مشکلات اقتصادی این روزها قابل انکار نیست و بهنظر میرسد تأثیرات سوئی هم بر اعتماد عمومی گذاشته است. احمد خرم وزیر دولت اصلاحات با اشاره به ظرفیتهای متفاوتی که کشور از آنها بهره مند است، انتظار داشتن وضعیتی بهتر از سوی مردم را انتظار بجا و واقعی میداند و معتقد است که مدیریت کشور نیازمند اصلاحات ساختاری است. او نه دولت بلکه حاکمیت را مخاطب این ضرورت میداند و میگوید باید نقدها شنیده شود، تصدیگری دولت رها شود و بخش خصوصی نقش آفرینی بیشتری یابد. مشروح این گفت وگو را در ادامه بخوانید:
در شرایط فعلی برخی معتقدند که شکاف بین مردم و حاکمیت تا حدودی زیادتر شده است. این امر مخصوصاً بعد از اعتراضاتی که از دی ماه سال گذشته در برخی نقاط کشور رخ داد، بیشتر مورد توجه قرار گرفت. آیا نشانههایی از تأیید این گزاره وجود دارد؟
همراهی و همکاری مردم و حاکمیت در عرصههای مختلف کشور میتواند بهترین اتفاق برای هر نظامی باشد. امروز اعتراضاتی را که بعضاً در فضای عمومی جامعه میبینید یا آنها را در فضاهای مجازی شاهد هستید، نشانه کاهش اعتماد عمومی است. نکته قابل توجه و البته نگرانکننده اینجاست که این اعتراضات بهصورت گسترده و با محوریت مسائل معیشتی و اقتصادی وجود دارد.
این قضیه و درصد اعتراضات مردمی و دلایل آن میتوانست از طریق نظرسنجی بهطور دقیق انجام بگیرد اما متأسفانه فضای نظرسنجی متناسب و واقعی در کشور کم دیده میشود. نماد دیگر شکاف بین مردم و حاکمیت و کاهش اعتماد عمومی حرفهایی است که بسیار در وسایل نقلیه عمومی میشنوید. سفر با تاکسی، اتوبوس و مترو معیار خوبی برای نشان دادن عمق اعتراضات مردم به وضعیت فعلی کشور و بیاعتمادی آنان و متأسفانه ناامیدیشان نسبت به بهبود شرایط است. بنابراین براحتی میشود فهمید که نقد کردن و بیان اعتراض به وفور در جامعه یافت میشود.
دلیل این شکاف چه میتواند باشد؟ آیا مشکلات اقتصادی را باید در درجه اول عامل چنین وضعیتی دانست؟
علت وجود چنین شرایطی، قطعاً اقتصادی است. ایران کشوری بسیار ثروتمند با مزیتهای نسبی است. ما جزو ۵ کشور ثروتمند دنیا هستیم. یک درصد خاک دنیا را داریم و اگرچه یک درصد جمعیت دنیا را به خود اختصاص دادهایم اما در مقابل ۹ درصد منابع و معادن جهان را هم در اختیار داریم.
این رقم بسیار خوبی از برخورداری کشور ما از نعمت های خدادادی است. بالاخره ملت ایران و بخصوص نخبگان جامعه بخوبی میفهمند که ۹ درصد از منابع جهان را با وجود یک درصد از جمعیت جهان داشته باشیم یعنی از چه میزان ثروت بهرهمند هستیم. پس در این شرایط طبیعی است که مردم انتظار وضعیت بهتری را داشته باشند. درآمد سرانه کشور کره جنوبی با ۵۵ میلیون جمعیت، بالای ۲۵ هزار دلار است و این میزان در کشور ما زیر ۵ هزار دلار است.
این در حالی است که کشور کره از منابع و معادن زیر نیم درصد برخوردار است و۷ /۰ درصد جمعیت دنیا را دارد. یا درآمد سرانه کشور ژاپن با وجود اینکه یک و نیم درصد جمعیت دنیا را دارد و کمتر از نیم درصد منابع و معادن را در اختیار دارد؛ بالای ۲۵ هزار دلار است. این نشانه چیست؟ آیا غیر از این است که ما خوب مدیریت نکردهایم؟ ساختار مدیریت کشور ما معیوب است. ۴۰ سال است که بدون طرح و برنامه حرکت میکنیم. سلیقهای کشور را اداره می کنیم. همه این اتفاقات بیاعتمادی ایجاد میکند. بیاعتمادی آغاز ماجرا است.
غفلت کنیم تبدیل به بدبینی خواهد شد. در این میان براندازان هم که فرصت عرض اندام پیدا کردهاند، روی این موضوع که نظام توانمندی و کارآمدی لازم را برای حل مشکلات کشور ندارد، مانور زیادی میدهند. کشور مشکل ساختاری دارد.
مگر میشود اصول مختلف قانون اساسی یک کشوری به مدت ۳۰ سال هیچگونه تغییری نکند؛ آن هم در دنیایی که لحظه به لحظه دانش در آن تولید میشود و در اختیار بشر قرار میگیرد؟ علم مدیریت جامعه یا علم حکومتداری در این ۳۰ سال، زیر و رو شده است اما مملکت ما همین گونه یکنواخت به جلو میرود؛ با همان قانون اساسی و بدون هرگونه اصلاح و تغییر. اینکه ما تغییر و تحولات و تولیدات دانش و تکنیک را نادیده بگیریم و دلمان خوش باشد به اینکه میتوانیم با رایانه کار کنیم یا اینکه اینترنت داریم، که نشد کشورداری.
اینترنت داشتن و کار کردن با رایانه و چهارتا نرم افزار تولید کردن و با آن محاسبات را انجام دادن، جزو کارهای ابتدایی هر جامعهای است. امور کشور باید IT BASE باشد. برای خودم ملموس است زمانی که امور بانکی بهصورت دستی انجام میشد، کارهای مشتریان سریع تر از این زمان که همه کارها با سیستم انجام میشود، راه میافتاد. بنابراین ساختار ما مشکل دارد. ما برای انتقال دانش و تکنولوژی و روزآمد کردن آن، مکانیسمی را طراحی نکردهایم. شیوهها را مشخص نکردهایم. یکی از راههای انتقال دانش و تکنولوژی از کشورهای صاحب آن به داخل هر کشوری، مشارکت با صاحبان دانش و تکنولوژی آن کشور است. ما چقدر مشارکت کردهایم؟ ما مسیر را اشتباه میرویم. این مسیر اشتباه، فضای ذهنی در مورد ناکارآمدی و ناتوانی در بهتر کردن وضعیت را تقویت کرده است.
گروههای برانداز هم از این قضیه سوءاستفاده میکنند.
بالاخره آنها هم همیشه روی زخم مینشینند. آنان با افکار خشونتآلود و رادیکال خود مجبورند چنین کاری را انجام دهند. چهار دهه است که مبارزات قهری و براندازانه از جوامع بشری رخت بر بسته است اما براندازان برای جا انداختن افکار منحط خود روی زخمهای جامعه مینشینند و با سوءاستفاده از نارضایتیها به این قضیه دامن میزنند. با اصلاحات، تعامل، نقد و مذاکره، حضور در صحنه انتخابات و دموکراتیزه کردن امور، با سپردن کارها به دست مردم، انجیاوها، میتوان مملکت را اصلاح کرد.
این اصلاحاتی که از آن بهعنوان ابزاری برای حل مشکلات نام میبرید، چقدر برعهده دولت است؟ انتظاراتی که در حال حاضر از دولت وجود دارد و بار مشکلات را بر دوش دولتمردان میاندازد چقدر درست و بجاست؟
نقش دولت نه، بهتر است که بگوییم نقش حاکمیت چیست و در مورد آن حرف بزنیم. نقش حاکمیت قانونمند و قانونمدار کردن کشور است. باید بستر قانونمداری در کشور تقویت شود. استانداردها را تعریف کند، نظارت عالیه داشته و در همه امور هدایت و راهنمایی کند تا هماهنگی بین آحاد جامعه ایجاد شود. در این میان نباید حمایت از بخش خصوصی مولد در همه زمینهها اعم از اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را فراموش کرد. این کارها باید انجام شود. دولت ها دیگر در دنیا کار تصدیگری و سرمایهگذاری نمیکنند بلکه از مجریان وسرمایهگذاران و بخشخصوصی حمایت میکنند. حتی امور حاکمیتی را که در دست دولتها و حکومتهاست تا آنجایی که مقدور باشد به دست بخش خصوصی میدهند. برون سپاری میکنند. ما هنوز تلاش میکنیم که دولت کار تصدیگری کند.
از کاهش اعتماد عمومی گفتید. همین نگرانی در جامعه وجود دارد. بخصوص اینکه یک سال دیگر انتخابات مجلس شورای اسلامی را در پیش داریم و از هماکنون برخی نگران کاهش مشارکت مردم در انتخابات هستند.
این نگرانی چقدر میتواند روی واقعیت به خود بگیرد و چگونه میشود از این اتفاق جلوگیری کرد؟
تا مسائل کشور را در مسیر درست قرار ندهیم و آنها را حل نکنیم، نمیتوانیم انتظار مشارکت مردم در انتخابات بعدی را داشته باشیم. ما مملکت را سلیقهای اداره میکنیم. باید طرح آمایش و کالبد ملی و طرحهای جامع بخش و فرابخش طرحهای توسعه استانها را تهیه کنیم.
نه اینکه این طرحها توسط دولت تهیه شود بلکه باید از سوی بخش خصوصی انجام بگیرد. مهم تر از همه اینکه باید دولت بسرعت کوچک شود. در دولت عظیم هرچه مردم مالیات بپردازند و هرچقدر هم نفت بفروشیم به جیب دولت میرود. و در این حالت برای بسترسازی در جهت رفاه و آسایش و اشتغال ملت پولی باقی نمیماند. اینهاست که اعتماد از دست رفته را بازمیگرداند. احترام گذاشتن به مردم، شنیدن نقد آنها و انتقاد از خود کار مهم دیگری است که باید از سوی حاکمیت انجام بگیرد.
حاکمیت بالاخره باید خودش از خودش انتقاد کند و نقدهای دیگران را هم بشنود. اما حاکمیت و دولت فکر میکنند که اگر از خودشان انتقاد کنند یا کسی آنها را نقد کند، تضعیف میشوند. در حالی که درست برعکس این قضیه است. اگر حاکمیت همه چیز را خوب جلوه دهد مردم نه تنها خوشبین نمیشوند بلکه بدبینتر هم میشوند. این کارها اساسی است که باید انجام شود در حالی که به نظر میرسد گوش کسی بدهکار این حرفها نیست.
نکته دیگری که اضافه بر این باید آن را مطرح کرد، پیشگیری از فساد و تبعیض و مبارزه با آن است. وجود فساد و تبعیض در کشور ملت را بشدت آزرده خاطر میکند. آنان بیشتر نگران میشوند وقتی میبینند فساد و تبعیض وجود دارد و برنامهای برای پیشگیری از آن نیست و اقدامی هم برای مبارزه با آن صورت نمیگیرد.
رضوانه رضاییپور
- 16
- 5