عباس سلیمی نمین اگر چه معتقد است که اعتماد عمومی در ایران به حد نگرانی نرسیده اما انکار نمیکند که فاصله مردم و مسئولان بعد از سالهای اولیه انقلاب بتدریج بیشتر شده است. او البته دلایل خاصی برای این ادعا دارد و تأکید میکند که در شرایط فعلی جریانهای سیاسی باید بیش از گذشته با یکدیگر گفتوگو کرده، تندروها را به حاشیه برانند و اختلافات را کنار بگذارند. این تحلیلگر و چهره برجسته اصولگرا نسبت به واکنشهای توهینآمیز برخی چهرههای تندرو نسبت به نامه سردار سلیمانی به رئیسجمهوری هم انتقاد کرده و معتقد است که دفاع از دولت روحانی در این شرایط به نفع جامعه است. مشروح گفتوگو با مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران را در ادامه میخوانید.
در چهلمین سال استقرار نظام جمهوری اسلامی به نظر شما چه اتفاقاتی میتواند موجب نگرانی باشد؟
انقلاب اسلامی و بعد از آن استقرار نظام جمهوری اسلامی، به پشتوانه قدرت مردمی توانست شکل بگیرد. یعنی تنها نقطه اتکای آن، قدرت و توان ملی است و هر نوع تهدیدی هم از این جنبه متصور است. در واقع تنها راهی که میتوان با قدرتی مقابله کرد، مسیری است که قدرت در آن شکل گرفته است. ما این امر را در تاریخ ایران به کرات شاهد بودهایم.
وقتی قدرت ملی را در زمان مشروطه شکل دادیم، انگلیسیها توانستند با نفوذ به درون نهضت مشروطه و با ایجاد اختلاف بین بخشهای متعدد، آن را از مسیر خود خارج کنند. علیرغم اینکه شاهد پیوند روحانیت و روشنفکران و اقشار مختلف اقتصادی جامعه یعنی بازار بودیم دشمن آنقدری توانست نفوذ کند که این جریاناتی که به هم پیوند خورده بودند و قدرت ملی را شکل داده بودند در برابر هم بایستند و درپی حذف یکدیگر بربیایند.
طبیعتاً مشروطه از درون تهی شد و منجر به دیکتاتوری بسیار وحشتناکتر از قبل خود یعنی دوران پهلوی شد که مقابله با آن سختتر از مبارزه با قاجار بود. ما همین مسأله را در تجربه نهضت ملی شدن نفت هم داشتیم و امروز هم به طریق اولی همین روشها در سطح بسیار گستردهتری دنبال میشود تا قدرت ملی در داخل تضعیف شود. در نتیجه ممکن است یا از طریق کودتا یا شیوههای دیگری، حاکمیت ملی را در ایران تضعیف کرده و منجر به شکلگیری ابزارهای تسلط بیگانه باشیم.
احتمال این عوامل را میبینید؟ یعنی احتمال رخدادهای تلخی که منجر به تسلط بیگانه شود؟
بله؛ اما راه چاره برای آن وجود دارد. البته که مهمترین نگرانی ما در این ۴ دهه، ایجاد فاصله بین ساختار حکومتی و پایگاه اصلی قدرت آن یعنی مردم است. این ایجاد فاصله به طرق مختلف دنبال شده است. گاهی به لحاظ امنیتی، گاهی اجتماعی و آخرین شیوهای هم که در حال حاضر پیگیری میشود اقتصادی است. یعنی قصد دارند جامعه را به این جمعبندی برسانند که این حاکمیت ملی قادر به حل مشکلات اقتصادی جامعه نیست و در مسیری خلاف منافع ملت در زمینههای اقتصادی حرکت میکند.
نسل جوان باید آن ایام را درک میکرد. الان وزنی که باید نسل جوان داشته باشد، ندارد لذا با یکسری موجسازیها اذهانشان جابهجا میشود. وقتی شما با یک جمله در فضای مجازی ذهنتان به یک قضاوت میرسد و موجی ایجاد میشود؛ این فاجعه است.
امروز نسل جوان با بدترین نوع رسانه روبهروست. معلوم نیست که چه کسی آن را تولید کرده اما شما از آن استفاده میکنید و به یک قضاوت هم میرسید. بخصوص اگر چندتا از این مطالب بیهویت همزمان منتشر شود از درستی آن مطمئنتر میشوید.
عامل بعدی بیاعتقاد کردن جامعه به مصالح ملی است. یکی از شیوههایی که امروز در قالب فرهنگ- نمیخواهم بگویم فرهنگ عمومی- ارائه میشود، این است که هر کسی باید به فکر خودش باشد. در این شرایط فردیتگرایی بشدت رشد میکند. این با فرهنگ ملی ما نه تنها سازگاری ندارد بلکه بسیار هم در نزد گذشتگان ما منفور است.
عامل دیگر ایجاد اختلافات اساسی بین ارکان مختلف کشور از طریق نفوذ است. وقتی کودتای ۲۸ مرداد پیروز میشود هم فداییان اسلام را به شهادت میرساند، هم مصدق را زندانی میکند و هم کاشانی را به انزوا میکشاند.
تصور غلط این بود که اگر نهضت شکست بخورد یکی از آنها آلترناتیو دشمن میشود. نمیخواهم بگویم که اختلافات داخلی نباید وجود داشته باشد اما هرگز این اختلافات نباید بر تضادهای ما با دشمن برتری پیدا کند. عامل دیگر ایجاد نگرانی است. میخواهند هر بخشی را به گونهای نگران کنند. منِ مذهبی را نگران میکنند که مذهب در حال تضعیف است و ما بیخود از انقلابی که ریشه مذهب را میزند، حمایت میکنیم. میگویند که در زمان شاه مذهب خیلی قویتر بود.
در زمینه اقتصادی هم این گونه است. شما میتوانید در جامعه التهاباتی را ایجاد کنید تا فردی که صاحب سرمایه است نگران شود و احساس عدم ثبات کند و سرمایه خود را به امارات و ترکیه ببرد. بعضی را در مورد مسائل اجتماعی نگران کرده و احساس ناامنی در جامعه ایجاد میکنند. جامعه ما امروز باید خوشحال باشد که اگر فسادی رخ داده نه تنها مخفی نمیماند، بلکه بیشتر از حد معمول هم بزرگنمایی میشود.
اینکه بزرگنمایی میشود یا نه یک بحث است و بازخوردهای منفی فسادها برای جامعه یک بحث دیگر. به هر حال مردم نسبت به این پروندههای بزرگ فساد حساس هستند و این در اعتماد عمومی تأثیر سوء دارد.
چون ما در اینجا تبیین نداریم. چون کولهبار تجربیات تاریخ از ما جدا شده است. تفاوت فاحش اینجاست که در کشوری که فساد است کسی حتی جرأت نمیکند شبنامه منتشر کند. در دوران پهلوی ساواک حتی جرأت نمیکرد یک خط گزارش در مورد اقدامات خانواده پهلوی و فساد آنها حتی به صورت سری به شاه بدهد. این فساد با فساد امروز که در هر جامعهای وجود دارد قابل مقایسه نیست. امروز فساد را از یک جایی به بعد هدایت بیرونی میبینم. در یکی از شهرها منکری را شاهد بودیم. آن را بلافاصله به صورت خبری به این شرح که تجاوزات فراوانی شکل گرفته، مخابره کردیم. در حالی که بعد تحقیق میشود و میبینند که خیر، خودفروشیهایی وجود داشته است. ابتدا گفته میشد که دختری از محل خود ربوده شده و مورد تجاوز قرار گرفت اما بعد مشخص شد که خود آن فرد با مرکز فساد در ارتباط بوده است.
مقابله با فساد بسیار کار خوبی است. اینکه حساس باشیم و هشدار بدهیم خوب است اما باید مراقبت هم کرد که بیخود جامعه را از وقوع یک امری ناامن نکنیم. کنترل کردن فساد در زمینه مسائل اقتصادی و سیاسی کار خوبی است که همه رسانهها آن را انجام میدهند. اما باید توجه داشت که اگر منجر به نگرانی در جامعه شود نتیجه عکس میدهد.
فکر نمیکنید این احساس نگرانی مردم یکی از نشانههای همان فاصله مردم و حاکمیت است؟ در حالی که این همه در اظهارنظرهای مسئولان بر پیوند بین مردم و حاکمیت تأکید میشود اما در عمل ظاهراً چیز دیگری اتفاق میافتد؟
یکی از عوامل همین است. برگردیم به عقب. مسئولان ما پس از پیروزی انقلاب چگونه شهید شدند؟ شهید مطهری در عرض خیابان بدون محافظ راه میرفت که شهیدش کردند. سپهبد قرنی را دم در خانهاش زدند. کسی که قبل از این اتفاق، رئیس ستاد ارتش بود هیچ محافظی نداشت. اینها مردمی زندگی میکردند. چه کسی باعث شد که این ارتباطات کمرنگ شود و به صورت قهری بین مردم و مسئولان فاصله بیندازد؟ غیر از امریکاییها؟ آنها گروههایی را اجیر کردند تا کار تروریستی را دنبال کنند و با زدن مسئولان بین آنها با مردم فاصله بیفتد. هرچقدر آنها در حذف فیزیکی موفق میشدند مسئولان مجبور بودند که حفاظت از خود را بالا ببرند تا مأموریت گروههایی را که مورد حمایت از امریکا است، بیاثر کنند. اولین گام جدایی مسئولان از توده مردم ترورهای دهه ۶۰ بود که مدتها بعد مشخص شد کار امریکاییها بود.
فکر میکنید اینکه همه مشکلات را به آن سوی مرزها حواله دهیم، افکار عمومی را قانع میکند؟ ترورهای دهه ۶۰، سی سال است که به پایان رسیده.
هم دشمن نقش داشت و هم زیادهخواهیهای بعضی از مسئولان. زیادیخواهی برخی از مسئولان به عنوان تفکری در برابر تفکر انقلاب بتدریج جای خود را باز کرد. این در همه انقلابها هست. اما در سالهای اول انقلاب، چون حضرت امام به عنوان شاخص حضور داشتند مسئولان کمتر جرأت میکردند که به زیادهخواهیهای خود رسمیت ببخشند یا حتی آن را علنی کنند. خود امام سمبل سادهزیستی بودند و مقید بر اینکه مسئولان فاصله خود را با مردم زیاد نکنند. در سال ۶۱ به دلیل اینکه بخش اعظم نمایندگان قصد سفر به حج را داشتند، قرار بود مجلس به مدت یک ماه تعطیل شود. چند روز بعد نمایندگان ملاقاتی با امام داشتند.
امام پرسیدند که «من شنیدم مجلس را تعطیل کردهاید. آقای رئیس مجلس این چه بحثی است؟ امروز بالاترین عبادت خدمت به مردم است و تعطیلی مجلس معنی ندارد.» گفتند این کار تبعیض است و اگر هم تبعیض نباشد و آقایان با پول خود بروند؛ تعطیل کردن مجلس معنی ندارد. اما پس از آن هیأت رئیسه مجلس در این مورد اعلام کردند که حج واجب است و هیچ کسی نمیتواند جلوی این کار را بگیرد. سالهای بعد هم دیدیم که نصف بعثه، نمایندگان مجلس بودند که با پول مردم در مکه حضور داشتند. بنابراین اول از همه تبعیض با پوشش اعتقادات مذهبی ایجاد شد و کم کم به جاهای دیگر کشیده شد. یکی از آفتهای جدی امروز همین است که مسئولان به طبقه خواص تبدیل شدهاند.
در برابر این پدیده به هر حال مقاومتهایی باید میشد روحانیت که مدعی است و بخصوص ائمه جمعه نمیتوانستند جلو این اتفاق را بگیرند یا اینکه برخی از آنها هم به همین مسیر رفتند؟
دوران جنگ مسئولان تمایلات خود را خیلی نشان نمیدادند. هر روز شهید میآوردند. هر روز خیابانها یک تشییع را به خود میدید. آن موقع خیلی جرأت اینکه بگویند ما میخواهیم زندگی لوکس داشته باشیم وجود نداشت. یکبار مسئولان دولتی ملاقاتی با رهبر معظم انقلاب داشتند.
آنجا گفتند که اگر وزیری خود اتومبیل داشته باشد، حرام است که از ماشین دولتی استفاده کند. اگر میتوانید ماشین تولید داخلی استفاده کنید و اگر مسأله امنیتی ندارید، حرام است که ماشین خارجی بخرید. وزرا بعد از این ملاقات با رئیس جمهوری ملاقات داشتند و گفتند که با این نظرات فقهی که رهبری دادهاند چه کنیم؟ میدانید که چه برخورد نامناسبی صورت گرفت؟ گفتند ببینیم خود آقا در مورد استفاده از ماشین خارجی چه خواهند کرد بعد ما تصمیم بگیریم. در حالی که حفاظت رهبری با یک وزیری که سیاسی نبوده و هیچ خطری او را تهدید نمیکند، اصلاً قابل قیاس نیست.
یک عدهای بحثشان از یک جایی به بعد این نبود که منافقین جان ما را تهدید میکنند. تا زمانی که اسرائیلیها وارد کار ترور دانشمندان هستهای نشده بودند، تهدیدی در مورد ترور نداشتیم. منافقین هم در مسیر کسب اطلاعات قرار گرفته بودند و تا مدتها بحث ترور را کنار گذاشته بودند. در آن شرایط باید بلافاصله شرایط تغییر میکرد. باید به حالت عادی بازمیگشتیم. ستاد شورای عالی ائمه جمعه ملاقاتی با رهبری داشتند. آنجا هم این بحث مطرح شده بود. آقا گفتند دیگر تروری نیست و دلیلی ندارد که ائمه جمعه راننده داشته باشند.
واکنش برخی از ائمه جمعه خیلی خارج از انتظار بود. برخی از آنان در برابر نظر رهبری مقاومت کرده بودند. طبیعی بود استاندارانی که با چند محافظ و ماشین به جایی میرفتند ائمه جمعه را هم آلوده میکردند. ماشینی را به امام جمعه میدادند و او هم احساس میکرد که اگر ماشین نداشته باشد، سطحش پایینتر از فرماندار و یا استاندار است. فرهنگی را به کشور آوردند که ما سالهای اول انقلاب با آن مقابله کرده بودیم.
به هر حال الان تذکرها و ابراز نگرانیهایی مبنی بر کاهش اعتماد عمومی وجود دارد بخصوص که در شرایط جدید برخی القای یأس و ناامیدی هم به آن اضافه شده است. راهکار شما در این باره چیست؟
اعتماد عمومی هنوز پابرجاست. هم در زمان حیات امام و هم در زمان کنونی نظام از بالاترین سطح اعتماد عمومی برخوردار بوده است. چون تا زمانی که جایگاه بالای نظام دچار آلودگی نیست امیدواری برای جامعه زنده است. اگر عدم امیدواری به نقطه صفر رسیده بود دشمن وارد تهاجم میشد. به نظر شما چرا دشمن نمیتواند به ایران حمله نظامی کند؟ چون قدرت ملی هنوز براساس اعتماد به رأس نظام وجود دارد. آدمهای با اعتقاد و ایمان به سلامت در رأس نظام کم نیستند که محکم هم ایستادند و حاضر هستند در کنار چنین مدیرانی فداکاری کنند. اگر رأس نظام آلوده بود دیگر کسی انگیزهای برای دفاع نداشت. چرا من باید در کشوری که صدر تا ذیل آن آلوده است ایثارگری کنم؟ معنایی ندارد.
نه فقط رهبری بلکه در سطح رؤسای جمهوری تاکنون فسادی نداشتهایم. البته در سطح معاونان رئیس جمهوری لغزش داشتهایم اما نه خود رؤسای جمهوری. شخصیتهایی داریم که مورد اعتماد مردم هستند. آیتالله مهدویکنی برای قشر وسیعی از جامعه مورد اعتماد بود چون سرمایههای کلانی در اختیار داشت اما هیچ استفاده شخصی از آن نکرده بود. کافی است نیروهای سالم چه در جریان اصلاحطلب و چه اصولگرا، دست به دست هم بدهند و آدمهای دنیاطلبی که در درون هر دو جریان حضور دارند را به حاشیه برانند و از طریق وحدتی که بین خود ایجاد میکنند حرکتها و گامهای اساسی در مسیر تعالی جامعه بردارند.
وظیفه نظام اسلامی این بوده که مشکلات اقتصادی را حل کند و زمینه رشد فکری را فراهم آورد. ما در این موضوع مشکلاتی را داریم که برخی به خودمان و بخشی هم به دشمنیهای غیرانسانی زیادهخواهان جهانی بازمیگردد. اما آنچه باید مورد توجه قرار بگیرد این است که در برابر همه مشکلاتی که بر سر راه ما وجود دارد نیاز به وحدت بیش از همیشه احساس میشود. با این وضع آیا جا ندارد که به اختلافات خودمان پایان دهیم؟
با این همه تأکیدی که بر وحدت میکنید چرا در بین گروههای سیاسی کسی پا پیش نمیگذارد؟
چون نفوذیهایی هستند که اجازه این کار را نمیدهند؛ چه در درون اصولگرایان و چه در میان اصلاحطلبان. هم نفوذی و هم آدمهای بیمنطق وجود دارند. کنار گذاشتن اینها سخت است و هزینه دارد. شما این کار را در روزنامه ایران انجام نمیدهید. چرا؟ چون آن آدم توپخانهای دارد که شما از آن میترسید. سردار سلیمانی با درک شرایط کشور، نامهای را خطاب به دکتر روحانی نوشت. بلافاصله یکسری اصولگرایانی که شخصیت فکریشان بسیار نازلتر از شخصیت جنجالیشان است میآیند و به او هجمه میکنند. فکر میکنید این اتفاق چرا رخ میدهد؟ مگر دیروز او را قهرمان ملی نمیدانستند. چه شد این قهرمان ملی؟
منظورتان همان توئیت آقای ...
(...) چطور شد وقتی که قهرمان ملی موضعی را گرفته که به مذاق آنها خوش نمیآید مورد هجمه قرار میگیرد؟ دفاع از منافع ملی در شرایط مختلف هزینه دارد. سردار سلیمانی حاضر است این هزینه را پرداخت کند. همین سرداری که دو ماه قبل در جلسهای بر سر موضوعی با رئیس جمهوری اختلاف پیدا میکند و نظر مخالف خود را نیز صریح میگوید اما در شرایط خاصی هم میگوید که حاضرم دست شما را ببوسم تا از عزت خودمان دفاع کنیم. این آدم نشان میدهد که دنبال منافع خود نیست وگرنه باید هوای آدمهای اصولگرای تندرو را داشته باشد. ما باید هزینه کنیم. من نویسنده، شمای روزنامهنگار از خودمان هزینه کنیم.
شما باید جلوی جریان افراطی اصلاحطلب را بگیرید. اگر آن فردی که امروز به آقای ترامپ نامه مینویسد که ما در خدمت شما هستیم میخواهد وحدت را بشکند. وحدت باید در جبهه داخل شکل بگیرد نه با یکسری ایرانیان خارج از کشور. فلان تندرویی که وقتی بحث وحدت مطرح میشود احساس وظیفه میکند که آن را بشکند باید از سوی نیروهای دلسوز اصولگرا کنترل شود. واقعاً آیا در این شرایط جایش است که بگوییم بهترین فرصت این است که آقای روحانی را از دولت ساقط کنیم؟ این جهالت است و نشان میدهد که من نمیفهمم و اینقدر در ذهنیتسازیهای خود اسیر شدهام که نمیفهمم چه چیزی به نفع جامعه است.
تقویت دولت آقای روحانی به نفع جامعه است. هرچند که ما انتقادات اساسی به او داریم. تغییر دولت حداقل یک سال بیثباتی ایجاد میکند. تا انتخابات برگزار کنیم، وزیران پیشنهادی از مجلس رأی بگیرند و تا مسائل را درک کنند نیاز به زمان داریم. کدام آدم اهل فهمی است که بگوید حالا فرصتی است تا آقای روحانی را کنار بگذاریم. این نشان میدهد که اصلاً اهل اندیشه نیستیم. من میتوانم در جریان اصولگرا او را حذف کنم اما هزینه دارد. حتماً به من فحش خواهند داد. به سردار سلیمانی بیاحترامی میکنند به آدمی که به هیچ جریان سیاسی وابسته نیست. وقتی او را مورد هجمه قرار میدهند من را هم مورد هجمه قرار دهند چه ایرادی دارد.
حذف این نیروهای تندرو و بی منطق به نظرتان عملی هست؟
من این توان را نمیبینم. ما مدعی هستیم «چو ایران نباشد تن من مباد» اما برای ایران حاضر نیستیم هزینه کنیم. اینجا صحنه محک زدن ماست. من اعتقاد دارم که اگر در این شرایط در برابر زورگویی امریکاییها بتوانیم مقاومت کنیم وضعیت مثبت خواهد شد. باید از این وضعیت با فهم درست شرایط عبور کنیم.
بحث گفتوگوی ملی هم شاید کار خوبی بود که اگر شکل میگرفت پرداخت هزینه با تلفات کمتری روبهرو میشد...
در بحث گفتوگوی ملی، یک سری اغراض سیاسی وجود داشت. در حالی که برای صیانت از منافع ملی باید گام برداریم برخی دنبال کار دیگری بودند. گفتوگوی ملی ضرورت امروز جامعه است. باید وحدت را تقویت کنیم. زمینه آن فراهم است منوط به اینکه هرکسی به سهم خود هزینه بدهد. هر کسی باید عناصر تندرو را به حاشیه براند.
بحثهایی درباره اعتماد عمومی کردید. مخاطب این بایدها آیا فقط گروههای سیاسی هستند یا نهادهای مهم کشور هم باید در این مسیر گام بردارند؟
ما بطور گستردهای غفلت کردیم. چون انتقادات خود را بیشتر در قالب رقابتهای سیاسی متمرکز مطرح کردیم. قوه قضائیه یکی از این نهادها است که خیلی محل رقابت جریانات سیاسی نبوده تا این جریانات تلاش کنند در رقابت با هم قوه قضائیه را در دست بگیرند. اما قوه مقننه و مجریه این گونه بوده و میشد بر سر آن با هم به رقابت بپردازند. طبیعی است که در آن دو قوه ذرهبینگذاری برای اینکه ایرادات را بیرون بیاورند و از آن برای زمین زدن رقیب استفاده کنند بیشتر شد. اینکه ما در جریان اصولگرایی از رقابتهای سیاسی تأثیر گرفتهایم و به قوه قضائیه نپرداختیم یک واقعیت است. ما نباید متأثر از رقابتهای سیاسی میشدیم و باید به میزان تأثیرگذاری قوه قضائیه توجه میکردیم؛ نه به دلیل ضدیت.
برای دفاع از سلامت قضات باشرفی که از میلیاردها تومان پول گذشتهاند. بعضی حاضرند میلیاردها تومان به قاضی بدهند تا زمینی را از منافع عمومی بزنند و به خواص اضافه کنند. بعضی از قضات انصافاً این انسانیت را در خود حفظ کردهاند. بعضی هم ممکن است در برابر متاعهایی که به آنها عرضه شده خودشان را بفروشند. ما برای دفاع از قوهقضائیه باید توجه جدی به آن میکردیم اما دو رویکرد داریم. یک رویکرد همچون محمود احمدینژاد است که میخواهد قوه قضائیه را تضعیف کند تا جرأت نکند وارد حریم او شود. متأسفانه برخی از اصلاحطلبان هم همین رویکرد را دارند. چرا در برابر برخورد با مهدیهاشمی مقاومت میکردند؟ یک رویکرد هم این است که قوه قضائیه سالم میخواهیم و با فساد احتمالی در آن هم برخورد میکنیم.
همین جا به دغدغه شما میرسیم که رسانهها در برابر برخی نهادها ضعیف هستند.
من یک زمانی با فساد قوه قضائیه مقابله کردم و جریان اصلاحطلب رویکرد خوبی نداشت. من با آقای مرتضوی در دوران دادستانی مقابله کردم و هزینههای زیادی دادم. از چندین دادگاه محکومیتهای بالایی هم گرفتم چون میدانستم مرتضوی در دادستانی تهران حضور دارد و فسادی را دنبال میکند که برای کشور خطرناک است. هیچ کدام از روزنامههای اصولگرا و اصلاحطلب با من همراهی نکردند. سال ۸۴ نامهای را به آقایهاشمی شاهرودی رئیس وقت قوهقضائیه نوشتم و گفتم که سعید مرتضوی از دانشگاه آزاد رشوه میگیرد و در برابر این رشوه خدمات ویژهای به آنها میدهد. آقای شاهرودی جواب داد که بله ما تذکر دادهایم. یعنی چی؟ یعنی ما این را پذیرفتهایم.
رشوه او چه بود؟
بدون اینکه به دانشگاه آزاد شهریه بدهد، ثبت نام کرد. در کلاسهای دانشگاه هم شرکت نمیکرد. در دانشگاه آزاد هم استخدام شد که محل تأمل بود. فسادهای زیادی به نفع دانشگاه آزاد میکرد. چون دانشگاه آزاد با آقایهاشمی ارتباط داشت یک اصلاحطلب هم به میدان نیامد. من نامه خودم و جواب آقای شاهرودی را برای روزنامههای مختلف فکس کردم اما چاپ نکردند. مرتضوی از طریق دانشگاه آزاد رشد کرد دکترای خود را از آن گرفت و همسر او هم در همان جا استخدام شد.
به هر روی رهبری گفتند اسامی قضات ناسالم را اعلام کنید اما متأسفانه این کار را نمیکنند. این بحث که برای سومین بار از سوی رهبری تأکید شده، به دلیل این است که میخواهند از سلامت قوه قضائیه دفاع کنند. ما امروز نسبت به قوه قضائیه باید حساسیت بیشتری داشته باشیم. نه قوهای که ملعبه دست ما باشد. بلکه قوه مقتدر مستقل.
وقتی مستقل میگوییم تالی فاسدی دارد. هر قاضیای بنا بر همین امر، هرگونه خواست عمل میکند. این به معنی سوءاستفاده از استقلال است. باید یک نظارت جدی بر احکام قضایی وجود داشته باشد. اینطور نباشد که هر قاضی بنا بر استدلال خود حکم صادر کند. این استقلال نیست. خیلیها توان این را ندارند که اعتراض کنند و وکیل بگیرند. البته قوه قضائیه یک روند مثبت دارد که خوب است تقویت شود.
رضوانه رضایی پور
- 19
- 5