برخی اذعان داشتند که چرا رئیسجمهور پس از ۶ سال از عدم اختیارات سخن گفته؛ عدهای دیگر گفتند رئیسجمهور فرافکنی میکند و... اما آنچه مشخص است براساس قانون اساسی و اصل تفکیک قوا هر قوهای دارای وظایف و اختیارات محدود است و در بسیاری از حوزهها اختیاراتی ندارد. در دوره اصلاحات هم رئیسجمهور وقت طرح افزایش اختیارات را به مجلس ششم داد که پس از تصویب شورای نگهبان آن را رد کرد. حال پس از گذشت بیش از یک دهه بسیاری معتقدند که رئیسجمهور باید خود برای افزایش اختیاراتش اقدام کند. در این راستا برای بررسی اختیارات رئیسجمهور، استفاده یا عدم استفاده از این اختیارات، نحوه احیای سرمایه اجتماعی و تاثیر گفتوگوهای ملی بر آن آرمان با محمدصادق جوادی حصار عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و فعال سیاسی اصلاحطلب به گفتوگو پرداخته است که میخوانید.
رئیسجمهور در دیدار با فعالان سیاسی اظهار داشته که در برخی از امور از اختیارات کافی برخوردار نیست؛ این مساله مورد انتقاد بسیاری قرار گرفته و اساسا این پرسش مطرح میشود که چرا پس از ۶سال این مساله اکنون گفته میشود؛ ارزیابی شما از این مساله چگونه است؟
من معتقدم که همه حقوقدانان کشور حدود و اختیارات رئیسجمهور را میدانستند و اگر نمیدانستند که اختیارات رئیسجمهور فراتر از آن چیزی است که حرف میزند، میتوانستند انتقاد کنند که اختیار دارد یا ندارد. تمام افراد سیاسی کشور میدانند که برای همان حداقل اختیاراتی که در اختیار رئیسجمهور است نیز رقابت وجود دارد. یعنی جریان اصولگرا و اصلاحطلب تلاش میکنند تا بتوانند این حوزه را در اختیار داشته باشند که در حیطه اختیارات -هر چند کم- بتوانند به ایفای نقش بپردازند. اگر قرار باشد کسی که میخواهد رئیسجمهور شود بگوید همه اختیارات باید از آن من باشد پس چرا تفکیک قوا در کشور صورت میگیرد؟ چرا قوه مقننه و قضائیه جدا میشود و نیروهای مسلح در اختیار دولت نیست؟
اکنون همه میدانند که نیروهای مسلح تحت اختیار دولت قرار ندارند اما موضوع این است که نهادهای غیرمسئول بعضا در برخی زمینهها ورود میکنند که در حیطه اختیارات دولت است. به بیان دیگر، آیا هرکس که میداند این شرایط در کشور وجود دارد و اختیارات رئیسجمهور چه حدودی دارد، کاندیدا نشود؟ این حرف نوعی جاده صاف کردن برای جریان رقیب است. افراد باید بیایند رقابت کنند، حرف بزنند و حداقلهای اختیارات را به مردم بگویند و بگویند که مردم توقعات خود را با اختیارات موجود تنظیم کنند، اما اگر میخواهند ما اختیاراتی بیش از این داشته باشیم راه قانونی دارد.
راه قانونی این مساله نیز این است که مردم انتقاد خود را مطرح کنند و از طرف دیگر دولت را که اختیارات کمی دارد در جهت افزایش اختیارات حمایت کنند تا اختیارات بیشتری به سوی دولت کشیده شود. از این نظر میتوان گفت تا لایحه ارائه شده و طرح به مجلس برود میتوان در این زمینه فعالیت کرد و نکات را برای مردم روشن کرد. اینکه ما میدانیم اختیاراتمان کم است پس عرصه را رها کنیم و برویم مشکلات کشور حل نمیشود. آقای روحانی باید صراحتا بگوید که اختیارات رئیسجمهور در این حوزهها کم است تا بعد حقوقدانها، مجلس، دولت و مقامات عالیه نظام این مشکل را برطرف کنند و در زمینه اختیارات بازنگری مدام صورت گیرد که هر دولتی که میخواهد کار کند باید اختیارات نیز داشته باشد. این کاملا قاعدهای منطقی است و شما به اندازه قدرت و اختیارات افراد میتوانید از آنها مسئولیت بخواهید. در حوزهای که رئیسجمهور اختیاری ندارد چرا باید از وی مطالبه کرد؟
اتفاقا چندی پیش در جایی صحبت میکردم و گفتم اگر ادعا میکنید که رئیسجمهور خیلی اختیارات دارد، اما استفاده نمیکند بگویید آقای روحانی بهعنوان رئیسجمهور زمانی که در نشست آتی سازمان ملل شرکت میکند هر کار که خواست انجام دهد؛ اما واقعا این امکان هست که رئیسجمهور هر کاری بکند؟ مسلما پاسخ منفی است، پس چرا عدهای میگویند رئیسجمهور اختیارات دارد؟ در اینجا این پرسش مطرح شده که اگر رئیسجمهور اختیاری ندارد چرا نامزد ریاست جمهوری میشود؟ پاسخ روشن و ساده است؛ به این دلیل که شخص دیگری نیاید تا همین کف اختیارات رئیسجمهور را بهکار بگیرد.
با این حال برخی معتقدند که رئیسجمهور از تمام آنچه تحت عنوان اختیارات دارد نیز استفاده نمیکند؛ موافقید؟
من مخالفم چون رئیسجمهور گفته ما در حوزههای مختلف تلاش میکنیم تا مسائل را حل کنیم. نباید به رئیسجمهور خرده گرفت که چرا تاکنون این اتفاق نیفتاده، به این دلیل که نتیجه نهایی در اختیار رئیسجمهور نیست. رئیسجمهور نگفت من حتما این مشکل را حل میکنم، بلکه گفت در این راه تلاش میکنم. رئیسجمهور و دولت تلاش خود را انجام دادند، اما همه میدانند که به موازات تلاشها، چه حاشیههایی هم به وجود میآمده است. در هیچزمینهای رئیسجمهور نمیتواند برای اینکه حرف خود را ثابت کند، تنش و کشمکش را در کشور بیشتر کند.
گاهی در گذشته رئیس دولت بر مواضع خود اصرار میکرد، مثلا در دولت اصلاحات، اما اکنون کمتر شاهد این موضوع هستیم.
من هم میگویم رئیس دولت اصلاحات در دوره خود کارهایی انجام داد و بر سر مسائلی ایستاد. من اکنون مدافع آقای روحانی نیستم، اما معتقدم شرایط و قدرتی که دولت و جریان اعتدال دارد همان اقتدار و قدرت دوره اصلاحات نیست. گرچه مطرح میشود که آقای روحانی از قبل با محدودیتها آشنا بوده؛ اکنون نه تنها آقای روحانی بلکه همه مردم میدانند شرایط کشور چگونه است. بهعنوان مثال گفتوگوی من و شما قرار نیست تاثیری بر روند موجود در جامعه داشته باشد پس چرا گفتوگو میکنیم؟ به دید عامیانه کار عبث و بیهودهای انجام میدهیم چون نمیتوانیم در تصمیمات کلان کشوری نقشی داشته باشیم.
اما اگر به دید کارشناسانه نگاه کنیم میبینیم که به مرور زمان میتوانیم بر روی تصمیمات کلان تاثیر بگذاریم. دورههایی بوده که صحبت کردن درباره برخی موضوعات خط قرمز بود، اما اکنون با کار جمعی و تاثیراتی که به مرور زمان گذاشته شده، فضا مثل گذشته نیست و بازتر شده است. کارهای جمعی باید به مطالبه ملی تبدیل شود و تا زمانی که به مطالبه ملی تبدیل نشود هیچ اتفاقی نمیافتد. اینکه مسائل داخلی و خارجی باید چنین باشد و چنان باشد، باید به مطالبه ملی تبدیل شود. مطالبه ملی این نیست که فقط من حرف بزنم بلکه باید جریانهای مقابل نیز بخشی از این حرفها را بپذیرند.
من معتقدم بخش زیادی از این اتفاقاتی که رخ میدهد در دولت رقم نمیخورد. مسلما لایههایی وجود دارد که بر متغیرها تاثیر میگذارند و اجازه نمیدهند که دولت آنطور که باید اهداف خود را پیش ببرد، اما متاسفانه شرایط فعلی که نتیجه مجموع عملکردها به شمار میآید ناشی از عملکرد دولت دانسته میشود. این توقع از رسانهها وجود دارد که آنها با توجه به درک شرایط کشور دولت را در سیبل تهاجمات خود قرار ندهند. اگر یک فرد عامی در خیابان این حرف را بزند موردی ندارد، اما بارها به رسانهها گفتهام که بهتر و موثرتر است که روی مسائلی کار کنیم که میتوان در آنها منشأ اثر بود. در حوزهای که منشأ اثر نیستیم و نمیتوانیم باشیم، برای اینکه از قافله انتقاد به دولت عقب نیفتیم نباید زیر آتش بدمیم. من منتقد دولت روحانی هستم، اما نباید ظلم کنیم و چیزی که در اختیار رئیسجمهور نیست را از وی بخواهیم و سپس وی را مورد هجمه قرار دهیم؛ این ظلم است.
تاکنون طی سالهای مختلف جلساتی میان رئیسجمهور با اقشار مختلف جامعه اعم از سیاسیون، هنرمندان، حقوقدانان و... برگزار شده، اما نتیجهای حاصل نشده؛ از دید شما هدف از برگزاری این جلسات چیست؟
بهنظر من این نوع نشستها هیچ نتیجه خاصی ندارد، از درون آن راهبرد سیاسی، تشکیلاتی و تقویت دولت خارج نمیشود. اینها سنتهای حسنه دید و بازدید دولتها است که برای تالیف قلوب با جریانهای سیاسی و اقشار دیگر برگزار میشود. برای اینکه افرادی که نمیخواهند بیرون و در فضای عمومی حرفی را بزند در جلسات خصوصی انتقادات خود را به رئیسجمهور بیان کنند و وی نیز بگوید من هم میدانم، اما اختیارات ندارم. اگر نگاه کنید از اول انقلاب اینگونه جلسات بوده است.
ایراد من بر رسانهها این است که تمام انتقادات خود را بر سر دولت خالی میکنند. ما بهعنوان جریان روشنفکر و مدعی روشنگری باید به زوایای پنهانی که در جامعه وجود دارد بپردازیم و آنها را روشن کنیم. آقای روحانی این کار را کرد و این مرزها را شکست. تا قبل از دولت آقای روحانی سهم بودجهای که در کشور توزیع میشد و خیلی از آنها که مثل غبار پراکنده و خرج میشد، به گوش ما نمیرسید. قطعا شفافسازیهایی صورت گرفته و رئیسجمهور جاهایی که اختیارات دارد و میتواند کارهایی انجام داده و تاوانش را هم میدهد.
بدین نحو که وقتی آقای روحانی میگوید بودجه فلان حوزه این مقدار و بودجه محیط زیست مقدار کمتری است این مساله به مطالبه ملی تبدیل میشود. لذا وقتی این مهم به مطالبه ملی بدل شد مجلس خود را موظف میداند که در بودجههای سنواتی بعدی به این چالشها توجه داشته باشد. البته آنهایی هم که بودجههایشان زیر سوال رفته بیکار نمینشینند. درست این است که با روشنگریهایی که صورت گرفته، رفتارها در حال متحول شدن و تغییر است. سالهای سال بودجههایی بدون بررسی به خیلی جاها داده شده و کسی هم پیگیر نبوده، اما حال دولتی آمده و با این رویهها مخالفت میکند، معلوم است که در مقابل او ایستادگی میشود. از این رو رسانهها باید این کارکردها و عملکردها را نیز مدنظر قرار دهند و هر کسی را به اندازه سهمش محاکمه کنند.
چندی است که بحث احیای سرمایه اجتماعی برای مشارکت در انتخابات از سوی جریانات مختلف مطرح میشود؛ از دید شما باید چه فرایندهایی طی شود تا سرمایه اجتماعی ناامید و بیاعتماد به جریانهای سیاسی و مخصوصا اصلاحطلبان احیا شوند؟
نگویید اصلاحطلبان؛ این عدم اعتماد و ناامیدی نسبت به همه جریانات سیاسی است. وقتی کد میدهید که اصلاحطلبان، چرا بقیه جریانات سیاسی را کنار میگذارید؟ بهعنوان یک منتقد اجتماعی اگر کلمه دزد ۳ بار گفته شود و در انتها نام شخصی برده شود وی را به دزدی متهم نمیکنید؟ چرا این همه جریانات سیاسی در این کشور جلوی دولت سد گذاشتند، اما ما فقط بر اصلاحطلبان تاکید میکنیم؟ اصلاحطلبان چه نقشی دارند؟ اصلاحطلبان نیز بر همین اساس خود را با دولت هماهنگ کردند.
این نیست که هرکاری در دولت اتفاق میافتد به گردن اصلاحطلبان بیندازیم. اینها از نظر روانی کد است. چرا نمیگویید منتقدین و مخالفین چوب لای چرخ دولت میگذارند و از آن منظر نگاه نمیکنید. اگر عدم اعتماد و ناامیدی را از همه جریانات سیاسی بدانیم راهکار بازگشت آن شفافیت، راستگویی و امانتداری است. اگر این مسائل در جامعه حل شود مردم با دولت و نظام مشکلی ندارند. باید عواملی که مردم را ناامید و سرمایه اجتماعی را مخدوش کرده شناسایی کنیم و از بین ببریم. مردم از رانت خواری، تبعیض و چپاول اموال ملت ناراحتند.
وقتی آقای روحانی میگوید که «بانکهای خصوصی و موسسات غیردولتی پولهای مردم را چپاول کردند بعد یک قاضی حکم داد که دولت باید این پولها را برگرداند، دولت برای عمل به قانون از جیب ملت این پول را داد». خب؛ چرا گفته نمیشود این کار را دولت نکرده بلکه حکم یک قاضی را اجرا کرده است؟ رسانهها اکنون آدرس اشتباه به جامعه میدهند. لذا باید بگوییم آقای روحانی رئیسجمهور کشور است و در نهایت احترام از وی انتقاد میکنیم. وقتی گفته میشود که آقای رئیسجمهور، شما باید این کارها را میکردید، چرا نکردید؟ گفته میشود که اختیارات نداریم و اجازه حرکت به دولت نمیدهند.
مساله این است که جامعه آنچه که دولت انجام داده را بر مبنای حمایت جریان اصلاحات از دولت از چشم اصلاحطلبان میبینند.
قرار نیست هرکاری مردم کردند که رسانهها آن را پیگیری کنند، اینکه منطقی نیست! رسانهها نباید دنبال مردم راه بروند بلکه باید مردم را هدایت کنند. باید به افکار عمومی توضیح دهیم و تشریح کنیم که شرایط موجود محصول این عوامل است نه حمایت از آقای روحانی.
گفتوگوهای ملی چه میزان میتواند موجب برونرفت کشور از شرایط فعلی و رسیدن به ساحلی امن برای کشور شود؟
من پیش از این نیز گفتهام که باید برجام داخلی را آغاز کنیم؛ برجام داخلی برنامه جامع اقدام مشترک تمامی جریانهای سیاسی در داخل کشور است که باید بر اساس آن مذاکره صورت گیرد تا به نتیجه برسیم. اینگونه نمیشود که عدهای بهصورت دستوری بگویند که میخواهیم ائتلاف کنیم و یکی شویم، چرا که ممکن نیست. شیوههای رسیدن به تامین منافع جریانهای مختلف کشور شرط اولیه این مطلب است.
شرط دوم پایداری است؛ یعنی اگر ما پیمان بستیم و قراری گذاشتیم دلیل پایداری این پیمان چیست و سند پایداریش از کجاست. قوهای که بتواند از این پیمان حفاظت و حراست کند کدام قوه است. بهنظر من باید به این مفهوم توجه داشته باشیم که رسیدن به یک همسویی و همدلی به یک هماهنگی کلان ملی بین جریانهای مختلف ابزار خاص خود را طلب میکند. بدون امکانات و ابزار لازم امکان ندارد که بخواهیم به چنین چیزی دست پیدا کنیم. چرا که بحث اقتدار، منافع و مضار در میان است. عدهای از قِبل اینکه یک جریانی قویتر یا ضعیفتر عمل کند به انتفاع مالی فراوان رسیدهاند. باید سازوکارهای جدید تعریف شود که میتواند محصول گفتوگو و تعامل سازنده و خردمندی باشد. لذا مثل ۱+۵ که همه منافع و نگرانیهای خود را تعریف کردند
اینجا هم جریانات سیاسی باید با هم شفاف گفتوگو کنند که مثلا اگر نظارت بر رفتار انتخاباتی برعهده قانونگذاران باشد، چه قوانینی را میتوانند وضع کنند که آن قوانین حافظ منافع همه شهروندان باشد. اگر قرار است بخشی از مجلس یا قوه قضائیه یا قوهمقننه حراست از حقوق شهروندی را برعهده بگیرد تحت نظارت چه جریان و با چه مکانیزمی میتواند این کار را انجام دهد ، بنابراین باید جریانات سیاسی در کشور تعریف شوند، نمایندگان آنها پای میز مذاکره بنشینند و با در نظر گرفتن مولفههایی بگویند که با چه مکانیزمی میتوان به ائتلاف سراسری و گفتوگویی سازنده رسید که محصول این گفتوگوها تضمین امنیت کشور و منافع جریانهای سیاسی و فرهنگی کشور باشد.
- 17
- 2