با نگاهی به تاریخ سیاسی کشور بعد از انقلاب متوجه میشویم که صحنه سیاسی کشور همیشه محل مواجه دو جریان سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا بوده است. دو جریانی که معمولا در زمان انتخابات بیشترین حضور را داشتهاند. هر گاه که مردم نگاه از مسائل روزمرهشان برمیگیرند و به مسئولان اصلاحطلب و اصولگرا مینگرند، آنها را در حال جنجال میبینند.
در واقع ایجاد دوگانگی و حذف رقیب در طی این سالها خطمشی و روالی بوده است که آنها در پیش گرفتهاند. تنها چیزی که در اینجا نادیده گرفته میشود بدنه اجتماعی است که آنها را حمایت کرده است و همیشه چشمشان به تصمیمات این دو بوده است. در واقع مقصر اصلی این وضعیت هر دو جریان سیاسی هستند که سعی کردند توان و زمان خود را به جای تعامل و همکاری برای حل مشکلات کشور، صرف مشکلآفرینی برای یکدیگر و قدرتطلبی برای خودشان کنند که نتیجهاش شد ایجاد مشکلات جدید برای مردم.
تعداد زیادی از فعالان و کارشناسان سیاسی بر این باورند، اعتماد فعلی مردم به جریانهای سیاسی در انتخابات مجلس ۹۸ و ریاست جمهوری ۱۴۰۰ ادامه پیدا نخواهد کرد. آنها اتفاقاتی که در ماه دی سال گذشته رخ داد را مبنای نظر خود میدانند. اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا. این شعاری بود که در اعتراضات دی ماه ۹۶ از سوی برخی از مردم معترض به وضع کشور داده شد. درواقع تودههای فرودست جامعه ایران، مسائل معیشتی خود را تا سپهر سیاست فرا بردند. آنها نسبت به عملکرد این دو جریان سیاسی در این سالها معترض بودند.
اما پرسش این است که غیر از این جریانات سیاسی و انتخاب بین آنها گزینه دیگری هم مگر هست؟ تاریخ سیاسی و حزبی پس از انقلاب نشان میدهد، مردم به جریان و گروهی اقبال خواهند کرد که متناسب با نیازهای آنان برنامه و شعار ارائه کنند؛ اما بعید به نظر میرسد این بار شعار بتواند مردم را به این دو جریان سیاسی پایبند کند. آنها دیگر از سیاستمداران و مسئولانشان، اقدام، اصلاح و برنامهریزی میخواهند چیزی که نه در اصولگرایان یافتهاند و نه در اصلاحطلبان.
وجود مشکلات به دلیل عدم احزاب واقعی در کشور
سید رضا اکرمی، عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز و نماینده سابق مجلس در اینباره به «ابتکار» گفت: «عدم تشکل جدی، مرامنامه و اساسنامه دلیل اصلی این نابسامانی در فضای سیاسی کشور است. اگر جریانات سیاسی حداقل هفتهای یک بار جلسه بگذارند و در مورد حل شکلات و معضلات جامعه صحبت کرده و راهکار ارائه دهند دیگر چنین فضای بیرمق و بیاعتمادی در بین توده را مشاهده نخواهیم کرد. باید احزاب به معنای واقعی وجود داشته باشند تا مسائل اجتماعی سامان بگیرد.
وی افزود: ما میبینیم همه روسای جمهوری ما از انتخابات ۱۳۷۶ تا به امروز در مدت کوتاهی انتخاب شدند. در واقع همه آنها ظرف دوسه ماه معرفی و انتخاب شدند. اصطلاح اصولگرا و یا اصلاحطلب تعریفهایی است که خود ما ساختهایم و به مردم معرفی میکنیم. در واقع مردم به اینها توجهی ندارند. توده مردم به افراد نگاه میکنند نه جریان و گرایش خاصی.
اکرمی با بیان اینکه مشکل جریانات سیاسی نیستند، گفت: ما مشاهده میکنیم بعد از صحبت رئیسجمهوری آمریکا برای خروج از برجام، همه اقلام اساسی حتی آنهایی که در داخل تولید میشود خیلی زود افزایش قیمت پیدا میکنند و هر چه دولت و مسئولان اعلام میکنند که ما در تامین کالاهای اساسی و ارز مشکلی نداریم مردم توجهی نمیکنند. درواقع به دلیل نبود اعتماد در جامعه ما میبینیم که قیمت ارز حتی از مرز ۱۸ هزار تومان گذشت. اینها نشانه جو روانی است که در جامعه بوجود آمده است. باید ریشه ایجاد چنین عواملی پیدا شود. مشکل کار دقیقا اینجاست نه جریانهای سیاسی. باید ببینیم که چه بلایی سر توده و این بدنه اجتماعی آمده است که تحت تاثیر این جو روانی قرار میگیرند و نسبت به دولت و مسئولان بیاعتماد شدهاند. وقتی قیمت ارز پایین میآید اما کالا همچنان رو به افزایش است نشاندهنده این است که جامعه یک جامعه پریشان و التهابی شده است این بلایی است که سر بدنه اجتماعی آمده است.»
نظریه پنجره شکسته
نظریه «پنجره شکسته» دستاورد فکری مشترک یک جرمشناس و یک جامعهشناس آمریکایی است، محسن رنانی در رابطه با این نظریه در جامعه کنونی ما میگوید: برخی تغییرات یا پدیدههای ظاهرا کوچک، محتوای پیامشان خیلی بزرگ است. برای مثال زمانی که شما وارد محلهای میشوید از شیوههایی که ساکنان آن محله زبالههایشان را در کوچه نهادهاند در مورد فرهنگ و سطح طبقاتی اهالی آن کوچه داوری میکنید.
گاهی شنیدن یک دروغ کوچک از فردی برجسته، کل داوری و نگاه ما در مورد او را تغییر میدهد. یا وجود یک پنجره شکسته، در خانه یا کوچه یا کارخانه شما، پیامی است به بیننده، که اینجا اوضاع خیلی هم نظم و نَسَق ندارد. در جامعه نیز چنین است. وجود صدها وعده و صحبت عمل نشده از سوی هر کدام از این جریانات و دولتهای منتسب به آنها نمونه صدها پنجره شکستهای است که در جامعه ما وجود دارد و ظاهرا به آنها اهمیتی داده نمیشود اما در عمل پیامهای بزرگی برای جامعه و حتی ناظران بیرونی دارند.
با یک نگاه کلی به جامعه متوجه میشویم در تمام حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشورمان با انبوهی از پنجرههای شکسته روبهرو است. در چنین شرایطی، وقتی تعداد پنجرههای شکسته انبوه میشود، حالا از هر جنسی به منزله کارخانه تولید «نا اطمینانی» در جامعه عمل میکنند. در واقع نااطمینانی، امکان تصمیمگیری عقلانی و برنامهریزی را از مسئولان جامعه میگیرد. با توجه به اینکه عبور بدنه اجتماعی از دو جریان و جناح سیاسی اصلی در کشور نشانه خوبی نیست و همچنین جریان سومی وجود ندارد که جامعه به سمت آن حرکت کند نگرانیها از سرگردان و مبهم بودن آینده این بدنه اجتماعی دوچندان میشود. چه بر سر آینده توده خواهد آمد؟ این تغییر ذائقه بدنه اجتماعی به کدام سو حرکت خواهد کرد؟ آیا آلترناتیوی در درون نظام وجود دارد؟ این دو جریان سیاسی باید بتوانند با اقدام و تغییراتی اساسی در بدنه و چارچوب، مردم را نسبت به خود باورپذیر کنند.
الهام برخوردار
- 18
- 5