از حامیان این جریان سیاسی اصیل، محل شبهههای فراوانی است قائل به پاسخگویی نمیدانند. در وهله نخست،باید نظریهپردازان و رهبران اصلاحات، برای همه روشن کنند، آیا به راستی جایگاه شورایی چون شورای مشورتی، به دیکتاتوری نخبگان انتصابی نزدیک به درگاه یکی از رهبران اصلاحات، بدل شده است؟
که در اینصورت آقایان باید بدانند با ادامه این روند غلط و ترک برداشتن نظام اعتقادی و پایههای معنایی بدنه اجتماعیشان، در روزهای آتی،دیگر اثری از توشهای که مردم برایشان تبدیل به سرمایه اجتماعی شگرف کردهاند، باقی نخواهد ماند.در قدم بعدی، باید مشخص شود که آیا وزن و کیفیت رای تمام هیاتها وشبه احزاب و سازمانهای سیاسی که عضو شورای سیاستگذاری هستند، با یکدیگر برابر است یا شایعاتی که بر تاثیرگذاری معدود شبهاحزاب چند ۱۰نفره و گاهي تازه حیات یافتهای که به دنبال تعمیق باور پدرسالارانه خود از کنش سیاسی میان سازمان و ساختار اصلاحات هستند،تاکید دارند، رنگ واقعیت به خود گرفته است یا ...؟!
يك نقد سازنده
همانگونه که سر رسیدن تاریخ انقضای کنشهای پوپولیستی و عوامفریبانه رادیکالهای محافظهکار و به تبع آن شکستهای پیاپی آنان در نبردگاههای اخیر که موجبات فروریختن هیمنه فانتزیشان در کشاکش جدالهای پیدا و پنهان درون جناحی را فراهم آورد،آنان را به ضرورت این امر رساند که نیازمند یک بازنگری کلان در سازه باورهایشان هستند، عالیجنابان خاکستری که ردای اصلاحطلبی بر تن دارند باید بدانند دیری نخواهید پایید که این مدل سیاستورزی و این ارتزاق بیرویه از سبد سرمایهای که طی دو دهه با مشقتهای فراوان، برای پیکره یکپارچه
اصلاحات و نه تنها یک فرد یا یک تشکل و یک سازمان سیاسی جمع شده است، همه اصلاحطلبان را به پرتگاهی دهشتناکتر از بزنگاه سوم تیر ۸۴، فرو خواهد انداخت.لزوم یک دگردیسی تمام عیار در کالبد و ماهیت سیاستورزی اصلاحطلبانه و ارائه قرائتهای جدید از یک کنشگری استاندارد و منطبق بر ایدهآلهای مدنظر مانیفست اولیه اصلاحطلبان، بار دیگر خود را نمایان کرده است. یکی از نشانههای شنیده شدن ندای تغییر الزامی ساختار اصلاحات، نامه اخیر صد تن از فعالان اصلاح طلب است که تحت عنوان «اصلاحِ اصلاحات» به رهبر اصلاحات نوشته شده است.
اگر چه خواستههایی که در این نامه از سوی این افراد مطرح شد خواستههایی بسیار منطقی بهنظر میرسد اما با این وجود از باب مخاطب قرار دادن شخصِ رييس دولت اصلاحات نقدی جدی و پایهای به این نامه و نویسندگانش وارد است. آیا باید مخاطب این نامه را یک «شخص» قرار داد یا مجموعهای از تصمیمگیرندگان؟آیا یک شخص توانایی اصلاحِ چنین ساختار پیچیده و غیرشفاف را دارد؟
این مساله را میتوان نوعی تشخیص ندادن مشکل و عارضه اصلی و انحراف از اصل ماجرا دانست. فارغ از آن باید توجه داشت که اینگونه خطاب كردن خود به نوعی منجر به بازتولید «فردمحوری» در مجموعه اصلاحات ميشود.برای آنکه سازه اصلاحطلبی مسالمتآمیز و مسیر رو به بهبود توسعه سیاسی نوین ایران درگیر یک پویایی زوال همچون رقیب محافظهکارش نشود، باید هر چه زودتر و پیش از آنکه دیر شود،پس از مواجهه عقلانی با کژیها و نقصهای گامهای برداشته شده تا به امروز،بر ترمیم و تحلیل دقیق و مهندسی شده تعارضات و تناقضات و ضعفهای رصد شده سیستم اصلاحطلبی، اصرار ورزید.
محمدمهدی دهدار
- 17
- 4