روزنامه اعتماد با مصطفی معین وزیر اسبق علوم مصاحبه ای درباره موضوعات سیاسی و جنبش دانشجویی انجام داده است.
بخشهایی از مصاحبه را می خوانید:
اگر امروز و با مختصات اکنون دانشجو بودید، فعالیت سیاسی یا دانشجویی و صنفی داشتید؟
زمانی که من دانشجو بودم با امروز تفاوتهای زیادی داشت. من ورودی سال ۴۸ به دانشگاه شیراز هستم، آن زمان هم شرایط برای فعالیت سیاسی دانشجویی چندان راحت و هموار نبود اما من معتقدم هرچه شرایط سختتر میشود به همان اندازه و بلکه بیشتر از آن باید انگیزه قویتری داشتهباشیم تا بر چالشها و موانع فائق آییم. البته این نگاه من است و نمیتوان انتظار داشت که همه همین نگاه را داشتهباشند. به هر حال اگر دانشجو جدیت داشته باشد و با انگیزه قوی شروع کند، با برنامه و انرژی جمعی، میتواند به هدفش دست یابد.
به نظر شما امروز شرایط فعالیت دانشجویی سختتر است یا دورانی که محافل دانشجویی برای انقلاب مبارزه میکردند؟
ما اعضای یک انجمن اسلامی دانشجویی بودیم که بر علیه یک رژیم استبدادی فعالیت میکرد، آرمانهای بزرگی چون آزادی و استقلال کشور را داشتیم و میخواستیم همهچیز اخلاقی، عقلانی و با رای و نظر مردم باشد. امروز اما شاهدیم که به آن آرمانها نرسیدهایم. امروز انتقاد و اعتراض میکنیم اما نمیتوانیم ضدیت داشته و جوری برخورد کنیم که جنبه براندازی داشته باشد. به هر حال انقلابی بر حق علیه ظلم و فساد رخ داد اما میبینیم که به آرمانهای خود نرسیده است. از این جهت شاید امروز فعالیت دانشجویی سختتر باشد. جوان و دانشجوی امروز باید جهتگیری اصلاحطلبانه داشته باشد و از سویی اصلاحطلبی و اصلاحات هم با موانعی روبه رو است که کار را شاقتر میکند. حق انتخاب به جامعه داده نمیشود. دانشجو و دانشگاه از استقلال و امنیت و به خصوص آزادی آکادمیک که مد نظر بود، برخوردار نیست. از این جهت معتقدم امروز فعالیت دانشجویی سختتر از پیش از انقلاب است اما به این مفهوم نیست که کاری نمیتوان کرد یا ناامید شویم. تز من این بوده و هست که یک دانشجو میتواند در هر سه حوزه کار و تلاش علمی، اجتماعی و سیاسی فعال باشد. البته وظیفه اصلی او فعالیت علمی است ولی نمیتواند به مسائل جامعه و آینده کشورش بیتوجه و بیتفاوت باشد.
یعنی چون شما یا امثال فعالان دانشجویی آن زمان بخشی از متولیان انقلاب بودند الان نمیتوانید رویکرد براندازانه داشتهباشید؟
حتما همینطور است. به هر حال مسوولیتپذیری نسبت به گذشته و حال و آینده کشور است که با هم پیوند دارد. به هر حال آن زمان جنبش دانشجویی نقش پیشرو داشت. انقلاب کاملا مردمی بود و آرمانها و شعارها را باور داشتند. انقلابی مسالمتآمیز بود. خاطرم هست یکی از نویسندگان فرانسوی آن زمان مقالهای در این زمینه نوشتهبود با عنوان «انقلاب به نام خدا». منظور این است که انقلاب چنین ماهیتی داشت و قابل دفاع بوده، به شرطی که رویکردمان همچنان به سمت آرمانهای اولیه مردم باشد.
فکر نمیکنید آرمانخواهی که در آن زمان در میان دانشجویان وجود داشت، امروز از بین رفته است؟
به هر حال جوانی همراه با آرمانخواهی است. جوان انرژیک و رو به آینده است، به وضع موجود رضایت نمیدهد. حال وقتی در محیط دانشگاه قرار میگیرد و دانشجویان به صورت سازمانیافته با هم ارتباط برقرار میکنند انرژی جوانی در خدمت آرمانخواهی قرار میگیرد. امروز آگاهی دانشجو بالا رفته، دنیا را میشناسد و به همین دلیل وضع موجود را بر نمیتابد و محافظهکاری نخواهد کرد.
به نظر شما جنبش دانشجویی هنوز زنده است؟
سکوت امروز دانشگاه و دانشجو به معنای بیتفاوتی یا بیمسوولیتی نیست.سکوتی اعتراضآمیز است. نا امید به آن مفهوم که به کلی بریده باشند یا احساس مسوولیت نکنند، نیستند.
بله، تحرک و پتانسیل دانشجویی به صورت بالقوه وجود دارد، اما بالفعل نیست. به این دلیل که مشکلات، محدودیتها و احساس ناامنی زیاد است. دانشگاه و دانشجو با محیط پیرامون خود در ارتباط است، هم تاثیر میگذارد و هم تاثیر میپذیرد. خواه ناخواه وضعیت جامعه از جمله مشکلات معیشتی و اقتصادی و آسیبهای اجتماعی تاثیر منفی خود را بر روی دانشجو و دانشگاه میگذارد.
به نظر شما جنبش دانشجویی بیخاصیت نشده است؟
جنبش دانشجویی دچار رکود و دانشجویان دچار سرخوردگی شدهاند ولی پتانسیل بالقوه بالایی در آن وجود دارد. کدام وزارتخانه نزدیک به ۵ میلیون دانشجوی پرانرژی و جوان را در اختیار دارد؟ باید قدر این نیروی عظیم را دانست که نمیدانیم! دانشجویان سرخوردهاند اما بیمسوولیت نیستند.
فکر میکنید این سرخوردگی ناشی از سیاستگذاریهای کلان است، ناشی از رفتار باندهای قدرت با دانشجوها است یا نگاههای امنیتی به دانشجویان و دانشگاه؟
همه این گزینهها تاثیرگذار بوده است. به نظر من عملکرد دولتها از این نظر که قوه مجریه است و مسوولیت مستقیم دارد، بیشترین تاثیر را داشته و دارد. اگر رییسجمهوری در دوران انتخابات وعدههایی دادهباشد که نتوانسته یا نخواسته به آنها عمل کند، مشخص است که سرخوردگی ایجاد میشود. اگر جامعه احساس کند که با او نقض عهد شده و امر غیراخلاقی صورت گرفته، تاثیر مخرب زیادی به دنبال دارد.
برخی معتقدند که اصلاحطلبان در هر بزنگاه انتخاباتی به سراغ دانشجویان میروند چون یک بار از همین راه نتیجه گرفتهاند و در واقع تهاتری اتفاق نمیافتد.
این موضوع تنها به اصلاحطلبان محدود نمیشود. همه گروههای سیاسی دوست دارند و نیاز دارند در بزنگاهها بهره ببرند. با نگاه خوشبینانه میگویم برای این نیست که خودشان به قدرت برسند برای این است که کشور باید از موانع توسعه و مخاطرات پیش رو عبور کند که یکی از گذرگاههای خیلی مهم آن انتخابات است. طبیعی است که هر جناحی نیاز دارد از این فرصت بهرهگیری کند. البته جنبش دانشجویی هم این استعداد را دارد و بیتفاوت نیست منتها اینکه در زمان انتخابات به سراغ دانشجوها میروند به دلیل این است که ما حزب واقعی نداریم. در واقع نهتنها پس از انتخابات ارتباط جریانهای سیاسی با دانشجویان رو به افول میرود، بلکه فعالیت خود جریانهای سیاسی هم بعد از انتخابات متوقف یا کمرنگ میشود. البته که این روند مطلوبی نیست.
فرض کنیم دوباره سید محمد خاتمی تایید صلاحیت میشد و الان به جای روحانی، خاتمی در پاستور بود. معتقدید شرایط تغییر میکرد؟
بله؛ حتما شرایط متفاوت بود. کما اینکه در سال ۷۶ شرایط تغییر کرد.
فکر میکنید که نگاه به قدرت در اصلاحطلبان آنها را محافظهکار کرده است؟
بله؛ اصلاحطلبان تا حدودی محافظهکار شدهاند و معتقدم باید نوع نگاه تغییر کند. ضمن اینکه باید از نسل جوان در تشکیلات و شوراهای خود استفاده کنند. بیش از اینکه نسل جوان به این مشارکت نیاز داشتهباشد جریانهای سیاسی و سیاستمداران بازنشسته نیاز به این تغییر و تجدیدنظر رفتاری دارند.
شما موافق محدود کردن مرزهای اصلاحطلبی هستید یا ممکن است که یکباره با علی لاریجانی به عنوان گزینه اصلاحطلبان در انتخابات بعدی مواجه شویم؟
من موافق باز گذاشتن مرزها بدون حفظ هویت و معیارهای اصلاحات نیستم که هر کسی بتواند در آن جای گیرد. حتی اگر هدف در قدرت ماندن نباشد بلکه دور کردن کشور از خطر و منافع ملی هم باشد باز موافق این روش نیستم چون پاسخ نخواهد داد. به هر حال هر چند راهبردها هنوز تدوین نشده اما نباید جوری برخورد شود که هویت اصلاحطلبی و مرزبندیهای آن زیر سوال برود.
به عنوان کسی که در جریان اصلاحطلبی تعریف میشوید و سالها ذیل این جریان کنشگری داشتید، وقتی شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» را شنیدید، تحلیلتان چه بود؟ فکر نمیکنید مردم از جریانهای سیاسی عبور کردهاند یا دست کم بدون همان پالایشی که به آن اشاره کردید احتمال عبور از این جریان بسیار بیشتر از قبل است؟
اول اینکه به نظرم این شعار یک توفیق اجباری برای اصلاحطلبان به وجود آورد. این شعار میتواند موجب نقد درونی شود. اساسا اصلاحات از خود شروع میشود نه از دیگران. در واقع این شعار هشداری بود که با انتقاد از خود به ضعفها پی برده شود. دوم اینکه باید حق را به جامعه بدهیم. به هر حال مشکلات زیاد است و اطلاعرسانی دولتی که مورد حمایت اصلاحطلبان بوده کم. دولت با مردم گفتوگو نمیکند، عملکرد شفافی ندارد و توضیح نمیدهد. طبیعی است که وقتی مردم نسبت به دولت بدبین بشوند نسبت به حامیان آن هم بدبین میشوند.
در عین حال زمانی که این شعار سر داده شد و تنشهای سیاسی - اجتماعی در کشور وجود داشت، فضای مجازی و رسانههایی چون «بیبیسی» بسیار فعال بودند و لحظه به لحظه همهچیز را منعکس میکردند و در مواردی مقداری بزرگنمایی و تحریک هم صورت میگرفت که البته زمینههای روانی برای این تحریک هم وجود داشت. برنامه این بود که همه کاسه کوزهها بر سر اصلاحطلبان شکسته شود، چرا که پشتوانه مردمی جریان اصلاحات و برگزاری دورهای و پررونق انتخابات را تداوم بخش سیستم کنونی و مشروعیت بخشی به آن میدانند.
- 12
- 3