گفتمان اصلاحات امروز بیش از همیشه به بازخوانی مبانی و تجدید نظر در آن نیاز دارد و این را میتوان از اظهارات بزرگان این جریان به خوبی درک کرد. قدرت یابی یک گفتمان رادیکال راستگرا در هشت سال دولت احمدینژاد و از سوی دیگر شیفت گفتمانی از اصلاحطلبی به اعتدالگرایی در دو دولت حسن روحانی مسیر حرکت جریان اصلاحات را از نظر نظری و علمی تغییر داده و در شرایط کنونی این جریان سیاسی با ریزش بخشهایی از بدنه اجتماعی خود مواجه شده است. در نتیجه تئوریسینهای جریان اصلاحات از ضرورت اصلاح «اصلاحات» سخن میگویند.
این در حالی است که با پایان دولت حسن روحانی هنوز چشم انداز جریان اصلاحات مشخص نیست که آیا این جریان همچنان قصد دارد با استراتژی اعتدالگرایی به حرکت خود ادامه بدهد و یا اینکه شیفت گفتمانی از اعتدالگرایی به اصلاحطلبی یک ضرورت اجتناب ناپذیر در آینده جریان اصلاحطلبی خواهد بود. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این موضوع «آرمان» با دکتر اشرف بروجردی از چهرههای جریان اصلاحات گفتوگو کرده که در ادامه میخوانید.
آیا جریان اصلاحات با یک چرخه بسته تصمیمگیری مواجه شده که ورود به این چرخه به راحتی امکان پذیر نیست؟
گمانهزنیها در زمینه وضعیت امروز جریان اصلاحات در برخی مسائل واقعیت دارد و در برخی مسائل نیز شکل اغراق آمیزی به خود گرفته است. در شرایط کنونی با توجه به مناسبات سیاسی در کشور و همچنین دغدغههای نسل جدید، جریان اصلاحات به دنبال این است که در مبانی خود بازخوانی جدیدی صورت بدهد تا بتواند با نسل جدید ارتباط برقرار کند. جریان اصلاحات به دنبال این است که در تعریف جدیدی که از خود ارائه میکند همه دغدغههای جامعه از گذشته تاکنون را مورد توجه قرار بدهد.
از دوم خرداد۷۶ تاکنون یکی از موانعی که برای جریان اصلاحات ایجاد شده این است که برخی عنوان میکنند اصلاحطلبان از برخی اصول عدول کردهاند. این در حالی است که هیچ عدولی از اصول صورت نگرفته و تنها فهم و تفسیر اصلاحطلبان از اصول با تفسیری که محافظهکاران ارائه میکردند متفاوت بوده است. به همین دلیل این ضرورت همواره وجود داشته است که دو جریان سیاسی با یکدیگر گفتوگو و مفاهمه داشته باشند.
جریان اصلاحات نیز همواره از مذاکره و مفاهمه استقبال کرده اما اصولگرایان به دلیل اینکه براین باورند که اصلاحطلبان از اصول عدول کردهاند حاضر به مذاکره نبودهاند. با این وجود در شرایط کنونی برخی از طیفهای معتدل و ریشهدار جریان اصولگرایی مانند حزب موتلفه اسلامی به این نتیجه رسیدهاند که فضا برای گفتوگو و مفاهمه مهیاست و بهتر است که این اتفاق رخ بدهد. این در حالی است که برخی از طیفهای اصولگرایی که به اصول انقلاب و نظام پایبند نیستند با مذاکره و مفاهمه مخالف هستند و در این زمینه کارشکنی میکنند.
در شرایط کنونی اصلاحطلبان در کجای تاریخ خود قرار گرفتهاند؟ این جریان سیاسی برای پاسخگویی به مطالبات بدنه اجتماعی خود و همچنین اقشار مختلف مردم چه رویکردی باید در پیش بگیرد؟
اصلاحطلبان در مرحله نخست باید وارد فضای گفتوگو شوند. تا زمانی که فضای گفتوگو بین جریانهای فکری وسیاسی مهیا نشود نمیتوان به بهتر شدن وضعیت موجود فکر کرد. در شرایط کنونی اکثریت جامعه از جریان اصلاحات حمایت میکنند. به همین دلیل نیز نمیتوان این جریان سیاسی را حذف کرد و یا نادیده گرفت و یا اینکه به بازی نگرفت.
به همین دلیل نیز هر دو جریان سیاسی باید تلاش کنند در یک فضای مفاهمه به مسیر خود ادامه بدهند و تلاش کنند تا آنجا که امکان پذیر است دعواهای سیاسی را وارد سرنوشت مردم نکنند. نکته دوم اینکه هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا باید در مبانی خود تجدید نظر کنند. در شرایط کنونی جریان اصلاحات نمیتواند با دیدگاههای که در دوم خرداد ۷۶ داشت به مسیر خود ادامه دهد. اصلاحطلبان باید بپذیرند که نسل جدید به دنبال دغدغههای جدیدی هستند و به همین دلیل باید با تغییر تاکتیک وتکنیکها تلاش کنند در راستای این دغدغهها فعالیت کنند.
بدون شک اگر این اتفاق رخ ندهد و اصلاحطلبان همچنان با استفاده از مبانی گذشته حرکت کنند و در استراتژیهای خود تغییر ایجاد نکنند مردم دلسرد خواهند شد. امروز جامعه ایران با خطر بیتفاوتی مواجه شده و اگر جریانهای سیاسی هر چه زودتر در رویکردهای خود تغییر ایجاد نکنند مردم روزبهروز بیتفاوتتر از گذشته خواهند شد. اگر این وضعیت ادامه پیدا کند و جامعه امید خود را از جریانهای سیاسی و به خصوص جریان اصلاحات از دست بدهد ممکن است جامعه «هویت» خود را از دست بدهد و نتواند در مسیر تعالی حرکت کند.
آیا در شرایط کنونی انعطاف لازم در جریان اصلاحات برای تغییر و گفتوگو وجود دارد؟ آیا گفتوگوی اصلاحطلبان باید تنها با جریان رقیب باشد و یا در درون گفتمان اصلاحات نیز ضرورت گفتوگو وجود دارد؟
در دو دولت آقای احمدینژاد موضوع گفتوگو در درون جریان اصلاحات مطرح شد و در واقعیت نیز این اتفاق رخ داد. در نتیجه نقد گفتمانی در جریان اصلاحات رخ داده است. از سوی دیگر اصلاحطلبان همواره آمادگی خود را برای گفتوگو با جریان مقابل نیز اعلام کردهاند. این در حالی است که این آمادگی هنوز در جریان اصولگرایی به وجود نیامده است. با این وجود طرح گفتمان «اعتدال» و رویکردی که دولت آقای روحانی در پیش گرفتند تا حدودی دیدگاههای اصلاحطلبان و اصولگرایان را به هم نزدیکتر کرد. دولت آقای روحانی میتوانست نقطه مشترک اصلاحطلبان و اصولگرایان باشد. این در حالی است که در عمل این اتفاق رخ نداد. جریان اصلاحات بارها خود را نقد کرده و مورد ارزیابی قرار داده است. این نقد در رسانهها نیز منتشر شده و اصلاحطلبان از بیان نقد درون گفتمانی خود هیچ ابایی نداشته و همواره به پویایی و تغییر تاکتیکها براساس شرایط زمانی اعتقاد داشتهاند.
به نظر شما امروز جریان اصلاحات با توجه به برخی ضعفها در رویکردهای خود با ریزش پایگاه اجتماعی مواجه شده است؟ سیاستهای محتاطانه دولت آقای روحانی به چه میزان در این مسأله نقش داشته است؟
فصل مشترک همه کسانی که در انتخابات سال۹۶ در صحنه انتخابات حاضر شدند و به آقای روحانی رأی دادند این بود که جریان مقابل نتواند به پیروزی دست پیدا کند. شاید آقای روحانی گزینه مطلوب همه کسانی که در انتخابات شرکت کردند، نبوده باشد. اما کسانی که در انتخابات شرکت کردند به این نتیجه رسیده بودند که آقای روحانی میتواند مطالبات آنها را نمایندگی کند. این در حالی است که ادبیات و گفتمان آقای روحانی در انتخابات مبتنی بر گفتمان اصلاحطلبی بود. به همین دلیل نیز مردم به این نتیجه رسیده بودند که گفتمان اصلاحطلبی که آقای روحانی آن را نمایندگی میکند در شرایط کنونی میتواند به حل مشکلات کشور کمک کند و کشور را در مسیر صحیحی مدیریت کند.
با این وجود باید بررسی کنیم که آیا پس از انتخابات مطالبات مردم از دولت آقای روحانی تأمین شد و یا خیر. به نظر میرسد پس از انتخابات ریاست جمهوری، دولت آقای روحانی با افزایش مطالبات و انتظارات مردم مواجه شد. این در حالی است که این مطالبات بیشتر از ظرفیتها و توانمندیهای دولت آقای روحانی بود. در چنین شرایطی که مطالبات جامعه افزایش پیدا کرده و در مقابل دولت نیز با محدودیتهایی مواجه است این شائبه در بین برخی از اقشار جامعه به وجود میآید که دولت توجهی به مطالبات آنها ندارد.
البته هنوز افکار عمومی به این نتیجه نرسیده که اگر آقای روحانی رئیسجمهور نبود وضعیت بهتر بود و این نکته بسیار مهمی است. شاید برخی از تندروهای سیاسی عنوان کنند که اگر آقای روحانی نبود وضعیت بهتر بود اما قاطبه اصلی جامعه چنین دیدگاهی ندارند و معتقدند آقای روحانی بهترین گزینه ممکن برای ریاست جمهوری بود. نکته دیگر اینکه حرکت دولت آقای روحانی بسیار آهسته و کند بوده و همین آهسته حرکت کردن مردم را خسته کرده است. در شرایط کنونی یکی از چالشهای جامعه کاهش تعلق خاطر بخشهایی از سرمایه اجتماعی نسبت به مجموعه مدیریت کشور است. این یک واقعیت غیرقابل انکار است و به همین دلیل باید جدی گرفته شود.
به نظر میرسد محدودیتهای دولت آقای روحانی زیاد برای افکار عمومی تفسیر و تشریح نشده و به همین دلیل بخشهای مهمی از جامعه نسبت به عملکرد آقای روحانی دلسرد هستند. چرا دولت آقای روحانی به خصوص پس از انتخابات سال۹۶ موفق نشده افکار عمومی را با خود همراه کند؟
این وضعیت در بین همه مردم وجود ندارد و تنها بخشهایی از جامعه هستند که دچار چنین حالتی شدهاند. کسانی که مسائل سیاسی را دنبال میکنند و چالشها و فرصتها را میشناسند به خوبی به این مسأله آگاهی دارند که عوامل متعددی در تصمیمگیریهای شخص رئیسجمهور دخالت دارند. آقای روحانی به خوبی به این مسأله آگاهی دارد که۲۴ میلیون رأیی که در انتخابات از ایشان حمایت کردهاند از ایشان انتظار دارند که تصمیماتی بگیرد که مطالبات آنها را محقق کند.
با این وجود برخی از محدودیتها برای رئیسجمهور وجود دارد که ایشان مجبور میشود از برخی تصمیمگیریها عدول کند و رویکرد دیگری در پیش بگیرد. این وضعیت برای رئیس دولت اصلاحات نیز وجود داشت و در شرایطی که ایشان در یک دوره با ۲۰ میلیون و در دورهای دیگر با ۲۲ میلیون رأی به ریاست جمهوری رسید اما در عمل موفق نشد به همه مطالبات بخشهای مختلف اجتماعی پاسخ مثبت دهد. در شرایط کنونی دولت آقای روحانی با چالش مراکز متعدد تصمیمگیر مواجه شده است. این مسأله در گذشته نیز وجود داشته است.
آقای روحانی میتواند به این مراکز متعدد تصمیمگیر«نه» بگوید اما این «نه» گفتن مستلزم تنش و اصطکاک بین برخی نهادهای قدرت است که به نظر میرسد در نهایت به سود وحدت جامعه نباشد. به همین دلیل نیز آقای روحانی تلاش میکنند وارد این تنش نشود و در نتیجه از برخی از تصمیمات خود عدول میکنند. این در حالی است که جوانان جامعه این رویکرد را نمیپذیرند و براین باورند که آقای روحانی که با رأی ۲۴ میلیونی به ریاست جمهوری رسیده است باید به مطالبات آنها پاسخ دهد و نباید از آن عدول کند.
آیا ضرورت گره خوردن گفتمان اصلاحات به گفتمان اعتدال همچنان باید در آینده وجود داشته باشد و یا اینکه جریان اصلاحات باید با یک شیفت گفتمانی دوباره از گفتمان اعتدال به یک گفتمان صددرصد اصلاحطلب برسد؟
در شرایط کنونی اغلب بخشهای جامعه از جریان اصلاحات حمایت میکنند. شرایط به شکلی است که حتی احمدینژاد نیز از گفتمان و ادبیات اصلاحطلبی برای بیان دیدگاههای خود استفاده میکند. البته بنده نیت خوانی نمیکنم و معتقد نیستم که احمدینژاد به صورت تعمدی از ادبیات اصلاحطلبی استفاده میکند. با این وجود مسأله مهم در شرایط کنونی این است که گفتمان اصلاحات در جامعه ما کهنه نشده و بلکه با رویشهای جدیدی مواجه شده است. به همین دلیل نیز اصلاحطلبان باید از فرصت حمایت جامعه از آنها استفاده کرده و با تغییر تاکتیکهای سیاسی خود زمینه تحقق مطالبات مردم را فراهم کنند.
من معتقد نیستم مبانی گفتمان اصلاحات باید تغییر کند و بلکه براین باورم که براساس شرایط اجتماعی تاکتیکها و استراتژیهای جریان اصلاحات باید تغییر کند. این وضعیت در عرصههای اجتماعی و فرهنگی نیز باید وجود داشته باشد. از سوی دیگر جریان اصلاحات در عرصه سیاست خارجی با سیاستهای تخاصمی در مقابل کشورهای جهان موافق نیست و بلکه معتقد است باید با کشورهای جهان گفتوگو و تعامل کرد. در شرایط کنونی واقعگرایی و منافع ملی باید مبنای سیاستگذاری ما در عرصه بینالمللی باشد. پافشاری و اصرار روی برخی مواضع به سود منافع ملی نیست و ایران را در عرصه بینالمللی با چالشهای زیادی مواجه میکند.
در عرصه سیاسی و اجتماعی نیز ما باید تلاش کنیم فضا را برای فعالیت گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی مهیا کنیم و اجازه بدهیم گروههای فکری بتوانند به صورت آزادانه در راستای دغدغههای خود حرکت کنند. نباید از دگراندیشان هراس داشت و تنها به این دلیل که تفکر دیگری دارند آنها را طرد کرد. یکی از مهمترین چالشهای بین اصولگرایان و اصلاحطلبان تفاوت آنها نسبت به موضوع دگراندیشی است. اصلاحطلبان بر این باور هستند که باید زمینه بروز اندیشههای جدید را در جامعه ایجاد کرد و اجازه داد که تفکرات نو در جامعه مطرح شود. این در حالی است که اصولگرایان با این رویکرد مخالف هستند و در این زمینه مانع تراشی میکنند.
احسان انصاری
- 14
- 7