فحاشي به مثابه سياستورزي
مجيد انصاري: مدتي است اتهام زني و فحاشي عليه جريان اصلاحات به صورت سازمان يافته و پرحجم از سوي عوامل ضدانقلاب و برانداز كه بعضا دستشان به خون مردم بيگناه اين كشور آلوده است، افزايش يافته است.
احمد زيدآبادي: به هر حال امثال من، توهين و تحقير و فحش و ناسزا را در شرايطي بسيار سختتر از حد تصور، تجربه كردهايمو خم به ابرو نياوردهايم و اكنون نيز از فحش و تهمت چند حساب توييتري بدون هويت مشخص، چندان آزردهخاطر نميشويم
«مالهكش»، «استمرارطلب»، «اصرارطلب» و «منفعتطلب» صرفا آن دسته از فحشهاي سياسي طيفي خاص از كاربران فضاي مجازي عليه مخالفانشان است كه امكان بازنشرش در يك روزنامه رسمي موجود است. هرچند اگر قرار بود تمام اين الفاظ ركيك را اينجا فهرست كنيم، علاوه بر مشكلات ناشي از غيرقابلانتشار بودن بخش اعظم اين الفاظ، باتوجه به فراواني قابلتوجه اين ناسزاها، بهلحاظ محدوديت كلمات در اين مطبوعه كاغذي نيز به مشكلي ديگر برميخورديم.
اما حالا چندماهي است اين ادبيات سخيف و اين الفاظ ركيك، بخش قابلتوجهي از محتواي فضاي مجازي، بهخصوص توييترفارسي را تشكيل داده و بيراه نيست اگر بگوييم، اغلب كاربرانِ آن ادبيات و آن الفاظ، طيفي خاص از كاربرانِ سياسيِ فضاي مجازي هستند كه ازسر لجاجت و با نوعي پيشدستي نسبت به اتهامات احتمالي حاكميت، خود را «برانداز» خوانده و بهدلايل و با تحليلي نسبتا پيچيده، جناح چپ يا همان اصلاحطلبان را مخاطب اين فحاشي سياسي قرار دادهاند. به اين تصور كه براي نيل به هدفشان -كه البته هنوز چندان روشن نيست و در شفافترين حالت گويا زمينگير كردن نظام حاكم است- بايد جناح اصلاحطلب را به عنوان آخرين سنگر، ناكار كنند تا بعد بهتصورشان حكومت ساقط شود. هرچند اغراق نيست اگر بگوييم توصيف و تشريح اهداف سياسي اين طيف خاص از سياستورزان توييتري تا همين مرحله نيز بيشتر برپايه حدسيات و گمانزني است تا تحليل و تدقيق در گفتار و كردار «براندازان.»
به هر تفسير، باتوجه به اين نوع خاص از كينهتوزي براندازان نسبت به جريان اصلاحات و اصلاحطلبان و نيز، با دقت در الفاظ خاصي همچون «استمرارطلب» و «مالهكش» كه در بيان اين كينه احتمالا كهن بهكار ميرود، ميتوان حدس زد كه چرا اين مجاهدان فضاي مجازي تصور ميكنند براي براندازي حكومت و اسقاط نظام بايد به اصلاحات و اصلاحطلبان بتازند. اينكه لابد مسيري كه اصلاحطلبان براي اعمال اصلاحات لازم در حكومت پيش گرفتهاند را طولانيتر ازآن ميدانند كه به اتفاقي ملموس بينجامد و درنتيجه حركت اصلاحات، به زعمشان در بهترين حالت استمرار وضع موجود است و در شرايطي كه عمدتا بيشتر به آن نظر دارند، نوعي لاپوشاني مشكلات.
البته اين نخستينبار نيست كه يك رسانه سياسي جريان اصلي به اوضاع و احوال سياسي فضاي مجازي و نيز مشخصا «براندازان» به عنوان طيفي خاص از كاربران فضاي مجازي ميپردازد. هم خودمان پيش از اين به اين مهم ورود داشتهايم و هم بسياري از همكارانمان در ديگر مطبوعات. حتي اين اولينبار نيست كه بحث درباره نحوه بيان مطالبات براندازان و نوع انتقادشان عليه اصلاحطلبان، محور بحث ادبيات رسمي رسانهاي قرار ميگيرد. سعيد حجاريان تئوريسين اصلاحطلب نيز چندي پيش به اين رويداد نسبتا نوي سياسي پرداخته بود و اتفاقا آنچه تحت عنوان علل و عواملِ اتخاذ اين رويكرد سياسي و اين نوع سياستورزي ازسوي براندازان گفتيم، تاحدودي مشابه تحليلي است كه حجاريان از اين اوضاع به دست داده بود. حجاريان در مصاحبهاي كه تيرماه امسال با «اعتماد» داشت، بحث از «براندازان» و نسبت اين سياستورزان با اصلاحطلبان را از منظر خود به عنوان يك اصلاحطلب (نه از موضعي كه براندازان بر آن تكيه زدهاند) ديده و ضمن تاكيد بر اينكه «در شرايط كنوني رقيب اصلاحطلبان، نه جناح راست؛ بلكه براندازان هستند»، راهكار خود براي برونرفت از وضعيت نه چندان مساعد اين روزهاي اصلاحات تشريح كرده و از ايدهاي تحت عنوان «هسته سخت اصلاحات» سخن گفته بود.
در اين چند ماهه پس از طرح ايده حجاريان البته شاهد اقدام مشخصي جهت عملياتي كردن «هسته سخت اصلاحات» نبوديم اما در تمام اين مدت، هجمههاي براندازان عليه اصلاحات بهقوت خود ادامه داشته و از آنجا كه اين امور از قوانين كلي حاكم بر فضاي مجازي تبعيت ميكند، مقاطعي در واكنش به يك رويداد خبري اوج گرفته و مقاطعي نسبتا فرونشسته است. با اين همه، آنچه انگيزه اصلي ورود مجدد به اين بحث شد، هجمههاي جديد براندازان فضاي مجازي عليه چند چهره ديگر اصلاحطلب در روزهاي گذشته و مهمتر از آن، واكنش يكي از اين افراد به آن فحاشيها بود. در اين مدت، دايره فحاشي براندازان چنان گسترده شد كه حتي دامنِ كساني شبيه به ضيا نبوي فعال و زنداني سابق سياسي و اين اواخر، احمد زيدآبادي روزنامهنگار اصلاحطلب كه همچون نبوي پس از حوادث بعد از انتخابات ۸۸ را در زندان گذرانده، گرفت. كساني كه نه هيچگاه سمت و مسووليتي اجرايي و دولتي داشتند كه بخواهند مقصر فلان ناكارآمدي و كمبود باشند يا مثلا از رانتي بهره برده باشند و نه هرگز جز از حرف و خواست مردم، چيزي به زبان آورده و تحرير كردهاند.
اينكه حتي كساني همچون ضيا نبوي كه تا همين اواخر در همين فضاي مجازي، نمادي بود از ايستادگي و آزادگي يا زيدآبادي كه بهواسطه سالها روشنگري بهمدد سياه كردن صفحات روزنامهها و چند كتاب، «شرف اهل قلم» لقب گرفته بود، بسيار متفاوت بود از اينكه فلان نماينده مجلس اصلاحطلب يا بهمان وزير اعتدالي از جماعت برانداز فحش بخورد و ناسزا بشنود. شايد همين اتفاق عجيب بود كه زيدآبادي را بر آن داشت دست به قلم برده و لااقل حدسيات و گمانهزنيهايش درباره علل وقوع اين اوضاع را تشريح كند.
زيدآبادي كه اين چند روز ابتدا بهخاطر يادداشتي با عنوان «حسين در قتلگاه تاريخ»، هدف فحاشي مجازي قرار گرفته بود، در ادامه در يادداشتي ديگر، براندازان را ظرفيتي «نجاتبخش» براي اصلاحطلبان توصيف و استدلال كرد كه اين «لشكر سايبري برانداز كه تا جان در بدن دارد، فحش و ناسزا ميدهد»، از قضا به همين دليل، ديگر محل اتكا و مورد اعتماد نيست و درنتيجه «تعريف و تمجيد و ستايش اين عده، مايه ننگ و بدنامي و دشنامشان سبب افتخار و سربلندي خواهد بود؛ يعني دقيقا همان منطقي كه در مورد كيهان شريعتمداري جاري و ساري است!»
البته همانطور كه انتظار ميرفت اين يادداشت تازه براندازان را سرحال آورد و آتشِ فحاشي و ركيكگويي «لشكر سايبري برانداز» دوچندان شد. هرچند زيدآبادي نيز ميدان را خالي نكرد و وقتي بار ديگر و بهمراتب بيشتر از بار اول، حرف ناحساب مجازي شنيد، در آخرين يادداشتش با عنوان «چهار احتمال و ختم كلام...» كه در «نگاه متفاوت»، كانال تلگرامي شخصياش منتشر كرد، نوشت:«من در دنياي توييتر حضور ندارم؛ اما همان مقداري كه برخي دوستان، عكس صفحاتي از آن را برايم ارسال ميكنند؛ به نظرم تعبير هانا آرنت درمورد «عادي شدن شرارت» مصداق تمام و كمالش را در آنجا پيدا ميكند.» او ادامه داد: «تخريب و بددهني و هتاكي و اتهامپراكني البته در بين محافل سياسي معاصر ايران كم و بيش رايج بوده است؛ اما ابتذال كلامي در سالهاي اخير را تا آنجا كه من بهخاطر دارم؛ سايت بالاترين بنا نهاد و رواج داد. از حق نبايد گذشت كه برخي اعضاي اين سايت كوشيدند تا مانع اين كار شوند؛ اما در عمل كاري از پيش نبردند. كار اين سايت امروزه بهجايي رسيده كه حتي مطلبي در دفاع از يزيد در قتلعام خاندان حسين، بدون راي منفي داغ ميشود و بالا ميرود! توييتر اما ظاهرا داستان ديگري است. كارش از چالهميدان گذشته و به ديوانهخانه رسيده است. بسياري از افراد با گرايشهاي مختلف، آلودهاش شدهاند. هيچكس در آنجا احساس امنيت نميكند و خود را هر لحظه از تهاجمي بيدليل و ناگهاني در امان نميبيند.»
زيدآبادي در ادامه به ۴ علت احتمالي اين مساله پرداخت و در تشريح فرضياتش نوشت: «۱-هرزهدرايي و خشونت كلامي در توئيتر براي بخشي از ايرانيان، نوعي تفنن و سرگرمي و بازي و تفريح است. گويي در پشت اين همه خشم و خشونت، نوعي خونسردي و انبساط خاطر است كه مردماني بينصيب، شب خود را با آن به روز ميرسانند و از اين طريق تفريح ميكنند. اين شايد تا اندازهاي براي جامعهاي تحت فشار، قابل فهم باشد؛ اما تفريح از طريق آزارگري و بازي با حيثيت و آبرو و اعصاب ديگران؛ از يك انسان طبيعي برنميآيد!
۲- نوعي تخليه رواني از سوي افراد سرخورده و افسرده و ناديده گرفته شده است كه قدرت تأثيرگذاري عملي بر محيط اطراف خود را ندارند و از اين رو، با پرخاش و ياوهگويي، ناكامي خود را در اين زمينه جبران ميكنند. با اين رفتار هم ميتوان قدري همدلي نشان داد؛ اما ايكاش اين افراد كينه خود را بر سر افراد معدودي چون من خالي ميكردند! به هر حال امثال من، توهين و تحقير و فحش و ناسزا را در شرايطي بسيار سختتر از حد تصور، بيواسطه تجربه كردهايم و خم به ابرو نياوردهايم و اكنون نيز از فحش و تهمت چند حساب توييتري بدون هويت مشخص كه خدا ميداند از كدام نقطه دنيا آن هم در دنياي مجازي به سويمان روانه ميشود؛ چندان آزردهخاطر نميشويم. در اين ميان اما دوستاني بهخصوص با سن و سال كمتر، از اين هتاكيها به جد دل شكسته و اندوهگين ميشوند. از اين رو، تخليه رواني به قيمت آزار و اذيت همنوع و هموطني كه تنها گناهش نظر متفاوتي است؛ جاي هيچگونه توجيه ندارد.
۳- برخي گمان ميكنند كه با هتك و حرمتشكني هركس كه دم دستشان برسد، واقعا درحال براندازي حكومتاند و به همين علت نيز آن را پيگيرانه در دستوركار خود قراردادهاند! اين دسته افراد بايد بدانند كه هيچ حكومتي درجهان تاكنون از راه فحش و هتاكي، چه در دنياي واقعي و چه در دنياي مجازي سرنگون نشده و نخواهد شد. اگر كار براندازي و سرنگوني به اين راحتي بود كه تمام حكومتها در سطح جهان يك شب هم دوام نميآوردند!
۴- گفته ميشود كه دستِ پنهاني پشت اين غوغاي زشت و نفرتانگيز است. هركس به فراخور حال خود از جايي اسم ميبرد. برخي سازمان مجاهدين خلق را، برخي شماري از هواخواهان رضا پهلوي را، برخي حزب كمونيست كارگري را، برخي موساد را و برخي نيز بعضي افراد و جريانهاي تنگنظر و افراطي داخل را به عنوان مدير و سازماندهنده اين رسوايي كلامي معرفي ميكنند. من چون در اين زمينه اطلاعي ندارم، طبعا داوري هم نميكنم. اما اگر رشته كار به دست هريك از آنها باشد؛ اين وضع ادامه مييابد مگر آنكه كاربران حقيقي در حركتي دستهجمعي، تغيير رويه دهند يا آنجا را ترك كنند.»
يادداشت زيدآبادي اتفاقا يكي از موضوعات بحث توييتريها در ساعات اخير بوده و بسياري از كاربران، برانداز و غيربرانداز درباره جملهجمله و جزءبهجزء آن اظهارنظر كردهاند. البته در اين ميان، مطابق انتظار، سهم براندازان و فحاشي ركيكگوييشان بسيار چشمگير بود و هيچ بعيد نيست همين حالا، همزمان با نگارش اين آخرين جمله از اين به اصطلاح گزارش مطبوعاتي از اين فضاي مجازي، يكي از اين كاربران برانداز با هويتي ناشناس، فحش و ناسزايي تازه نثار زيدآبادي، اين «شرف اهل قلم» نكرده باشد و مثلا او را «شرف اهل دغل» يا چيزي ركيكتر از آن، خطاب قرار نداده باشد.
عليرضا كيانپور
- 12
- 4