پنجشنبه ۰۸ آذر ۱۴۰۳
۰۹:۵۷ - ۰۴ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۰۶۶۰
سیاست خارجی

امکان هماهنگی واشنگتن با طالبان و داعش عليه تهران

داعش,اخبار سیاسی,خبرهای سیاسی,سیاست خارجی

استراتژي جديد رئيس‌جمهوري آمريکا و اعتقاد وي به ضرورت ادامه عمليات نظامي طولاني مدت در خارج از کشور حاکي از تغيير قابل‌توجهي در رويکردهاي ترامپ نسبت به جنگ در افغانستان است. زيرا ترامپ قبل از رسيدن به کرسي رياست‌جمهوري جنگ افغانستان را «يک فاجعه کامل، اتلاف منابع و پول ماليات دهندگان آمريکايي» عنوان مي‌کرد.

 

در سايه اين مسئله نه به سرعت و نه‌چندان آرام اما با يک شيب ملايم، افغانستان در حال بازگشت به شرايط دهشتناک و خونيني است که تصور مي‌کرديم با شکل‌گيري پروسه تشکيل دولت سياسي، زمينه‌هاي آن را از دست داده است. اما به قول ژنرال عبدالرشيد دوستم، باور به اين مسئله بسي جاي خوش‌خيالي است. 

 

تحت تأثير ارزيابي‌هاي متزلزل اطلاعاتي يا يک خوشبيني تمام‌عيار بود که رئيس‌جمهوري اوباما در اواخر دسامبر ۲۰۱۴ به بهانه تأمين نسبي امنيت و قدرت‌گرفتن ارتش و پليس افغانستان و نيز قول اخلاقي‌اش به مردم، خروج بخش‌هاي زيادي از نيروهاي ارتش ايالات‌متحده از اين کشور را اعلام کرد.

 

همان زمان بسياري از منابع اطلاعاتي مقيم منطقه از جمله برخي فرماندهان نظامي «آيساف» ارزيابي‌هاي منابع آمريکايي را چندان دقيق نمي‌دانستند و معتقد بودند که اتکا به حدود ۳۵۰ هزار نيروي نظامي و پليس افغانستان براي تأمين امنيت به خودي خود يک خطاي راهبردي است.

 

درست يا غلط، شرايط ترسيمي در نهايت کاخ سفيد را متقاعد کرد در ازاي حفظ يک نيروي مستشاري- امنيتي ۴۸۰۰ نفره بخش‌هاي عمده ارتش را تا دسامبر سال ۲۰۱۴ از افغانستان خارج کند. اما پس از اين خروج و در کمتر از سه سال، امروز افغانستانی که در يکي از بدترين دوران خود از هر لحاظي از امنيت تا معيشت به سر مي‌برد، با روشن شدن استراتژي ترامپ شاهد بازگشت نيروهاي نظامي آمريکايي و ناتو خواهد بود.

 

براي تحليل دقيق‌تر دلايل اعزام نيروهاي جديد آمريکايي و ناتو به افغانستان در سايه استراتژي اعلامي ترامپ و بررسي تأثيرات آن بر شرايط اين کشور، گفت‌وگويي را با پيرمحمد ملازهي، کارشناس ارشد مسائل غرب آسيا و تحليلگر ويژه حوزه افغانستان و پاکستان انجام داديم که در ادامه مي‌خوانيد. 

 

در سال‌هاي آغازين هزاره سوم با حضور نيروهاي آمريکايي در قالب ناتو و آيساف در خاک افغانستان وضعيت اين کشور از هر نظر و مشخصا بُعد امنيتي به مراتب بدتر از دوران قبلي شد. اما در دوره اوباما و در راستاي وعده «تغيير» واشنگتن سربازان خود را از افغانستان خارج کرد. تأثيرات اين دوره رفت و برگشتي حضور نيروهاي آمريکايي در سال‌هاي اوليه قرن ۲۱ را بر شرايط افغانستان چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟ 

در سال‌هاي اوليه هزاره سوم و در دوران جورج بوش، سربازان آمريکايي براي ساقط کردن طالباني که حاضر به تحويل عناصر القاعده نشد به افغانستان حمله کردند و به اين واسطه طالبان از قدرت حذف شد اما اين که واشنگتن با حضور نظامي بتواند به مسئله جنگ و تروريسم در افغانستان پايان بدهد ناموفق بوده است، به‌رغم تمام کشتارها، بمباران‌ها و تلفات سنگين نظامي، آمريکايي‌ها نتوانستند در بهبود شرايط داخلي افغانستان مثمر واقع شوند و نه‌تنها نتوانستند صلح و ثباتي را که در ابتداي مأموريت براي خود ترسيم کرده بودند به دست آورند بلکه حتي حضور خود آنها (سربازان آمريکايي) از عوامل تشديد جنگ در خاک افغانستان شد. درهمين‌ راستا باراک اوباما با شعار پايان دادن به جنگ در خاورميانه و غرب آسيا روي کار آمد.

 

 لذا او به تدريج دست به خروج نيروهاي خود در کشورهاي منطقه غرب آسيا و خاورميانه مشخصا عراق وافغانستان زد- بدون اينکه احساس شکستي براي واشنگتن به وجود‌ آيد- در‌اين‌راستا خروج نيروهاي آمريکايي از افغانستان بستري را فراهم کرد تا ارتش، پليس و نيروهاي مردمي، اداره نظم افغانستان را بر عهده بگيرند.

 

اين سياستي بود که اوباما تا آخرين روز زمامداري خود پيگيري مي‌کرد. اما حقيقت اين است که شايد در سايه وعده تغيير، اوباما از ۱۳۰ هزار نيروي اعزامي به افغانستان، تنها ۱۳ هزار نيرو را در اين کشور باقي گذاشت که تنها ۸۵۰۰ نفر آنها نيروهاي آمريکايي و مابقی‌ سربازان ديگر نقاط جهان در ناتو هستند اما پس از پايان دوره کار اوباما سردرگمي جديدي در سياست‌هاي آمريکا با آمدن ترامپ در مسئله افغانستان روي داد به‌همين‌دليل بحث‌ها متمرکز بر ارزيابي مجدد ترامپ از وضعيت افغانستان شد تا از دل آن به تصميم و استراتژي واشنگتن در قبال کابل دست يابد، که در نهايت روز دوشنبه ترامپ اين سياست‌ها را اعلام کرد. اما اينکه اين سياست هم در راستاي استراتژي‌هاي قبلي واشنگتن توان پايان دادن به جنگ و خشونت داخلي را داشته باشد ، نيازمند تحليل‌ها و بررسي‌هاي مفصلي است. 

 

 قبل از روشن شدن استـراتژي تـرامـپ درباره افغانستان، کابينه او طي درخواستي حضور ۳۵۰۰ تا پنج هزار نيروي آمريکايي در قالب ۱۳ هزار نيروي ناتو براي اعزام به افغانستان را خواستار شده بود. در دوره اوباما، واشنگتن سياست سکوت را دنبال مي‌کرد. اما اکنون اهداف بازگشت به منطقه چيست؟ 

واقعيت اين است سياست‌هايي که در دوران اوباما پيش گرفته شد به‌طور کلي در دوره ترامپ کنار گذاشته شده است که اين مسئله درباره افغانستان هم صدق مي‌کند. هرچند از تعداد دقيق نيروهاي جديد اعزامي واشنگتن خبر موثقي در دست نيست اما اخبار آمار ۳۵۰۰ تا ۵ هزار نيرو را تأييد مي‌کنند.

 

در اين ميان در سياست و استراتژي اعلامي ترامپ براي افغانستان جمله‌اي گفته شد که بسيار مهم و ناظر بر اين مسئله است که با توجه به شرايط و تحولات افغانستان و اختيارات و ارزيابي فرماندهان مي‌توان تعداد نيروهاي اعزامي را تغيير داد. اما اينکه تا چه اندازه اين نيروها افزايش يابند، بستگي به شرايط افغانستان دارد که اين نکته و در واقع ابهام در استراتژي، دست ژنرال‌هاي جنگ طلب را به‌ويژه براي تشديد خشونت در افغانستان باز مي‌گذارد اما قدر مسلم به هر ميزاني که احساس کنند بدون محدوديت مي‌توانند درخواست اعزام نيرو را به افغانستان داشته باشند لذا از ديد من افزايش نيرو مسئله‌اي قطعي است اما تعداد آن بستگي به شرايط و تحولات در افغانستان دارد.

 

نکته دوم اين است که بايد مسئله افغانستان را در سطح کلان‌تر ديد زيرا واشنگتن با هر رئيس‌جمهور و ديدگاهي که روي کار آيد، قطعا افغانستان را رها نخواهد کرد چون که با احداث پايگاه‌هاي بسيار زياد در خاک افغانستان، اين کشور را به محل اصلي تجمع نيروهاي خود در جنوب و جنوب غرب آسيا بدل کرده است که هدف آن کنترل چين و رصد فعاليت‌هاي مسکو در منطقه خاورميانه است. لذا به باور من بازي بزرگ جديدي ميان ابرقدرت‌ها در حال شکل‌گيري است از‌همين‌رو افغانستان شايد در آينده دوباره بسان سوريه به محل جنگ‌هاي نيابتي بدل شود. در نتيجه واشنگتن، نه به پايان جنگ بلکه به مديريت و کنترل جنگ براي حضور خود در افغانستان فکر مي‌کند. 

 

اما پس از خبر درخواست اعزام نيروهاي نظامي آمريکا و ناتو به افغانستان، قبل از اعلام استراتژي جديد واشنگتن براي افغانستان، لطيف پدرام، نماينده منطقه «بدخشان» در مجلس کابل به صراحت حضور مجدد نيروهاي نظامي آمريکا و ناتو را باعث گسترش جنگ در مناطق غرب و شمال غرب افغانستان دانست و عبدالرحمن رحماني، نماينده منطقه «بلخ» هم اعزام نيروهاي خارجي را اشغال مجدد افغانستان تعبير کرد. در اين بستر با توجه به ناکارآمدي دولت ائتلافي در برقراري امنيت و فساد بسيار پررنگ مالي و اداري در اين کشور شرايط خود افغانستان را در يک نگاه کلي در مقابل استراتژي آمريکا چگونه بررسي مي‌کنيد؟ از‌سوي‌ديگر، نقش دهلي نو و اسلام‌آباد به‌ويژه ISI در استراتژي جديد ترامپ چگونه و به چه ميزان خواهد بود؟ 

در اين خصوص دو ديدگاه اساسي وجود دارد. ديدگاهي که شما از پدرام و رحماني مطرح کرديد که بخش شمالي قدرت در افغانستان، چنين باوري داشته و اعتقاد دارند حضور دوباره آمريکا به معناي اشغال مجدد افغانستان است.

 

اما دولت ائتلافي عبدالله عبدالله به نمايندگي از شمال و اشرف غني به نماينگي از قوم پشتو، اعتقاد دارند حضور آمريکا گام جديدي در ايجاد صلح و ثبات پايدار در افغانستان است. مسئله مهم‌تر اين است که استقبال دولت از استراتژي ترامپ براي افغانستان بيشتر به هشدار واشنگتن به نقش اسلام‌آباد و دهلي نو در مسائل اين کشور بازمي‎گردد چون در اين مسئله ترديدي وجود ندارد که طالبان در منطقه بلوچستان ، پاکستان و شهر کويته هدايت و سازماندهي مي‌شود.

 

اگر پاکستان اين هشدار آمريکا را جدي بگيرد و طالبان را پاي ميز مذاکره حاضر کند مي‌توان بخشي از بدنه طالبان و مشخصا طالبان ميانه رو را به‌عنوان يک حزب سياسي در ساختار قدرت شريک کند.

 

در سوي ديگر هم جنگ با طالبان تندرو يا داعشي که اکنون در خاک افغانستان مستقر شده احتمال پررنگ‌تري دارد. به بيان ديگر شايد بخشي از طالبان با فشار واشنگتن بر اسلام‌آباد به بدنه قدرت ملحق شود اما جنگ با تندروها در افغانستان رنگ غالبي را از واقعيت دارد.

 

از‌سوي‌ديگر، با همراهي احتمالي هند در قبال مسئله افغانستان با واشنگتن، پاکستان مجبور به تصميم‌گيري‌هاي استراتژيک در قبال افغانستان خواهد شد. اما در کل برداشت من اين است که اين تصميم‌گيري‌هاي اسلام‌آباد مشابه اقدامات پرويز مشرف است، يعني در عمل و ظاهر با واشنگتن همکاري‌هاي خود را ادامه مي‌دادند اما در پشت پرده به بازسازي و حمايت از طالبان مي‌پرداختند.

 

به نظر مي‌آيد که ارتش پاکستان و ISI از اين مهارت و توانايي برخوردار باشند زيرا پاکستان اهداف استراتژيکي را در خاک همسايه خود (افغانستان) دنبال مي‌کند و تا رسيدن به آن، بعيد است تغييري در اين اهداف اسلام‌آباد حاصل شود. 

 

به‌واسطه ناتواني دولت در اداره امور کشور از فساد رو به گسترش تا مسائل امنيتي، افغانستان هر روز شاهد پيشروي و قدرت‌گيري روزافزون نيروهاي معارض مسلح و انسجام نيروهاي اپوزيسيون و منتقد دولت است. در چنين وضعيتي آيا بايد منتظر سقوط يا حداقل کناره‌گيري و استعفاي دولت مرکزي ائتلافي کابل باشيم؟ مضافا با توجه به اينکه بيشتر ولايات و مناطق افغانستان از اقتدار دولت مرکزي خارج شده است و همچنين افزايش نيروهاي معارض مسلح و عمليات تروريستي اخير به‌خوبي نشان داده که حتي امنيتي‌ترين مناطق کابل هم از تيررس اقدامات تروريستي دور نيست، آيا بايد علاوه بر سقوط دولت، احتمال سقوط کابل را هم داد؟ 

در اين رابطه که اکنون دولت در بدترين و ضعيف‌ترين حالت خود قرار دارد و فساد در افغانستان جولان مي‌دهد، شکي نيست که ممکن است چنين اتفاقي بيفتد.

 

زيرا دولت يک دولت ائتلافي است که نتوانست به وعده‌هاي خود عمل کند. اما مسئله اينجاست که دولت ملي از همان ابتداي شکل‌گيري هم بسيار شکننده بود و در ادامه که قرار بود طي دو سال «لويي جرگه» دوباره تشکيل شود يا بدنه اجرايي که توسط عبدالله عبدالله اداره مي‌شد قرار بود به نخست‌وزيري تبديل شود و نظام از حالت رياستي به حالت فدرالي و پارلماني تغيير کند، هيچ کدام از آنها اجرايي نشد، همين مسئله اختلاف جدي را بين شمالي‌ها و پشتوها ايجاد کرده است، به گونه‌اي که حتي  «محقق» و ژنرال «عبدالرشيد دوستم» انتقادات جدي را به عبدالله عبدالله وارد کردند و در آنکارا ائتلافي را به نام «نجات افغانستان» شکل دادند که به بياني عدم مقبوليت و عدم اعتبار نمايندگي عبدالله عبدالله در ميان شمالي‌هاست. لذا نمي‌توان منکر وجود بحران در افغانستان بود اما اين بحران در حدي نيست که بتواند به واسطه داعش يا طالبان، سقوط کابل يا دولت را داشته باشد.

 

 از ديد من شرايط جنگ در افغانستان به يک بن بست رسيده است يعني نه طالبان و داعش توان ساقط کردن دولت را دارند و نه دولت در موقعيتي قرار دارد که توان از ميان بردن نيروهاي جهادي راديکال را داشته باشد؛ بنابراين، اين بن بست استراتژيک به بهانه‌اي براي حضور مجدد نيروهاي آمريکايي و ناتو در افغانستان بدل شده است.

 

اما به باور من در بستر اين شرايط آمريکا قطعا اجازه جولان طالبان و داعش را براي ساقط کردن دولت، نخواهد داد. ولي شايد در کوتاه مدت جنگ در افغانستان تشديد شود. از‌همين‌رو هم با حضور مستقيم نيروهاي نظامي از يک سو و حضور دهلي نو و احتمالا پاکستان از سوي ديگر، پس از دوره کوتاه مدت تشديد جنگ، دوران امتيازگيري پاي ميز مذاکره شکل خواهد گرفت البته در اين ميان آمريکا هم از دادن امتياز به طالبان چندان واهمه‌اي ندارد.

 

به گونه‌اي که در طرح ژنرال پترائوس قرار بود اداره بخش‌هايي از جنوب و شرق افغانستان به نيروهاي طالبان داده شود و در ادامه هم چند وزارتخانه در کابل در اختيار طالبان براي دست کشيدن از جنگ نظامي قرار بگيرد. شايد در کوتاه مدت اين مسئله دست نيافتني باشد اما يقينا در استراتژي بلندمدت اين مسئله رخ خواد داد.

 

نکته مهم در اين خصوص اين است که همين مسئله هم در صورت وقوع به معناي پايان جنگ نيست زيرا با حضور مجدد آمريکا احساس خطر در کشورهاي همسايه افغانستان به وجود مي‌آيد، که اين احساس خطر در پکن و مسکو به‌عنوان رقباي اصلي واشنگتن بيشتر خواهد بود.

 

به عبارت ديگر احتمال شکل‌گيري يک جنگ اطلاعاتي- استخباراتي وجود دارد و حتي اين احتمال هم مي‌رود که بخش راديکال طالبان و داعش که حاضر به مذاکره نيستند مورد حمايت مسکو قرار بگيرند حتی امکان شکل‌گيري گروه‌هاي نو ظهور با نام‌هاي جديد براي تغيير بازي قدرت در افغانستان هم وجود دارد. پس بسيار بعيد است  که رقباي واشنگتن تسليم تصميم ترامپ شوند. 

 

اما با توجه به برخي مخالفت‌هاي نمايندگان پارلمان، آيا احتمال به بن‌بست رسيدن اعزام نيرو حتي در بستر قرارداد امنيتي واشنگتن- کابل وجود دارد؟ 

به بن‌بست رسيدن اعزام نيرو به‌واسطه مخالفت پارلمان افغانستان بسيار بعيد به نظر مي‌رسد زيرا اساسا پارلمان افغانستان در حدي از قدرت قرار ندارد که بتواند مانع از حضور نظاميان آمريکايي و ناتو در افغانستان شود.

 

از‌سوي‌ديگر، همچنان که اشاره داشتيد قراردادي امنيتي که بين آمريکا و افغانستان در روز دوم روي‌کارآمدن دولت ائتلافي امضا شد (حامد کرزي از امضاي آن امتناع کرده بود) اين قدرت را از مجلس مي‌گيرد. پس اين قرارداد امنيتي چنين اختيار عملي را به نيروهاي آمريکايي خواهد داد، آن هم قراردادي که به تأييد پارلمان افغانستان هم رسيده است. 

 

اما شايد در اين ميان تعدادي از نمايندگان مجلس اعتراضات و مخالفت خود را با بازگشت نيروهاي آمريکايي داشته باشند اما مسئله اعتراضات بسيار محدود خواهد بود و توان تأثيرگذاري را ندارد. 

 

در دوره حامد کرزي و دولت اشرف غني هزينه‌هاي سياسي براي صلح حکمتيار با دولت مرکزي افغانستان پديد آمد. اکنون با مشخص‌شدن استراتژي آمريکا، حکمتيار اعتراضات بسيار شديدي را نسبت به اين مسئله داشته است. در بستر چنين شرايطي آيا امکان به هم خوردن توافق و بازگشت حکمتيار به جرگه مبارزات مسلحانه وجود دارد؟ 

حکمتيار  طي سال‌ها کار سياسي و مبارزاتي و بر‌اساس يک محاسبه دقيق با دولت مذاکره کرده و به کابل بازگشته است.

 

به بيان ديگر حکمتيار، هم با واشنگتن و هم با اسلام‌آباد هماهنگي و مذاکرات خود را انجام داده است بنابراين بخش تبليغاتي رفتار حکمتيار مانند اعتراض به استراتژي آمريکا را نبايد در اين مسئله چندان مؤثر دانست و شايد حتي علاوه بر اعتراض، تهديداتي هم مبني‌بر بازگشت به مبارزه مسلحانه عليه نيروهاي آمريکايي داشته باشد.

 

اما اين‌گونه رفتارها به‌ قالب اصلي صلح حکمتيار با دولت مرکزي چندان خدشه‌اي وارد نمي‌کند زيرا حکمتيار از همان ابتدا قصد داشت که در بستر صلح خود را وارد معادلات کلان سياسي کند و اميد دارد در اين ميان به آرامي در بدنه قدرت در انتخابات آينده با توجه به تشتت گروه‌ها و احزاب جاي خود را باز کند.

 

از‌سوي‌ديگر، بازگشت حکمتيار به دوران جنگ مسلحانه عليه آمريکا يا دولت مرکزي افغانستان به‌هيچ‌وجه به صلاح حکمتيار نيست البته بايد گفت حکمتيار در سايه اين موضع‌گيري‌هاي گاه تند به‌دنبال مطرح کردن خود در عرصه معادلات کلان افغانستان است‌ بنابراين «حزب اسلامي» (حرب حکمتيار) پس از صلح با دولت مرکزي تصميم خود را گرفته است و بنايي براي جنگ مجدد ندارد.

 

در راستاي نکات قبلي، ترامپ در استراتژي اعلامي خود پاکستان و هندوستان را هم‌ در اين استراتژي دخيل دانست که با واکنش بسيار شديد دولت، رسانه‌ها و مردم پاکستان روبه‌رو شد، از نظر شما جايگاه اين دو کشور و مشخصا اسلام‌آباد با توجه به اختلافات و مناقشات اين کشور با افغانستان، مضافا هشدار جدي اسلام‌آباد در استراتژي ترامپ چه سمت وسويي پيدا خواهد کرد؟ 

درباره دهلي‌نو بايد گفت که اين کشور در هماهنگي کامل با واشنگتن قرار دارد. لذا مشارکت دادن هند، هم در مبارزه با تروريسم و هم در بازسازي افغانستان به نحوي غير‌مستقيم به‌مثابه تحت فشار قراردادن پاکستان است.

 

پس مي‌بينيد که اگر پاي هندوستان به افغانستان باز شود عملا دولت اسلام‌آباد خود را در محاصره هندوستان مي‌بيند که مي‌تواند تهديدي جدي براي اين کشور باشد. اما درباره پاکستان هم بايد گفت که ترامپ در استراتژي جديد اعلامي خود براي اولين‌بار نظر افغانستان و هند را تأييد کرده است زيرا اين دو کشور (افغانستان وهند) معتقدند منبع صدور تروريسم به افغانستان در قالب «طالبان»، «سپاه صحابه» و به‌ويژه در کشمير در قالب «جيش محمد» و «لشکر طيبه»پاکستان است. اين مسئله براي اسلام‌آباد بسيار سنگين تمام شده است.

 

زيرا اولا پاکستان بايد تصميم بگيرد که در همراهي با واشنگتن قرار دارد يا در سياستي مستقل از او عمل مي‌کند. دوما تحولاتي است که در بستر ايجاد زاويه بين اسلام‌آباد- واشنگتن رخ خواهد داد. چون که ممکن است حتي خود پاکستان مورد تهديد جدي واشنگتن قرار بگيرد، چنان که در دوره بوش هم، شرايط مشابهي براي پاکستان رخ داد.

 

اما پرويز مشرف با در پيش گرفتن سياستي دوگانه درعمل همراهي با آمريکا را نشان مي‌داد اما در سايه سياست حمايتي از طالبان را دنبال مي‌کرد. اما امروز ترامپ هم در رفتاري مشابه با بوش با لحني ملايم‌تر و سياستمدارانه‌تر پاکستان را در يک انتخاب جدي قرار داده است. 

 

پس دو انتخاب براي اسلام‌آباد وجود دارد، يا عدم حمايت از طالبان و کشاندن آنان پاي ميز مذاکره يا تداوم و پيگيري سياست‌هاي حمايتي از اين گروه ها. اما چنان که قبلا هم به آن اشاره داشتم نکته مهم اين است که ارتش پاکستان و به‌ويژه ISI از اين توانايي و مهارت برخوردار است که ضمن همراهي با آمريکا، به صورت پنهاني حمايت‌ها و ارتباطات خود را با طالبان و ساير گروه‌ها داشته باشد.

 

چنان‌ که در زمان پرويز مشرف اين سياست‌ها پي گرفته شد. هرچند با اعمال فشار پاکستان براي حضور طالبان در ميز مذاکره مي‌تواند در صورت واگذار شدن مناطق پشتونشين به طالبان نفوذ خود را در خاک افغانستان تا اين مرزها گسترش دهد.

 

اما باز تأکيد دارم پاکستان در خاک افغانستان اهداف استراتژيکي را دنبال مي‌کند و مادامي که به اين اهداف دست نيابد از استراتژي خود در قبال اين کشور عدول نخواهد کرد، هرچند شايد به‌واسطه فشار واشنگتن در بستر استراتژي اعلامي جديد ترامپ در حد رفتارهاي تاکتيکي، تغييراتي را شاهد باشيم. 

 

به تهران مي‌رسيم که همواره براي واشنگتن يک تهديد جدي بالقوه بوده است. آيا در بستر استراتژي جديد ترامپ بسان جورج بوش، يکي از اهداف اين استراتژي رصد فعاليت‌هاي تهران به‌واسطه مرزهاي افغانستان با ايران است؟ زيرا علاوه بر پايگاه بگرام، فرودگاه و پايگاه نظامي قندهار، کابل، هرات، نورستان و... پايگاه‌هاي ديگري هم احداث شده است. در جديدترين مورد برنامه احداث پايگاه پهپادي در لشکرگاه، مرز ولايت هلمند به بهانه مبارزه با طالبان و داعش در دستور کار است. در چنين شرايطي تأثيرات بازگشت نيروهاي آمريکايي به افغانستان را بر تهران چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟ آيا واشنگتن در سايه چنين اقداماتي افزون بر رصد تهران درصدد محاصره ايران در منطقه غرب آسياست؟ 

 

سياست تهران در قبال افغانستان همواره حضور و استقرار يک دولت مرکزي قدرتمند بوده است. اما يقينا واشنگتن يکي از اهداف و دلايل خود را در بازگشت به افغانستان تهديد و کنترل تهران مي‌داند.

 

شما به چند پايگاه نظامي اشاره داشتيد اما افزون بر اين پايگاه‌ها بسياري از اماکن نظامي آمريکا در افغانستان تنها با هدف نظارت و کنترل بر تهران شکل گرفته که يکي از اين پايگاه‌ها پايگاه «شورآباد» است که در فاصله۱۰ کيلومتري با خاک ايران قرار دارد.

 

لذا بازگشت نيروهاي آمريکايي به نفع تهران نخواهد بود، چنان که تشديد جنگ هم در افغانستان به نفع تهران نخواهد بود؛ بنابراين اگر تهران و واشنگتن نتوانند از طريق مذاکره مشکلات و اختلافات خود را کاهش دهند در اين صورت انجام فعاليت‌هاي نظامي عملياتي از اين پايگاه‌ها عليه تهران دور از انتظار نخواهد بود. 

 

اما در قرارداد مذکور نظامي- امنيتي آمريکا با افغانستان، واشنگتن حق انجام عمليات نظامي را عليه همسايگان افغانستان در خاک اين کشور نخواهد داشت. 

 

هر چند که در قرار داد نظامي چنين تعهدي براي آمريکا مبني‌بر عدم انجام عمليات عليه همسايگان افغانستان وجود دارد اما همان‌طور که گفتم تهران از چنان اهميتي براي واشنگتن برخوردار است که برخي  پايگاه‌ها فقط براي رصد تهران شکل گرفته و مضافا در صورت تشديد وضعيت امنيتي، واشنگتن قطعا به بهانه و اتهام زني عليه تهران فعاليت‌هاي خود را از خاک افغانستان براي رصد تهران انجام خواهد داد البته خطر ديگري هم که براي تهران در بازگشت نيروهاي آمريکايي به خاک افغانستان وجود دارد اين است که امکان هماهنگي داعش و طالبان با واشنگتن در خاک افغانستان براي حمله به تهران وجود دارد زيرا داعش عامل اصلي شکست خود را در سوريه و عراق، مسلما تهران و مسکو مي‌داند.

 

لذا شايد داعش افغانستان در مقاطعي با واشنگتن درگير شود اما در بلندمدت پتانسيل ايجاد ائتلاف گروه‌هاي تندرو با آمريکا با تعريف منافع مشترک بين اين دو (داعش و آمريکا) عليه تهران وجود دارد. پس امکان استفاده ابزاري آمريکا از داعش براي تغيير رفتار در تهران، مسکو و پکن دور از ذهن نيست.

 

به‌همين‌دليل اگر اين اتفاق روي دهد احتمال استقرار نيروهاي داعش در شمال افغانستان وجود دارد، هر چند من معتقدم حتي اگر اين ائتلاف هم صورت نگيرد باز واشنگتن مزاحمت چندان جدي را براي فعاليت‌هاي داعش در غرب آسياي ميانه و مشخصا منطقه خاورميانه در خاک افغانستان ايجاد نمي‌کند.

 

پس از خاک افغانستان احتمال صدور داعش به مناطقي مانند استان سين کيانگ چين، آسياي مرکزي و حتي آسياي جنوب شرقي هم وجود دارد؛ بنابراين در هر صورت اين استراتژي جديد ترامپ در قالب بازگشت نيروهاي نظامي به خاک افغانستان به سود تهران نخواهد بود. 

 

علي‌رغم برنامه از پيش اعلام شده اعزام ۳۵۰۰ تا ۵ هزار نيروي نظامي آمريکايي در قالب ۱۳ هزار نيروي ناتو به افغانستان در همين دوران هفت ماهه زمامداري ترامپ ۳۵۰ نيروي نظامي به افغانستان اعزام شده است. لذا از ديدشما در صورت نهايي شدن، اعزام نيرو به افغانستان را تا چند نفر تخمين مي‌زنيد؟ آيا تعداد نيروهاي اعزامي به افغانستان در تعداد نيروهاي اعزامي دوران بوش خواهد بود؟ 

در راستاي نکته مهم شما، ترامپ در استراتژي جديد اعلامي خود نکته ابهام‌آميزي را مطرح کرده و آن دال بر اين مسئله است که تعداد نيروهاي اعزامي آمريکايي و ناتو در بستر تحولات افغانستان و برآورد فرماندهان نظامي آمريکايي خواهد بود، لذا هيچ‌گونه محدوديتي براي اعزام نيروي نظامي به افغانستان وجود ندارد.

 

به اين واسطه تخمين تعداد نيروها فقط به برآورد و درخواست ژنرال‌هاي آمريکايي بستگي دارد. اما چيزي که مسلم است اين است که هر چقدر تعداد نيروهاي اعزامي به خاک افغانستان بيشتر شود احتمال تشديد تنش در اين کشور وجود دارد.

 

اما نکته مهم‌تر اين است که اگر در دوران اوباما مأموريت نيروهاي نظامي باقيمانده در خاک افغانستان فقط به عمليات مستشاري يا آموزش ارتش محدود مي‌شد اما ترامپ به نحوي مجوز ورود به جنگ را در استراتژي جديد براي نيروهاي نظامي، آمريکايي براي افغانستان صادر کرده است.

 

در اين صورت دقيقا مصداق بارز جمله  پدرام که شما هم به آن اشاره داشتيد، است يعني «اشغال مجدد خاک افغانستان» پس باز تأکيد دارم که در کوتاه‌مدت بدون شک جنگ تشديد خواهد شد اما در ميان‌مدت و بلندمدت با توجه به حجم نيروهاي اعزامي حتي در سال ۲۰۲۴ (زمان پايان قرارداد امنيتي کابل- واشنگتن) در صورت عدم تمايل کابل براي خروج، مي‌توان اين مسئله را نزديک به واقعيت دانست که آمريکا براي هميشه به صورت گسترده در افغانستان باقي خواهد ماند.

 

چنان که آمريکا پس از پايان جنگ جهاني دوم در ژاپن، کره جنوبي، ترکيه، آلمان و... پايگاه‌هاي خود را تا به امروز حفظ کرده است؛ بنابراين سرنوشت افغانستان هم محکوم به اين مسئله است و خود افغانستان و کشورهاي همسايه بايد واقعيت حضور دائمي آمريکا را در غرب آسيا بپذيرند، مگر اينکه معادلات بين‌المللي و رقابت‌ها در حدي جدي باشد که کمک‌هاي شاياني به طالبان براي سرنگوني آمريکا داده شود و مسئله‌اي مانند شکست آمريکا در ويتنام رقم بخورد که اين مسئله هم بسيار بعيد به نظر مي‌رسد.

 

عبدالرحمن فتح‌الهي

 

 

vaghayedaily.ir
  • 12
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش