به گزارش ایلنا، حوزه علمیه در ایران، قدمت هزارهای دارد. دیرپایی یک نهاد، آمیختگی با سنت و زیست اجتماعی را در پی دارد و در نهایت به تاثیر و تاثر گسترده میان نهادهای دیرین و برهمکنشهای تاریخی منجر میشود، چیزی که در تاریخ این نهاد کهن بسیار وجود دارد. در دو سده اخیر و به ویژه از دوران تحولات مشروطه، خوانشهای متفاوتی از وظایف نهاد حوزه و دایره کنشگریاش نمود یافته است. دیالوگ تاریخی متنی و غیرمتنی میان شیخ فضلا...نوری از یکسو و آخوند خراسانی و علامه نائینی از سوی دیگر، یادآور تاریخچه دیالوگهای امروزین میان دو خوانش متفاوت از امر دینیست. نامهنگاری سرگشاده آیتا... محمد یزدی خطاب به آیتا...العظمی شبیری زنجانی، بهانهای شد تا ایلنا برای بازخوانی این تفاوت دیدگاهها با حجتالاسلام محمدتقی فاضل میبدی (مدرس حوزه و دانشگاه) به گفتوگو بنشیند:
به نظر شما حوزه باید به مثابه یک نهاد مدنی عمل کند یا به شکل یک سازمان اداری و چارچوبمند بروکراتیک دینی؟ هر کدام از این دو حالت چه آفاتی دارد؟
حوزه در یک نگاه مانند دانشگاه است و از نظر اندیشهای و فکری چنین جایگاهی دارد. هر نهادی که مرتبط با اندیشه است، باید از استقلال عملی و فکری برخوردار باشد. رسالت اصلی حوزههای علمیه، اندیشیدن و تولید فکر و محتوای دینی و مذهبی است. فلذا از هیچجایی نباید حوزه تحت تاثیر قرار بگیرد. مسئله بودجه نیز در این میان وجود دارد که البته یک بحث علی حده و مفصل دیگریست. یک فرق اساسی هم با دانشگاه دارد، اینکه دانشگاه بیشتر با نخبگان سروکار دارد اما، حوزه بیشتر با عموم مردم از اقشار مختلف ارتباط دارد. حوزه بیشتر ماوا و ملجاء بسیاری از مردم برای مسائل مختلف اجتماعی است. پس حوزه علاوه بر پایگاه اندیشهای، پایگاه اجتماعی وسیعی دارد. بنابراین حوزه باید استقلال خود را باید بسیار بیشتر حفظ کند. نباید به حوزه، به مثابه یک سازمان نگریست. اگر کسی بخواهد به مرجعیت تقلید مردم نیز برسد، باید بهطور کامل و فراتر از استانداردهای لازم برای حوزه، استقلال خود را بهطور اکمل حفظ کند؛ هم از جهت معرفتشناسی، هم از جهت شخصیتی و رویکردی و در نهایت از جهت منابع مالی باید کاملا مستقل باشد. ما حتی روایاتی داریم که میگوید علمای دین نباید به اصحاب قدرت نزدیک شوند. بالاخره قدرت در ساختار شخصیتی و فکری انسان اثر خودش را میگذارد و این ممکن است که فرد را تا حد بسیار زیادی از واقعیت دور کند.
بحث عدم استقلال مالی حوزه و وابستگی به منابع بودجه دولتی، آیا میتواند به عاملی برای عدم استقلال حوزه و امتناع تفکر مستقل بدل شود؟ با این رویکرد، حوزه از حالت نهاد اجتماعی، به ساختاری ارگانیک و دولتی بدل نخواهد شد؟
دولت به دانشگاهها هم پول میدهد. نباید فکر کنیم چون دانشگاه از دولت پول میگیرد، پس باید تابع دستورات دولت باشد. پول گرفتن نباید به این معنا باشد که استقلال فکری حوزه باید زیر سوال برود. این، یک خطای فاخش ذهنی و راهبردیست. شما نباید فکر کنید که اگر جایی را از نظر مالی تغذیه میکنید، حتما باید از نظر فکری نیز از شما تابعیت کند.
به بحث استقلال فکری حوزه بازگردیم. پیش از انقلاب مشروطه، دو سنت و دیدگاه متفاوت از استقلال فکری حوزه و نسبت آن با ورود به امر سیاسی و در نهایت اسلام سیاسی وجود داشت. طیف آخوند خراسانی و علامه نائینی مخالف دخالت در قدرت و خواهان عرفیسازی امر سیاسی بودند و طیفی دیگر به رهبری شیخ فضلا... نوری، به دنبال حضور حداکثری روحانیت در قدرت بودند. این برهمکنش تاریخی تا امروز هم تداوم دارد و باید پرسید که بالاخره این سنتز به چه چیز منجر خواهد شد؟
این دوتا مسئله است. نخست اینکه در حوزه باید اندیشه سیاسی مطرح باشد یا نباشد؟ که البته من معتقدم، باید باشد و در اسلام راهبردهای فکری سیاسی، فراوان وجود دارد. ولی به این ترتیب که بگویند به دلیل وجود اندیشه سیاسی، در قدرت نیز میتواند حضور حداکثری داشته باشند؟ پاسخ من به این پرسش منفیست. حوزویان میتوانند بگویند، که بر فرض مثال، من فلان اندیشه و راهبرد را برای شما و امور سیاسی تجویز میکنم اما این نباید به معنای ورود به حوزه سیاست برای اجرا باشد! اینجا باید رویکرد حوزه تبلیغی باشد. نه حوزه باید اصرار بر تحمیل رویکردها و دیگاههای خود داشته باشد و نه کسی باید خواهان تحمیل رویکردهای خود به حوزههای علمیه باشد. مرحوم علامه نائینی و آخوند خراسانی، در تالیفاتشان رویکردهای خود را بیان میکنند و هیچگونه رویکرد جبری وجود ندارد.
علامه نائینی، کتاب التنبیه و التنزیه را خطاب به ملت و امت نوشت و این خطاب برای تنزیه و یا تنبیه دولت نبود. این به معنای دوریگزینی و استقلال از قدرت بود؟
بله دقیقا همینطور است. این به این معناست که یک نفر در هر سمتی حتی شورای نگهبان، نباید در امور اجرایی دخالت کند و باید نگاه فقهی خودش را داشته باشد. این برای ائمه جمعه هم صادق است. بسیاری از این دخالتها ناصواب است و مردم آن را به حساب دین میگذارند. این خطرناک است که در حوزه عدهای بگویند، فقط همانهایی بشود که من میگویم.
این سخن، دال بر مداخلههای ارشادی و ترویجیست یا امور اجرایی را نیز دربرمیگیرد؟
بله، بیشتر حول مباحث ارادی و ترویجیست و روحانیت در عین اینکه باید سیاست و فلسفههای مضاف را بلد باشد، اما به معنای دخالت در امور اجرایی نیست زیرا این اتفاق هم امور اجرایی را آشفته میسازد و هم مخل استقلال حوزههای علمیه است.
یک رویهای در بسیاری از ادیان دیگر و همچنین کشورهای اسلامی طی شده و روحانیت برای حفظ استقلال خود در کشورهای دیگر از قدرت فاصله گرفته ولی در ایران رویه معکوس بوده است. در ارتباط با استقلال حوزه، این یک پیشرفت محسوب میشود و یا یک عقبگرد؟
به نظر من، این اتفاقا یک عقبگرد اساسیست و تبعات و آثار سختی نیز برای ما به همراه خواهد داشت. بسیاری از شکستهایی که در کشور ما وجود دارد، مردم اینها را به حساب دین میگذارند. بسیاری از مسائل و ناکامیها را به پای روحانیت میگذارند. بهطور مثال بحثهای مربوط به FATF را متخصصین امر باید نظر بدهند، اما عدهای از افراد حوزوی بدون شناخت از مطلب، آن را مورد جنجال قرار میدهند. ما که نمیتوانیم برویم و از دل قرآن و روایات، در رد و یا تایید یک امر اینچنینی، چیزی استخراج کنیم. احتیاط واجب این است که در این مسائل، روحانیت، نه تنها به شکل عملی، بلکه به شکل نظری هم ورود نکند، زیرا این اتفاقات باعث مخدوش سازی استقلال فکری و عملی حوزه و در نهایت، انحراف در کارویژه اصلی حوزه خواهد بود.
- 15
- 3