به گزارش اعتمادآنلاین، چند سال است که ایران را به مقصد آمریکا ترک کرده است. از همان روز که برخی از چهرههای جناح راست او را «وطنفروش»، «خائن» و «جاسوس» خواندند. مردی که روزگاری نه چندان دور از رجال سیاسی جناح راست به شمار میآمد و در کنار حبیبالله عسگر اولادی، مرتضی نبوی، احمد توکلی و... روزنامه رسالت را پایهگذاری کرد. کسی که آیتالله جنتی در سازمان تبلیغات بخش عمدهای از کارها را به او واگذار کرده بود و چند سال بعد، در مقام یک روزنامهنگار و کارشناس سیاسی به وزارت خارجه رفت و با گذشت جند سال، مرد همه کاره سفارت ایران در برلین شد. او پس از پایان ماموریتش که همزمان با شروع دعوای پرونده هستهای ایران بود، به یکی از رجال هستهای روحانی در شورای عالی امنیت ملی تبدیل شد.
سخن از حسین موسویان است که همه او را سخنگوی تیم مذاکرهکننده هستهای ایران از سالهای ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴ میدانند. با نیم نگاهی به زندگی سیاسی موسویان مشخص میشود که او به همان میزان که یک دیپلمات باتجربه است، در سیاستمداری نیز ید طولایی دارد. گفتوگو با موسویان درباره فراز و فرودهای زندگی اوست؛ گفتوگویی که سه سال پیش با یکی از روزنامهها انجام داده و بازخوانیاش همچنان جذاب است. او در این گفتوگو از چگونگی حضور خود در هیات موسس روزنامه رسالت، دوران تصدیاش بر سفارت ایران در آلمان، پرونده هستهای، همکاری با آیتالله جنتی و رفاقتش با احمد توکلی سخن گفته است.
بهعنوان سوال اول، به سالها پیش بازگردیم، بحبوحه انقلاب ۵۷. چه شد که یک ترم مانده به پایان تحصیلات در رشته مهندسی دانشگاه کالیفرنیا، بار و بنه بازگشت به ایران را بستید؟
در آن مقطع مسئول انجمن اسلامی دانشجویان اروپا و آمریکا در ساکرامنتو پایتخت کالیفرنیا بودم. چندماه قبل از پیروزی انقلاب با دفتر امام(ره) در پاریس تماس گرفتم و در مورد وظیفه دانشجویان سوال کردم که باید بمانند و به درس ادامه دهند یا برگردند و به انقلاب کمک کنند. پاسخ دفتر امام(ره) این بود که هر کس میتواند موثر باشد برگردد در غیر این صورت بماند و درس خود را بخواند. من و بسیاری دیگر از بچههای انجمن به ایران آمدیم تا هر چه از دستمان برمیآید برای پیروزی انقلاب انجام دهیم.
چه شد که دو سال بعد به حوزه رفتید؟ این ناشی از ریشه مذهبی خانوادگی بود یا انگیزه دیگری داشتید؟
در جلسات هفتگی انجمن اسلامی در آمریکا، قرآن و تفسیر قرآن و کتابهای مذهبی مطالعه میکردیم. پس از اینکه یک سالی از پیروزی انقلاب گذشت، علاقهمند شدم مطالعات مذهبیام را در قم ادامه دهم. درس جامعالمقدمات و یکدوره تبصرهالمتعلمین مرحوم علامه حلی(ره) را خواندم. در کلاسهای تفسیر قرآن مرحوم آیتالله مشکینی نیز چندماهی شرکت میکردم تا اینکه در فروردین ۱۳۶۰ با مرحوم آیتالله بهشتی در شهر کاشان دیدار داشتم و آن مرحوم مرا موظف کرد که حوزه را رها و به تهران بروم و مسئولیت روزنامه انگلیسیزبان تهرانتایمز را بهعهده بگیرم.
افکار عمومی بیشتر شما را به عنوان سخنگوی تیم مذاکرهکننده هستهای میشناسند، در حالی که شما پستهای مهمی در ساختار جمهوری اسلامی داشتید که طیف آنها از تاسیس جهاد سازندگی کاشان تا ریاست سازمان اداری مجلس در زمان هاشمی گسترده است. چگونه در این پستهای متفاوت قرار گرفتید؟ چه شد که روزنامهنگار شدید؟ مسئولیت تهرانتایمز و عضویت در شورای مرکزی روزنامه رسالت...
خیلی انتخاب با خودم نبود. ابتدا بهعنوان عضو شورای مرکزی حزب کاشان و بلافاصله مسئولیت تاسیسن جهاد سازندگی در کاشان و بعد هم بهعنوان مشاور فرهنگی مهندس محلوجی که استاندار لرستان بودند. بعد به قم آمدم و بعد از ۸-۷ ماه به دستور مرحوم بهشتی به تهران بازگشتم. هم در روزنامه تهرانتایمز بودم و هم در بخش بینالملل حزب جمهوری اسلامی. در سال ۱۳۶۱ بود که حضرت آیتالله امامی کاشانی مرا خواستند و فرمودند که حضرت امام(ره) دستور تاسیس سازمان تبلیغات اسلامی را دادهاند و من باید کمک کنم. چند سالی ضمن مسئولیت تهرانتایمز، معاونت آیتالله جنتی در سازمان تبلیغات را هم داشتم.
در امور تشکیلات و برنامهریزی و بودجه دو سه سالی کار کردم که آقای معادیخواه، وزیر ارشاد، من و سایر مسئولان جراید خارجیزبان را دعوت کردند به جلسهای و اظهار داشتند که حضرت امام(ره) فرمودهاند که جراید خارجی یکدست و هماهنگ شوند و از کارهای موازی و متفرقه پرهیز شود. در جلسه رایگیری شد و مدیران جراید مرا بهعنوان مسوول این کار انتخاب کردند. مرکز احیای اندیشههای اسلامی تاسیس شد که هفت مجله به هفت زبان ایجاد شد. در سال ۶۴ بود که آقای محلوجی که عضو هیاترئیسه مجلس بودند، مرا دعوت کردند تا در مجلس بهعنوان مدیرکل اداری و مالی مشغول شوم. آقای هاشمی رئیس مجلس بودند و ابلاغ این مسوولیت را برای من صادر کردند.
کمتر از یک سال نگذشته بود که علاوه بر مدیرکل اداری و مالی، به ریاست سازمان اداری مجلس منصوب شدم. در مجلس مشغول بودم که دوستانی همچون مرحوم آیتالله آذریقمی، آیتالله بهشتی، آیتالله خزعلی، آیتالله راستی کاشانی، مرحوم آقای عسگراولادی، آقایان احمد توکلی، نهاوندیان، مرتضی نبوی و جمعی دیگر تصمیم به تاسیس روزنامه رسالت گرفتند و من را هم بهعنوان عضو هیاتامنا دعوت کردند. شاید من تنها عضوی بودم که به کار روزنامهنگاری آشنا بودم. سه، چهار سالی تحولات مهمی در ساختار اداری مجلس بهوجود آوردم تا اینکه در سال ۱۳۶۷ هیاترئیسه جدید در مجلس انتخاب شد که احساس کردم قادر به همکاری با آنها نخواهم بود. به سختی توانستم آقای هاشمی را راضی کنم که به وزارت خارجه بروم. ایشان ابدا مایل نبود. به هر حال با اصرار من رضایت داد و مسیر فعالیتهای رسمی دیپلماتیک من آغاز شد.
شما در مقطعی معاون آیتالله جنتی در سازمان تبلیغات اسلامی بودید. چه مشکلاتی برای اینکه ساختمان مرکزی فعلی سازمان تبلیغات اسلامی را از دادستانی وقت انقلاب برای مرکزیت سازمان تبلیغات تامین کنید داشتید؟ چه کسانی از دادستانی با این تلاش شما مقابله میکردند و در نهایت با رایزنی چه کسی توانستید این کار را انجام دهید؟
وقتی حضرت آیتالله امامیکاشانی را خواستند فقط دستور امام برای تشکیل سازمان تبلیغات وجود داشت. آقای محمدعلی زم هم دعوت شده بود. درواقع ما دو نفر نیروهای اصلی اولیه بودیم که باید سازمان تبلیغات را تاسیس و راهاندازی میکردیم. اولین کار هم گرفتن یک ساختمان مناسب بود. مدتها در دادسرای انقلاب دوندگی کردم. آقای موسویتبریزی آنجا بودند و توانستم با کمک ایشان، همین ساختمان فعلی سازمان که در میدان فلسطین هست را بگیرم.
زنگ آغاز فعالیت رسمی سازمان تبلیغات با گرفتن این ساختمان زده شد و نیروهای جدید دعوت شدند. ظرف کمتر از دو سال توانستیم ساختار تشکیلاتی، برنامهها و شرح وظایف، آییننامهها و دفاتر سازمان در استانها و شهرستانها را ایجاد کنیم. در کنار مسئولیت تشکیلات و برنامهریزی و بودجه، با آقای تسخیری بهعنوان معاون بینالملل سازمان همکاری بسیار نزدیک و فعالی در امور بینالملل داشتم ضمن اینکه در همان زمان مسئولیت تهران تایمز را داشتم و ازدواج هم کرده بودم و باید به عیال و دو تا بچه هم رسیدگی میکردم و در عین حال به تحصیل در دانشگاه علموصنعت هم برای اتمام دوره مهندسی ادامه میدادم.
در سال ۱۳۶۴ از سوی آیتالله هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس وقت بهعنوان مدیرکل اداری و مالی، سرپرست ادارات کل و رئیس سازمان اداری مجلس منصوب شدید و تا سال ۱۳۶۷ آنجا بودید. مهمترین اقداماتی که در این سمت انجام دادید چه بود؟ چه کسی شما را به آیتالله هاشمی معرفی کرد؟
من با آقای هاشمی از دوران حزب جمهوری اسلامی آشنا بودم. در ابتدای تاسیس حزب با محمدآقا اخوی آقای هاشمی در حوزه بینالملل حزب بودم. اما کار فعال و سازمانی من با ایشان از سال ۱۳۶۴ و به ابتکار آقای مهندس حسین محلوجی آغاز شد. در دوران مسئولیت خود در مجلس، یک سازمان اداری جدید برای مجلس تشکیل دادم. چارت سازمانی جدید، شرح وظایف و آییننامههای اجرایی جدید. در آن دوران برای نمایندگان مجلس در کنار همین ساختمان فعلی در بهارستان واحدهای مسکونی ساختیم. به هر حال مهمترین تحولات در سازمان اداری و اجرایی مجلس در همان زمان مسئولیت من از سال ۶۴ تا ۶۷ صورت گرفت.
چرا با روزنامهنگاری خداحافظی کردید و به وزارت خارجه رفتید. اصولا چگونه به وزارت خارجه راه یافتید و آشنایی شما با محمدجواد ظریف و حسن روحانی از کجا شروع شد؟
سال ۶۷ که به وزارت خارجه رفتم همچنان مسئولیت تهرانتایمز را داشتم. در سال ۱۳۶۹ که بهعنوان سفیر عازم آلمان شدم، لازم بود با کار روزنامهنگاری خداحافظی کنم. با آقای ظریف از همان ابتدای کار در وزارت خارجه آشنا شدم. آقای کیسینجر ظریف را «دشمن قابل احترام» خواند و من جواد را «دوست قابل احترام» میخوانم. هم از نظر اخلاق، هم تدین و هم کار حرفهای و هم مروت و مردانگی.
اما با آقای روحانی از همان سالهای شروع کار در مجلس آشنا شدم. آقای روحانی هم قائممقام آقای هاشمی در قرارگاه جنگ بود که در مجلس مرتب جلسه داشتند و هم نایبرئیس مجلس و هم رئیس کمیسیون سیاست خارجی. من هم مسئول امور اجرایی مجلس بودم. دوستی ما با روابط کاری آغاز شد اما خیلی زود متوجه شدیم که در مسائل سیاسی بسیار همفکریم بهویژه در امور سیاست خارجی.
چگونه و توسط چه کسی وارد وزارت خارجه شدید؟ پس از گذشت چه مدت زمانی از سوی دکتر ولایتی رئیس اداره اول غرب اروپا شدید؟ مهمترین اقداماتتان به مدیرکل غرب اروپا چه بود؟ در مساله جنگ و قطعنامه چه رایزنیها و ماموریتهایی انجام دادید؟
من با آقای ولایتی رابطه دوستی از زمان مسئولیت در تهران تایمز و مجلس داشتم. در مجلس ریاست سازمان اداری را داشتم که از نظر مقررات سازمان امور استخدامی کشوری در سطح وزیر بود. آقای هاشمی در مورد استفاده بهینه از من به آقای ولایتی تاکید کرده بود. وقتی در وزارت امور خارجه یکدیگر را ملاقات کردیم آقای ولایتی آمادگی داشت که مسئولیت بالایی در وزارت خارجه به من بدهد. من از او سوال کردم که اگر او جای من بود از چه سطحی شروع میکرد؟ آقای ولایتی به من گفت که از سطح کارشناسی شروع میکردم.
من هم پاسخ دادم که آمادهام. لذا ایشان مسئولیت اداره اول غرب اروپا را که کاری در سطح کارشناسی است به من داد و من هم با کمال میل پذیرفتم و برایم هم مهم نبود که از پستی در سطح وزیر به پستی در سطح رئیس اداره رضایت میدهم. مدتی که کار کردم فهمیدم که حق با آقای ولایتی بود و بهترین کار هم شروع از سطح کارشناسی بود. به هر حال ظرف چند ماه بهعنوان مدیرکل اروپای غربی و سپس هم بهعنوان سفیر عازم آلمان متحد شدم.
مهمترین کارم در دوران قبل از ماموریت به آلمان، تجدید روابط ایران و انگلیس بود. بعد تمهید آزادی گروگانهای غربی در لبنان که بار سنگینی را به سیاست خارجی ایران تحمیل کرده بود. کار مهم دیگر ابتکار ایجاد یک دیالوگ سازمانیافته با اتحادیه اروپا بود. در نیمه اول ۱۳۶۹ در سفری به دوبلین با سه مدیرکل همتای اروپایی خود پیشنهاد ملاقات را ارائه کردم. آنها با «دیالوگ انتقادی» موافقت کردند. گفته کلمه «انتقادی» را هم میگذاریم تا واشنگتن بیشتر از حد عصبانی نشود. بعد از این توافق سالها جلسات دیالوگ ایران و اروپا ادامه یافت.
آیا به موازات فعالیت در وزارت خارجه از سوی آیتالله یزدی، رئیس قوه قضائیه بهعنوان نماینده قوه قضائیه در شورای صداوسیما منصوب شدید؟ چه شد که آیتالله یزدی شما را بهعنوان نماینده قوه قضائیه در شورای صداوسیما معرفی کرد؟
من با بسیاری از روحانیون برجسته جامعه مدرسین رابطه دوستی داشتم از جمله با آیتالله یزدی. در دوره مسوولیت مدیرکلی اروپا، مرتب با ایشان برای رتق و فتق مشکلات قضایی در روابط ایران و اروپا جلسه داشتم تا اینکه در یکی از جلسات ایشان به من پیشنهاد دادند بهعنوان نماینده قوه قضائیه در شورای صداوسیما باشم که من هم پذیرفتم. اما واقعیت این بود در آن مقطع شورای صداوسیما نقش تعیینکنندهای نداشت.
در دورانی که سفیر ایران در آلمان بودید با پروندههای جنجالیای مانند میکونوس و ترور فرخزاد و دیگر مواردی همچون؛ ترور مظلومان در پاریس و دستگیری مظنونان این قتل در آلمان، کشف محموله خمپاره و موشک در کشتی ایرانی به مقصد مونیخ آلمان در بندر آنتورپ بلژیک، دستگیری اتباع آلمانی در ایران همچون اشلاگز و فرچ و باخمن. ماجرای فرج سرکوهی و... که در سایت خود اعلام کردهاید روبهرو شدید که نشان میدهد سفیر خوشاقبالی نبودهاید. بهواقع چگونه برای سر و سامان دادن به این موضوعات تلاش کردید؟
سختترین دوران کار دیپلماتیک من بود. زیرا از یک طرف مسئولان عالیترین نظام مایل به احیای روابط ایران و اروپا بودند و آلمان را هم محور اصلی کار تلقی میکردند. از طرف دیگر سنگینترین فشارها از سوی آمریکا و اسرائیل روی آلمان بود تا از ایفای چنین نقشی صرفنظر کند و از طرف دیگر هم این حوادث ناگوار هرازچندگاهی همچون نارنجکی زیر ساختمان روابط منفجر میشد و بساط توسعه روابط را بههم میریخت.
از ابتدای ماموریت تا انتها هرازچندگاهی با یک چنین حوادثی مواجه میشدیم ضمن اینکه فشار وحشتناک آمریکا و اسرائیل را روی آلمانها به طور روزانه لمس میکردم و مجبور بودم با آن مقابله و خنثی کنم. با وجود فشار از چندجبهه، توانستیم اولین کمیسیون مشترک اقتصادی ایران و آلمان بعد از انقلاب را برگزار و محدودیتهای اعتبار بیمه هرمس آلمان را برداریم: ظرف دو، سه سال اول ماموریت، آلمان ۱۴ میلیارد مارک اعتبار برای بازسازی در اختیار ایران قرار داد. هنگامی که بحران بدهیها فرا رسید و آمریکا با تمام قدرت مانع استمهال بدهیهای ایران در سراسر جهان شده بود، آلمانها را قانع کردیم که سدشکنی کنند و بدهیها را استمهال کردند و سایر کشورها هم از آلمان تبعیت کردند و بنبست اقتصادی ایران شکسته شد.
تماسهای مستمر صدراعظم آلمان و آقای هاشمی اولین باری بود که توسط رئیس یک کشور غربی با همتای ایرانی انجام میشد. سفر وزیر اطلاعات ایران اولین باری بود که به یک کشور غربی و عضو ناتو صورت گرفت. کمیسیونهای مشترک فرهنگی و محیطزیست و... تشکیل شد. توسعه روابط با آلمان تاثیر مستقیم و تعیینکنندهای روی توسعه روابط کلی اروپا با ایران داشت. اگر نبود این حوادث ناگوار، تحولات این مقطع میتوانست موجب بنیان روابطی جدید و پایدار بین ایران و اروپا شود.
آقای مجتبی هاشمیثمره در سال ۱۳۷۵ برای ارزیابی عملکرد جنابعالی با هیاتی عازم آلمان شد و بعد از یک ماه بررسی، طی گزارشی به وزیر خارجه عملکرد موسویان را الگوی مناسبی برای فعالیت سایر نمایندگیهای ایران در خارج از کشور اعلام کرد و آقای ولایتی وزیر خارجه نیز طی نامهای برای موسویان تقدیرنامه نوشتند. آشناییتان با ثمرههاشمی از کجا نشات میگرفت؟ آیا همین آشنایی با ثمرههاشمی نبود که باعث شد گزینه اول احمدینژاد برای وزارت خارجه باشید؟
من با ایشان آشنایی چندانی نداشتم. در آن مقطع آقای جلیلی هم با آقای ثمرههاشمی کار میکرد. در یک مقطعی هم آقای احمدینژاد هم با آنها همکاری میکرد. ایشان با یک هیات به آلمان آمد. من دست او را کاملا باز گذاشتم تا بدون محدودیت همه بخشهای مالی، سیاسی، فرهنگی، کنسولی و اقتصادی را به طور کامل بررسی کند. این بررسیها شامل سفارت و چهار سرکنسولگری در مونیخ، هامبورگ، فرانکفورت و برلین میشد. حدود یک ماهی طول کشید. روز آخر هم ایشان برای تشکر و خداحافظی نزد من آمد و نتیجه بررسیهایش را هم به من نگفت.
بعدا تقدیرنامهای را از آقای ولایتی دریافت کردم و همه معاونان من هم توسط خود آقای ثمرههاشمی مورد تقدیر قرار گرفتند. آقای ولایتی هم به من گفت آقای ثمرههاشمی در گزارش خود کلیه فعالیتهای سفارت در آلمان در دوره شما را منظم و طبقهبندی و پیشنهاد کرده که بهعنوان الگوی کاری به تمام نمایندگیهای ایران ابلاغ شود. البته ناگفته نماند که من، آقای باهنر و آقای نبوی و جمعی دیگر ازجمله افرادی بودیم که در ابتدا جامعه مهندسی اسلامی را پایهگذاری کردیم. آقای ثمرههاشمی هم در جلسات جامعه شرکت میکرد. بعد از اینکه به آلمان رفتم دیگر امکان حضور فعال در جامعه مهندسین را نداشتم. لذا یک آشنایی مقدماتی با آقای ثمرههاشمی از آن دوران مربوط به فعالیتهای جامعه مهندسین داشتم.
چه کسی اولین بار لقب «شیخالسفراء» را به شما نسبت داد و دلیلش چه بود؟
اولینبار روزنامه کیهان لقب «شیخالسفراء» را به من داد. در یکی از سالهای ۴-۱۳۷۲ سمینار سالیانه سفرا در مشهد بود که در آن جلسه من مساله رفع تشنج و بهبود مناسبات بین ایران و آمریکا را مطرح کردم. برخی در جلسه با پیشنهاد من مخالفت و برخی هم حمایت کردند. در جلسه سمینار جنجالی به پا شد. نمیدانم چطور خبر به دوستان کیهان رسید چون مباحث جلسات سفرا کارشناسی و محرمانه بود. روزنامه کیهان طنزی علیه من نوشت که عنوان «شیخالسفراء» در آن طنز برای اولینبار مطرح شد.
شما همزمان با ریاستجمهوری خاتمی به ایران بازگشتید و مستقیما به شورای عالی امنیت ملی رفتید. در فاصله سالهای ۷۶ تا ۸۲ که مذاکرات هستهای را آغاز کردید، چه فعالیتهایی در شورای عالی امنیت ملی داشتید؟
من در کل دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی مسئولیت کمیته سیاست خارجی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی را عهدهدار بودم که در آن مقطع با چند بحران مهم ازجمله «بحران عراق»، «بحران افغانستان» و «بحران هستهای» دست و پنجه نرم میکردیم. مهمترین مسائل سیاست خارجی مرتبط با امنیت ملی کشور در دستور کار دبیرخانه شورای امنیت قرار داشت. مساله تروریسم، حقوق بشر، روابط با کشورهایی که در حوزه امنیت ملی بودند و... همه و همه ازجمله مسائلی بود که روی آن کار میکردیم. حتی مسالهای مثل «توقف سنگسار» در کمیته سیاست خارجی دبیرخانه بحث و جمعبندی و به مراجع عالیرتبه پیشنهاد کردیم که موافقت و اجرایی شد.
و مذاکرات هستهای، شاید یکی از بحثبرانگیزترین دوران فعالیت شما مربوط به دو سال مذاکره با تروئیکای اروپا باشد. فعالیتی که به خاطر آن در دولت احمدینژاد به جاسوسی متهم شدید. دستاورد مذاکرات آن دوره را چه میدانید؟ چه شد که قول و قرارهای شما با سه کشور اروپایی نقش برآب شد؟
به محض آغاز بحران هستهای، من این احتمال را دادم که آمریکا از این مساله بخواهد استفاده کرده و ایران را روی میز شورای امنیت سازمان ملل نشانده و به عنوان تهدید صلح و امنیت بینالمللی، در اعمال تحریمهای همهجانبه و بینالمللی علیه ایران موفق شود. یکی از محوریترین کارهای من در دوره ماموریت آلمان و سایر دوستان در حوزه اروپا این بود که تلاش کنیم آلمانها و اروپاییها در مقابل تحریمهای فرامرزی آمریکا ایستاده تا از ایجاد «اجماع بینالمللی در تحریم ایران» جلوگیری کنیم. در آن مقطع موفق بودیم، لذا مهمترین نگرانی من در آغاز بحران هستهای این بود. آقای روحانی و همه بچههای وزارت خارجه و تیم هستهای هم دغدغه اصلیشان همین بود. ما سعی کردیم در دو جبهه کارزار با آمریکا را مدیریت کنیم؛ حفظ حقوق هستهای ایران و جلوگیری از ارجاع پرونده به شورای امنیت و تحریمهای بینالمللی.
در دوره مسوولیت آقای روحانی، در هر دو جبهه موفق بودیم منتها مجبور بودیم سرعت پیشرفت غنیسازی را کاهش دهیم تا با جامعه بینالمللی به یک توافق مرضیالطرفین برسیم. در آن دوره پروژه اصفهان که تبدیل کیک زرد به اورانیوم بود تکمیل شد. پروژه آب سنگین اراک بدون توقف ادامه یافت و نطنز هم علیرغم تعلیقهای مقطعی از حدود ۱۰۰ یا ۲۰۰ سانتریفوژ به ۳۰۰۰ سانتریفوژ رسید ضمن اینکه نه پرونده به شورای امنیت سازمان ملی رفت و نه تحریم شدیم اما اصرار آمریکاییها بر عدم غنیسازی و ضعف اروپاییها برای نهایی کردن توافق با ایران که شامل غنیسازی باشد، موجب نگرانی در کشور و بنبست در مذاکرات شد که همین مقطع هم مواجه با ریاست جمهوری آقای احمدینژاد و تغییر سیاستهای هستهای کشور شد.
شما در آن دوران پروتکل الحاقی را امضا کردید اما مجلس در نهایت با آن مخالفت کرد. تعامل دولت و مجلس بر سر مساله هستهای در آن زمان چگونه بود؟
دولت در هر مقطع میتواند پروتکل الحاقی را به طور موقت به اجرا درآورد اما اجرای دائم آن نیازمند تصویب مجلس است. در آن دوره هم ایران موقت و به قصد اعتمادسازی پروتکل را اجرا کرد و در توافق با اروپاییها هم روشن کرد که اجرای دائم آن نیازمند تصویب مجلس است. تعامل مجلس و دولت هم خوب بود. آقای لاریجانی و آقای بروجردی از مجلس بهطور مستمر در جریان تصمیمگیری و سیاستهای هستهای بودند و حضور داشتند. آقای روحانی به مناسبتهای مختلف در جلسات غیرعلنی مجلس شرکت میکرد و گزارش میداد.
آیا امکان مقایسه مذاکرات در آن دوران با مذاکراتی که محمدجواد ظریف ریاست آن را برعهده داشت، وجود دارد؟ شما در زمانی مذاکره میکردید که دولت جورج بوش به تازگی نام ایران را در فهرست محور شرارت قرار داده بود و برخی بر این باورند که در آن زمان قدرت مانور دولت خاتمی در مقایسه با دولت روحانی محدودتر بود.
یک تغییر کلیدی و کلان در سیاستهای آمریکا در دوره فعلی آقای اوباما در مقایسه با دوره آقای بوش به وجود آمده که عامل اصلی حصول توافق بین ایران و ۱+۵ در ژنو بود. در زمان بوش موضع آمریکا این بود که ایران ابدا نباید غنیسازی داشته باشد و حتی یک سانتریفیوژ هم نباید در ایران کار کند. در دورهای که آقای اوباما و جان کری و چاک هگل تصمیمگیرندگان اصلی هستند، آمریکا پذیرفت که غنیسازی در ایران وجود داشته باشد منتها در حد نیاز و مصرف ایران و تحت کنترلهای شدید آژانس بینالمللی انرژی اتمی.
چقدر با این نظریه موافقید که ترکیب اوباما- روحانی در مقایسه با بوش- خاتمی زمینه مساعدتری برای حل مساله هستهای است؟
ترکیب فعلی دولت آمریکا یعنی مثلث اوباما- کری-هگل که هر سه هماهنگ و معتقد به تعامل با ایران و مصرانه دنبال حل مسالمتآمیز مساله هستهای ایران هستند را تا در هیچ دورهای از دولتهای آمریکا بعد از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ نداشتهایم، لذا دستاندرکاران، باید به این نکته توجه لازم را داشته باشند.
کار با آقای روحانی در آن دوران چگونه بود؟ روحانی امروز همان روحانی است که شما میشناختید؟
در دورانی که با آقای روحانی کار میکردم، او را فردی استراتژیست، خوشفکر و دورنگر یافتم. به هر حال او همسطوح عالی علوم قدیم را در حوزه علیه طی کرده و همسطوح عالی علوم جدید در دانشگاههای ایران و اروپا را. او تاثیر زیادی از مبانی فکری و عملی مرحوم دکتر بهشتی گرفته است. من با روحانی قبل از ریاست جمهوری کار کردهام نه روحانی بعد از ریاستجمهوری، اما اعتقادم این است که روحانی نیز برای جمهوری اسلامی ایران یک «فرصت» است که نباید این فرصت برود.
شما میگویید از گزینههای وزارت دولت احمدینژاد بودید، اما در همان دولت به جاسوسی متهم و به حبس محکوم شدید. دلیل این تعارض چیست؟ اتهامات وارده در آن زمان را قبول دارید؟ چرا از ایران خارج شدید؟
مقامات عالی نظام از همان ابتدا میدانستند که اتهام جاسوسی بیاساس است، از قاضی اولیه و اصلی پرونده تا حضرت آیتالله هاشمیشاهرودی که شخصا پرونده را بررسی کرده بود. من احتمال میدهم که خود آقای احمدینژاد هم امروز به این نتیجه رسیده باشند. به هر حال هر سه قاضی رسیدگیکننده به پرونده در طول یک سال به این نتیجه رسیدند که اتهام جاسوسی بیاساس است و من در این مورد بیگناه بودهام. در هر صورت دورانی بود تلخ که گذشت. همه آنهایی که در اشاعه این اتهام فعال بودند مثل خانم فاطمه رجبی و محمدعلی رامین و... به این نتیجه رسیدند که این اتهام بیاساس بود و به نحو مقتضی از من عذرخواهی کردند و من هم آنها را در دادگاه بخشیدم.
آقای احمدینژاد هم زمانی که مرا برای گفتوگو در مورد وزارت خارجه دعوت کرد برخوردی بسیار گرم و محبتآمیز داشت. با وجود اختلاف نظر اساسی در مورد سیاست خارجی هم با گرمی از هم جدا شدیم. در دورانی هم که ایشان مرا متهم کرد من به حرمت جایگاه ریاستجمهوری نه از ایشان شکایت کردم و نه پاسخ ایشان را دادم و نه بیاحترامی کردم. حتی در محافل بینالمللی در دوره اقامت در خارج، هر کجا که ایشان را مورد حملات ظالمانه و ناروا قرار میدادند، من در حد خود از وی دفاع میکردم. ایشان هم در آخرین سفر خود به نیویورک هم در جمعی از تلاشهای من در دفاع از منافع کشور، تقدیر کرده بود. لذا این دوره به تاریخ پیوست.
احمد توکلی که در روزهای تاسیس روزنامه رسالت از رفقای شما بود در دولت احمدینژاد که به شما اتهام جاسوسی زده شد نیز اتهام جاسوسی را به شما نسبت داد، اولا به واقع پشت پرده این اتهام کجا بود؟ چرا در ابتدا روزه سکوت گرفتید و حرفی نزدید؟ دوما؛ اینکه وقتی احمد توکلی چنین نسبتی به شما داد با او تماس گرفتید که او را از وضعیت موضوع آگاه کنید و در نهایت اینکه چه شد توکلی از شما حلالیت خواست؟
من همیشه برای حاجاحمد آقا احترام قائل بودهام. او را فردی متدین و مخلص میدانم. وقتی اتهامات را در سایت الف دیدم، من برای آخرت او نگران شدم و نه برای دنیای خودم. در تماس با او همین را گفتم، به حاجاحمد آقا گفتم روزانه صدها روزنامه و سایت به من تهمت میزنند اما من سکوت کرده و پاسخ هیچ کدام را نمیدهم. با شما تماس گرفتم چون هم دوست هستیم و با هم نان و نمک خوردهایم و هم شما را متدین میدانم لذا برای آخرت شما نگران هستم و نه برای دنیای خودم. او هم پیگیری کرد و پرونده را مطالعه کرد و با همه مراجع ذیربط امنیتی و قضایی صحبت کرد و به این نتیجه رسید که تمام ۱۳ اتهامی که در رسانههای ایران مطرح شده و در سایت الف هم بازتاب یافته، بیاساس و دروغ بود.
منشا اتهامات جاسوسی شما و ارتباط با انگلیسها و دادن اطلاعات به غربیها را چه کسانی و چه جریانی دنبال میکردند؟ با زدن و ترور سیاسی شما، منافع چه جریانی تامین شد؟
چون تصمیم به سکوت در مورد محتوای پرونده و مسائل پشت پرده این ماجرا گرفتهام، نمیخواهم سکوت را بشکنم زیرا بحث در این مورد را مغایر مصالح و منافع ملی ایران میدانم.
زمانی که از ایران خارج شدید هیچگاه به بازگشت به ایران فکر میکردید؟
صدالبته. من تیرماه ۸۸ خارج شدم و بلیط برگشتم برای شهریور ۸۸ بود. منتها در این فاصله حوادث بعد از انتخابات ۸۸ رخ داد که ترجیح دادم از جنجال دور باشم و آلوده جنجال جدیدی نشوم. من هم جنجال بازداشت خودم و هم جنجال حوادث بعد از انتخابات ۸۸ را صددرصد مغایر منافع و مصالح ملی کشور میدانستم. از جنجال بازداشت خودم نمیتوانستم دور بمانم. فقط میتوانستم با سکوت خودم مانع گسترش جنجال شوم اما میتوانستم از جنجال بعد از انتخابات ۸۸ فاصله بگیرم و این کار را هم کردم.
در نهایت شما پنج سال گذشته را به عنوان پژوهشگر میهمان در دانشگاه پرینستون آمریکا حضور داشتید. شما دهها مقاله نوشتید و سخنرانیهای متعددی داشتید. شما با تحلیلگران و کارشناسان مشهور غرب به مناظره پرداختید. برآورد شما از نگاه غرب به ایران چیست؟
غرب فاصله زیادی با درک واقعیات ایران بعد از انقلاب دارد. ایران هم متاسفانه در دیپلماسی عمومی بعد از انقلاب بسیار ضعیف عمل کرده است و افکار عمومی غرب در انحراف کامل از درک حقایق ایران به سر میبرند. تصویر فوقالعاده منفی از ایران و ملت ایران در افکار عمومی غرب وجود دارد. چنین خلا بزرگی باعث شد که از تجربه ۳۰ ساله خود در جهت روشنگری افکار عمومی غرب و کارشناسان و متخصصان غربی استفاده کنم. منتها ایران نیازمند یک برنامه جامع در دیپلماسی عمومی است. امیدوارم که این هم در دولت آقای روحانی مورد توجه قرار گیرد.
شما با نظر و تحلیل هایی که برای حل مسائل مربوط به ایران ارایه دادید، چقدر روی افکار عمومی غرب، نخبگان، سیاستمداران و جامعه دانشگاهی تاثیرگذار بودید؟
بسیاری از دوستان در وزارت خارجه به من تاکید کردهاند که نقش فعلی من در دیپلماسی عمومی بسیار اثر بخش بوده است. روزنامه گاردین آنلاین در یک سوالی از خواننده گان خود پرسیده بود که دلیل حصول توافق اولیه هسته ای در ژنو کدام بوده؟
November's nuclear deal with the west came about in large part because of
۱. Negotiator Hossein Mousavian's many persuasive comment columns for western newspapers
۲. Israel's acquiescence
۳. The election of Hassan Rouhani as president in June
۴. The infiltration of the upper echelons of Revolutionary Guards by CIA agent Majid Javadi
چهارچوبی هم که در ژنو توافق شد دقیقا همان چارچوبی بود که در طول سه سال اقامت در آمریکا در صدها مقاله و سخنرانی و کنفرانس ارائه کرده بودم.
یک ماه پیش در سکوت خبری به تهران بازگشتید و نخستین حضور شما در محافل عمومی مراسم ختم مادر آقای ظریف بود که بدون تردید بیشتر انعکاس خبری را داشت، چه شد که ۶ ماه پس از تشکیل دولت روحانی به ایران بازگشتید و پس از یک ماه دوباره به آمریکا برگشتید؟
دلیل اصلی سفرم دیدار پدر و مادر و فرزندان و خانواده بویژه عیادت از مادرم بود که چند بار در سی سی یو بستری شده بود. بازگشت هم با اجازه والدینم بود. کتاب جدیدم در مورد روابط ایران و آمریکاست که چند ماه کار فشرده احتیاج دارد و اگر خدا بخواهد بناست تابستان منتشر شود.
با توجه به تجربه طولانی که در مذاکرات هستهای و مسائل سیاست خارجی ایران دارید، چقدر امکان دارد برای کمک به اتاق فکر روحانی برای اقامت طولانیمدتتر به تهران بازگردید؟
من که بنای اقامت دائم در آمریکا را ندارم. به ایران برمیگردم اما هیچ تمایلی به کار دولتی ندارم. در چهار سال گذشته افکار و عقاید و پیشنهادات خودم را هم بطور علنی به افکار عمومی و متخصصین ارائه کرده و ادامه خواهم داد. اگر دولت هم مفید بداند استفاده خواهد کرد.
- 13
- 5