اختلاف نظرها در هر جامعهاي وجود داشته و گاهي اين موضوع باعث پيشرفت شدهاست اما زماني كه يكي از طرفين اين تضاد ديدگاه، به دنبال تماميتخواهي و تكفير ديگري بوده، غير از همپاشيدگي و مباحثي تفرقهبرانگيز هيچ دستاورد ديگري نداشته است. اين روزها در ايران نيز ما شاهد آن هستيم كه بخشي از جريانهايي كه قدرتهايي در دست دارند، حاضر نيستند به گفتههاي مردم توجهي داشته باشند و حتي در برخي از اوقات كه خواستههايي مطرح ميشود آنها را زير سوال ميبرند. نكاتي كه بيشك ميتواند در آيندهاي نه چندان دور سبب بروز بحرانهايي شود كه عوارض فراواني داشتهباشد.
از آنجايي كه در انظارعمومي اين حكومت، ديني محسوب ميشود اشتباهات مسئولاني كه گاهي در كسوت روحانيت نيز فعاليت ميكنند، ميتواند آسيبهاي جبران ناپذيري به اصل دين نيز وارد كند. در همين راستا و براي بررسي مشكلات و مصائبي كه اين روزها در كشور با آن روبهرو هستيم به سراغ يكي از روحانيوني رفتيم كه در گذشته مديريتهاي كلان حوزوي نيز داشته است.
حجتالاسلام و المسلمين بهمنشريفزاده كه اين روزها از قدرت سياسي به دور است، در اين گفتوگو نكاتي را مطرح كرد كه تامل در آنها ميتواند دليل برخي مسائلي كه امروز جامعه ايراني با آن روبهرو است را ريشهيابي كند.او معتقد است كه براي رهايي از بحران حاضر، گام اول اين است كه مردم در جايگاه خودشان قرار بگيرند و اينكه چگونه صداي آن ها شنيده شود.تا ديرنشده بايدصداي مردم راشنيد.
يك روز براي نظام قبلي دير شده بود، آن ها صداي انقلاب مردم را دير شنيدند. زماني كه صداي مردم شنيده شود، طرح و برنامه ها در راستاي صداي شنيده شده زياد خواهد بود.در ادامه مشروح گفتوگوي بهمنشريف زاده با«قانون» را ميخوانيد.
شما به عنوان يك روحاني و شهروندي كه در اين كشور زندگي ميكنيد، وضعيت كنوني جامعه را چگونه توصيف ميكنيد؟
نكتهاي كه به آن اشاره كرديد بايد درابعادگوناگوني مثل فرهنگي، اقتصادي ،سياسي واجتماعي بررسي شود. درنتيجه تمام اين ابعادرا نميتوان در اين فرصت كوتاه مورد بررسي دقيق قرارداد. به همين دليل فكركنم بايد بحث را ازتصويريك معيار،براي سنجش نكات مثبت آغازكرد و بعد بااين معيارها به سنجش تقريبي مسائل اقتصادي ،سياسي، فرهنگي واجتماعي رسيد. همچنين معتقدم معيار اصلي براي همه زندگي، حيات انسان است.فارغ ازداوري درباره آنچه در جهان غرب است ميخواهم بگويم بيش از ۵۰۰سال پيش، جهان غرب كوشيد معيارحيات وزندگي انسان را دوباره بسازد درنتيجه اومانيسم ياهمان انسان محوري شكل گرفت. اين تفكر فقط يك تفكر فلسفه انتظاري نبود، بلكه باعث تغيير همه جانبه تمدن يا همان مدرنيسم شدكه اين تجربه بزرگ، تمام جهان را متاثركرد.
بنابراين زماني كه بخواهيم نسبت به ساحات زندگي ومسائل گوناگون انسان داوري كنيم ابتدابايدانسان را معيار ومحور قرار دهيم وباهمان معيارهاومحورها به سنجش بپردازيم. زماني كه انسان معيار قرار ميگيرد، بايدديد به اوچگونه نگاه ميشود. اومانيسم محورِ ساختنِ انسان بود؛ آنها معتقدند انسان معيارهمه ارزشهاست يعني انسان درتمام فضاهابايد معياراصلي قرار بگيرد و بعدبراي انسان حق وحقوق قائل وانتخاب وآزادي وجود داشته باشد.
اومانيسم مي گويد زماني كه به انسان بها داده ميشود، ارزشمند است زيرا آنچه انسان انتخاب ميكند، روا ومجازاست. درحوزه حقوق وقوانين بشر، معتقداست هرآنچه را كه انسان انتخاب ميكند به عنوان قانون بايدپذيرفته شود وهرآنچه راكه انسان براي جامعه نميپذيرد وانتخاب نميكنند، مشروعيت قانوني ندارد. درحوزه اقتصاد، انسان خواهان سود است پس هرآنچه كه دراقتصاد معيارداوري قرارميگيرد بايد درمعادلات سود وجود داشته باشد چون خواسته انسان است واگر سودي براي انسان نداشته باشد منفي است وبايد كنارگذاشته شود. اومانيسم زماني بهوجود آمدكه انسان محور همه امورات قرارگرفت. بنده هم معتقدم بايد انسان محورهمه امورات قرار بگيرد.
شايد دينداران وجوامع ديني محوريت انسان را به معني نفي خدا تصوركنند. درحالي كه اينگونه نيست زيرا زماني كه اومانيسم شكل گرفت، منجربه پيدايش سكولاريسم يعني كناررفتن دين از عرصه حاكميت شد. درآن زمان دردنياي غرب دينِ تحكم، اجبار والزام به قوانين كليساحاكم بود.انتخاب وآزادي بشر هيچ معنايي نداشت درنتيجه آزادي وانتخاب هم معنا نداشت. سكولاريسم در نفي تحكم والزام شكل گرفت. سكولارها معقتدند دين بايدازعرصه حاكميت خارج شود.
اگرجامعه ماكه به عنوان يك جامعه ديني تعريف شده، دين را تحكم قوانين آسماني قرارداده وقدرت آزادي وانتخاب را از بشريت بگيريم، ديگر آن دين نيست. بسياري از اديان تحكم خداوند را قبول ندارند بلكه قوانين خداوندراپيشنهادي ازطرف خدا براي زندگي بهتر بشر مي دانند.مثل پيشنهادمصلحان،انديشمندان وفليسوفان كه دراين پيشنهاد،تحكم ، الزام واجباروجود ندارد. خداوند انسان را اجبارنميكند. درقرآن آمده «لااكراه في الدين».
خداوندميخواهد بشررا به فكر وانتخاب واداركند؛ همچنين آمده «وبشرالعباد الذين يستمعون القول ويتبعون احسن...» بشارت ميدهد به بندگان، به آنهايي كه ميشنوند وبهترين را انتخاب ميكنند. يعني آنهايي كه گوشهايشان رابراي شنيدن بازميكنند و بعد بهترين را انتخاب ميكنند. خداوندبه انسان پيشنهادي داده است و عدهاي معتقدندكه اين بهترين پيشنهادبراي بشريت است، پس بايدپيشنهادخدا را به بشر عرضه وبه انسانها مهلت داد تا ديگرپيشنهادها را بشنود ودرآخرانتخاب كند.
به نظرم اگر اين مهلت به انسان داده شود، ديگر انحرافات اجتماعي شكل نخواهد گرفت. درواقع آنچه درغرب موجب كنار رفتن دين از قدرت وحاكميت شده، زورگويي،تحكم، اكراه واجباربود.اين مقدمه راگفتم تابگوييم ما نيز بايد انسان را محور وحق آزادي وانتخاب رابراي انسان درنظربگيريم تا براساس اين حق جامعه شكل بگيرد. بايد پرسيد دراين ۴۰سال چقدر مردم را دروضع قوانين، انتخاب كارگزاران نظام ،تصميم گيرها وتصميم سازها معيار قرارداديم. درصورتي كه ميتوانستيم تك تك اين موارد را بسنجيم و بعد انتخاب كنيم.
وضعيت اين دولت را در مقايسه با دولت احمدينژاد چگونه ارزيابي ميكنيد؟
اگر بخواهيم وضعيت كنوني كشور را با دوره پيشين و اين دو را با ايده آل بسنجيم، دوقياس مختلف است. پرسش اول اين است آيا ميخواهيم وضعيت كنوني ايران را با دوره رياست جمهوريهاي گذشته بسنجيم يا با ايدهآلها؟ اگر بخواهم به هردو پرسش جواب بدهم ابتدا درمورد ايدهآل صحبت ميكنم زيرامعيارمطلق را انسان قرار داديم. اگربه معناي واقعي انسان را معيار بدهيم پس بايد به انتخاب او به صورت مطلق بها داده شود. به مردم ايران درتمام دورهها ودرعرصههاي مختلف سياسي، فرهنگي، اجتماعي واقتصادي چقدربها داده شده است؟ و پاسخ سوال اين است كه بهنظرم بسيارپايين بوده است زيرا مردم ايران هيچ زمان نميتوانستندحتي دربندهاي قانون اساسي، پيشنهادي براي تغيير داشته باشند.
درقانون اساسي هم چنين موضوع پيشبيني نشده است. اينكه مردم ايران بتوانند براساس ايدهآلها در حوزه حقوقي تغييراتي در بندهاي قانون اساسي يا حتي قانون هاي عادي و اسناد ملي ، سندهاي سبكِ زندگي، سندهاي پيشرفت اسلامي و ايراني داشته باشند و هركسي با هرسطحي هرپيشنهادي دارد، بدهد، دراينجا دو موضوع مطرح است: يك اينكه آيا مردم ميتوانند پيشنهاد بدهند كه نظام سياسي كشورچگونه اداره شوديا درباره اقتصادبه مجلس، قوه مجريه يا مستقيم به رهبري پيشنهادات خودشان را ارائه دهند؟همچنين آياپيشنهادهاي مردم ميتواند بهاي قانوني داشته باشد؟ به هيچ وجه چنين امكاني وجودندارد.
موضوع دوم اين است كه آيا پيشنهاد ميتواند ازسوي هر واحد و مركزي باشديا اينكه آيا راي مردم را براي آن پيشنهاد خواهان هستند؟ هرگز! آيا راهكاري براي عوض كردن يا نسخ قانون توسط مردم وجوددارد؟ سوال ديگر اين است كه اگر مردم به برخي امور معترض بودند ومطالبات جدي داشتند چه راهكارقانوني براي آنها پيشبيني شده است؟ آيابايد منتظر شورش شد؟! بهنظر من درواقع با اين نوع رفتارها ما داريم جامعه را به سمت شورش سوق مي دهيم وديگرهيچ انتخابي براي آنها نگذاشتيم.
از طرفي بايد بگويم انتخاب مردم در حوزه حقوق بسيارمحدوداست، برهمين اساس دراين حوزه، خطري جامعه راتهديد ميكند. همچنين درحوزه اجرايي يعني درساختار دولت، مردم چه قدرتي براي انتخاب دارند؟! هر چهارسال دريك ثانيه وزمان بسياركوتاه كاغذراي را به صندوق مياندازندوديگر تا چهار سال آينده نميتوانند كاري كنند.آيا در قانون براي عزل و نصب هرمقامي كه مردم آن را انتخاب كردند،مثل مجلس خبرگان،مجلس شوراي اسلامي، شوراي شهر،رياستجمهورحقي درنظرگرفته شده است؟!
اگر اين حق وجود دارد،تاچه اندازه است؟ درواقع حق مردم ايران درمحوري قرارگرفتن وبها دادن به آنها در يك لحظه از يك دوره چهار ساله است.سوال بعدي اين است كه مردم درباره كسي كه ميخواهند آنها را انتخاب كنند، چقدر حق دارند؟! آيا هركه را بخواهند ميتوانند انتخاب كنند؟ دركشورما افراد براي كانديدا شدن بايد از هزار كانال عبوركنند.بسياري از افراد حذف ميشوند و افرادبسيارمحدودي واردعرصه انتخابات ميشوندكه مردم بايدازبين اين افرادمحدودانتخاب كنند.بعد هيچ راهي براي تغيير نيز گذاشته نشده است.
فرض كنيم انتخابات در ايران ايدهآل بوده ومردم مي توانستند هرانتخابي داشته باشند و بعدازانتخابات مردم خواستند آن فرد را تغيير بدهند، آياراهي وجود دارد؟درواقع مردم ايران محكوم هستند تا چهار سال هرفردي را كه انتخاب كرده اند، تحمل كنند و اگر بخواهند تغييري ايجادكنند راهي جز شورش وجود ندارد. بنده موافق شورش نيستم واين كار رابسيارقبيح ميدانم و معتقدم جز بههم ريختن انتظام ونظم جامعه، دستاورد ديگري ندارد و اين مردم هستندكه زيان مي ببينند. وقتي بيتدبيريها در حوزه اقتصاد زياد شود وضعيت كشور اينگونه مي شود. ايران تا ايدهآل فاصله بسيارزيادي دارد، زيرا انسان ها نميتوانند انتخاب كنند.
البته اينگونه كه شما اشاره ميكنيد ، نيست و راهكارهايي براي تغيير وجوددارد اما اجرا نميشود. براي مثال اهرم استيضاح رييس جمهور توسط نمايندگان مجلس وجود دارد ولي مساله اين است كه آن ها نمي خواهند و اجازه اين كار را نيز ندارند.
اينكه مي فرماييد راهكاروجود دارد، بله وجود دارد اما بسياراندك است.سوالم اين است اگر مردم نمايندگان رانخواستند، درآن زمان بايد چه كنند؟ اگرنمايندگان نخواستند رييس جمهور مردم را استيضاح كنند اما مردم خواهان استيضاح رييسجمهور بودند، چه بايدكرد؟برخي از كشورها مثل كشورهاي اسكانديناوي براي اين موضوعات ومشكلات راهكارانديشدهاند. درآن كشور زماني كه مردم درخواست داشته باشند، آن را مي نويسند مسئولان آن درخواست بررسي ميكنند در صورت تاييد، آن قانون راعوض ميكننديا حتي اگر بخواهند شخصي را عوض كنند، بررسي ميشود ودرصورت تغيير، راي گيري دوباره انجام ميگيرد.
متاسفانه درقوانين كشورچنين مسائلي ديده نشده است.توصيه مي كنم بند و اصل آخرقانون اساسي مطالعه كنيد.در كشور ما پيشنهاد تغيير فقط دراختياررهبري است. حتي پيشنهادتغييردرقانون اساسي نيزجزو اختيارات رهبراست. فقط رهبري ميتوانند عزل ونصب اعضارا پيشنهادبدهند. مردم درنهايت فقط راي مي دهند. بحثم اين است چرامردم نمي توانندازنظر قانوني، پيشنهادي براي تغييرداشته باشند؟ اين نشان ميدهدحوزه انتخاب مردم بسيارمحدود است. درصورتي كه طبق مكتب وعقل ما، انسان جانشين خداوند درروي زمين است.
زماني كه انسان جانشين خداوند قرار مي گيرد يعني حاكميت مطلق و بعدازآن آزادي مطلق به انسان داده شده است. نمي خواهم وارد بحث جانشيني انسان شوم بيشك برخي ازدينداران اين جانشيني را تفسيرديگري ميكنند و مي گويند جانشين خدا فقط اوليا و انبيا هستند، انسان نمي تواندجانشين خدا درروي زمين باشد. امابنده معتقدم جانشين خداوند درروي زمين، انسانهاهستند. زيراخداوند دربسياري آياتي از قرآن كريم ميفرمايد: «ما شما را جانشينان خود درروي زمين قرار دادهايم».
حق انتخاب مطلق، يك امرفطري درانسان است وبه سرشت اوبرميگردد. هيچ كسي نميتواند باسرشت مقابل ومبارزه كندزيرا فطرت مبدأ حقوق طبيعي انسان است واين حق اساسيترين حقوق انسان به شمارمي آيد. درنتيجه هيچ كس نميتواند اين حق ازانسان سلب يا آن را محدودكند. دربعضي از بندهاي قانون اساسي به اين موضوع تاكيدشده اما به آن معنانيست كه قانون اساسي بي عيب ونقص است. خداوندحق حاكميت برسرنوشت انسان را به خودش داده است.بايد به اين موضوع اشاره كنم اگربخواهيم وضعيت را درست بسنجيم بايد معيار داشته باشيم و بدون معيار، هرسنجشي قابل جروبحث ونزاع است. ممكن است معيارهادرانسانها متفاوت باشد، درنتيجه ابتدا بايد به يك معيار واحد ومشخص رسيد.
تا حدودي در جوامع ديني معيار را دين قرار مي دهند و من به عنوان يك روحاني دفاع از ديانت ميكنم اما ميگويم قرائت اربابان ديانت از ديانت ممكن است قرائت متفاوتي باشد وآنچه ما ازقرائت دين ازاربابان اديان مختلف مسيحي ،اسلامي ويهيودي شنيديم تحكم بر بشر بوده است. البته بنده اين را نمي پذيرم زيرا معتقدم پيامبران براي واداركردن انسان به اجراي دستورات واحكام خدا نيامده اند بلكه آمدندتا رنجيرها را ازدست وپاي بشربازكنند تاانسانها با آزادي وحق انتخاب، فكركنندوبه رشدبرسند.
درحقيقت روح دين آزادي بشراست. درقرآن با صراحت آمده كه پيامبران آمدهاند تابارها را ازدوش بشر بردارند ورنجيرها رااز پاي آنها بازكنند. درجايي ديگر ميفرمايد، پيامبران آمدهاندتا دفينههاي عقول را از زيرخاكها بيرون بياورند يعني عقل بشر بيرون بياورند. دفينه به معناي دارايي باارزش است، عقل بسياربراي بشر باارزش است امازيرخاك تعصبات فرورفته است. دراين تعصبات به انسان گفته شد فكر نكن زيرا هرچه كه ما ميگوييم درست است، حرف نزند و فقط كاري كه ما ميگوييم را انجام بده! براي همين ميگويم پيامبران آمده اند تادفينه هاي عقول را بيرون بياورند و انسان را وادار به انديشيدن كنند. انسان ابتدا بايد بينديشد وبعد انتخاب كند. اين دو ملازم يكديگرهستند.
نميشود به انسان گفت بيانديش اما حق انتخاب نداري؛ درآن صورت انديشه ازبين خواهد رفت ويازماني كه انسان قادربه انتخاب نيست چرا بايدانديشه كند. به همين دليل انديشه وانتخاب هردو ملازم يكديگرهستند. پيامبران مبعوث شدند تا به بشريت انديشدن،انتخاب ورشد كردن راآموزش بدهند. ازنگاه بنده اين مطالبي كه گفته شدروح دين است.
اگركسي آمد دين وقوانين آن را به پاي انسان زنجيركرد وگفت بايد فقط اين قوانين را اجرا كنيد حق فكركردن ياحق ترك آن كاررا نداريد، درواقع انديشه وانتخاب را از بشرگرفته و روح ديانت را كشته است . قرائت بنده ازدين قانون رهايي بشراست و اين قواعد وآموزهها رابراي آزادي، معيارانتخاب بشرمي دانم. اگرمعيارسنجش را بشرقراردهيم بايد تمام سنجش ها درتمام حوزههاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي واجتماعي انسان باشد. اينكه ما چقدر به بشراعتمادداريم وبه او حق آزادوانتخاب ميدهيم، درصد بسيار پاييني دارد.
اينگونه يعني كشور در اين سالها رشد خاصي در حوزه مردممداري نكردهاست؟
منكر رشدكشورنيستيم اما ايران با يك جامعه ايدهآل بسيارفاصله دارد. اگربخواهيم رشد كنيم ابتدابايد نگاه متعصبانه رابرداريم. اينكه گفته ميشود انقلاب اسلامي يك انقلاب مردمي است حرف درستي است، زيرامردم براي رهايي وآزادي انقلاب كردند. موضوع بعداين است كه ما يك انقلاب ويك نظام جمهوري اسلامي داريم كه اين نظام مساوي انقلابمان نيست. درصورتي كه درساختارنظام آمده نظام بايد حافظ انقلاب باشد. سوال اينجاست چقدر اين ساختار توانسته انقلاب را حفظ كند؟ انقلاب ودگرگوني رامردم ايجاد كردندپس اين انقلاب براي مردم است.
درنظام قبلي چه مشكلي وجود داشت كه مردم آن را دگرگون كردند؟مردم به دليل نداشتن استقلال ،آزادي ،آزادي بيان وعزت انقلاب كردند. اگر نظامي كه سركارآمده همه اين مواردي كه گفته ام را ازانسان بگيرد چه اتفاقي خواهد افتاد؟ مي خواهم تاكيدكنم نظام جمهوري اسلامي ايران بايد حافظ انقلاب مردمي كه خواستارآزادي وانتخاب بودند، باشد وبايداين دو دركنارهم وجود داشته باشد. بيشك هيچ فردي به دنبال فساد،ذلت وبيچارگي خودش نخواهدرفت.دين پيشنهادي براي رشد انسان است.
بيشك اگر دين را به بشرپيشنهادكنيم بشريت آن راميپذيرد امااگردين را الزام كنيم نخواهد پذيرفت. دقت كنيددراين ۴۰ سال ميخواستند حجاب را برسر برخي زنان الزام كننداما آنهاپس زدند درصورتي كه بايد حجاب رابه آن ها عرضه مي كردند. همچنين چقدر از قوانين ديني را به جاي عرضه، به مردم الزام كردندكه بايددراين زمينه بررسي شود.به اين نكته اشاره كنم زماني كه بهترين مسائل و مولفهها را به انسان الزام كنيد، بيشك آن را پس خواهدزند زيرا انسان خواهان آزادي است وآزادي مثل اكسيژن براي انسان عمل ميكند.
آزادي وحق انتخاب براي بشريك قانون رواني مي باشد. بشرحتي نمي خواهداز خدا نيز زور و الزام بشنود. انسانها حتي خواهان آزادي درانتخاب خود خدا هستند. بنايراين بايدبسنجيم كه اين نظام چقدرحافظ انقلاب مردم بوده است وبعدازآن، دركدام دورههاي سه قوه،رياست جمهوري، قوه قضاييه ومجلس وحتي ديگرنهادها به انسان بها وحق انتخاب به او داده شده است كه همه اينها بايد به صورت جداگانه بررسي شود.
اين پر و بال دادن به آزاديهاي خاص سبب شكست قوانين موضوعه يا حركت به سمت آنارشيسم نميشود؟
شما شكست قانون موجود را مطرح كرديد نه شكست قانون، آنارشيسم به معناي برداشتن قانون است.بحث ما فرق مي كند ما درباره تغييرقانون به خواسته بشر صحبت كرديم. موضوع ما درباره ريشهكن كردن قانون نبود.ما ميگوييم فلان قانون انسان را درانتخاب محدودكرده و بايد تغييريا اصلاح شود. معتقدم برخي قوانين، سياستهاوبرنامههابايداصلاح شودكه اين اصلاح بامحور قرار گرفتن انسان وبعد حق انتخاب دادن به او بايد انجام گيرد.
درواقع بايد مثل يك خط كش عمل كرد هركجا كج رفتهايم راخطكش بگذاريم وآن را صاف كنيم. يكي از افتخارات جمهوري اسلامي اين است كه مردم پشتوانه نظام هستندكه بسيار درست است .در واقع جمهوري اسلامي بدون مردم هيچ است. تكنولوژي، نيروي نظامي، موشك، قدرت اقتصادي وقضايي همه اينها بدون پشتوانه مردم به حساب نمي آيند، پس بايداعتمادمردم جلب كردتا آنهاكنارنكشند. سوال اينجاست نظام جمهوري اسلامي ايران چقدر درجلب اعتماد مردم تلاش كرده است؟ دركجاها بدعمل كرده كه اعتمادعمومي سلب شده است؟ بنده معتقدم مردم را بايد درهمه جا لحاظ وبه عنوان محورو معيار قرار داد بعد به اصلاح امور دست زد.
به جاي عوض كردن برنامه ها براي راه حل بايد مردم را محورقرارداد تا زماني كه مردم محورنباشندهيچ برنامه اي كارسازنيستندوجز بياعتمادترمردم نسبت به پايه هاي نظام دستاورد ديگري ندارد. زماني كه مردم را در ۲۲ بهمن يا روز قدس به بيرون آمدن دعوت مي كنيم درواقع داريم ازآنها بهره برداري مي كنيم؛ اين توجه ومحور قرار دادن مردم نيست. بهرهبرداري از مردم به معناي مردمي شدن نيست بلكه اعتنا ومحورساختن آن ها ،مردمي شدن وبامردم بودن است.
سوال اينجاست كه چرا حاكمان به سمت اين عملكرد نميروند؟
به چنددليل ،يك اينكه برخي ديندار هستند اما برداشتشان ازدين قرائت نادرستي است. آن ها فكر مي كنند دين يعني تحكم والزام دستورات خداوند، اين افرادزماني كه به قدرت برسندتا جايي كه ممكن است دين خدا راحاكم مي كنند.همين عده قبل ازانقلاب قدرتي نداشتند حتي جزو طبقه دينداران هم نبودند؛ بنابراين فقط مردم را به دين دعوت مي كردند درآن زمان چون دين دعوت وعرضه بود، مردم ازآن استقبال كردند.اما زماني كه انقلاب شد ومردم خواهان همان گذاره هاي نوراني ازدين بودند، قدرت به دست دينداران افتاد و وقتي آن هاقدرت را به دست گرفتند، ديدند لازم نيست دين را عرضه كنند؛ بنابراين آن رابه مردم الزام كردندتا زودتردرجامعه تحكيم شود.
درآن زمان انديشه اينگونه بودكه بايد قوانين ديني زودتر درجامعه اجرا وتحكيم شود.درنتيجه دست ازشيوه قبلي كه عرضه ودعوت بودكشيدند ودين را الزام كردند. همين امر باعث گريز عدهاي از دين شد.دسته دوم، افرادي هستند كه به دين فكر نمي كنند وآن را به عنوان يك نما ورويه يا لباس به تن شده مي بينند. آنها روي قدرت وثروت تمركزدارندكه اين موضوع درهمه جهان فراگيراست زيراهميشه قدرتمندان به دنبال قدرت وثروت هستند.منتها دركشورما بالباس ديانت اين كارانجام مي شودكه اين كار دين را بسيار بد،زشت وسياه جلومي دهد.
اين افرادبالباس حق، جامعه راامنيتي كرده اند.طبيعي است معادلات قدرت نزد اربابان قدرت با تحكم والزام است وزماني كه جامعه امنيتي وپليسي شودبه قدرت اين افراد لطمه وارد نمي شودوتا زماني كه فضا امنيتي باشد، دستكم آزادي را براي مردم درنظرمي گيرندتا خودشان درامنيت باشند. براي مثال فضاي روزنامه هاامنيتي است، روزنامه نگار نمي توانند هر حقيقتي را بنويسند؛به همين دليل براي بقاي خود دچار خود سانسوري مي شوندكه تمام روزنامه هاي كشور الان مبتلا به خود سانسوري هستند. زماني كه رسانه ها نميتوانند هرآنچه راكه مي خواهند بنويسند، نقدها وضعف ها را بايدكجاگفت؟به چه اميدي بايد به سمت جلو برويم، فقط رنج ها انباشته ومردم معترض ترمي شوند.وقتي دچار خودسانسوري هستيم، وقتي مردم معترض نهادي هستند، اعلاميه به دست مي گيرند و ازطريق پلاكارد مطالبه خودشان را بيان مي كنند.
باكارگران هفت تپه يا معلمان چه برخوردي شد؟ آيا طبقه وجايگاه معلم زندان است؟زندان جايگاه جنايتكاران ودزدان است.دررژيم گذشته مردم فرياد مي زدند چرا معلمي راكه علم تعليم ميدهد وحقيقت را بازگومي كند، زنداني مي كنيد؟ به دليل وضعيت اقتصادي كشور، اگركارگران به صورت سروقت وماهانه حقوقشان را بگيرند، بازهم درزندگي روزمره دچار مشكل هستندونميتوانند اموراتشان را بگذرانند.زماني كه چندماه حقوق دريافت نكنند، اگربه دنبال بزهكاري نروند به گدايي مي افتندواگراعتراض كنند به زندان خواهندرفت. زماني كه برنامه دقيقي براي زندگي مردم وجودندارد،راهي جز اعتراض نيست.
وقتي مي گوييم معياررا مردم قراردهيم، اينگونه راه حرف زدن، راي دادن و انتخاب كردن را براي آن ها بازمي كنيم.به مردم ميگويندخودمان مشكلات را حل خواهيم كرد؛اين حرفها راه حل نيستند. اينكه مردم ساكت باشندتاهمه مسائل درست شود.عرض كردم فقط مردم پشتوانه نظام هستند؛زماني كه به آن ها گفته شودساكت باشيد، هيچ مشكلي حل نخواهدشدوفقط حمايت مردم ازبين خواهد رفت. اگر حمايت مردم ازنظام جمهوري اسلامي از بين برود،اين نظام به خاك سياه خواهدنشست. براي همين است كه مي گويم نبايد به دنبال راه حل ازسمت دولت يامجلس بود زيرابرنامه آن ها مسيرهاي اصلاحي نيست.اولين مسير دراصلاحات محورقراردادن انسان است.
درقرون وسطي ودنياي غرب اروپا بسيار تاريك بود، آن ها درفقر به سرمي برندحتي فقر نظافت وسلامت داشتند؛ درآن دوره مردم ازبيماري ميمردند. وقتي نهضت روشن انديشي شكل گرفت وبه انسان بها داده شد، اروپا پيشرفت كردكه الان اين پيشرفت ها قابل وصف نيست. درآنجاپروژه هاي تحقيقاتي وجود داردكه ما ازآن هاخبر نداريم ونميگذارند كسي باخبر شود. رشد علم ورفاه اقتصادي را دراروپاشاهد هستيد.آيا اين رشد دربرابر دين بوده است؟خير، آن ها تحكم را كنارگذاشتندوبه انسان بهادادندتاتوانستند رشدكنند.
باتوجه به دين اسلام مابيشتر مي توانيم به انسان بها دهيم زيرا انسان را خليفه ا... وجانشين خداوند در زمين مي دانيم. آن بهايي كه اسلام به انسان داده، هنوز درآثارجهان غرب ديده نشده است. اگر فقط درمعارف عرفاني مثل آثارجلال الدين رومي يا محيالدين ابن عربي دقت كنيد،مي بينيدچه اهميتي به انسان داده شده كه بايدآن ها را دوباره زنده كرد وبه انسان بها دادو اورا محورهمه امور قرارداد. غربي ها از جلالالدين رومي تعريف مي كننداما ما او را نفي مي كنيم. عده اي فكرمي كنندجلال الدين رومي ضد دين است حتي برخيها مي گفتندما خجالت مي كشيم خرقاني وبايزيد بسطامي داريم؛ اين حرف ها تاسف باراست. معارف عالي انساني درمعارف عالي عرفاني ديده شده كه متاسفانه هنوزدركشورعرفان تكفير مي شود.
شنيدم فردي ميگفت بايد مثنوي را با انبر گرفت و به دورانداخت؛ اين فرد مثنوي را نجس فرض مي كرد.اين برخوردباعرفان درست نيست.درعرفان به انسانها بيش ازدانشهاي ديگر اهميت داده شده است. مباني فقه به دنبال احكام است و انسان شناسي درآن نيست اما عرفان از منظرديگري به قرآن نگاه مي كند. بايدديد عرفان نسبت به انسان وجهان او چه ميگويد.
وقتي ما بهترين معارف نسبت به انسانها را دركتابهاي عرفانيمان داريم كه در حال خاك خوردن وپوسيده شدن هستند، چرا ازآن استفاده نميكنيم؟۵۰۰سال پيش دراروپا درصدي از اين معارف باعث شكوفايي انسان درتكنولوژي ،اقتصاد ورفاه شد.تازماني كه به انسان بها داده نشود ومحور قرار نگيرد، هيچ اتفاقي نخواهد افتاد .مردم اين موضوع را خوب فهميده اند و به همين دليل انقلاب كردند زيرا ميخواستند آزادي وحق انتخاب داشته باشند. به انقلاب مردم بها دهيد وحافظ اين انقلاب باشيد. دوباره اشاره ميكنم كه جمهوري اسلامي براي حفظ انقلاب مردم آمده اما سوال اينجاست تا چه حد دراين زمينه موفق عمل كرده است.
بعد از انتخابات به ويژه دردوره احمدي نژاد، عدهاي از راي دادن به او پشيمان شدند؛ البته دردولت روحاني نيز همين اتفاق افتاده است، ازآن زمان تاكنون افرادي كه بيشتر قائل به حكومت اسلامي هستند نه جمهوري اسلامي، اعلام ميكننداين وضعيت حق مردم است زيرا آنها افراد را انتخاب كرده اند پس بايد تنبيه شوند، نظر شما در اينباره چيست؟
درمطالبم عرض كردم عده اي كه به دنبال حكومت ديني واجراي قوانين الهي برمردم هستند، هميشه مردم را مقصرميدانند. زماني كه به اين افراد بگوييم به مردم بها دهيدزيرا اين مردم بودندكه انقلاب كردند، آن هاميگويندتا تحكم ،الزامات واجبار نباشد،كارها درست نميشود. اگرچنين افرادي سركاربيايند، حكومتي مثل طالبان،القاعده وداعش تشكيل خواهندداد. اين افراد از تحكم انتظاربهبود اوضاع را دارندكه اشتباه است. تحكم به قدري ويرانگر است كه مي تواند دين را نيز ويران كند. تحكم كليسا باعث به وجودآمدن سكولاريزم شد و سكولارها دين را از عرصه حاكميت خارج كردند.
اگر آن تحكم واجباردركليسا نبود و دين درست معرفي مي شد، هيچ وقت سكولاريزم شكل نمي گرفت. برخي معتقدندخرافات دركليسا باعث فروپاشي شده است؛ درصورتي كه تحكم ،الزام ،اجبار ودادگاه هاي تفتيش عقايد دركليسامنجر به تشكيل نهضت روشنانديشي شد.حال ما داريم بعداز ۵۰۰ سال روش دنياي غرب را به جمهوري اسلامي پيشنهادمي دهيم! درصورتي كه دين حريت بشراست وباعث رشد ميشود و فضليت هاي انساني را رشد مي دهد.
امروزه برخلاف آنچه كه درباره جهان غرب گفته مي شودكه آن ها بعد ازدوره رنسانس ازدين گريخته اند امروزه بسيار باشتاب به سمت دين گرايش پيدا كرده اند.درآن زمان هم مردم ازازدين نگريختند بلكه از تحكم ، زور واجبار كليسا فراركردند.وقتي كه دركشور قرائت بسياري ازآقايان ازدين تحكم است، بايدبگوييم كه مردم ازدين مي گريزندو زير بار الزام نمي روند.
برخي تحكم دين را مي خواهند پس بقيه مردم نيز محكوم به اين هستند كه اين دوره گذار را بگذرانند تا به وضعيت غرب برسند،آيا راهكار ديگري وجود دارد؟
مردم دين گريزنيستندوهمچنين مصلحان وروشنانديشاني وجوددارندكه مي توانند دين را درست براي مردم تعريف كنند. بنده باروشن انديشان زيادي برخورد داشتم، آن ها معتقدندشريعت يعني همان تحكم اما ميگويندكه بايد شريعت را كنارگذاشت.ازطرف ديگرعدهاي هستندكه مخالف آن ها ومدافع شريعت هستند،آن ها نيز همين قرائت خودشان را دارند ومعتقدندبايدشريعت وقوانين را به مردم اجباركرد. درصورتي كه دردين تحكم وجود ندارد.مردم دين واقعي را مي فهمند، آن ها زور والزام را نمي فهمند.
بشررا بايددرانتخاب آزادگذاشت تادر مسيردرستي حركت ورشدكنند تابه جايگاه واقعي برسند. مردم ايران اگردرهمين ساختارحركت كنند، مي توانند به جايگاه واقعي خودشان برسند؛ درآن صورت است كه بايد منتظررشد وشكوفايي باشيم.هرچقدر فاصله با مردم زيادباشد،كار سخت ترو حتي پيشرفتها هم كندترصورت مي گيرد.همين پيشرفت هاي اندكي كه تاكنون اتفاق افتاده به اندازه اي است كه به انسان بهاداده شده كه اين دركشور ما بسياركم بوده است.
درصورتي كه طبق شريعت ما انسان خليفه ا... است؛ باتوجه به اين كلمه بايددراين ۴۰ سال بيشترازاينهاپيشرفت مي كرديم.متاسفانه رشد دركشور رضايت بخش نيست بلكه بسيارنگرانكننده است زيرامردم درجايگاه واقعي خودشان قرارنگرفته اند.مسئولان شعارهاي زيادي درباره مردم سالاري ومحور قراردادن انسان سرمي دهند امامردم سالاري به معناي واقعي وجود ندارد.
قسمتي از اين نوع گفتار را كه شما به زبان ميآوريد، برخي از هم كسوت هاي شما نيز مطرح كردند و عدهاي آنها را متهم به سكولار بودن كردند يااگر فردي متعرض باشد، او را فتنه گر و انحرافي ميخوانند؛ سوال اينجاست آياهركسي نگاه متفاوتي به دين داشته باشد، بايد او راسكولار، فتنهگر و انحرافي خواند؟
درحال حاضر بازار اتهام زني بسيارداغ است. افرادي كه تحكم مي كنند، قدرت اتهام زدن هم دارند واين كاررابه راحتي انجام ميدهند.ابتدا سكولاريزم تعريف كردندكه به معناي كنارزدن دين از عرصه حاكميت است. سوال اينجاست كدام دين، ديني كه ارباب ديانت ازتحكم والزام خداونمايندگان خداوند روي زمين قرائت مي كنند، اين افراد مردم را ملزم مي كنندتا قوانين خدا رابدون هيچ چون وچرايي اجرا كنند.سكولاريزم مخالف اين تحكم بود. زماني كه اربابان ديانت گفتند دين بايدكناررود درآن زمان قرائت غالب وگرفتارازدين تحكم بود.آنهايي كه معتقدند بايد با سكولاريزم جنگيد،اين افراد بايد ابتداقرائت از دين را درست وبه جاي تحكم وتعبد ،تعقل وانتخاب جايگزين كنند.
اگر دين باتعقل عرضه شود، گذارهايشان را درتمام زمينه عرضه خواهد كرد. دركتاب آسماني قرآن انسان به تفكردعوت شده است . قرآن مي گويد انسان درگرو انديشيدن رشد مي كند؛اگراو در فكروانتخاب آزادباشد، دين هرگز ازعرصه كنارگذاشته نخواهدشد.دين رابايددرست قرائت كرد. نبايدآن را به گونهاي بيان كردكه منافي آزادي وانتخاب بشرباشد.دين را مي توان به عنوان پيشنهاد خدابه بشريت دانست.
سياستمداران معتقدند هرچه كه ما مي گوييم، درست است درصورتي كه نبايد اينگونه باشد؛ هركسي بايد بتواند حرفش را بزندوكسي حق ندارد ديگران را وادار كند تا حرفهاي اورا بپذيرند. نمي خواهم بگويم دنياي غرب بهشت است اما انديشمندان آن ها براين باورند كه هيچ كسي حق واداركردن وپذيرفته شدن اجباري راحتي دردين ندارد.اگردين درست قرائت شود، ديگر مكتبي به نام سكولاريزم دين را از عرصه خارج نخواهد كرد. زماني كه كليسا دين را مساوي تحكم خداوند خواند، نتيجه آن خارج كردن دين ازعرصه حكومت شد.
زماني دين مورد حمله دينداران واقع مي شودو آن هايي كه مي خواهندآزادي وانتخاب بشررا پاس بدارند درنتيجه شريعت را در تعارض با آزادي مي بينندو ميگويند بايدشريعت كنار برود چون جزو دين نيست. آن ها معتقدند شريعت قوانيني است كه پيامبرآن راوضع كردهاست، پس انسان هم ميتواند قوانيني براي خودش داشته باشد. نگاه هردو گروه اشتباه است كه به نگاه غلط اربابان ديانت بازميگردد. چه كسي گفته اربابان ديانت براي بهرهمندي ازبشرآمدهاند؛ آن ها براي ترسيم خطوطي منع تعدي انسان ها نسبت به يكديگرآمده اندومعتقدنداگر انسانها به يكديگر تعدي نكنند، بهرهمند خواهندشد.
درشريعت حرام وحلال الهي آمده تا مردم به هم تعدي نكنند اما بهرهمندي مردم را محدود نكرده است. به نظر من شريعت را بد تعريف كرده ايم. متاسفانه قرائت غلط مصايب زيادي را به دنبال آورده است.تمام قوانين الهي براين است كه انسانها به يكديگرتعدي نكنند.انسان ها فكر مي كنند با تعدي به يكديگرمي توانند ازبهره مندي بيشتري برخوردارباشند. روزگارانسان امروزي اين است كه همه درنزاع،دعوا وجنگ هستند.شريعت به ما مي گويد به جاي تعدي به يكديگرهمافزايي وتعامل باهم داشته باشيد.شريعت به مردم پيشنهاد مي دهدپا روي يكديگرنگذاريد.اين شريعت را همه دوست دارندوبا جان ودل مي پذيرند.تمام دانشمندان،فيلسوفان ومتفكران به دنبال چنين قوانيني براي بشريت هستندتا انسان هارا ملزم كنند كه حقوق يكديگر را رعايت كنند. افرادي كه داعيه حقوق بشر دارند درواقع ميخواهند انسانهارا ازتعددي به يكديگرمنع كنند.
خداوند اين پيشنهاد را به انسان داده اما ما آن را برعكس خوانديم. سوال اينجاست اگر خداوند به دنبال محدودكردن انسان بود،پس چرا چنين ظرف نامحدودو بي كران را آفريده است. خداوند انسان را سيري ناپذير وبي اندازه خواه آفريده، پس نمي توان انسان رامحدود كرد.باتوجه به نامحدود بودن انسان، اگر خداوند قوانين محدودكننده براي بشريت بگذارد، انسان ها معترض خواهندشدزيراخداوند انسان را بياندازهخواه آفريده، پس اجازه بهره برداري بي اندازه به بشريت هم داده شده است. درواقع شريعت آمده تا راه بهره مندي را به انسان ياد بدهد، خداوند مي خواهد ما بر زمين وآسمان مسلط بشويم.متاسفانه مكاتب غلطي از زهد به وجود آمده كه بسيار تاسف باراست.
با توجه به سخنان شما به نظر ميرسد نگاه افراطي به دين، آسيبهاي فراواني به جامعه ميزند تا رويكردهايي كه سكولارها دارند، با اين گفتار موافق هستيد؟
معتقدم لطمه اي كه دينداران با قرائت افراطي به دين زدند، بسيار بيشتراز لطمه سكولارها بوده است. سكولارها نميخواستند به دين لطمه بزنند؛ درواقع آن هاخواهان آزادي وانتخاب براي بشريت بودند.
نكتهاي در اين ميان وجود دارد و برخي شايبات ايجاد شده، درباره حوزه است كه عدهاي مدعي هستند سكولارها در حوزه فعاليت دارند؛ طلاب و علمايي كه براي حوزه فعاليت ميكنند، ميتوانند پيرو سكولاريزم باشند؟
ازجهت بافت وساخت حوزه به آن سكولارميگويند.اينكه چرا مي خواهنددرحكومت دخالت كنند،اين تفكر ريشه درگذشته دارد كه بعد از انقلاب دوباره آن ريشه ها جوانه زد.به دليل وضعيت موجود كشوروتخريبي كه عليه روحانيون صورت گرفته است، مردم انگشت اتهام به دين وروحانيت گرفته اند. زماني كه طلاب هم مثل مردم مشكلات رااحساس كردندامااز آن ها فحش وناسزا مي شنونددرنتيجه مي گويند دين نبايد به سراغ حكومت ميرفت، شايد به اين دليل است كه مي گويند حوزه درحال سكولارشدن است.
درواقع حوزه مي خواهدبادستان خودش دين را ازعرصه حاكميت خارج كند.درصورتي كه آن هايي كه باعث فحش وناسزا به حوزه شدنددرامنيت كامل بدون شنيدن اين حرفها و با ماشينهاي ضد گلوله به محل كارشان ميروند، بعد همين افراد برسرحوزه مي زنند كه چرا به سمت سكولاريزم ميرويد. طلبه اي كه درخيابان مثل مردم عادي رفت وآمد مي كند،هميشه انگشت اتهام به سمت او است؛ اين فرد يك شهروند عادي است چقدر مي تواند تحمل كند.ميبيند مردم راست مي گويند؛به دليل بي تدبيري ها وبي لياقتيهاي مسئولان، مردم در حال رنج كشيدن هستند،پس به اين نتيجه مي رسدكه بايددين ازعرصه حاكميت خارج شودودراين زمينه مداخله نكند.
به نظرشما برخورد با افرادي مثل حسن آقاميري كه حتي دربين افراد عادي جامعه محبوبيت خاصي دارد، مي تواند درهمين راستاباشد؟
بله؛ همينگونه است. از ابتدا همه بحثم بر سر آزادي وانتخاب انسان بوده است. آزادي را بايددرهمه حوزه ها مثل آزادي انديشه ،آزادي بيان و...معناكرد.دركشور ما همه مسائل ميلنگد و مردم درجايگاه خودشان نيستند.
احمدي نژاد نيز از حكومت مردمي زياد سخن ميگويد. او درآن هشت سالي كه وقت داشت چرا مباني را پيگيري نكرد ومماشات شد؟
پيريزي مباني بسياردشواراست. شما بيان كرديد كه حوزه را سكولار ميخوانند؛ حوزه يعني جايي كه پيريز مباني ديني درآن انجام مي شود.به نظرشما احمدينژاد چه كارمي توانست انجام دهد؟! اورا يك دكتر ترافيك ميخواندند؛ زماني كه درباره اين مسائل حرف مي زد به او مي گفتند خارج از تخصص صحبت نكن وحتي صحبتهاي اورا به تمسخرمي كشيدند. به نظرمي رسد براي صحبت كردن درباره اين مسائل بايد عمامه برسر داشته باشيد. درحالي كه ما شاهد آن هستيم عمامه آقا ميري را هم كه به گونهاي ديگر سخن ميگفت از سرش برداشتند.آقاي احمدي نژاد به عنوان رييس جمهور قدرت سياسي داشت تاجايي كه توانست تلاش كرد.وضعيت ايشان درحال حاضر را نگاه كنيد؛ هنوز دفتري براي كارندارد و بنياد مستضعفان با منت و تحقير، دفتري به ايشان دادهاست.
انحرافي گفتن به جريانهاي همراه احمدي نژاد نيز درهمين راستابود؟
اگريك نسبت سنجي درباره حرفها وكساني كه با آن ها برخورد شده است انجام شود، متوجه ميشويد همه دريك راستا بوده است.حتي شنيده ايم زماني كه امام زمان(عج) ظهور كنند،عده اي به ايشان مي گويند شما پيشواي دين هستيد، نه حاكم پس فقط امامت كنيد و حاكميت را به اهلش بسپاريد؛ زماني كه باامام قرار است چنين برخوردي بشود، انسان هاي معمولي ديگرجايي ندارند.
تغيير نظام سياسي رياستي به پارلماني ميتواند كمك كند به شيوه هايي كه بيان كرديد؟
همانگونه كه گفتم مردم اگر محورباشند امور به سمت اصلاح خواهد رفت. بايدديد شكل عوض كردن تا چه حد درامور مردم ثاتيرگذاراست. نميخواهم بين اشكال داوري كنم و بگويم كدام شكل مناسب يا اين لباس ازآن لباس بهتر است؛ درواقع اينگونه فقط به لباس اهميت مي دهيم، نه به كسي كه بايد اين لباس را به تن كند.زماني كه به فردي اهميت داده نشود، قشنگ ترين لباس ها هم هيچ مشكلي را حل نخواهدكرد.
براي سال ۹۸ طيف طرفدار آقاي احمدي نژاد يا ايشان تصميمي براي حضور در انتخابات گرفته اند؟
آقاي احمدي نژادجزبيان وپيگيري مطالبات مردم هيچ تصميم ديگري ندارد. تنهاكاري كه آقاي احمدي نژاد خواهد كرد، سوق دادن خود به سمت مردم است.
با چه ابزاري ميخواهد اين كار را انجام دهد؟
با بيان مطالبات مردم به صورت جدي ،مستمروپايدار در اين مسير حركت ميكند.
چگونه عملي اين مطالبات را خواهدكرد؟
اينكه چگونه عملي مي شود براي زماني است كه مطالبات مردم راه بازكرده باشد. به طوركلي مي گوييم زماني كه مطالبات مردم راه خودش را بازوجايگاه داشته باشند،درآن صورت مي توان طرح وبرنامه داشت وكاركرد.درحال حاضرگام اول اين است كه مردم در جايگاه خودشان قرار بگيرند و اينكه چگونه صداي آن ها شنيده شود.تا ديرنشده بايدصداي مردم راشنيد. يك روز براي نظام قبلي دير شده بود؛ آن ها صداي انقلاب مردم را ديرشنيدند. زماني كه صداي مردم شنيده شود درآن زمان طرح و برنامه ها زياد خواهد بود.آقاي احمدي نژاد درحال حاضرطرح وبرنامه اي ندارد،ايشان به دنبال اين است كه مطالبات وخواسته هاي مهم مردم را بيان مي كند.
بايد مطالبات مردم اينقدرگفته شود تا جان بگيردوازسوي مسئولان ديده و شنيده شود. زماني كه مطالبات مردم ديده وشنيده شد، معنا پيدا مي كند. متاسفانه مطالبات كارگران هفت تپه شنيده شد اما آن ها را به زندان انداختند؛ اين شنيدن مطالبات مردم نيست، اين عمل اسمش خفه كردن است. مردم بايد مطالبات خودشان را اينقدر به مسئولان بگويند تا آن ها بشنوند وبعد راه بازشود.
سامان صابريان/ مريم چهاردولی
- 19
- 5