جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده، خیلی علاقهمند است که نقلقول پدرش را مدام تکرار کند:«من را با خدای متعال مقایسه نکنید، من را با جایگزین مقایسه کنید.»
در یک جهان موازی، این توصیه خوبی برای هرکسی است که در یک دولت با انتخابهای سیاسی بسیار دشواری دستوپنجه نرم میکند. اما اینجا در جهان ما، یک قطبیسازی مخرب حاکم است که تقریباً هر موضوعی را به یک بازی اخلاقی تبدیل میکند و نیروهای خیر را در برابر شر قرار میدهد و اغلب گزینههای معقولتر و واقعبینانهتر را از بین میبرد.
توافقنامه بازنگریشده هستهای ایران که بهزودی یا منعقد میشود یا هرگز منعقد نمیشود را در نظر بگیرید. برای منتقدان توافق هستهای، نظیر سناتور جمهوریخواه ایالات متحده، لیندسی گراهام، «توافق هستهای انگشت شیطان بر روی زمین است و یک رژیم شیطانی را قدرتمند و غنی خواهد کرد». از نظر مدافعان توافق هستهای نظیر سناتور دموکرات ایالات متحده، کریس مورفی، توافق هستهای «ایالات متحده، خاورمیانه و جهان را به مکانی امنتر تبدیل خواهد کرد.»
بحث در مورد توافق آینده در حال حاضر یک بحث ناخوشایند است و اگر توافق زمانی منعقد شود، این بحثها سمیتر خواهد شد. ما باید هر توافق هستهای جدید پیشنهادی را نه براساس آنچه یک توافق کامل و بینقص مینامیم، بلکه براساس یک توافق جایگزین شرایط بدون توافق، قضاوت کنیم.
متأسفانه، مثل هر موضوع دیگری در واشنگتن در این روزها، این بحث احتمالاً عمیقاً شخصی است. راب مالی، نماینده ویژه ایالات متحده که مذاکرات هستهای را رهبری میکند، قبلاً تحت حملات شخصی به شدت ناعادلانه قرار گرفته است. البته همین جا این را بگویم که مالی دوست صمیمی من است و این حملات تقریباً به طور قطع تشدید خواهند شد.
همانطور که بحث بر سر خردمندانه بودن و کارآمدی توافق ادامه دارد، در اینجا چندین نکته سیاسی ناخوشایند وجود دارد که هم مخالفان و هم مدافعان آن باید در نظر بگیرند. هر توافق جدیدی دارای جنبههای منفی جدی خواهد بود و ما باید در مورد این کاستیها صداقت داشته باشیم.
نخست اینکه این توافق مسلما از توافق اولیه قویتر و طولانیتر نخواهد بود. البته دولت بایدن در ابتدا امیدوار بود که این توافق طولانیتر و قویتر باشد، اما در نهایت با این واقعیت کنار آمد که هر توافق جدیدی کوتاهتر و ضعیفتر خواهد بود. یکی از دلایلش این است که طی چهار سال گذشته، پس از خروج دولت ترامپ از توافق، ایران دانش و ظرفیت هستهای زیادی را انباشته کرد. آنقدر زیاد که بیشتر آن توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) نظارت نشده است. مفاد کلیدی توافق اولیه که غنیسازی اورانیوم و استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته را محدود میکرد، اکنون زودتر منقضی میشوند. به طور خلاصه، از سال ۲۰۱۸ که دونالد ترامپ، رئیسجمهوری وقت آمریکا از برجام خارج شد، برنامه هستهای ایران به طور قابل توجهی پیشرفت کرده است.
موسسه علوم و امنیت بینالملل در این ماه گزارش داد که «ایران درسهای مهمی در رسیدن به گریز هستهای میآموزد. از جمله با عبور از گامهای معمولی غنیسازی و غنیسازی اورانیوم ۲۳۵ تا ۶۰ درصد و ساخت و آزمایش تاسیسات برای تغذیه. اورانیوم با غنای ۲۰درصد.»
آژانس بینالمللی انرژی اتمی ابراز نگرانی کرد که تصمیم ایران برای توقف راستیآزمایی و نظارت بر برجام، برای توانایی آژانس در تضمین ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران مضر بوده است. در صورت بازگشت متقابل به اجرای کامل برجام، ایران باید اعلامیهها، دادهها و دسترسی شناساییشده توسط آژانس را برای ایجاد مجدد خط اصولی و توانمندسازی آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای انجام وظایف نظارتی و راستیآزمایی خود ارائه کند.
تحت برجام، یک نقطه ضعف جدی دیگر این است که بازگشت به برجام به ایران اجازه میدهد به داراییهای مسدودشده خود دسترسی پیدا کند و مهمتر از آن، نفت خود را در بازاری بفروشد که قیمتهای افزایشیافته آن یک درآمد بادآورده مالی برای ایران خواهد داشت. البته این درآمدها به آن اندازه که برخی تصور میکنند نیست.
اگرچه توافق هستهای ۲۰۱۵ هرگز برای پاسخ به فعالیتهای منطقهای ایران طراحی نشده بود (و اگر تلاشی در این زمینه میشد، هرگز به نتیجه نمیرسید)، این پول به ایران کمک میکند از نیروهای نیابتی خود برای گسترش نفوذ خود در لبنان، سوریه، عراق و بحرین استفاده کند و همچنین از طرفداران خود در یمن و نیز گروههای سنی دوست مانند حماس و جهاد اسلامی در غزه، حمایت کند.
در واقع، ایران مدتهاست که با درجات مختلف موفقیت، به دنبال گسترش فعالیتهای خود در چارچوب هلال شیعی است که چهار پایتخت عربی از جمله بیروت، بغداد، دمشق و صنعا را در بر میگیرد و در حالی که بازگشت به برجام، جنبه هستهای تلاش ایران برای نفوذ را، حداقل تا پایان این دهه، محدود میکند، حذف تحریمها به پیشرفت ایران در عرصه منطقهای کمک میکند.
همانطور که کریم سجادپور، کارشناس مسائل ایران و همکار من در بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی، استدلال میکند، ایران ممکن است آنقدرها که ادعا میکند، قدرت نداشته باشد، اما قدرت اغلب نسبی است. او مینویسد:«هیچ کشوری در خاورمیانه ترکیبی از اندازه جغرافیایی، سرمایه انسانی، تاریخ کهن و منابع طبیعی عظیم ایران را ندارد. اما جمهوری اسلامی به جای اینکه از این مواهب برای تبدیل شدن به یک قدرت اقتصادی جهانی یا برای ارتقای منافع ملی خود استفاده کند، سیاست خارجی خود را بر پایه دو ستون مقابله با آمریکا و اسرائیل بنا کرده است.» سجادپور مینویسد تا زمانی که سیاست فعلی در ایران در قدرت است، بعید است که این روند تغییر کند.
دست آخر اینکه، یک توافق جدید به خودی خود مانع از دستیابی ایران به سلاح هستهای نمیشود. برجام ۲ مانند نسخه قبلی خود، یک توافقنامه تراکنشی خواهد بود نه تحولی. همانطور که دنیس راس، یکی از اعضای برجسته موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک، در مقاله اخیر خود برای فارینپالیسی خاطرنشان کرد، این کار مساله برنامه هستهای ایران را حل نمیکند یا گزینه تسلیحاتی تهران را از میان نمیبرد. همانطور که منتقدان توافق اصلی بسیار آماده هستند تا این نکته را تکرار کنند، تا سال ۲۰۳۱ مجموعهای کلیدی از محدودیتها علیه غنیسازی اورانیوم و استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته توسط ایران، از میان میرود. برجام نیز نه هدفش این بود و نه قادر است که زمینهای برای تغییر در روابط بین ایران و آمریکا ایجاد کند. برجام در بهترین حالت، مجموعهای ابزاری از ترتیبات (شاید مشابه توافق کنترل تسلیحات) برای محدود کردن برنامه هستهای ایران، به منظور جلوگیری از رویارویی اسرائیل و ایران است که اگر رخ دهد، میتواند یک جنگ منطقهای را آغاز کند و پای آمریکا را به یک رویارویی نظامی غیرضروری در خاورمیانه باز کند.
برخی معتقدند که حتی اگر توافق جدیدی حاصل شود، ایران ممکن است فعالیتهای منطقهای خود را تشدید کند تا این پیام را ارسال کند که فعالیتهایش توسط «شیطان بزرگ» محدود نشده است.
با همه این اوصاف اگر جمهوریخواهان برجام ۲ را دوست ندارند، باید مسئولیتش را به پای ترامپ بگذارند، نه جو بایدن. برجام اولیه ۲۰۱۵ یک توافق ناقص اما کاربردی بود که محدودیتهایی جدی را بر برنامه هستهای ایران تحمیل کرد و باعث شد آژانس از نزدیک برنامه هستهای ایران را تحت نظر بگیرد.
تصمیم دولت ترامپ در ماه مه ۲۰۱۸ برای خروج از برجام مبتنی بر دو فرض بود که هر دو ناقص بودند؛ اول اینکه ایران - در واکنش به تحریمهای فلجکننده - برنامه هستهای خود را شدت نخواهد داد و دوم اینکه ایران در طول زمان، برای دستیابی به یک توافق بهتر امتیازاتی ارائه خواهد کرد. مدافعان کمپین به اصطلاح فشار حداکثری دولت ترامپ استدلال میکنند که اگر این کمپین بیشتر طول میکشید، اگر ایالات متحده همزمان یک گزینه نظامی معتبر آماده میکرد و اگر جامعه بینالمللی با تلاش بیشتری به تحریمها میپیوست، نتایج ممکن بود متفاوت باشد. این ادعایی نقیض است که اثبات آن غیرممکن است.
اما یک چیز به سرعت آشکار شد؛ اگر فشار حداکثری برای مهار برنامه هستهای ایران طراحی شده بود، باید گفت که این طرح یک شکست بزرگ را تجربه کرد.
در هر زمینهای که تصور کنید، از زمان گریز هستهای - مدت زمانی که ایران میتواند مواد شکافتپذیر کافی برای یک سلاح هستهای تولید کند - تا فراتر رفتن ایران از سقف غنیسازی تحت توافق ۲۰۱۵، تا ایجاد ذخایر اورانیوم غنیشده، تا از دست دادن توانایی آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای نظارت و راستیآزمایی فعالیتهای هستهای ایران، باید گفت که برنامه ایران به سرعت پیشرفت کردهاست.
به گفته برخی، تا پایان سال ۲۰۲۲، ایران یک کشور هستهای در آستانه ساخت سلاح هستهای خواهد بود و در صورت تصمیمگیری برای انجام این کار، بیش از هر زمان دیگری به جمعآوری برخی از اجزای اصلی و فناوریهای مورد نیاز برای تسلیحات نزدیک شده است.
در همین حال، درگیر شدن در یک جنگ برای دولت بایدن کار بسیار دشواری است. بنابراین اگر نمونهای از موضوعی وجود داشته باشد که در آن پیگیری منافع ملی ممکن است هزینه سیاسی برای رئیسجمهور داشته باشد، آن نمونه باید توافق هستهای ایران باشد. به ندرت پیش آمده که یک توافق سیاست خارجی در آمریکا، بیش از برجام مورد سرزنش قرار گرفته باشد و تعداد کمی از چهرهها خارج از نهاد امنیت ملی و سیاست خارجی واشنگتن در صورت دستیابی به توافقی جدید، خوشحالی خواهند کرد. همه جمهوریخواهان در کنگره و چند دموکرات اساساً مخالف توافق هستند و با نامهها و قطعنامههای متعدد این مخالفت را بروز دادهاند. در ماه مه، اکثریتی دوحزبی در سنا، از جمله ۱۶دموکرات، از قطعنامه غیرالزامآوری حمایت کردند که در آن به کاخ سفید درباره جنبههای منفی بازگشت به برجام هشدار داده شد. برجام نخست با مخالفتهای شدید کنگره مواجه شد و نسخه دوم برجام، بهتر از این نخواهد بود. فهمیدن دلیل آن هم آسان است. خصومت با ایران ممکن است در بالاترین حد خود باشد و ممکن است دلایلی هم در توجیهش وجود داشته باشد. خبر منتشرشده درباره اقدام ادعایی سپاه پاسداران برای ترور جان بولتون، سوالاتی در ذهن برخی مخالفان برجام ایجاد کرده که چرا دولت فعلی آمریکا با ایران مذاکره میکند. علاوه بر این، شکل برخورد دولت ایران با معترضان به مرگ یک زن جوان کُرد، تنها به احساسات ضدایرانی در آمریکا افزوده است.
توضیحاتی که میتوان برای این مساله عنوان کرد، توضیحاتی است که سیاست ایالات متحده در قبال ایران در سالهای اخیر شکل داده است. آمریکا معتقد است که ایران بازیگر بدی است، اما اگر به سلاح هستهای دست یابد، بسیار بدتر خواهد شد.
بایدن در ماه جولای گفت: «تنها چیزی که بدتر از ایران فعلی است، ایران مسلح به سلاح هستهای است.» ریشه این ابراز نگرانی، این خطر واقعی است که ادامه برنامه هستهای ایران، در صورت کنترل نشدن، مهار نشدن و نظارت نشدن، ممکن است اسرائیل را به حمله تحریک کرده و جرقه جنگی منطقهای را زده و ایالات متحده و کشورهای حاشیه خلیج فارس را به گرداب خود بکشاند. دولت بایدن، بهویژه در بحبوحه جنگ روسیه در اوکراین، هیچ منفعتی در شعلهور شدن آتش جنگ در خاورمیانه ندارد. چراکه چنین جنگی میتواند باعث سقوط بازارهای مالی و افزایش قیمت نفت شود. واضح است که بایدن آماده است تا هزینه داغ شدن فضای سیاست داخلی بر سر برجام را بپذیرد تا از آنچه دولتش بیم دارد که تبدیل به درگیری داغ و خطرناکتر در منطقهای بیثبات است، جلوگیری کند.
ایران بازیگر بسیار بدی است و توافق هستهای ۲ با ایران، احتمالاً به عنوان یکی از لحظات عالی و بینقص در دیپلماسی ایالات متحده شناخته نخواهد شد. اما اگر بخواهم از وینستون چرچیل، نخستوزیر اسبق بریتانیا، جملهای وام بگیرم و درباره برجام از آن استفاده کنم، باید بگویم که برجام بدترین گزینه است، اما نه زمانی که با همه گزینههای دیگر مقایسه شود.
برخی برای اعمال تحریم بیشتر علیه ایران استدلالهایی میآورند. برخی دیگر معتقدند که تنها آمادهسازی یک گزینه نظامی معتبر ایالات متحده، ایران را متقاعد میکند که پای میز مذاکره بیاید و یا این کشور را از پیشبرد و توسعه سلاح هستهای باز دارد. با این حال، برخی دیگر کاملاً متقاعد هستند که ایران برای سرعتدادن به برنامه هستهای خود و عبور از خطوط قرمز اسرائیل یا ایالات متحده و تحریک حمله نظامی به درجاتی احتیاط میکند. کسانی هم هستند که بر این باورند فقط یک سیاست اختصاصی تغییر رژیم با هدف ایجاد یک ایران میانهروتر به تلاش این کشور برای دستیابی به سلاح هستهای، فعالیتهای منطقهای بیثباتکننده و حمایت از تروریسم پایان میدهد.
اما هیچیک از این گزینهها راهحلی برای مشکلی که درحال حاضر پیش روی دولت بایدن است، ارائه نمیدهد. مشکلات دولت بایدن در مقابل ایران عبارتند از: چگونگی مهار، محدود کردن، نظارت بر برنامه هستهای ایران و جلوگیری از لغزش اجتنابناپذیر به سمت احتمال واقعی وقوع یک جنگ منطقهای.
با توجه به بنبست مذاکرات، بازگشت به برجام ممکن است امکانپذیر نباشد، اما اگر اینطور باشد، دولت باید تا زمانی که شانس معتبری برای دستیابی به توافق وجود دارد، به پیگیری مذاکرات ادامه دهد. توافق قابل راستیآزمایی برجام از تبدیل شدن ایران به یک کشور در آستانه واقعی هستهای، برای حداقل هشت سال جلوگیری میکند و زمان و مکان را برای توسعه گزینههایی برای تمدید توافق، تمرکز بر بررسی فعالیتهای منطقهای ایران و ایجاد بازدارندگی نظامی کافی برای منصرف کردن ایران فراهم میکند. این گزینه نه زیباست و نه کامل، اما در دنیای بیرحم و غیرقابل بخشش سیاستگذاری، جایی که گزینهها معمولاً از بد به سمت بدتر میل دارند، احیای برجام تا حد زیادی بهتر از یک گزینه بسیار بد است.
آریا صدیقی
- 10
- 1