به گزارش دیپلماسی ایرانی: هر اندازه که جمهوری اسلامی ایران در صفحه شطرنج سیاسی منطقه، فکورانه تر عمل می کند، عربستان سعودی به همان اندازه در تنگنای کم سابقۀ سیاسی، بی مهابا به قمار بزرگ و تاریخی متشبث می گردد.
نگاه کوتاه و فشرده به تاریخ تشکیل حکومت آل سعود نشان می دهد که حکام فعلی حجاز بار دیگر آن هم در دنیای دگرگون شده و متلاطم هزارۀ سوم، در توهم تکرار همپیمانی های سنتی با ولی نعمتان غربی خود به سر می برند. در قرن هیجدهم میلادی بود که همپیمانی ابن عبدالوهاب و ابن سعود، پس از سلسله کشمکش ها و جنگ های متعدد، نهایتا در پایان جنگ جهانی اول با طراحی انگلیسی ها به حاکمیت عثمانی ها بر عربستان پایان داد. آنگاه عبدالعزیز ابن سعود با غلبه بر حسین بن علی، شریف مکه و فتح حجاز در سال ۱۳۵۱ قمری، عنوان سلطان عربستان سعودی برخود نهاد و پس آنگاه تقریبا سراسر جزیره العرب لاینقطع زیر نفوذ غربی ها تا به امروز به حیات خود ادامه داد. اما اینک با گذشت تقریبا یک قرن از آن دوران، حاکمیت ثروت زدۀ سعودی با بحران هویتی، عوارض عمیق دوران انتقال و دگرگونی های جمعیت شناختی و ضد سلطنتی مواجه شده و در تنگنای داخلی، منطقه ای و بین المللی گرفتار آمده است.
دو سال پایانی حکومت باراک اوباما در کاخ سفید، شاهد سردی کم سابقۀ روابط ریاض و واشنگتن با چاشنی توافق هسته ای با ایران و همزمان توسعۀ نفوذ منطقه ای ایران بود. تداوم جنگ و بحران های منطقه ای و موج ترورهای انتحاری و حملات و انفجارات مهیب داعشی در ممالک مختلف غربی، همزمان هجوم گستردۀ آوارگان و پناهندگان جنگی به اروپا که مهاجرت های توده ای جنگ های جهانی را در اذهان تداعی می کرد، همه و همه نفس مردمان نیمکرۀ غربی را برید و هراس و ناامنی بی سابقه ای را بر شهرها و متروپل های اروپایی و حتی آمریکا حکمفرما ساخت. آثار روانی و سیاسی ناشی از این تحولات همه را غافلگیر کرد، احزاب راست افراطی اروپایی و آمریکایی را به تکاپو انداخت، بریتانیای همیشه فرصت طلب، ساز جدایی از اتحادیه را کوک کرد و برای همیشه کلوپ سیاسی و متحد اروپایی را ترک نمود و بالاخره چهرۀ ناشناخته و عوامفریبی نظیر دونالد ترامپ روانۀ کاخ سفید گردید.
در این دو سال پرچالش، تمام نگاه های تند انتقادی و مظنون در اروپا و آمریکا اعم از افکار عمومی، عرصه های رسانه ای، نخبگان علمی و اجتماعی بیش از همیشه متوجه وهابیون سعودی در ریاض گردید که به عنوان خاستگاه ایدئولوژیک و مادی تروریسم مدرن قرن بیست و یکمی مورد تهاجم کم سابقه ای قرار می گرفتند. شب و روزی نبود که گردهمآیی های سیاسی و رسانه ای در ممالک مختلف اروپایی که درگیر عوارض اجتماعی و امنیتی ناشی از ترورهای زنجیره ای و مهاجرت ها به مرزهای باز و بی دفاع خود بودند، سلفی گری وهابی را مورد حملات بی وقفه خود قرار نمی دادند و از در و دیوار برای مهار بحران و یافتن راه چاره استمداد نمی طلبیدند. فرآیند مذکور با تجاوزات مستقیم و بی رحمانۀ حکام جوان و کم تجربۀ سعودی به سرزمین کهن و فقرزدۀ یمن تشدید گردید و حکام سعودی را که با ناکامی در یمن، سوریه، عراق و ... بدرقه شده بودند به تنگنا و انفعال سیاسی تام و تمام انداخت. در همین اثنا سعودی ها با صرف پول فراوان و تقلای تمام به سختی توانستند گزارش ۲۸ صفحه ای دستگاه های اطلاعاتی آمریکا، که حکام سعودی را مستقیما در حملات ۱۱ سپتامبر مقصر دانسته بود و می رفت که پای آنها را به مجامع حقوق بین المللی بکشاند موقتا رفع و رجوع کنند.
به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در آمریکا مائدۀ آسمانی برای حکام جدید سعودی و همپیمانان منطقه ای آنان به شمار می رفت. چند ماه قبل از انتخاب ترامپ و مخصوصا بعد از انتخاب وی، یک اتاق فکر تام الاختیار سعودی و تیمی مرکب از نخبگان و مغزهای متفکر سعودی ها و سایر متحدین منطقه ای به رهبری محمد بن سلمان جانشین ولیعهد و عادل الجبیر وزیر خارجه سعودی با کمک مشورتی عبدالله پادشاه اردن و برخی متنفذین اسرائیلی روانۀ آمریکا شد و هفته های متمادی در آمریکا مخصوصا در شهرهای نیویورک و واشنگتن رحل اقامت افکند و برای برون رفت از مخمصه شروع به رایزنی و مشورت نزدیک با ترامپ و اطرافیان تازه کار او کرد. ترامپ تاجرمسلک که با انبوهی از مشکلات و چالش های داخلی و رسانه ای ناشی از انتخاب جنجالی رویاروی بود با پیشنهادات مالی هنگفت سعودی ها هرچه بیشتر و بیشتر اغوا می شد. پیش تر ترزا می نخست وزیر بریتانیا با دوبار سفر پر سر و صدا به منطقه و به دربار سعودی ها با دست پر بازگشته بود و این همه به گوش آمریکایی ها رسیده بود. حتی آنگلا مرکل صدراعظم آلمان، سیاستمداری که جز در موارد خیلی ضروری سفر نمی کند نیز روانۀ ریاض شده بود و این همه نوعی امید و اعتماد بنفس در سعودی ها ایجاد کرده بود. آشکارا به نظر می رسید که سعودی ها برای غلبه بر بحران و بازگرداندن آب رفته به جوی، دست اندرکار معامله و قمار بزرگی هستند و کار به گونه ای پیش رفت که موفق شدند ترامپ را که ابتدا قصد سفر به اسرائیل و به اروپا (اجلاس ناتو و گروه هفت) را داشت، پیش از همه به ریاض بکشانند و در آنجا به زعم خود ترتیبات جدید سیاسی و امنیتی منطقه ای را با اختصاص بیش از نیمی از ذخائر ارزی رو به تهی شدن سعودی برای خرید تسلیحات و سرمایه گذاری، رقم بزنند و بزعم خود ائتلاف جدید ضد ایران و جبهۀ مقاومت را ساماندهی کنند. اما باید به چند نکته اشاره کرد:
١- پادشاهی سعودی از مشروعیت و توان لازم برای ایجاد ائتلاف در جهان عرب و یا رهبری آن برخوردار نیست. حاکمان عربی از دیرباز برای رهبری بر دنیای عرب با یکدیگر رقابت داشتند و در حالی که مبارزه با اسرائیل و بازگرداندن سرزمین های اشغالی را هم یدک می کشیدند، در این هدف همیشه ناکام می ماندند. اینک حکام جدید سعودی با شماتت سیاسی اخیر و چوب حراج بر ثروت ملی و عربی آن هم در همپیمانی با دشمنان امت عرب و مسلمان و در رویارویی با جمهوری اسلامی ایران دست به قمار بزرگی زده اند. سپهر سیاسی جزیره العرب بس تیره و مخاطره آمیز به نظر می رسد.
٢- با بازگشت ترامپ از سفر منطقه ای و اروپایی و تشدید مجدد درگیری های داخلی، از تب و تاب ائتلاف ضد ایرانی سعودی ها حداقل به لحاظ روانی کاسته می شود. سعودی ها که پیش تر با صرف پول فراوان نتوانسته بودند نظر موافق مصر و پاکستان و ترکیه را برای ائتلاف نظامی ضد یمن جلب نمایند در ماجراجویی جدید خود نیز ناکام خواهند ماند. از هم اکنون و بلافاصله بعد از نمایش اخیر در ریاض، ساز مخالف برخی کشورهای همجوار به ویژه قطری ها بلند شده است. یک دیپلماسی با تدبیر و حساب شده از سوی کشورمان می تواند در صفوف آنان رخنه و تشتت بیشتری ایجاد نماید.
٣- افکار عمومی جهان عرب به شکل غریبی از رخدادهای اخیر در ریاض غافلگیر شده و مسلمانان از اینکه به اصطلاح خادمان حرمین اینگونه مال و نوامیس امت عرب و مسلمان را در معرض حراج گذاشته اند تکان خورده اند. باید از طریق رسانه های برون مرزی، ارتباطات اجتماعی و فرهنگی، تماس های علمی و نخبگانی در دنیای اسلام بر تحقیر امت عرب و مسلمان انگشت گذاشت و به طور سیستماتیک و بدون اینکه جنگ لفظی سیاسی و تبلیغاتی متعارف و پیش پا افتاده از آن استنباط شود، نسبت به عواقب این تحقیر در دنیای اسلام هشدار داد.
٤- با شکست هرچه بیشتر داعش و سایر گروه های افراطی و مسلح در سوریه و عراق و... مخاطرات امنیتی آنها کشورهای غربی و مخصوصا اروپایی را در معرض تهدیدات بیشتری قرار خواهد داد. دستگاه های امنیتی کشورهای اروپایی آشکارا نسبت به این پدیده هشدار می دهند و لذا در آینده رویکردهایی نظیر ائتلاف آمریکایی- سعودی-صهیونیستی و عدم مبارزۀ ریشه ای و فراگیر با تروریسم جهانی مورد حمله و انتقاد بیشتر رسانه ها و افکار عمومی قرار خواهد گرفت. باید نسبت به تأثیرات اینگونه رویکردهای تحقیرآمیز بر ضمیر و وجدان زخم خوردۀ جوانان عرب هشدار داد و از برخوردهای گزینشی و دوگانه با پدیده خطرناک تروریسم همچنان ابراز نگرانی کرد.
۵- جمهوری اسلامی ایران باید در سطح ملی دست به تدوین جامع سیاست خارجی، منطقه ای و امنیتی خود تحت شرایط جدید بزند و تهدیدات شکل گرفته را جدی ارزیابی کند. باید ضمن حفظ آرامش و با اتکاء به پشتیبانی بی نظیر ملی و آرای توده ای، دیپلماسی منطقه ای فعال تر از گذشته را با رویکرد عمومی مسالمت جویی در منطقه و فرامنطقه دنبال کرد و در عین اتکا به قدرت بازدارندگی کشور و توسعۀ همه جانبه و اساسا مخفیانه بنیۀ دفاعی کشور، دکترین امنیتی جامع کشور را تدوین و در تمام سطوح ملی نهادینه و اجرا نمود. باید تمام مانورها و نمایش های قدرت در چارچوب این دکترین تعریف و از اقدامات مقطعی و انفعالی اجتناب شود و هرگونه تظاهر ضروری به قدرت با محاسبه دقیق هزینه و فایده آن صورت بگیرد.
۶- با توجه به موقعیت سعودی ها، عطش قدرت طلبی و استعداد آنها در بحران آفرینی احتمالی، می توان تصور کرد که آمریکایی ها (و نه اروپا و آسیای شرقی) با انباشت بحران های اقتصادی و مالی و نیز چالش های راهبردی با دیگر قطب های قدرت، بی میل به مخاطره جویی و آتش افروزی جدید و مهار شده در منطقۀ ثروتمند و مستعد خاورمیانه و خلیج فارس نباشند. نباید و نمی توان قدرت مالی و ایدئولوژیکی سعودی ها را در این راستا دست کم گرفت. بدون شک نوادگان ابن سعود و ابن عبدالوهاب، آنان که حدود دو قرن بر شبه جزیره به طور مستقیم و غیرمستقیم اعمال نفوذ و حاکمیت کرده اند، تجارب فراوانی در حفظ قدرت اندوخته اند. وهابیون سنتگرا و جزم اندیش در عربستان سعودی با پشتوانۀ عظیم مالی، سیاستمداران ناسیونالیست و لائیک دوران های معاصر امثال ناصر و سادات و صدام و قذافی و رضا و محمدرضا و امثالهم نیستند و ای بسا حاضر باشند دست به دسیسه و همپیمانی های مخاطره آمیز با بیگانگان بزنند.
۷– بر این اساس یک آلترناتیو هنوز ممکن و قابل اعتنا، همانا ایجاد تفاهم و نزدیکی نسبی میان قدرت های بزرگ منطقه ای میان ایران و مصر و ترکیه است. ارسال مکرر علائم ضروری در این زمینه با حفظ اقتدار و همزمان ارسال پیام های عام خطاب به افکار جهان عرب و مسلمان نسبت به مخاطرات پیش روی امت مسلمان، مفید خواهد بود.
بهاءالدین بازرگانی گیلانی
- 13
- 3