شینزوآبه، رهبر حزب لیبرال دموکرات ژاپن، که از دسامبر ۲۰۱۲ تاکنون نخستوزیر ژاپن بود، روز جمعه ۲۸ آگوست از مقام نخستوزیری کشورش استعفا داد. او علت استعفای خود را این گونه بیان کرد که:«به دلیل بیماری و ترس از اینکه خستگی و کسالتم بر تصمیماتم برای اداره و هدایت کشورم تاثیر منفی بگذارد، استعفا میدهم و از کسوت نخستوزیری خداحافظی میکنم.»
شینزوآبه در شرایطی تصمیم به استعفا گرفته است که نه اتهامی مانند فساد و اختلاس متوجه او بود و نه بحران مشروعیت او را در سرزمین آفتاب تابان تهدید میکرد؛ بلکه برعکس، کشور تحت زعامت و مدیریت او یکی از طلاییترین دوران کشورداری را تجربه میکرد و نه تنها جایگاه او، بلکه جایگاه و احترام کشورش از هر حیث رو به افزون است. حضور در نشستهای راهبردی جهان، عضویت در کشورهای جی هفت و قرار گرفتن در میان۲۰کشور برتر صنعتی جهان و سر انجام نقش میانجیگری در کاهش تنش تهران- واشنگتن افتخاری است که نصیب ژاپن و شینزوآبه در حوزه کشورهای آسیای خاوری شده است. ا
گرچه نمیتوان گفت که ژاپن کسب چنین افتخاراتی را فقط مرهون راهبردهای اعلامی و اعمالی شینزوآبه است، اما ژاپنِ دوران صدارت شینزوآبه قطعا یک الگو و پارادایم عالی از سیاستورزی و کشورداری است و همین کافی بود که این کشور تحت زعامت او نه تنها شاهد شتاب رشد و آهنگ توسعه باشد، بلکه وضعیتش به مراتب بالاتر و درخشانتر از گذشته شود. حال پرسشی که بیش از همه در این میان حائز اهمیت است، این است که آیا فقط باید علت استعفای شینزوآبه را به خستگی و کسالت او مربوط دانست، یا آنکه پای علتهای مهمتری برای استعفای او در میان است؟
در این ارتباط، سادهانگاری است اگر علت استعفای شینزوآبه فقط به خستگی و کسالت وی منحصر و محدود شود. اینکه کسالت و خستگی ممکن است بر تصمیمات رهبران کشورهای نتایج معکوس و اسفبار و جبرانناپذیری به بار آورد، شکی در آن نیست، اما علت استعفای شینزوآبه بیشتر در بستر و زمینهای ریشه دارد که او در آن پرورش یافته است.
در واقع بسترها و ظرفیتهای محیطی پرورش موجود در ژاپن هم به شینزوآبه و سایر همفکرانش آموخته است که وقتی توانایی و ظرفیتهای آنها برای هدایت امور کشور به اتمام میرسد، باید عطای خدمت و ماندن در کسوت قدرت را به لقایش ببخشند و فرصت را به رهبران توانمندتر و جوانتر واگذار کنند. ژاپن چنین الگویی در پرورش سیاسی رهبران خود را مرهون مرام توکوگاواست که از منظر کارکردی به نوعی همان اخلاق پروتستانیسم است. از برخی شواهد و نشانگان پیداست که ژاپن با آنکه یک کشور غیر غربی است، در سایه آموزههای مرام توکوگاوا توانسته است الگوی منحصر به فردی از توسعه و صنعتی شدن را به همراه نبوغ رهبرانی چون شینزوآبه به نمایش بگذارد.
البته توسعه و صنعتی شدن و درخشش و نبوغ رهبرانی چون شینزوآبه همه موفقیتهای کشور سرزمین آفتاب تابان نیست، همین مرام توکوگاوا و در همین اواخر اتکا به ظرفیتهای دکترین یوشیدا شیگهرو، اظهار صداقت، رهایی از درد وجدان و حتی شجاعت برای هاراگیری را نیز آن هم در راستای اخلاقیات و ارزشهای محوری جامعه به رهبران ژاپن آموخته است. واقعیت آن است که در ژاپن بسیاری از خودکشیها برای افتخار و به سبب جلوگیری از آبروریزی خانوادگی و خجالت و شرم صورت میگیرد. هاراگیری و عملیات کامیکازه را باید دو مورد از خودکشی ژاپنیها دانست که مردم این کشور آن را عزتمندانه میپندارند و مدیون آموزههای توکوگاوا هستند. برای نمونه توشیکاتسو ماتسواوکا -وزیر کشاورزی ژاپن- در ماه می۲۰۰۷ به دلیل رسوایی مالی و بیشتر برای رهایی از درد وجدان و همچنین بدان جهت که هزینههای کشور ژاپن را اضافه نکند، چارهای جز خودکشی نداشت.
عملیات کامیکازه نمونه دیگری از شجاعت ژاپنی برای هاراگیری در راستای اخلاقیات و ارزشهای محوری جامعه ژاپن است. در عملیات کامیکازه و مشخصا در ۷ دسامبر ۱۹۴۱، خلبانان نیروی هوایی ژاپن در پرل هاربر، بندری در مجمعالجزایر هاوایی، توانستند که با عملیات انتحاری هواپیماهای خود را به کشتیهای جنگی آمریکا بکوبند. گفته شده است که در آن عملیات هفت رزمناو و همچنین ناوگان اقیانوس آرام آمریکا با حمله هوایی و انتحاری ژاپنیها نابود شدند.بدیهی است که هدف از روایت این موارد، طرفداری از عمل خودکشی نیست، بلکه نگاه به رفتاری است که ژاپنیها و خصوصا سیاستمداران آن، سعی میکنند یا خطا نکنند، یا اگر خطا کردند، بیش از آنکه پروندههای هزاران صفحهای برای آنها تدارک ببینند، مشی خودقضاوتی را پیش میکشند و در محکمه وجدانشان حکم به هدم خویشتن میدهند.
حال اگر بخواهیم ماجرای استعفای شینزوآبه و مباحث جاری مرتبط با ژاپن را در کشورمان بازخوانی کنیم، داستان درست خلاف آن چیزی است که در ژاپن اتفاق افتاده و رخ میدهد. در ایران کم نیستند نمونههایی که چون شینزوآبه دارای مناصب کلیدی و مدیریتی هستند، اما نه صداقت شینزوآبه را دارا هستند و نه شجاعت استعفا را. بلکه بر عکس به رغم همه ناتوانیها و دانش ناچیز خود در هدایت و اداره منصبها، اصرار ماندن به قدرت به هر قیمتی را دارند. کافی است نگاهی به آرایش و چیدمان مناصب و مشاغل کلیدی در ایران افکنده شود تا مشخص شود که این منصبها تا چه میزان، نه بر مبنای شایستگی بلکه بر مبنای رابطهگرایی و خویشاوندسالاری بوده است. شوربختانه و از بد حادثه نیز موارد زدوبندها و اختلاسها کم نیست که در کشور اتفاق میافتد و پروندههایی از این دست در حال رو شدن و باز شدن است؛ اما آنها نه جسارت خودکشی، که امری حرام در اسلام است، ولی آیا جرات و جسارت یک عذرخواهی از مردم را داشتهاند و دارند؟
در بهترین شرایط جرات و جسارت برخی مدیران ناتوان خداحافظی از یک صندلی و قرار گرفتن در صندلی دیگر است و داستان مجازات آنها نیز نه همچون مجازات سرزمین آفتاب تابان واقعی، بلکه مجازاتشان تصنعی و فرمایشی است. در سطحی دیگر پرسش آن است که آیا منظومه چرخش نخبگان در ایران همانند منظومه چرخش نخبگان در ژاپن قدرت ورود یک نخبه جوان و جدید را به چرخه منظومه نخبگان یا قدرتمندان میدهد؟ واقعیت آن است که منظومه چرخش قدرت- یا نخبگان- در ایران درونگروهی است و همین خصلت درونگروهی سبب شده است که هیچ نخبهای از بیرون نتواند به منظومه چرخش قدرت-نخبگان راه یابد و اگر هم یک نخبه جدید و از راه رسیدهای بتواند فرصت ورود به این چرخه را پیدا کند، باید گرفتار جزرومدهای سیاسی شود. به نظر میرسد که قواعد جاری منصبها در کشور ما پایانی ندارد و قرار نیست از استعفای شینزوآبه در ایران درسی گرفته شود.
انتقاد روزنامه جمهوری اسلامی از مسئولینی که در سنین ۸۰ و ۹۰ همچنان به دنبال کسب مشاغل بیشتر هستند
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:شینزو آبه، نخستوزیر ژاپن به علت ضعف جسمی استعفا داد و درباره علت این استعفا گفت: نگران هستم که ضعف جسمی من در تصمیمگیریهایم اثر بگذارد و این به سود ژاپن نیست. به همین دلیل، کنار رفتن را بر ماندن ترجیح دادهام.
این اقدام نخستوزیر ژاپن برای آن دسته از مسئولین کشور ما که تا سنین بالاتر از ۹۰ سالگی هم همچنان به منصب و مقام میچسبند و حاضر نیستند کنار بروند، بسیار درسآموز است. ما اکنون در کشورمان، افرادی بالای ۷۰ سال در مسئولیتها داریم که هنوز آرزوی به دست آوردن مسئولیتهای بالاتر دارند. افرادی در سنین میان ۷۰ و ۸۰ سالگی داریم که دارای دهها مسئولیت هستند و باز هم برای به دست آوردن مناصب دیگر تلاش میکنند. افرادی بالای ۸۰ سال سن داریم که برای راه رفتن مشکل دارند ولی مسئولیتهای حساسی برعهده آنان است.
نخستوزیر ژاپن اکنون ۶۶ سال دارد و بدون آنکه فشاری برای کنار رفتن بر او وارد شده باشد، خودش داوطلبانه کنار رفته است. این، یعنی احترام قائل شدن برای حقوق مردم. ما که مسلمان هستیم و در یک نظام اسلامی زندگی میکنیم، باید به دستور اسلام تعهد بیشتری به حقوق مردم داشته باشیم و به همین دلیل باید در کنار رفتن از مناصب و فرصت را برای افراد توانمندتر فراهم کنیم ولی حاضر نیستیم قدرت را به دیگران واگذار کنیم.
دو سال قبل، قانون منع بکارگیری بازنشستگان، اجرائی شد ولی این قانون هم نتوانست چسبیدگان به قدرت و مناصب را کنار بزند. علت اینست که اولاً این قانون با تبصرههای متعدد و استثناهای فراوان، کاملاً خنثی شد و ثانیاً به درستی هم اجرا نشد و هرکس و هر دستگاه نهاد و ارگان به بهانههای مختلف افراد موردنظر خود را با توصیهها و فشارها و رانتهای گوناگون در مسئولیتها و مناصب نگهداشتند و مانع جابجائی شدند. این، یعنی به بازی گرفتن قانون و پایمال کردن حقوق مردم.
وقتی نخستوزیر ۶۶ ساله ژاپن، داوطلبانه کنار میرود، آن دسته از مسئولین ما که از سن بازنشستگی فراتر هستند، باید این اقدام درسآموز را سرمشق خود قرار دهند و داوطلبانه کنار بروند. توجیهاتی از قبیل اینکه بهتر از من پیدا نمیشود، من احساس تکلیف میکنم و کشور به من نیاز دارد، فقط نوعی خودخواهی و خودبرتربینی است. کشور ما نیروهای توانمند زیادی دارد که اگر به بهانههای گوناگون طرد نشوند، بسیاری از مشکلات با حضور آنها در مسئولیتهای کلیدی برطرف خواهد شد و به دور و تسلسل باطلی که مدتهاست گرفتار آن هستیم پایان داده خواهد شد.
- 16
- 1