یک ما از تحلیف دولت دوزادهم به ریاست حسن روحانی رئیس جمهوری کشورمان می گذرد. یکی از مسائل مهمی که در دوره انتخاباتی، رئیس جمهوری مطرح بود مساله سیاست خارجی بود که در دولت یازدهم با ریاست دکتر محمد جواد ظریف که با موفقیت همراه بود و اکنون در دولت دوازدهم سکان این وزارتخانه بار دیگر به عهده دکتر ظریف است برای بررسی سیاست خارجی در دولت داوازدهم با توجه به وضعیت کنونی منطقه و جهان با دکتر علیرضا اکبر دانش آموخته صلح سازی و حفظ صلح، بنیانگذار موسسه پژوهش های راهبردی تصمیم و همچنین معاون اسبق وزیر دفاع در دوره اصلاحات در کافه خبر خبرآنلاین به گفتگو نشسته ایم که از نظر می گذرانید:
با توجه به شرايط منطقه و جهان، جهتگيري ترامپ و خطري كه برجام را تهديد مي كند، شما، "موقعيت و وضعيت دولت دوازدهم را در حوزه سياست خارجي"، و مهمترين مسايل سياست خارجي، از جمله مساله برجام و مواضع امريكا را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
"محیط عملیاتی سیاست خارجی" هر كشور، عرصه خروجي فرايندها و رويكرد ملّي كشور در موضوعات و مسايل سياست خارجي است.
در "محيط عملياتي سياست خارجي ايران"، اينك، هم مساله برجام و هم مساله ایالات متحده، انگونه كه در سوْال شما مطرح شد، از "مسايل" اولويت دار هستند، امّاٰ، بر محيط مذكور غلبه قطعي ندارند.
اصولاً "دولتها" ، محصول اراده ملی و جهت گیری نظام هستند. در انتخابات اخير ايران نيز، سلیقه های متفاوتی مطرح شد، و نهايتاً قاطبه اکثریت مردم، دولت كنوني را بعنوان "ايده برتر" انتخاب کردند، که به لحاظ ماهیتی، گفتمانی و رویکردی، با سلیقه های دیگری که در انتخابات عرضه شده بود، متفاوت است . از اين رو، دولت دوازدهم، با همه ويژگيهايش طبعا به عنوان چهره و پیشانی نظام، شناخته ميشود.
در خصوص سوْال محوري شما، راجع به "برررسي مهمترين مسايل سياست خارجي دولت جديد"؛ نسبت بین دو پدیده يا دو متغیر، یکی "دولت دوازدهم" و ديگري "محیط عملیاتی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران"، این دو را می توان در چند نکته مهم مورد ارزيابي قرار داد؛
ابتدا باید "محیط عملیاتی سیاست خارجی" را مشخص کنیم تا دریابیم که منظور چیست؟
مجموعه سیاست خارجی كشور، مشتمل به بٌعد "هویتي" ان را می توان در سه محيط متداخل، شامل محيط داخلي (يا سازماني) ، محيط ملّي ، و محيط عملياتي، تفكيك و تعريف نمود.
محیط سازماني يا داخلي، عمدتاً شامل دستگاه رسمي ديپلماسي، و هر بخش از اجزاء رسمي - اداري كشور، كه رسماً و قانوناً ماموريت ديپلماتيك و سياست خارجي دارند، مي شود.
"محيط ملّي سياست خارجي"، شامل همه عوامل، أعم از اهداف و منافع ملی، منافع حاكميت، روندها و رويكردهاي سیاست داخلی، نقش و تاثير همه ساختارها و مناسبات و عوامل قدرت در محيط ملّي كه بر شكل گيري و برونداد "سياست خارجي" موثر اند، ميباشد.
و نهايتاً "محيط عملياتي سياست خارجي" ، شامل همه عرصه هاي جغرافيايي و موضوعي و مَجازي است كه از مواضع يا اقدامات افراد و دستگاهها يا رويكردهاي نظام، تاثير ميپذيرند و اين تاثير و تاثر، منافع و اهداف كشور را در محيط خارجي تحت تاثير قرار دهد.
نسبت سه محيط داخلي، ملّي و عملياتي سياست خارجي، ميتواند به سه دايره متداخل تشبيه شود كه، کوچکترین دایره مرکزی، محیط داخلی سیاست خارجی است که به فرایند، ساختار و دستگاه ها مربوط می شود، دايره دوم، محیط ملی است، که ویژگی های سیاست خارجی را در حوزه ملی می سازد، و دايره بزرگتر، محیط عملیاتی است که انجا سیاست خارجی عرضه مي شود و موضوعیت پیدا ميكند.
با اين تعريف، دولت، همه محیط ملی سیاست خارجی را شامل نمی شود، بلكه عوامل زيادي در شكل گيري سیاست خارجي دخيل اند که دولت هم یک بخش مهم از ان است. امّاٰ از انجا که دولت متولی دستگاه رسمی سیاست خارجی است، نقش مهمتري دارد.
برنامه ای که برای سیاست خارجی دولت دوازدهم ارائه شده است را چه طور ارزیابی می کنید؟
در برنامه های دولت دوازدهم ، طیف وسیعی از اهداف، فرصت ها، چالش ها و تهدید ها در حوزه سیاست خارجی لحاظ شده است. در برنامه سیاست خارجي كشور، اهداف ایدئولوژیك، بسيار پررنگ است. حمایت از محرومین و مستضعفین، نهضت های آزادی بخش، توسعه نفوذ انقلاب اسلامی، تاکید بر ملاحظات خاص دینی و مذهبی، ظلم ستیزی و همچنين منافع کاملا مادی، از توسعه مناسبات با همه کشورهای همسایه تا توسعه همكاري هاي اقتصادي با اقطاب قدرت جهاني، در فهرست اهداف سياست خارجي كشور قرار دارد.
از توسعه مناسبات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادي تا اهداف برنامه ای نظام، مثل قرار گرفتن در رتبه اول اقتصاد، يا رتبه اول تاثیر گذاری منطقه ای. در جاهایی هم فقط به "مهار تنش" اشاره است. مثلا در ارتباط با امریکا، مهار تنش ها، مدیریت منازعات و تقابل ها در نظر گرفته شده است .
در یک کلام، دستگاه دیپلماسی هم به لحاظ فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی، هم در سطح منطقه، هم بین الملل، هم جهاني، اهداف بسيار وسيع و بلندی را مطرح کرده است.
"پایش از برجام" هم یک رکن رکین از برنامه سياست خارجي دولت است.
شاید در نگاه اول، برنامه اي كه ارائه شده، یک طرح جامع و همه جانبه باشد، امّاٰ در واقع به نظر ميرسد كه اين برنامه عمدتاً ملاحظاتی برای اطمینان بخشیدن به نمایندگان مجلس بوده است.
دستگاه سیاست خارجی ناچار است که ملاحظات مذهبی، قانون اساسی، خاستگاه انقلابی و همه این ملاحظات را در کنار ملاحظات مادی، امنیتی، سیاسی و سایر مسائل، لحاظ كند و درحد فرصت ها، چالش ها را تبیین کند و به رسمیت بشناسد.
خود دستگاه سیاست خارجی چه حجمی از این اهداف را می تواند تعقیب کند؟
امكان عملیاتی کردن آن ها، بشدت محدود می شود. چون منابع و فرصت ها نامحدود نیستند. ملاحظات، زیاد و شدید است، محدودیت ها زیاد است، اولویت ها امّاٰ، فراوانند.
صرف نظر از برنامه ای که دولت به مجلس و ملت ارائه داده است، ما در طول دوره ۵ تا ۱۰ سال اینده چالش های بسيار مهمی در محيط ملّي و نظام بین الملل پيش رو خواهیم داشت كه دولت را عملا در تعقيب اهداف و چالش هاي سياست خارجي، محدود خواهد كرد.
چه نوع چالش هایی؟
از جمله چالشها، اول موضوع نا امنی در دو سطح " نا امنی خٌرد و نا امنی کلان" در منطقه و جهان خواهد بود.
دوم، مساله گسترش تروریسم "بدون زمان- بدون مکان" ،است. پس از انكه داعش سرزمین هاي متصرفه را از دست داد، نيروهاي این جريان، مثل سرطان توسعه پیدا میکنند. نقاط حساس اروپا را هدف قرا می دهند، مرزهای روسیه و حتي ایالات متحده را می توانند هدف قرار دهند. خاورمیانه کماکان بستری است که مورد توجه و هدف تروريست ها قرار خواهد داشت. این مساله بسيار مهم است.
در سطح نظام بین الملل، مساله چالش هاي امنيتي و دگرگوني ترتيبات كلان امنيتي بسيار مهم خواهد بود. مناسبات امنیتی، ناشي از تحول در قدرت و ضعف اقطاب جهاني در حال افت و خیز خواهد بود. قدرت های نوظهور ملاحظات نوظهوري دارند. مناسبات امنیتی بر اساس الگوهای جدیدی پدیدار خواهد شد. موازنه های امنیتی دگرگون خواهند شد. موازنه "اروپایی- اسیایی" ، موازنه بین اتلانتیکی، موازنه اتلانتیکی- پاسیفیک، موازنه درون پاسیفیک، همگی دگرگون خواهند شد. قدرتهايي افول خواهند کرد.
قدرتهایی ظهور خواهند يافت. منافع دست به دست خواهد شد. فرصت ها برای قدرت هایی ضیق و محدود خواهد شد. برای قدرت هایی مبسوط و گسترده تر خواهد شد. به طور کلي نظام بین الملل در یک تب و تاب امنیتی شدید قرار خواهد گرفت. جمهوری اسلامی در کانون خاورمیانه موقعیت بسيار حساسی خواهد داشت و در کانون این تحولات امنیتی، فرصت هایی ذی قیمتی خواهد داشت. ضمن اینکه با چالش ها و تهدید های مهم نيز مواجه خواهد شد.
اصولاً "دولتها" ، محصول اراده ملی و جهت گیری نظام هستند. در انتخابات اخير ايران نيز، سلیقه های متفاوتی مطرح شد، و نهايتاً قاطبه اکثریت مردم، دولت كنوني را بعنوان "ايده برتر" انتخاب کردند، که به لحاظ ماهیتی، گفتمانی و رویکردی، با سلیقه های دیگری که در انتخابات عرضه شده بود، متفاوت است . از اين رو، دولت دوازدهم، با همه ويژگيهايش طبعا به عنوان چهره و پیشانی نظام، شناخته ميشود.ارزيابي دقیق از تحولات امنیتي بسيار ضروري است. چرا که ما با سه بٌعد از قدرت در این چالش های محیط بین الملل، مواجه خواهیم بود؛
بٌعد اول، قدرت کلاسیک و نظامی است. نا موزانه های قدرت نظامی و قدرت سخت افزاری و تلاطمات آن را زیاد خواهیم دید. ظرفیت ها ی انباشت قدرت نظامی در جاهایی از حد تحمل بالاتر خواهد رفت در جاهایی ممکن است خلاء قدرت ايجاد شود که این ناموازنه خودش خطر آفرین است.
از طرف دیگر با بٌعد قدرت سایبری مواجه خواهیم بود. مواجه قدرت های بزرگ به واسطه بٌعد معنوی یا بٌعد غیر مادی قدرت، از طریق سایبرنتیک و از فضای مجازي، تاثیر زیادی بر سرنوشت قدرت ها دارد. کنترل جمع بزرگی از ملت ها و انسانها، پدیده اي خواهد بود که می تواند سرنوشت قدرت ها را تغییر دهد. در همين بستر، اتفاقات زيادي به وقوع پیوسته است اما باز هم باید انتظار اتفاقات نامانوس بيشتري را داشت كه تاثیر عمیقی بر معادلات قدرت خواهد گذاشت.
ٌبعد قدرت اقتصادی، نيز محل چالشهاي گسترده و عميق خواهد بود. تحول در منابع انرژي و الگوي تامين و مصرف ان، و تحول در مسيرهاي ترانزيت، تغييرات ژئواكونوميك، و نيز افزايش شكاف اقتصادي شمال - جنوب، و تاثيرات مخرب زيست محيطي و إقليمي و همچنين اثار جنگهاي منطقه اي بر مهاجرت هاي گسترده، و اوج گيري رقابتهاي بازار سرمايه و زنجيره ارزش اقتصادي ، همه عوامل يادشده، محيط هاي ملّي و عرصه جهاني اقتصاد را بشدت ملتهب و بحراني خواهد كرد. ما نيز در حد قابل ملاحظه اي در بعد اقتصادي با چالش مهمی مواجه خواهیم بود.
مهمترین "ماموریت سیاست خارجی" در دولت دوازدهم در چهار سال اینده این است که، این تحولات را به موقع شناسایی کند و مرزهای بین چالش، فرصت و تهدید را تفكيك کند. با هشیاری زیاد، فرصت ها را مغتنم بشمارد و با برنامه و امادگی با ان مواجه شود. به عنوان دیده بان و پیشتاز نظام در حوزه محیط بین المللی، چالش ها را مدیریت کند.
برای نقد کردن فرصت ها و مهار تهدید ها، در وهله اول مدیریت چالشها و سپس تبدیل تهدید به فرصت، باید آمادگی داشته باشد. در چنین شرايطي دستگاه سیاست خارجی باید ایده ها و برنامه های عملیاتی داشته باشد. به عنوان مثال، وضع روابط موجود با كشورهاي منطقه، با شرايط مطلوب بسيار فاصله دارد. یعنی به جز تعداد معدودی از کشورهای منطقه که مناسبات نسبتا غیر تنش الودی داریم، با قاطبه کشورهای منطقه فاقد روابط مساعد و سازنده هستيم. ما نیاز داریم سطح روابط و مناسبات منطقه ای كشور را به حد مطلوب و ارمانی ارتقاء دهيم .
با توجه به توضیحات شما در خصوص مسائل منطقه ای چه سیاستی باید اتخاذ شود؟
به این لحاظ بايد در حوزه مسائل منطقه، گفتمان خود را متحول کنیم، چرا که شرايط و چالش ها در حال تحول هستند. بستر فرصت ها در حال تحول است، و با گفتمان ثابت نمی توان وارد بستر جدید منطقه و جهان شد.
"محیط ملی سیاست خارجی" باید این قابلیت را داشته باشد که گفتمان جدیدی را خلق و فرصت سازی کند.
به خصوص از محیط ملی تا محیط داخلی دستگاه سیاست خارجی، تحول بايد انگونه باشد که بتوانيم با توانمندی لازم و کافی وارد محیط عملياتي سیاست خارجی شويم. لازمه آن، تحول در نگرش، تحول در جایگاه، تحول در فهرست منافع و اولويتهاي ما است. در غیر این صورت، با گفتمان قبلی و تحولات رو به تشدید، ما نمی توانیم امیدوار باشیم که چالش ها و تهدید های جدی پیش رو را اداره کنیم.
فرا تر از سطح منطقه اي، محیط بین الملل و محیط جهانی نيز همین ویژگی ها را دارد. برای تعامل با محیط بین المللی و محیط جهانی هم باید امادگی تغییر و تحول در سیاست خارجی داشته باشیم. چراکه مسايل و دستوركارهاي ملی ما نسبت به دوران قبل متحول شده است. همانگونه که موضوعات جهانی متحول شده است، مکانیزم ها و فرایند تعامل با محیط جهانی نيز تغییر پیدا کرده است. به عنوان مثال، کشورها دائم در فهرست منافع خودشان تجدید نظر می کنند، مقتضیات محیطی و زمانی عوض می شود و بطور مشخص تر، ما همیشه نمی توانیم يك فهرست ثابت از دوست و دشمن داشته باشیم یا یک فهرست ثابت از تهدیدها و فرصت ها داشه باشیم. قاعدتا این فهرست ها تغییر پیدا کرده است.
دستگاه سیاست خارجی چه طور می تواند اهداف دیپلماسی را تعقیب و آن را عملی کند.
من تصور می کنم در حوزه سیاست خارجی مهمترین رکن اصلی، تحول گفتمانی است و اماده سازی محیط ملی برای مشارکت در تبیین اهداف سیاست خارجی. اهداف سیاست خارجی دقیقا از قلب ایران به برون مرز، می تواند مورد ملاحظه و مورد بازتعریف قرار بگیرد. مهمترین يا فوري ترين مساله این است که ما نا امنی را از محیط پیراموني متصل خود دور کنیم. دور کردن نا امنی به معنی صادر کردن نا امنی نیست. به معنی تغییر در بافت امنیتی در محیط پیرامونی است. بافت امنیتی زمانی تغییر می کند که ساختار سیاسی و مناسبات اجتماعی، اقتصادی یک قرار جدید پیدا کند. راهكار بنيادين اين هدف، صلح سازي و حفظ ثبات منطقه اي است.
اگر بناست ایران در تغییر محیط پیرامونی در جهت صلح سازی و حفظ ثبات موثر باشد، طبیعتا باید نسخه ای برای آن داشته باشد. لازمه اين هدف انست که ، نظامات حکومتی کشورهای منطقه، که مهمترين نقش را در شکل گیری مناسبات منطقه دارند، درک کنند که اراده جدیدی از سوي ايران برای ترتیبات جدید منطقه، موجود است. بنابراین، "مواضع" ، باید جابه جا شود. لذا بايد اين امادگی را از لحاظ روحی، سیاسی و امنیتی در طرف های مقابل ایجاد کنیم که؛ "همه ما نیازمند به گفتمان صلح و ثبات هستیم".
صدور نا امنی به چه معناست؟
تداوم ناامنی به معنی از بین رفتن همه فرصت هابرای همه بازیگران منطقه است. تروریزم یک بلای تزریقی و تحمیلی به محیط ما است، هر چند كه ريشه تضادها، در رويكرد و رفتار اعضاي منطقه است. تداوم تروریزم، بیشترین زیان را برای منافع جمعی کشورهاي منطقه دارد و منافعی را برای دیگران دارد.
مشخصا ایالات متحده كماكان طرح خاورمیانه جدید را دنبال می کند، که در آن مرزها و هویت ها دگروگون می شوند. هیچ چیز نمی تواند مرز را دگرگون کند، مگر به هم ریختگی و انارشیزم گسترده. مهمترین ابزار برای انارشیزم نيز، تروريزم يا جنگ قوميتي است. مصداق تروريزم، در قالب داعش و مصداق جنگ قوميتي را در پديده استقلال و تجزيه قومي كشورها می بینیم. ماهيت داعش، اما، تروریزم "بدون زمان- بدون مکان" است.
پديده اي كه مهمترین عنصر ويرانگر و درد مشترک همه کشورهای منطقه است. عاملي که به واسطه منافع دیگران وارد این منطقه شده است و بیشترین نفع را اسرائیل و امریکا از ان می برند. از اين رو، ضروری ترین موضوع ما "امنیت سازی، صلح و ثبات" در محیط پیرامونی است. بخصوص كه بعد از نمايش داعش، نوبت به تجزيه كشورها از طريق "كشور سازي و استقلال اقوام" رسيده است.
چالشهاي ملّي- بين المللي، و ماموريت دستگاه ديپلماسي؛ را چه طور ارزیابی می کنید؟
هم اكنون منطقه ما، در هر سه بٌعد قدرت، در چالش مداوم قرار دارد. قدرت سخت افزاری-نظامي امنیتی، قدرت اقتصادي و بٌعْد سایبری یا ماوراء مادی قدرت. رقابت شديدي در حوزه کنترل افکار عمومی و تحمیل یا توسعه منویات معنوی هرطرف به دیگران در جريان است. ایالات متحده منویات غیر مادی، ذهنی و رواني خود را با بیشترین ابزار، برای تحمیل در فضای سایبری اشاعه ميدهد.
ایالات متحده كماكان طرح خاورمیانه جدید را دنبال می کند، که در آن مرزها و هویت ها دگروگون می شوند. هیچ چیز نمی تواند مرز را دگرگون کند، مگر به هم ریختگی و انارشیزم گسترده. مهمترین ابزار برای انارشیزم نيز، تروريزم يا جنگ قوميتي است. مصداق تروريزم، در قالب داعش و مصداق جنگ قوميتي را در پديده استقلال و تجزيه قومي كشورها می بینیم.
ما هم منویات خودمان را داریم. همسایگان هم اهداف خود را دارند. راه كنترل نفوذ سايبري امريكا در منطقه، توسعه تعامل منطقه اي ماست. باید "مخرج مشترک" منویات خودمان را با همسايگان و منطقه، به رسمیت بشناسیم و در یک نظام سایبری به توسعه مشترک ان بپردازیم. براي مهار پيشروي سايبري امريكا و اسراييل ، باید مخرج مشترک همه منویات معنوي خودمان را با همسایگان پیدا کنیم. دستگاه سیاست خارجی در این زمینه مسئوليت محوري دارد، اما در "محیط ملی سیاست خارجی" همه بلوک قدرت مسولیت دارند.
در خصوص اهداف "توسعه محور" انقلاب اسلامي و نظام جمهوری اسلامی ایران، (برتري معنوي)، ضرورتهاي خاصي را بايد مد نظر داشت. هیچ نظامی نمی تواند نظیر خودش را در دنیا تكثير و مستقر کند، مگر اینکه در ابعاد تمدنی، اول به ثبات و استحکام لازم و اطمينان بخش رسیده باشد. بُعد تمدنی و اقتصادي ، جان مایه قدرت معنوي هر نظام است. جمهوری اسلامی اگر بدنبال بقاي ذات خود، همذات یابی در منطقه و توسعه منویات معنوی خودش است، اول باید بٌعد تمدني خود را مستحکم و مستقر کند که جان مایه آن هم قدرت اقتصادی است.
بنابراین ماموریت دیگر دستگاه سیاست خارجی، بستر سازی و فرصت سازی برای بُعد قدرت اقتصادی است. در اسناد ملّي ما، این بخش از قدرت، حداقل در بیان به رسمیت شناخته شده است. در دولت دوزادهم تغییرات ساختاری درون دستگاه سیاست خارجی هم این را نشان می دهد، اما این کافی نیست. قبلا هم دستگاه سیاست خارجی ما همین تغییرات جدیدی که در حال وقوع است را پشت سر گذاشته. قبلا هم معاونت سیاسی، اقتصادی، بین الملل وجود داشته است.
همین طور، ادارات کل منطقه ای هم ماموريتهای سیاسی، اقتصادی بین المللی به فراخور زمان دنبال می کردند. امّاٰ ان سازمان و تشكيلات، زماني بعد ناكارامد تشخيص داده شد و جمع شد. منظور این است که، صرف تغییر ساختاری، تغییر کارکردی را به دنبال ندارد. اراده ای باید پشت تغییر ساختاری باشد که شرایط تحول اجرايي را فراهم کند.
منافع ملی ایران ایجاب می کند که حزب الله قدرتمند تر باشد. منافع ملی ایجاب می کند و برای ما بسيار مهم است که با دولت مقتدر در سوریه مراوده وسیع داشته باشیم، به نحوی که این ارتباط دائمی و مستدام باشد، پس نیاز به یک دولت قدرتمند در سوریه داریم. منافع ما ایجاب می کند ما در یمن سهمی از قدرت داشته باشیم.
چنانچه نظام و مشخصاً دولت، در "محيط ملّي" ، ابعاد تمدنی را قوام ببخشد، ان گاه می توان امیدوار بود که دستگاه سیاست خارجی در پیشبرد منویات معنوی شانس بیشتری داشته باشد.
پس با این وصف "گفتمان جديد"، ضرورت سياست خارجي جمهوری اسلامی ایران محسوب می شود.
سیاست خارجی ما به یک "گفتمان جدید" به فراخور مقتضیات زماني و محیطی، نیاز دارد. تا هنگامي كه "محیط ملی سیاست خارجی" به بازیابی گفتمان نافذ و مستحکم دسترسی پیدا نکند، در "محیط عملیاتی سیاست خارجی" نميتوان انتظار معجزه از دستگاه سیاست خارجی داشته باشیم. دستگاه سیاست خارجی درواقع همان عطر درون کوزه است که از محیط ملی می تراود، از کوزه همان تراود که در اوست.
ما باید محیط ملی را به مقتضای اهداف، مهيّا کنیم و بعد انتظار داشته باشیم كه دستگاه سیاست خارجی بتواند در محیط عملیاتی و خارجی، موفقتر عمل كٌند.
موضوعات مهم ما، معضلات مهم ما است. به هر حال باید با همسایگانمان بهبود روابط را دنبال کنیم.
به عنوان نمونه رفتارهای نابخردانه عربستان و البته برخی واکنش های نامعقول در داخل به یک معضل سیاست خارجی تبدیل شده است که باید حلش کنیم، اما با کدام گفتمان؟
اگر به وزارت امور خارجه ماموريت بدهيم كه "مساله عربستان" را حل کند، خب باید بپرسيم كه حل مساله یمن چه؟ حل مساله سوریه، جنگ امنیی در افغانستان، پاکستان و عراق چه؟ بهبود مناسبات منطقه ای در هر چهار گوشه کشور در محیط خارجی و منطقه ای در پنج زیر سیستم (شامل اسیاي مركزي و فققاز، آسیای صغیر و ترکیه ، قلب خاورمیانه و شامات، حوزه خلیج فارس، حوزه اقیانوس هند و شبه قاره هند) بهبود و توسعه مناسبات چه معنای سیاسی، امنیتی و اقتصادی معینی دارد؟...
ماموریتی که به وزارت خارجه داده خواهد شد به چه صورت است؟ ایا گفتگوي صلح و ثبات و تعامل منطقه اي از نقطه "تخليه مواضع قدرت" توسط ج اا اغاز خواهد؟ يا بالعكس، باید با حفظ اقتدار در صحنه، اول غلبه امنیتی خودمان را تثبيت کنیم؟ ايا بايد از موضع اقتدار، دولت پادشاهی سعودی را به تمكين ترغيب نمود؟ آیا اصلا قادر به انجام این کار هستیم؟ یا با همین حد از اقتداری که در محیط داریم، یک گفتمان جدیدی را برای سیاست خارجی توصیه کنیم؟
باید به همه دستگاه های موثر در حوزه سیاست خارجی ماموریت خاص بدهیم. آنچه که مسلم است این است که وزارت خارجه، "همه دستگاه سیاست خارجی کشور" نیست. بلکه قلب دستگاه سیاست خارجی کشور است.
همه دستگاه هايي كه در ساختار سیاست خارجی کشور موثر هستند ميبايست در تحول گفتمان و ماموريت نوين مشاركت و مسئوليت داشته باشند. از سوي ديگر، بیشترین نقش در سیاست خارجی، پس از دستگاههاي سياسي و قدرتي، معمولا بر عهده بخشهاي اقتصادي - بازرگاني است.
بنابراین محیط ملی باید به گفتمان سازی جدید بپردازد تا بتواند چالش محیط سیاست خارجی را مهار و تبدیل به فرصت کند.
موانعی که در محیط داخلی، سیاست خارجی ما را تهدید می کند به چه صورت است؟
ما در محیط داخلی خود چند مساله اساسی را باید حل کنیم که لازمه ان، وحدت و انسجام ملی است.
مساله محیط زیست و اقليم، شامل اب، خاک، هوا که مهمترین مساله چند سال اینده کشورمان است، مساله ای است که به بحران اجتماعی شدیدی منجر خواهد شد. نتیجه اول؛ مهاجرت است. ما در پنج تا ده سال اینده بیش از ده میلیون مهاجرت از حاشیه به متن خواهیم داشت که این اثار شدید اجتماعی و امنیتی به همراه خواهد داشت.
مساله ديگر، چالش شديد اقتصادی، ارزش پول ملی و تاثیر متقابل ارز خارجی بر پول ملی است. محيط پولی کشور اماده یک شکاف يا افت و خیز فوق العاده شدید است. ارزش پول ملی می تواند در حد بسیار قابل ملاحظه ای در تلاطم و تنازل قرار بگیرد.
این مساله باید جدّاً کنترل و مدیریت شود و اگر نشود، اثار آن، ضرب در ریتم پایین اشتغال، نرخ پایین رشد اقتصادي و تولید ناخالص ملی، روی اقتصاد، به صورتهاي مختلف، تا مرز بحران جدي، نمود خواهد يافت.
این سه معضل زیست محیطی، اجتماعی و اقتصادی، این ها می تواند هر دولتی را به اندازه کافی مشغول کند. ولی معضلاتی دیگری هم در محیط داخلی وجود دارد که باید به رسمیت شناخته شود. یکی از معضلاتی که می تواند مساله ساز باشد معضل محیط فکری وفرهنگی جامعه است. اگر چهار معظل را در بستر اجتماع در کوتاه مدت مهار نکنیم انگاه در محیط داخلی با بحران های دوران قبل از توسعه يافتگي (مثل بحران توزیع یا بحران مشروعیت، و نظیر ان) مواجه می شویم. در چنین وضعیتی طبیعتا اداره یا بازسازی ساختاری و گفتمانی سیاست خارجی قدری مشکل تر می شود.
اگربنا است که ریشه جنگ را خشک کنیم، باید نقشه راه داشته باشیم. اولین قدم، اراده مذاکره و دیپلماسی است. دیپلماسی، بدون پشتوانه اقتدار، ممکن نیست. داشتن یک برنامه معین برای ارتباط وسیع و منطقی بین دستگا ها در سیاست خارجی موثر است.
یعنی در تعقيب اهداف مهم سیاست خارجی، اولین ملاحظه، کنترل و بهبود بستر محیط ملی است، كه به طور طبیعی دستخوش معضلاتي است. این معظلات فرصت زیادی از دولت خواهد گرفت و تبعات و اثار زیادی هم به دنبال خواهد داشت.
شاید ارامشی که برای تحول گفتمانی در حوزه سیاست خارجی است را، هم ضروري تر و هم سخت تر نشان دهد.
با توجه به معظلاتی که برشمردید، آیا دیدگاه خوشبینانه تری هم وجود دارد؟
جمهوری اسلامی، دورنمایی خوشبینانه تر هم دارد. به عنوان مثال ایران در اداره محیط داخلی در ابعاد روانی و امنیتی کاملا تسلط دارد و قدرتمند است. میزان امنیت در محیط داخلی، امنیت مادی و فیزیکی در میحط داخلی كشور ما، نسبت به کشورهای دیگر منطقه یا حتی خارج از منطقه بسيار بالاتر است.
دیگر اینکه نظام جمهوری اسلامی در کنترل و مدیریت افکار عمومی، قدرت معجزه گری دارد. در سخت ترین شرایط می بینید که مردم به راحتی تحمل می کنند. علت ان هرچه میخواهد باشد، مهم این است که جمهوری اسلامی توانسته است این کار را انجام دهد. نظام ایران در استقرار امنیتی، جلوگیری از نا امنی محیطی و نفوذ بیگانه، قدرت فوق العاده ای دارد. این ها امتیازات بالای کشورمان است. ایران در تحمل شرایط سخت، هم در حوزه حکومتی، هم در حوزه ملی، استحکام و مقاومت زیادی دارد.
نظام جمهوری اسلامی ایران "حس بقا"ي بسیار قدرتمندي دارد. یعنی در مرحله "صیانت ذات" ، خیلی خوب کار می کند و این امتیاز انگیزه ای بالا برای تداوم بقاء است. به همین دلیل نظام جمهوری اسلامی اگر اراده کند، می تواند محیط داخلی را برا تحول گفتمانی مهیا کند.
واقعیات اماری نشان می دهند که ما چالش هایمان جدی است، چه به رسمیت بشناسیم چه نشناسیم. به عنوان مثال منابع اقتصادی محدود، ولی مخارج فوق العاده مبسوط است.
خب چه طور می توانیم کفه ترازو را در منابع اقتصادی و مخارج میزان نگه داریم؟
نظام جمهوری اسلامی باید زمینه را برای جذب سرمایه خارجي فراهم کند. برای ایجاد زمینه جذب سرمایه، باید این اطمینان به وجود بیاد که ایران با ثبات ترین کشور منطقه است و ظرفیت های ایران فوق العاده خیره کننده است.
تضاد منافعی که وجود دارد، اجازه نمی دهد که اين امر بطور مطلوب محقق شود. اگر حل شود، خب برای عده ای موجب فرصت می شود و برای عده اي ديگر، فرصت سوزي است. ما تضاد منافع داریم. اگر دولت عزم خودش را جزم کند برای حل آن ها، شاید بخشی از آن حل شود.
بعدش چه خواهد شد؟ این همگرایی ایا ممکن است اتفاق بیفتد؟
درهمه کشورها تضاد منافع و چالش بين احزاب و بلوك هاي قدرت وجود دارد و طبیعی است. ولی به این معنی نیست که هرجا تضاد منافع وجود داشته باشد، منافع محوري ملی مورد غفلت قرار بگیرد. بعضی مواقع است که تضاد منافع بین اقطاب قدرت در محیط داخلی، منافع محوری ملی را نيز تحت تاثیر قرار می دهد. ما بایستی به یک وفاق ملی برسیم.
تضاد منافع در این بخش به چه صورت بروز و ظهور خواهد داشت؟
یكوقت مجبور هستید پشت میز بنشینید و منابع محدودی را مدیریت کنید و ده ها مانع هم سر راهتون باشد در کنار آن ملاحظات بسیار زیادی هم سر راه باشد که اجازه ندهد ان طور که می توانید تصمیم بگیرید. به عنوان نمونه اگر فرضا برقراری صلح در سوریه و کنترل جنگ در یمن، هدفی باشد که منافع بلند مدت یا میان مدت منطقه و ایران در گرو ان باشد، شما ناچار هستید پای مذاکره بروید، در عین اینکه عوامل منطقه اي خودتان را صیانت می کنید.
معنی آن این است که ایران در روی زمین در بحران های منطقه ای قدرت کنترل دارد، تلفات جانی و مالی هم میدهد، ولی خب محیط را کنترل می کند.
ایا ضرورت دارد که در استراتژی صحنه بازنگری کنیم؟ یا نه بحث دیگری است؟ مدتها پيش، و در استانه جنگ سوریه، در تحلیل هایم گفته ام که ، ایران باید در سوریه حضور داشته باشد. منافع ما ایجاب می کند که حضور د اشته باشیم و عرصه را کنترل کنیم. منافع ملی ایران ایجاب می کند که حزب الله قدرتمند تر باشد. منافع ملی ایجاب می کند و برای ما بسيار مهم است که با دولت مقتدر در سوریه مراوده وسیع داشته باشیم، به نحوی که این ارتباط دائمی و مستدام باشد، پس نیاز به یک دولت قدرتمند در سوریه داریم. منافع ما ایجاب می کند ما در یمن سهمی از قدرت داشته باشیم. امروز کانادا نیرو نظامی به خاورمیانه اعزام می کند به خاطر اینکه منافعش ایجاب می کند. ایالات متحده با ترامپ نیروهای خود را در افغانستان افزایش داده است کاری که اوباما برعکس آن را انجام داد. این یک اصل منطقی و اصولی است.
مهمترین "ماموریت سیاست خارجی" در دولت دوازدهم در چهار سال اینده این است که، این تحولات را به موقع شناسایی کند و مرزهای بین چالش، فرصت و تهدید را تفكيك کند. با هشیاری زیاد، فرصت ها را مغتنم بشمارد و با برنامه و امادگی با ان مواجه شود.
شايد کسانی که با حضور ما درمنطقه مخالفت دارند، به اين علت است که الفبای قدرت منطقه ای را مستحضر نیستند. جایی که هر روز تلاطم و جنگ مستولی است، نمی توانیم خلع سلاح شويم و بعد اعلام کنیم که به گفتمان صلح رو بیاورید!
باید اقتداررا در صحنه عملیاتی ثابت نگه داریم، از موضع اقتدار ، رویکر صلح و ثبات را دنبال کنیم، راه ها و منافع مشترک باید پیدا شود.
اگربنا است که ریشه جنگ را خشک کنیم، باید نقشه راه داشته باشیم. اولین قدم، اراده مذاکره و دیپلماسی است. دیپلماسی، بدون پشتوانه اقتدار، ممکن نیست. داشتن یک برنامه معین برای ارتباط وسیع و منطقی بین دستگا ها در سیاست خارجی موثر است. هر میزان پیشرفت یا تسلط که در محیط عملیاتی و صحنه اقدام به دست میاوریم، باید به میزان متناسب ان قادر باشیم در عرصه دیپلماسی پیشرفت کنیم. البته بدون گفتمان سازی این کار امکان پذیر نیست. ما گفتمان تقابل با تروریزم را خوب می دانیم چرا که از اول انقلاب با تروریزم جنگیده ایم. اما گفتمان صحنه رزم را در حد ضروري و مطلوب، اِعمال نمي كنيم.
در صحنه عمليات و رزم، تجربیات ما مربوط به نسل چهارم جنگ است. زمانی که نسل پنجم و ششم جنگ، بلحاظ توسعه سخت افزار و نرم افزار جنگ، در جهان موضوعيت داشت، ما در جنگ تحميلي، با روشها و مكانيزم هاي نسل سوم و چهارم جنگ، از خود دفاع ميكرديم. تجربیات ما در جنگ تحمیلي از نوع جنگ پٌشت خاکریز است. سلاح انفرادي و خاکریز مهمترین ابزار ما بود. ما مانور توپخانه ای، مانور هوایی و موشکی و "اتش هوشمند" را در مقياس بسيار محدودي داشتیم . اینها می شود نسل سوم و چهارم جنگ.
الان امّاٰ در سوريه و عراق، نسل هفتم جنگ در جريان است. ليكن حضور ما در اين عرصه، "عمدتاً" هنوز با تجربيات جنگ نسل چهارم است. در این عرصه حجم قابل ملاحظه اي از نيرو را اعزام ميكنيم، امّا، همه تجربيات جنگ و استراتژي رزم را اِعمال نميكنيم. دشمن با أبزار و روشهاي نسل هفتم می جنگد اما، ما خير. بنابراین استراتژی صحنه رزم باید متناسب با سطح تهديد تغییر کند. تسلط بر صحنه تقابل، از أركان ضروري براي اغاز فرايند صلح و ثبات است.
با توجه به شرايط نظام جهاني و خطرات و تهديدات محيط منطقه، و با نظرداشت ملاحظات تاريخي ج اا، اصولاً منافع ملی کشور، در توسعه صلح، ثبات و گسترش مناسبات منطقه ای است.
گسترش مناسبات منطقه ای با تداوم جنگ تناقض دارد. جنگ باید خاتمه پیدا کند و حکومت های ملی مستقر شوند. در چه زمانی جنگ خاتمه پیدا می کند؟ زمانی که زیرساخت برای حکومت های ملی در حد اطمینان بخش فراهم شود.
اگر از جنگ چشم پوشی کنیم، استراتژی صلح به چه صورت باید عملی شود؟
اولین گام برای صلح سازی، اطمینان بخشیدن به بقای طرف های ذی نفع است.
در سه یا چهار کشوری که جنگ تدوام دارد، بایستی اول اطمینان ببخشیم که یک دولت با قائده گسترده و فراگیر مستقر شود وبعد گفتگوی ملی را فراهم کنیم. طرح هایی که ایران ارائه ميكند نيز خارج از این نیست، اشکال کار اما، "انفکاک بین سطوح عملیاتی و دیپلماتیک" بوده است. هرگاه این انفکاک تبدیل به پیوند شد، مثل مذاکرات بن در موضوع افغانستان یا مذاکرات استانه، می توانیم نتیجه بگیریم، و هرگاه این انفکاک شدید شده است، نتیجه نگرفته ایم. نهایت این است که اگر توسعه مناسبات منطقه ای را هدف قرار داده ايم، بايد انفکاک بين سطوح عملياتي و ديپلماتيك را برطرف كنيم. اين پيوند بايستي با "توليد گفتمان صلح و ثبات" همراه باشد.
برای گفتمان سازی، طبیعتا باید جایگاه مواضعمان را متحول و متكامل كنيم و اماده تحول مواضع و گفتمان باشیم. لازمه این امر، انست که در درون محیط ملی باید این ذهنیت و روحیه را ایجاد کنیم که پشتوانه دستگاه سیاست خارجی، "گفتمان سازی" است.
در آخر می توانم برای پایان بحث به سفر سرلشکر باقری به ترکیه اشاره کم که یک گام عملی در هماهنگي محيط ملّي سياست خارجي بود. ديپلماسي دفاعي از اين نوع، بويژه در محيط بحراني حاكم، بسيار ضروري است، امّاٰ، اين گام، بايستي كاملتر برداشته شود. اینکه در صحنه رزم با دیگران مقابله کنیم و در عين حال، پشت میز مذاکره مشترک گفتگو کنیم، نشانه تكامل محيط ملّي سياست خارجي است. همین را رويه را بايد توسعه دهیم.
زهره نوروزپور
- 10
- 4