اواخر مهرماه بود که برخی خبرگزاریها از مسئولیت جدید علی ربیعی در همکاریاش با دولت روحانی خبردادند. بر اساس آن اخبار وزیر پیشین تعاون، کار و رفاه اجتماعی از سوی رئیس جمهوری عهدهدار مأموریت ایجاد «فضای گفتوگوی اجتماعی» شده بود. مأموریتی که ربیعی آن را کار دل میداند و پیشتر در زمانی که عهدهدار وزارت کار بود نشان داد که به عملیاتی کردنش در حل مسائل اعتقاد دارد؛ همانطور که در اواخر سال گذشته در ماجرای تعیین حداقل دستمزد کارگران با برگزاری نشست تخصصی گفتوگوی اجتماعی سه جانبه میان نمایندگان کارگران، کارفرمایان و دولت در شورای عالی کار زمینه ایجاد تفاهم میان آنها را فراهم آورد. همان زمان بود که دیدگاهش درباره گفتوگوهای اجتماعی را اینگونه ترسیم کرد که «ما نیاز داریم در بسیاری از مسائل در گفتوگوهای اجتماعی نظراتمان به یکدیگر نزدیک شود. منظور مواضع مشترک نیست بلکه منافع مشترک است یعنی نقطهای که همه از آن نفع ببرند».
حالا او مأموریتی را برعهده دارد که شاید در نظر اول در کوران مشکلات اقتصادی و سیاسی مبتلا به جامعه چندان فوری و ضروری ننماید، با این حال تشریح آنچه او از این مسیر دنبال میکند نشان میدهد که بر خلاف تصور، تحقق این گفتوگوها در سطوح مختلف میتواند تا حدود زیادی به حل مشکلات جامعه در حوزههای مختلف کمک کند. با علی ربیعی ،که دوستانش به رسم سالهای قدیم او را «عباد» صدا می کنند، در خلال بازدیدش از روزنامه ایران پیرامون مأموریتی که یافته، الزامات مورد نیاز برای ثمربخشی آن و چرایی گلایه فعالان سیاسی از سرانجام آنچه پیش از این تحت عنوان جلسات نمایندگان احزاب با رئیس جمهور برگزار شده گفتوگو کردیم. ربیعی در این گفتوگو از برگزاری قریبالوقوع جلسهای میان رئیس جمهور و اساتید علوم سیاسی خبر داد و به پرسشهای ما درباره شایعاتی که از وجود حلقهای بسته پیرامون روحانی گفته میشود پاسخ گفت.
گفته میشود که شما به طور ضمنی مأموریتی را از طرف آقای روحانی برای برگزاری گفتوگوهایی میان دولتمردان و نخبگان حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برعهده گرفتهاید. این مسئولیت از چه زمانی برعهده شما گذاشته شد و انجام آن تا کجا پیش رفته است؟
قبل از اینکه به شکل کار اشاره کنم، اول میخواهم بگویم چرا باید گفتوگوی اجتماعی شکل بگیرد و اساساً چه نیازی برای این کار وجود دارد. به اعتقاد من پرداختن به این موضوع، بسیار مهمتر است. در ۴ دههای که از پیروزی انقلاب اسلامی سپری کردهایم با وجود ضرورت، گفتوگو در چند سطح شکل نیافته است. این نقص فقط بین دولتمردان نیست. در گفتوگوی بین قوا و بین نخبگان و دولت و حتی گفتوگو در سطح خانواده هم نواقصی وجود دارد و ایران به جامعهای بدون گفتوگو تبدیل شده است. تا آنجا که امروز فقدان گفتوگو به عنوان یک بیماری در حیات اجتماعیمان جلوهگر شده است. اما چرا ما به گفتوگو نیاز داریم؟ چون گفتوگو اجماع ساز است؛ سوءظنها را کم میکند و سیاستگذاریها را به متن اجتماع میبرد و آن را معطوف به نیاز واقعی جامعه میسازد. چون هر سیاستی باید به نیازی پاسخ دهد و کارکرد خاص خود را تولید کند. گفتوگو میتواند سیاستها را از متن جامعه و نخبگان بگیرد و فقدان سیاستهای مؤثر را از بین ببرد و گفتوگو میتواند اجرای سیاستها را تسریع کند. گفتوگو زیرساخت ارتباطات اجتماعی است و به دلیل فقدان گفتوگوی مؤثر شاهد لطماتی هستیم که در ارتباطات مختلف از رابطه میان همسران تا رابطه والدین با فرزندان و از رابطه میان افراد در گروههای اجتماعی تا ارتباط میان نهادهای مختلف در کشور پدید آمده است. در مسائل مختلف از تدوین بودجه کشور تا مسائل کلانتر هم گفتوگوی لازم بین قوای سهگانه صورت نمیگیرد. الآن بین قوه مجریه و قضائیه بر سر چند مسأله کلان کشور تفاهم زیادی وجود ندارد. در برآیند مجلس شورای اسلامی هم چنین تفاهمی وجود ندارد. اینها دلایلی است که سامان دادن به امر گفتوگو در جامعه را ضروری میسازد. بنابراین بشخصه گفتوگو را نه به مثابه یک امر دولتی و حکومتی، بلکه به مثابه یک جنبش عظیم اجتماعی و امری ضروری میدانم.
گفتوگویی که به عنوان گفتوگوی مؤثر از آن یاد میکنید و میتواند به اجماع سازی، کاهش سوءظنها و در نهایت سیاستگذاری مؤثر منتهی شود چه ویژگیهایی دارد که آن را از آنچه در حال حاضر رواج دارد متفاوت میسازد؟
موضوع این است که چون گفتوگو کم انجام دادهایم آموزش مناسب و مؤثر برای انجام آن هم در دستور کار نبوده است. گفتوگو در حقیقت فرآیندی است که طی آن افراد ایدهها، حرفها، دیدگاهها و نظرات خود را به طور شفاف و بدون ترس ارائه میکنند و بعد به دیدگاه مؤید یا مخالف طرف مقابل گوش میسپارند و براساس آن ایده جدیدی در ذهنشان به وجود میآید و آن ایده جدید را مجدد ارائه میکنند. حاصل این فرآیند شکوفایی دیدگاهها است. اما برخلاف این کار، ما گفتوگو نمیکنیم بلکه گفت-گفت میکنیم. این فرهنگ در دهه اخیر پررنگتر هم شده است. از دوازده سال گذشته به این سو، بیشتر سخنان یک سویه مطرح میشود و کمتر در سطوح مختلف جامعه، گفتوگو صورت میگیرد. انگار قدرت شنوایی ما (البته نه به مفهوم فیزیکی آن) بشدت پایین آمده است. تابآوری برای شنیدن حرف مخالف وجود ندارد. در بین حواس مختلف بیشتر قدرت زبان ما رشد کرده است. شنیدن سخت شده است. جامعه بیشتر حرف میزند و کمتر میشنود. این یک نوع بیماری است. بنابراین وقتی حرف از جنبشهای اجتماعی برای انجام گفتوگوی اجتماعی میشود منظور سیاستگذاری درست در سطح کلان، تفاهم ملی برای مصالح مهم کشور، شکوفایی نهادهای اجتماعی، تضارب آرا در میان گروههای اجتماعی و تشکیل یک زندگی بهتر است. در سطح پایین جامعه حتی در خصوص نشاط خانواده و استحکام آن و روابط میان فردی، نیاز است که بیشتر حرف بزنیم و گفتوگو را پیریزی کنیم. من براساس این ضرورتها نامهای را برای رئیسجمهور نوشتم و این موضوع را مطرح کردم. ایشان هم موافقت کردند که این کار را دنبال کنند. پست سازمانی هم ندارم و به تعبیر شما کار دل است. بنابراین این مأموریت پیدا شد. در هفته آینده نخبگان علوم سیاسی هم قرار است دیداری با رئیسجمهور داشته باشند. بعد از آن برای گروههای اجتماعی غیردانشگاهی نیز این گفتوگو سامان پیدا خواهد کرد. یازده کمیته پس از دیدار اقتصاددانان و جامعهشناسان با رئیسجمهور پیریزی شد؛ شش کمیته در حوزه اجتماعی و پنج کمیته در حوزه اقتصاد. گزارشهای آن هم بهطور مرتب به دولت میآید. به عنوان مثال وزارت کشور در حوزه آسیبهای اجتماعی بخشی از نخبگان را بهطور مرتب دعوت میکند و گزارشهایشان را دریافت و منتقل میکند. آقای همتی در بانک مرکزی با اقتصاددانان گفتوگویی را سامان دادند و در حوزه پولی و مالی نتایج آن به بیرون خواهد آمد. همین هفته پیش بود که در حوزه شایستهسالاری، معاونت توسعه منابع انسانی رئیسجمهور، با نخبگان حوزه اداری جلسات مکرری گذاشتند و دستاوردهای مهمی حاصل شد. یکی از این دستاوردها رسیدن به پاسخ این سؤال بود که موانع شایستهسالاری در ایران چیست؟ اتفاقاً در این باره آنچه به تجربه درک کرده بودم در بحث نخبگان نیز مطرح شد. به هرحال ۱۱ کمیته با مسئولیت وزارت کشور، ارشاد، علوم و کار در حوزه فقر و حفاظت از زندگی مردم شکل گرفت. همینطور وزیر اقتصاد و دارایی کمیتهای تحت عنوان اقتصاد کلان را شکل دادند و در آن با نخبگان گفتوگو میکنند. آقای انصاری نیز نتیجه گفتوگوی خود با نخبگان اداری را تبدیل به چند بند کرده که میتواند به سیاستها و بخشنامههای رئیسجمهور هم تبدیل شود.
آیا این روی گشاده را در بین دولتمردان دیگر هم میبینید که از حاصل این گفتوگوها استقبال کنند؟
بله؛ اگر چه ما نه فرهنگ انجام این کار را داشتیم و نه نهاد مربوط به آن را، اما بعید میدانم مدیری از صحبت کردن اجتناب کند. البته شاید استثناهایی پیدا شوند. بگذارید بیتعارف حرف بزنم. قرار ما بر این بوده که گفتوگو تنها با نخبگان دانشگاهی نباشد. به عنوان مثال واردکننده نهادهها برای طیور، وزارت جهاد کشاورزی است و بیشک گفتوگو میان تصمیمگیران در این وزارتخانه با مسئولان اتحادیهها و صنوف مرتبط میتواند به تصمیمها و اقدامات بهتری منتهی شود. در این گفتوگوها میتوان فهمید که مشکلات دولت چیست و از سوی دیگر دولت و رئیسجمهور نیز از زبان دستاندرکاران هر حوزهای بشنوند که آنان چگونه به دولت نگاه میکنند و چه برداشتی از دولت در ذهن دارند و علت مشکلات را در چه میبینند. مثلاً در بحث کامیونداران باید بین تأمین اجتماعی و واردکنندگان لاستیک و توزیعکنندگان بنزین و شرکتهای باربری و رانندگان گفتوگو صورت میگرفت. باور کنید بخشی از این ناراحتی که باعث اعتصاب کامیونداران شده بود، فقدان همین گفتوگوهای ابتدایی بود. با سامان یافتن برخی از این گفتوگوها بسیاری از مشکلات -نمیگویم همه- حل و فصل شد. تا آنجایی که به دولت مربوط است این گفتوگوها تا سطح اتحادیهها و سندیکاها و شوراها ظرفیت تعمیمپذیری دارد. بخصوص آن چیزی که در ذهن من بود اینکه هر وزارتخانهای با گروههای اجتماعی مربوط به خود مشورت کند. آقای رئیسجمهور این موضوع را ابلاغ کردند که وزارتخانهها با نهادها و گروههای اجتماعی مرتبط با خود پایههای گفتوگو را سامان بدهند. خوب بود اگر میتوانستیم با کمک روشنفکران و نخبگان این سطح گفتوگو را فرهنگسازی کنیم تا فارغ از دولت، نهادهای اجتماعی نیز با یکدیگر گفتوگو کنند.
اگرچه گفته میشود فقدان گفتوگو آسیبهایی ایجاد کرده ولی هنوز درگفتوگوی اجتماعی میان نخبگی و حتی در سطوح عالی به نظر و برداشت مشترک نرسیدهایم. بالاخره ما مسائل مهم زیادی در کشور داریم. سیاست خارجی ما مهم است. مگر کشور میتواند بدون سرمایهگذاری، سالی ۶ درصد، رشد اقتصادی را تجربه کند؟ سرمایهگذاری پول میخواهد. با قیمت سال ۹۳، یک درصد رشد، ۱۰۰ هزار میلیارد تومان پول نیاز دارد. کجا چنین پولی وجود دارد. در چنین شرایطی برنامههای فقرزدایی دولت هم با موانع جدی مواجه میشود. فقر و نابرابری یک موضوع است که باید در یک گفتوگوی بزرگ با برنامه مورد وفاق دنبال شود. در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی من و همکاران تلاش جدی کردیم پنجره واحد خدمات حمایتی را سامان دهیم و به همین دلیل به دنبال آن بودیم پای گفتوگو با بنیاد مستضعفان و کمیته امداد و بهزیستی و خیریههای مختلف و سازمان اوقاف و امور خیریه و ستاد اجرایی فرمان امام را باز کنیم. ببینید فقط در همین حوزه ملاحظه میشود که چندین نهاد مؤثر وجود دارند که شکل گرفتن گفتوگو با آنان میتواند موفقیت این طرح را افزایش دهد.
در زمینه آب و خاک نیاز به گفتوگو جدی است. در مسائل پولی و بانکی نیاز به گفتوگو داریم تا به تصمیم واحد برسیم. امنیت جامعه و امنیت اقتصادی به همین امر بسته است. البته باید در چند موضوع به تفاهم برسیم. آیا ایران باید به معاهدههای بینالمللی بپیوندد یا نه. نفع کشور کجاست؟ پس باید یک گفتوگوی ساده با دیدگاههای متعارض ترتیب بدهیم. ببینید مثلاً در موضوع FATFدیدگاهها از مرز «خیانت» تا مرز اینکه «راهی بجز این وجود ندارد»، مطرح است. این نتیجه فقدان گفتوگو است و در پی آن مردم ضرر میکنند و آسیب میبینند. همه این موارد الزام برای گفتوگوی میان نخبگی را نشان میدهد. به نظر من کاری که باید انجام دهیم این است که به سراغ این فرهنگ برویم.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که ما دانش لازم را در تصمیمگیریها نداشتیم زیرا دانش فردی محدود است و این فقدان دانش امروز خود را در سخت شدن زندگی مردم نشان داده است. حال آنکه یک مزیت بزرگ گفتوگو استفاده از دانش جمعی است. من به وزارتخانهای رفتم که ۴ حوزه مهم روابط انسانی با ۱۴ میلیون نفر بازنشسته و نیروی انسانی را سامان میداد. این جمعیت با در نظر گرفتن خانواده تحت تکفلشان ۴۵ میلیون نفر است. از طرف دیگر روابط کار، فقر و اشتغال و تعاون زیرمجموعه یک وزارتخانه است. یک فرد مگر چقدر میتواند دانش داشته باشد. ما در ۴۰ سال گذشته در حوزه سیاستگذاری دانش لازم را نداشتهایم. ما آدمهایی بودیم که دوست داشتیم و آرزو میکردیم فقر در کشور وجود نداشته باشد. برای آن مبارزه کردیم. الآن متأسفانه فقر منحنیای است که سر فرود نمیآورد. معلوم است که ما در حوزه دانش مشکل داریم. یک حسن این گفتوگو این است که دانش را به سیاستگذاری نزدیک میکنیم. در سیاستگذاری دو عنصر را میبینیم یکی دانش کم و دوم آدمهای نامناسب برای اجرای سیاستها. این دو، عامل اصلی هستند. شایستهها معمولاً در مقام اجرا نیستند. به نظرم گفتوگو حداقل میتواند بخش دانش آن را ترمیم کند.
با رایزنیهایی که با دولتمردان داشتید از رئیسجمهور تا وزرا آیا این برداشت را داشتهاید که از نتایج این گفتوگوها استقبال میشود و به طور عملی به سیاستگذاریها وارد میشود؟ به هرحال جلساتی قبل از این برگزار شده که برخی نسبت به آن انتقاد دارند. میگویند جلسه بین نمایندگان احزاب با رئیس جمهور اتفاق افتاده و پیگیری نشده، قرار بوده کمیتهای شکل بگیرد و نگرفته، بنابراین یک نگاه این است که مبادا این گفتوگوها عبث باشد...
گفتم که برای گفتوگوی جامعهشناسان و اقتصاددانان ۱۱ کارگروه تشکیل شده و الآن هم کار میکند. مسئول یکی از آنها دکتر نوبخت است، از نخبگان دعوت کرد و گفتوگو هم انجام شد. نتایج آن هم ارسال شد. اما کاری که شروع کردهایم هنوز ساختار مناسبی ندارد. فقدان نظام حزبی کارآمد یکی از پاشنههای آشیل شکل دادن به این نظام گفتوگو است. گفتوگو میان نخبگان سامان نمیگیرد، نهادهای مدنی قوی نداریم و در عین حال با مسألهای تحت عنوان پسا صندوق و پیشاصندوق مواجهیم. منظورم از صندوق، صندوق رأی به عنوان نهاد دموکراسی است. اگر بخواهیم دموکراسی صوری نشود باید پساصندوق و پیشاصندوق در ایران امروز ساماندهی شود. پیشاصندوق، همین نهادهای مدنی هستند که شکل میگیرند و از دل آن چالشها بیرون میآید. به هر حال گفتوگو در چنین جامعهای سختیهای خاص خود را دارد. بخصوص اینکه این موضوع سنت دولتها هم نبوده که به طور منظم وزارتخانهها مسئولیت پیدا کنند و با یک دسته پیرامون مسألهای صحبت کنند. طبیعتاً در این موارد اشکالاتی هم وجود دارد اما من رئیسجمهور را در این زمینه مصمم میبینم. ویژگی دکتر روحانی این است که مطالب را با دقت میخواند و به ذهن میسپارد. در کشور ما هم رسم بر انتقاد است؛ اما من رئیسجمهور را فردی دیدم که نامهها را با توجه میخواند و نظر میدهد. این امر باید به گفتوگوی رودررو تبدیل شود. در مورد نشستهایی که برگزار شد گفتوگوها گاهی تلخ میشد و کسی چیزی میگفت و رئیسجمهوری پاسخ لازم را میداد یا آنها جواب رئیسجمهوری را میدادند.
یک گروهی هم ناراضی از فضای گفتوگو بیرون میرفتند که این مورد هم طبیعی بود و البته بعداً با غالب این افراد تماس گرفتم و آنها رضایت خود را اعلام میکردند. در مجموع این حرکت را مثبت ارزیابی میکنم.
کمیته ای که قرار بود بهطور ویژه بین اصلاحطلبان و دولت شکل بگیرد، علیالظاهر شکل نگرفت. چرا؟ این سؤال را از این جهت میپرسم که بعد از این موضوع اصلاحطلبان -لااقل طیفی از این جریان- حس منفی از این ارتباط داشتند و آن را در اظهارنظرهای خود بروز دادند...
بیشتر مسئولیت من در حوزه نخبگان بوده که آن را دنبال کردم و یازده کمیته را هم سامان دادم. مسئولیت این کاری که گفتید با دکتر عارف و آقای واعظی است. من در جریان تصمیماتی که در این زمینه گرفته شده نیستم. در مجموعه دولت آقای روحانی، من به عنوان فردی که عضو هیچ گروه اصلاحطلبی نبودم، ولی خود را اصلاحطلب میدانستم و میدانم و خواهم دانست، معتقدم که این مشی، همان نکتهای است که انقلاب اسلامی برای تداوم به آن نیاز دارد. این دولت نتیجه تصمیمی بوده که جریان اصلاحطلبی در سال ۹۲ گرفت و درست هم تصمیم گرفت، باید پای آن بایستیم. این روزها با شرایطی که در جامعه و کشور ایجاد شده گویا نقد دولت کمهزینهترین است و ممکن است فرد یا جریان منتقد هورابگیر و لایک خور بالا هم داشته باشد. منظور من مطلقاً این نیست که دولت نباید نقد شود. بگذارید این موضوع را همین جا به وضوح بگویم. وقتی کسی از گفتوگو صحبت میکند باید بداند که پایه گفتوگو شالودهشکنی و نقد است. گفتوگو یعنی اینکه من دیدگاههای شما را نقد کنم و براساس آن چیز نویی بوجود میآورم.
من به نقد معتقد هستم. اما نه اینکه شبیه دورانی که عبور از خاتمی راه افتاده بود، عبور از دولت راه بیفتد و فکر کنیم که خرج خود را جدا میکنیم و جامعه هم مسئولیت ما را در این بخش نادیده میگیرد. به عنوان یک استاد دانشگاه و فعال اجتماعی و سیاسی، به این رفتار اعتقادی ندارم. من نه سمتی دارم و نه به دولت برگشتهام ولی معتقدم جریانهای سیاسی و فکری باید تلاش کنند تا کاستیهای دولت برطرف شود. امروز زندگی مردم سخت شده است. بخشی از آن ناشی از شرایطی است که هر دولتی بود دچار آن میشد.
وقتی شرایط به گونهای شود که ارز حاصل از فروش نفت و صادرات غیرنفتی به سختی وارد کشور شود یا سرمایهگذاری خارجی با مانعتراشی دشمنان ایران مواجه شود، وضعیت خاص و متفاوت خواهد شد. حتی تحریم در دوران دولت آقای احمدینژاد هم به این شدت نبود. تمام کسانی که تحریمها را دنبال می کردند میدانند که این دو تحریم کاملاً با هم متفاوت است. یک ایرانی اگر قرار باشد که به کشوری سفر کند که هواپیمای آن از فراز امریکا میگذرد، امریکا دستور میدهد این فرد را سوار نکنند. یعنی دولت فعلی و رئیس جمهور امروز ایالات متحده بهطور رسمی با مردم ایران وارد نزاع و درگیری شدهاند. در این شرایط، فقط هم افزایی میتواند مسأله کشور را حل کند و البته همانطور که بارها تأکید کرده و در باب آن نظریه ارائه کردم، پاکسازی ساختارها از فساد، امری ضروری و اعتماد ساز است حتی اگر مانند دوران مسئولیت اجرایی من، هزینهای سنگین برای آن پرداخت شود.
در روند گفتوگویی که پیگیری می کنید، نگاههای کاملاً متضادی نیز در جناح بندی سیاسی وجود دارد. با این مقوله چگونه برخورد خواهید کرد؟
گفت وگو در بخش سیاسی لازم است. برای چند مسأله اصلی کشور باید تفاهم صورت بگیرد و همه باید پیرامون آن بایستیم و فهم مشترک از دموکراسی داشته باشیم. میدانید که چرا گفتوگو در سطح سیاسی ایران شکست میخورد؟ بگذارید همین جا یک تحلیل جامعهشناسی سیاسی به شما بدهم. برای اینکه ما در سطح نهادهای پایین تمرین گفتوگو نکردیم. گفتوگوی بین نهادی نکردیم و وقتی شما این کار را نمیکنید و به جای گفت وگو، گفت - گفت میکنید همه منجر به شکست می شود. اما دولت فارغ از این نظریه و بدون درنظر گرفتن اینکه چه کسانی به او رأی دادهاند و چه کسانی رأی نداده اند در قبال همه مسئول است. موظف است که با همه صحبت کند. بنای دکتر روحانی هم همین است. در ملاقاتهایی که دارد از طیفهای مختلف نمایندگان مجلس میآیند و با ایشان صحبت می کنند. بخشی از این گفتوگو هم به هرحال با جریانهای سیاسی مختلف رخ میدهد. متأسفانه فقدان نهادهای پیشاصندوق را که می توانند نهادهای میانجی بین نظام سیاسی و مردم باشند، زیاد احساس میکنیم. شاید گفتوگو بتواند جای این میانجیگری را بگیرد. گفتوگو در بخش میانجیگری اجتماعی هم در حقیقت می تواند عمل کند. من بیشتر علاقهمند به بکارگیری این امر در بخش های پایینی هستم. اینها لایههایی هستند که بیشتر و بسرعت جواب می گیریم.
درست است که شما لایههای پایینی و میانی را برای گفتوگو ترجیح میدهید اما نمیتوان منکر اهمیت و تأثیرگذاری گفتوگویی شد که در رأس میان نخبگان و رئیس جمهوری میتواند شکل بگیرد. اما یک گمانهزنی مدتهاست که مطرح شده و آن اینکه رئیسجمهوری محصور در حلقه ای است که او را از طیفی از نخبگان سیاسی جدا میسازد. به نظر شما چقدر این گمانهزنی واقعی است و چرا چنین حسی در رسانهها بازتاب داده شده؟
این سنت، برای امروز نیست؛ من که در متن سیاسی و اجتماعی چهل ساله انقلاب قرار داشتم - البته در زمان جنگ کمتر بودم و پس از جنگ که به تهران آمدم- شاهدم که حتی در زمان حیات امام(ره) هم این موضوع مطرح بود. نسبت به مقامات بالا این موضوع همیشه مطرح است. عده ای کمتر به تریبونها دسترسی دارند و صدایشان کمتر شنیده میشود. برای همین به نظر میرسد عدهای هستند که صدایشان بیشتر شنیده میشود. این حالت طبیعی است و معمولاً هم وجود دارد. افرادی که مسئول دفتر یا از نزدیکان هستند بیشتر دسترسی دارند و بیشتر صحبت می کنند. البته این موضوع بیشتر به فرد تصمیمگیر هم بستگی دارد که بتواند بین موضوعاتی که به شیوههای مختلف به وی رسانده میشود گزینش کرده و تصمیم بگیرد. با شناختی که از روحانی دارم فارغ از نزدیکی و دوری افراد به خود و دیدگاههایی که شنیده، تصمیم میگیرد. اصلاً نمیخواهم بگویم که حرف شما درست است یا غلط، کسانی نزدیک هستند و حلقه درست کردند یا نکردند. اصلاً نمی خواهم تأیید یا رد کنم. اما به نظرم نمی آید که روحانی تصمیمات خود را بر اساس صحبت با دو سه نفر بگیرد؛ حتی معروف است رئیس جمهور هر کسی که بیشتر اصرار کند را پس میزند.
بعضیها هم جست و گریخته گلایه کردند که وقت ملاقات گرفتن با ایشان راحت نیست.
اگر فکر میکنید کسانی هستند که با موضوع مشخص و جدی، نیازمند دیدار با ایشان هستند به من بگویید تا برای ملاقاتشان از مسئولان دفتر، درخواست وقت کنم.
آیا یکی از بخشهای پروژه شما میتواند شکستن این فاصله باشد؟
چون چنین حسی را نداشتم که فاصلهای وجود دارد نمیتوانم این را درک کنم. من چنین ادراکی را نداشتم؛ شاید چون به ایشان دسترسی داشتم. این فکر همیشه وجود داشته است. در دوران ریاست جمهوری مرحوم هاشمی همیشه می گفتند که کارگزاران او را حلقه کردند. در دوران آقای خاتمی هم به شکل دیگری این موضوع بیان می شد. در دوران آقای احمدینژاد که میگفتند اصلاً هیچ چیزی معلوم نیست.
یعنی این موضوع را صریحاً رد میکنید؟
من فکر نمیکنم که روحانی متأثر از یک حلقه تصمیم بگیرد. اجازه بدهید این جواب صریح من باشد.
بحث دیگری که در همین زمینه میتواند مطرح باشد گفتوگو و گفتن از طرف دولت است. اینکه دولت بیاید و شفاف در مورد موضوعات حرف بزند. این نقیصه در شرایطی مطرح است که دولت ما سخنگو ندارد و در مورد خیلی از موضوعات مردم منتظر هستند تا روحانی بیاید و راجع به آن موضع بگیرد یا وزرا این کار را بکنند؛ اما این اتفاق نمیافتد. به نظر شما چقدر این شرایط آسیب زا خواهد بود؟
من بحث را کلانتر میکنم و به سؤال شما پاسخ میدهم. اساساً دولت به مفهوم اعم کلمه را بکار میبرم. از قوه قضائیه و مقننه گرفته تا مجریه و سایر نهادهای نظامی و امنیتی و صدا و سیما. در ایران یک نقطه ضعف بسیار بنیادین وجود داشت که بیشتر از دهه هفتاد به این طرف خود را نمایان ساخت.
ما مسئولان در گفتوگوهای تبیینی با مردم دچار ضعف شدهایم. ببینید قوه قضائیه چند بار بطور واضح در مورد فساد در این نهاد و دیگر مشکلات قضایی با مردم حرف زده است؟ این قوه در مورد سیاست خارجی بیشتر موضع گرفته اما شاید مصلحت ندانسته مشکلات دستگاه قضا را تبیین کند و در سوی مقابل ببینند مردم چه انتظاری از مسئولان قضایی دارند. نمایندگان مجلس هم که با مردم صحبت میکنند، گفتوگو نمیکنند، «گفت» میکنند. حالا من وضعیت مجلس را جدای از این می دانم چرا که به شکل دموکراسی که براساس آن نمایندگان به مجلس وارد می شوند نقدهای اساسی دارم و حالا نمی خواهم وارد آن بشوم. این ضعف اساسی است که انقلاب نیز از این جهت آسیب می بیند. به اعتقاد من ما سخنرانی داریم، گفتوگو نداریم. نمیخواهم به بحث سخنگوی دولت برگردم، بحث کلانتری می کنم. در ایران بیشتر این رویکرد دیده میشود که حرف زدن یک طرفه گفتوگو است. گفتوگو نمی کنیم، جایی که می تواند گفتوگو را سامان دهد و نقش بیبدیلی هم در این زمینه دارد صداوسیما است. انصافاً نقش بیبدیلی دارد.
اما در آنجا که قرار است گفتوگو را سامان دهد گروهی حضور دارند که در تلاش هستند گروه دیگری را کنار بزنند.
من را برای ۴۰ سالگی انقلاب به برنامهای در یکی از شبکههای جدید التأسیس دعوت کردند. موضوع ما هم این بود که چطور همه با هم در مسیر انقلاب حرکت کنیم. فکر میکنید سؤال اول مجری از من چه بود؟ اولین سؤال مجری از من این بود که آیا شما هم معتقد هستید که اصلاحطلبان از نظام و اسلام فاصله گرفتهاند؟ ببینید! این اولین سؤال یک گفتوگوی تفاهمآمیز بود. به مجری محترم میگویم که در مورد سؤال جسورانه شما نه رهبری و نه امام(ره) چنین دیدگاهی نداشتند و این موضوع نیاز جامعه امروز نیست. ضمن اینکه شما ببینید که در اصول انقلاب چه کسانی کمتر پایبند بودند. حالا خواستیم با مجری وارد اجماع شویم که یکدفعه سؤال را به اینجا میرساند که خانهات کجاست؟ این سؤال را از من به عنوان یک اصلاح طلب که خودشان می گویند که قبولت داریم و بیا صحبت کنیم، میپرسند؛
یکسری سؤالات عوامفریبانه. من ۲۲ سال پیش خانه ام را عوض کردم. الآن می پرسد وزیر شدی خانهات را عوض کردی؟ با اینها وضعیت درست نمیشود. این نمونه گفتوگوی تلویزیونی ما است. این همان چیزی است که انقلاب را آزار می دهد.
من مردمشناس نیستم اما در متن اجتماعی مردم بودم و با آموزههای جامعهشناسی آن را آمیخته کردم و دارم یک فهمی پیدا میکنم. ما اصلاً حرف نمیزنیم، بیانیه می دهیم و موضعگیری می کنیم. از قدیم یاد گرفتیم که فن سخنرانی یاد بگیریم. همیشه عدهای را جمع میکردیم و سخنرانی میکردیم. از این کار کیف هم میکردیم. اگر جمعیت مقداری هورا میکشیدند صحبت های خود را داغ تر میکردیم و اگر یک سری مجلس را ترک میکردند حرفی میزدیم که به مجلس برگردند. ما سنت منبر را در مسائل سیاسی و اجتماعی دنبال کردیم. اما به سؤال شما برگردیم. در فرع موضوع من با شما موافق هستم. من با قیافه دولت یازدهم و دوازدهم مشکل داشتم. صدای دولت خیلی پایین بود. وقتی هم این بحث مطرح میشد بخشی می گفتند که ما رسانه نداریم. مثلاً بودجههای عظیم را می شماردند که به این خبرگزاری و آن خبرگزاری مخالف تعلق میگرفت. میگفتند که صداوسیما هم با ما نیست و تریبون ها هم با ما نیست. این موارد همه درست است و تردیدی در آن نیست. گفتیم که فقط یک روزنامه ایران داریم و خبرگزاری ایرنا و دیگر کسی با ما نیست، این تحلیل ما بود.
البته دولتمردان از این معدود رسانهها هم چندان استفادهای نکردند...
من مشکلی با این تحلیل ندارم. از جهاتی هم درست است. اما به نظر من، ما در دولت هم اراده و برنامه برای گفتوگو نداشتیم. یعنی از این جهت دولت، ضعیف عمل کرده، کم حرف بوده، کم صدا بوده و نتوانسته با تودهها ارتباط بگیرد. در حالی که خیلی از آدمها بودند که ساده هستند و دانش خوبی دارند و میتوانند حرف بزنند، اما این کار را نمی کنند. مثلاً من تا روز استیضاح ۲۴ هزار کیلومتر حرکت زمینی در سطح کشور داشتم. به استانها، شهرستانها و مناطق کوچک برای پیگیری موضوعات کاری وزارتخانه، سفر کردم. در همه این سفرها شاهد بودم ارتباط مستقیم و گفتوگو با مردم حتماً میتواند اثرگذار باشد و البته وجهه دولت را نیز تقویت میکرد.
اگر بازتاب پیدا می کرد شاید اثر بیشتری هم میگذاشت...
بله. اما حتی اگر بازتاب هم ندهند وقتی چهرهبه چهره میروی و حرف میزنی تأثیر خود را میگذارد. منطقه جوادیه در دهه ۴۰ شهرداری به نام آقای مینوچهر داشت. او در آن دوران رخشویخانه و مهد کودک ساخت. حتی کامیونهای شهرداری را میشست و بچهها را سوار بر آن می کرد، به امیریه می آورد و بلوار را دور میزد. آدم عجیبی بود. من بچه بودم که شاه سابق از خیابان ما رد شد. نمیدانم شاه چرا از آن مسیر با ماشین رد شد. مینوچهر او را نگه داشت؛ ایستاد و به سوی مردم دست تکان داد فقط همین. تا دهه ۷۰ که به خانه پدریام میرفتم هنوز اهالی محل میگفتند «دیدی شاه دست خود را به سمت من تکان داد.» این رویه بعد از انقلاب در سطوحی تقویت شد اما در برخی موارد هم دچار کمبودهایی بوده و هست. رویه مقام معظم رهبری در سفرهای خود عمدتاً همین گونه است. به بخشهایی که بتوانند سر میزنند و با مردم گفتوگو میکنند. اگر مسئولان با مردم مواجهه نزدیک داشته باشند بسیار تأثیرگذار است. همین مردم به دلیل دیکتاتوری شاه و ظلمهای او و دربارش و هزار دلیل دیگر او را سرنگون کردند اما از دهه ۴۰ تا ۷۰ به مدت ۳۰ سال، این خاطره در ذهن شان باقیمانده بود. پس اجازه بدهید بگویم با وجود برآمدن نظام جمهوری اسلامی از یکی از مردمیترین انقلابها در جهان بویژه در سه دهه اخیر در این زمینه ضعف داشتهایم و امیدواریم شکلگیری گفتوگوهای اجتماعی دست کم جبران کننده بخشی از این ضعف و کاستی باشد.
مهراوه خوارزمی - رضوانه رضاییپور
- 15
- 6