سفر لودریان، وزیر امور خارجه فرانسه به ایران از زاویه دستور کار مذاکرات انجام شده، بسیار پراهمیت است. تداوم برجام، سیاستهای خاورمیانهای ایران و توان موشکی ایران سه موضوع پر اهمیت مطرح شده در این سفر بودند. گرچه مقامات ایران اصلا روی خوشی به مواضع فرانسه در قبال توان موشکی کشورمان نشان ندادند، اما آنگونه که از اظهارنظرها بر میآید، شاید تفاهمهایی در ارتباط با سیاستهای خاورمیانهای ایران در راه باشد. در ارتباط با این موضوع، با مهدی مطهرنیا، کارشناس مسائل بینالمللی گفتوگو کردیم. مطهرنیا معتقد است فرانسه از یک سو میخواهد سخنگوی آمریکا در بحثهای خاورمیانه و موشکی باشد و از سوی دیگر میخواهد با تاکید بر برجام، فاصله خود را با آمریکا حفظ کند. متن این گفتوگو در ادامه میآید:
در رابطه با سفر وزیر امور خارجه فرانسه به ایران، بهنظر اهداف امنیتی بسیار پر رنگتر از علایق دو جانبه بود. نظر شما چیست؟
به سفر وزیر امور خارجه فرانسه به ایران می توان مانند هر سفر دیگری از منظر ارتقای روابط دو جانبه نگریست. اما با توجه به بافت موقعیتی ایران از منظر داخلی، منطقهای و بینالمللی این سفر را میتوان یک سیگنال متوسط تلقی کرد که این به معنای جهتگیریهای کلانتر و راهبردیتر در مذاکرات لودریان با مقامات ایران است. تداوم برجام، سیاستهای خاورمیانهای ایران و توان موشکی ایران سه بحث کلانی بودند که در این مذاکرات مطرح شدند.
و فکر میکنید چه رخ داده است که این موضوعات در دستور کار غرب در رابطه با ایران قرار گرفته است و نقش فرانسه در این میان چیست؟
آنچه در روند چندساله اخیر دیده میشود ورود جامعه بینالملل به فاز اعمال فشار بیشتر و حتی فلجکننده به ایران برای تعدیل سیاستهای منطقهای و توان موشکی خود است. در این چارچوب فرانسه چنین نقشی را به نیابت از قدرتهای بزرگ برعهده گرفته است. اگرچه ماکرون در چارچوب چندجانبهگرایی میاندیشد اما این واقعیت را درک کرده است که چندجانبهگرایی باید حول محور یک ابرقدرت به نام آمریکا استقرار پیدا کند. از این رو ماکرون در عین اختلاف سلیقه و رفتار با ترامپ، تلاش دارد تا جهتگیری چندجانبهگرایی واقعبینانه را که به معنای نظام تک-چندقطبی برای آینده نظم جهانی است، تا حدودی پذیرا باشد. از این رو از یک سو با ایران در جهت تحکیم و تثبیت برجام وارد معامله میشود و از سوی دیگر به عنوان سخنگوی بینالمللی سیاست جهانی آمریکا در باب پرونده موشکی ایران نقش میپذیرد.
«روند چندساله اخیر» برای فشار به ایران که عنوان کردید، چه ویژگیهایی دارد و واجد چه مولفههایی است؟
در نظام بینالملل هماکنون نوعی حرکت زیر پوستی برای شکلدهی به الگوی ۱+۳ در باب مسائل بینالمللی دیده میشود. چنین روندی از زمان اوباما آغاز شد. به این معنا که آمریکا به عنوان ابرقدرت به جامانده از جنگ سرد به همراه سه قدرت بزرگ جهانی یعنی فرانسه، آلمان و انگلستان همواره نوعی همگرایی معنادار با محوریت آمریکا در باب مسائل بینالمللی را به نمایش گذاردهاند. در ارتباط با پرونده هستهای ایران، ۱+۳ زمانیکه در درون خود انسجام پیدا کردند توانستند چین و روسیه را به این محفل بکشانند و ۵+۱ را تشکیل دهند.
در دوران ریاست جمهوری ترامپ نیز سعی شده است که این الگو تداوم یابد. چه اینکه ترامپ در روزهای نخست ریاست جمهوری خود، ملاقات یا تماس تلفنی با رهبران سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان را در دستور کار خود قرار داد. اکنون میتوان گفت که در ارتباط با پرونده موشکی ایران ۱+۳ کاملا شکل گرفته است و آنچه که دیده میشود سیگنالهای بسیار قدرتمندی در جهت ایجاد همگرایی و اعلام مواضع این گروه به جمهوری اسلامی ایران است.
چین و روسیه کجای این الگو قرار میگیرند؟
در پاسخ به این سوال، ایران تلاش دارد با سیاست نگاه به شرق زمینههای جلب و جذب مسکو و پکن را حاصل کند.این سیاست در ارتباط با پرونده هستهای نیز پیگیری شد اما در آن پرونده در نهایت این پکن و مسکو بودند که به گروه ۱+۳ پیوستند و ۵+۱ را شکل دادند. اکنون باید دید این روند در ارتباط با پرونده موشکی ایران تجربه خواهد شد یا خیر. آیا پکن و مسکو مواضعی مشابه ۱+۳ در ارتباط با سیاستهای خاورمیانهای و توان موشکی ایران اتخاذ خواهند کرد یا موضعشان به ایران نزدیک خواهد بود.
پیشبینی شما چیست؟
ایران درگیر یک جنگ نامتعادل شده است و باید گفت آمریکا در ارتباط با ایران در چارچوب تئوری جنگ نامتقارن وارد عمل نمیشود. این سخن به آن معناست که آمریکا در چارچوب جنگ نامتعادل با بزرگنمایی قدرت ایران و بازنمایی کشور ما به عنوان یک تهدید بینالمللی مقدمات گسترش نفوذ خود را در آسیا و خاورمیانه فراهم میآورد. این کار نیز با ایجاد یک همگرایی منطقهای – که توسط تفاهمنامهها و توافقنامههای دو جانبه و چند جانبه عملیاتی میشود – انجام خواهد شد.
نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که آمریکا برای تحدید قدرت ایران، به عملیات نظامی مبادرت نخواهد کرد.چنین کاری به معنای ورود آمریکا به جنگی نامتقارن با ایران است. این به این معناست که در صورت جنگ مستقیم میان ایران و آمریکا، ایران واجد مزیتهایی در چارچوب جنگهای نامتقارن خواهد شد. در چنین جنگهایی نیرویی با قدرت نظامی کمتر، میتواند با انجام اعمال غیر مترقبه، بازی جنگ را عوض کند.
در مذاکرات اخیر، مقامات ایران موضع شدیدی نسبت به بحثهای موشکی داشتند و بهنظر نمیرسید که علاقهای به ورود به مذاکره جدی در اینباره داشته باشند. اما رصد اظهارنظرها نشان میدهد که گویا بر سر سیاستهای منطقهای ایران، ارادهای برای مذاکره وجود دارد. نظر شما چیست؟
ایران تلاش دارد با تاکید بر توان موشکی دفاعی خود به عنوان خط قرمز مذاکرات، زمینههایی برای مذاکره پیرامون مسائل منطقهای خود فراهم آورد. نکتهای که وجود دارد این است که طرف غربی، نمیخواهد بدون گرفتن ضمانت عدم استفاده ایران از توان موشکی خود به صورت تهاجمی، این امتیاز را به ایران بدهد. چنین چالشی است که آینده مذاکرات ایران و غرب را تعیین میکند.
با این حساب آیا ایران میتواند بدون اینکه توان موشکی خود را موضوع مذاکرات قرار دهد، تنها به مذاکرات حول سیاستهای خاورمیانهای خود بپردازد؟
به مسائل منطقهای و بینالمللی برای کنشگران مختلف باید شبیه ظروف مرتبطه نگریست. در دنیایی که گفته میشود اثر پر پروانه در برزیل موجب طوفان در تگزاس میشود نمیتوان مسائل عمده منطقهای، داخلی و بینالمللی را از هم جدا دانست و سر میز مذاکره تنها در ارتباط با یک پرونده صحبت کرد. به هر تقدیر باید اولویتبندی پروندهها مشخص و گام به گام همه آنها حل شود. وگرنه با توجه به وضعیت ویروسگونه پروندههای سیاسی و امنیتی کوچکترین اثری از یک موضوع میتواند بر موضوع دیگر اثرات زیانبار داشته باشد. از همین رو لازم است با یک استراتژی مشخص برای گرفتن امتیازات افزونتر از رقبا و دشمنان، همه پروندهها در کنار هم حلوفصل شوند.
برخی با اشاره به راهبرد هستهای ایران در ابتدای دهه هشتاد که در آن اروپا طرف مذاکره ایران قرار گرفت و منجر به بیانیه سعدآباد شد اما با کارشکنیهای آمریکا آن راهبرد به بنبست رسید و همچنین با توجه به تجربه موفق مذاکره مستقیم ایران با آمریکا در جریان مذاکرات برجام، از این میگویند که ایران این بار هم باید به صورت مستقیم با آمریکا مذاکره کند و نه با اروپایی که گفته میشود به نیابت از آمریکا است. نظر شما چیست؟
موضوع بر سر دو دیدگاه در ایران است. یک رویکرد، دیدگاهی است که اساسا مذاکره با آمریکا را منتفی میداند و آمریکا را بر اساس نوع نگرش ایدئولوژیک خود با عنوان سردمدار فتنه و شیطنت در نظام بینالملل تلقی میکند. در این دیدگاه هرگونه مذاکره با آمریکا، نشستن سر سفره شیطان معرفی میشود و بنابراین از آن گریز دارد. دیدگاه دوم اما معتقد است آمریکا مانند دیگر کنشگران نظام بینالملل به دنبال منافع و اهداف ملی تعریف شده است.
نکته اما این است که مذاکره مستقیم ایران با آمریکا، امتیازات زیادی به نسبت مذاکره ایران با اروپاییها دارد. لذا مذاکره مستقیم با آمریکا بسیار مطلوبتر و پر امتیازتر و کم مخاطرهتر در قیاس با مذاکره با دیگر قدرتهای بزرگ با عنوان حلقه واسط است. این دو دیدگاه هم اکنون در نظام و ساختار قدرت ایران نمایندگان مشخصی دارد. اما آنچه برتری دارد، دیدگاه نخست است که بر دیدگاه اول کاملا تفوق دارد و از منظر جایگاه قدرت در ساختار نظام ایران، نمایندگان قدرتمندی دارد و از همین زاویه، در حال حاضر نمیتوان چندان امیدی به مذاکره مستقیم ایران و آمریکا داشت.
- 12
- 1