تیم ضد ایرانی دونالد ترامپ در دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده با حضور جان بولتون در پست مشاور امنیت ملی کاخ سفید و همچنین مایک پمپئو رئیس سابق سیا در وزارت خارجه آمریکا تکمیل شده است. بولتون ضد ایرانیترین مقام سیاسی و امنیتی آمریکاست که بسیاری او را نسبت
به ایران آقای جنگ نامیدهاند؛ فردی که بوش را بهخاطر اشتباه در حمله به عراق و افغانستان به جای حمله به تهران، محکوم میکرد. اکنون با تشکیل تیم ضدبرجامی در آمریکا و احتمال وضع تحریمهای اروپایی به بهانه برخی مسائل علیه تهران و موضعگیری شتابان ولیعهد جوان عربستان علیه تهران و به میان آوردن این موضع که احتمال برخورد نظامی ایران و عربستان در ۱۰ سال آینده دور از ذهن نیست،
این نکته در اذهان به وجود آمده که سال ۹۷ سال سختی خواهد بود و حتی برخی احتمال ورود ایران و آمریکا به منازعه واقعی را میدهند. برای بررسی بیشتر این موضوع «آرمان» با مهدی مطهرنیا استاد دانشگاه و آیندهپژوه مسائل ایران و آمریکا به گفتوگو پرداخته است. او تاکید دارد نه در گذشته و نه در حال و نه حتی در آینده به علت نگرشی که به نوعی همگرایی ذاتی بین سیاستهای منطقهای تهران و آمریکا تعبیر میشود، امکان برخورد نظامی با تهران وجود ندارد. هرچند امکان فشار آمریکا نیز دور از ذهن نیست. در ادامه این گفتو گو را میخوانید.
در ایام نوروز شاهد تحولات فراوانی در آمریکا علیه ایران بودیم. حضور بولتون و پمپئو در رأس دستگاه سیاستگذاری و امنیتی آمریکا، مطرح شدن احتمال وضع تحریمهای اروپایی علیه ایران از سوی رسانهها و نیز طرح احتمال جنگ بین ایران و عربستان توسط شاهزاده سعودی و... این اخبار در ذهن شما چه موضوعی را ترسیم میکند؟
آنچه تحت عنوان پاره کردن برجام از آن یاد میشود، اصولا درچهارچوب ادبیات سیاسی معنای خاصی پیدا کرده است. دو کنشگر مرکزی برجام یعنی ایران و ایالات متحده آمریکا، درگیر بازی پیچیده در صحنه بینالمللی هستند که این درگیری به فروریزشی خاص به نفع کنشگران پیرامونی تمام میشود. ایالات متحده در یک سو دارای قدرت ایدئولوژیک مبتنی بر لیبرالیسم است و خود را پرچمدار آن میداند و درسوی دیگر ایران خود را پرچمدار ایدئولوژی اسلامی با قرائت شیعی در جهت ایجاد فضای مناسب گسترش انقلاب اسلامی در گستره بینالمللی میداند. هر دو این کنشگران دارای رقبایی در ابعاد مختلف هستند.
آمریکا برای بسط لیبرال دموکراسی قدرتهای بینالمللی را در مقابل خود دارد و ایران نیز کنشگران منطقهای را در مقابل خود مشاهده میکند. از این رو آمریکا درگیر نوعی رویارویی با ایرانی شده که از نظر ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک بیشترین میزان همگرایی با آمریکا در این رقابت بینالمللی را داراست. ایران در مرکز نوهارتلند قرار دارد که دارای جایگاه بسیار مهم ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک برای شکل دادن و محتوا بخشیدن به نظم آینده جهانی است
و همیاری و همکاری ایران و آمریکا با یکدیگر میتواند وزن بینالمللی آمریکا را بسیار افزایش دهد. این در حالی است که در برابر ایران نیز رقبای منطقهای قرار دارند که در صورت نزدیکی ایران و آمریکا بر اساس این معیارها احتمالا با مسائل مهمی روبهرو میشوند. به عبارت دیگر اگر ایران نیز بپذیرد که درکنار آمریکا قرار بگیرد، میتواند زمینههایی را ایجاد کند که نوعی تغییر و تحولات ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک در خاورمیانه عربی یا هارتلند نو پیش آورد و به بازیگران منطقهای که در رقابت بین ایران و آمریکا قرار دارند ضربههای مهلکی بزند. در صورت رفع کدورتهای میان تهران و واشنگتن، روسیه و چین و اتحادیه اروپا در بازی شطرنج آینده آچمز میشوند.
این در حالی است که اگر همگرایی بین ایران و آمریکا در چهارچوب معنادار ایران صورت بگیرد، عربستان، ترکیه و رژیم اسرائیل هم ضربههای مهلکی را دریافت خواهند کرد. در نتیجه ایران کلید رمز برای ورود به نظم آینده جهانی است که آمریکا به راحتی از آن نمیگذرد. فراموش نکنیم ایران تا سال ۱۳۹۶ چالشی در برابر آمریکا بوده است. چالش به مجموعهای از پدیدهها گفته میشود که حاوی فرصت و تهدید توامان هستند و اگر بتوان از آنها با هوشمندی استفاده و بهرهبرداری کرد، میتوان این چالشها را به فرصت تبدیل کرد. آمریکا درچهار دهه اخیر این رویارویی خود را در چهارچوب چنین چالشی دیده است.
به نظر میرسد با تیم جدید که در کاخ سفید در حال شکلگیری است، آمریکا، ایران را نه به صورت چالش، بلکه به صورت تهدید مینگرد و تلاش دارد محاصره منطقهای تهران را کامل کرده و حتی تا مرزهای رودررویی وارد عمل شود. در اینجاست که هم قدرتهای بینالمللی و هم رقبای منطقهای تهران خواهان دامن زدن به چنین احتمالی هستند و هرگاه مسائل بین ایران و آمریکا در مسیر گفتوگو قرار بگیرد، با اتخاذ سیاستهای تحریک کننده، دو کشور را رودرروی هم قرار دادهاند.
جانبولتون که اکنون به عنوان مشاور امنیت ملی آمریکا انتخاب شده، در زمان بوش اعلام کرده بود آمریکا به جای افغانستان و عراق باید به ایران حمله نظامی میکرد. او امروز در دولت پست مهمی دریافت کرده و وزیر خارجه آمریکا نیز دارای دیدگاههای امنیتی نسبت به ایران است. با چنین تحولاتی آینده را چگونه ارزیابی میکنید؟
آینده و بهتر بگویم سال۹۷ سال انتقال بحرانها از هارتلند نو به نوهارتلند است. نوهارتلند جغرافیای مخاطرهانگیز سال۱۳۹۷ خواهد بود. زیرا ایالات متحده آمریکا در پی آن است که در گذر از هارتلند میانی به نوهارتلند به سمت و سوی تسلط به هارتلند علیا یا تبت نائل آید. آمریکا در سال جدید عزم خود را جزم کرده که یک پوست اندازی جدید را از منظر صنعتی، اقتصادی و تکنولوژیک کلید زده و خود را برای دهه ۲۰ آماده کند. آمریکا اقتصاد کلان را در سطح بینالمللی به چین واگذار خواهد کرد و تلاش میکند
تکنولوژی گذشته را به کشورهای مقصد و بر اساس امتیازگیریهای بینالمللی انتقال دهد و خود وارد دوران هوش مصنوعی شود و وزن گذشته را در زمینههای اقتصادی و سیاسی از پای خود باز کند تا بتواند چابکتر به دنیای جدیدی که ترسیم کرده وارد و زودتر از دیگران از مواهب آن بهرهمند شود. در نتیجه باید از امتیازات خود بگذرد تا بتواند به امتیازات آینده دست یابد اما یک نکته مورد توجه آمریکاست و آن اینکه باید قفل این کمربند قدرت و انتقال قدرت را محکم کند.
این قفل در روی زمین و از منظر استراتژیک صورت خواهد پذیرفت و آن هم تسلط بر نوهارتلند و هارتلندعلیا و واگذاری بحرانهای بینالمللی در هارتلند نو یا خاورمیانه عربی به رقبای خود است. در نتیجه منطقه خاورمیانه عربی در صورت ایجاد یک نوهمگرایی بین ایران و آمریکا با مخاطرات جدیتری نسبت به اکنون روبهرو خواهد شد. زیرا خاورمیانه عربی به محل تداخل و تزاحم دیگر قدرتهای بینالمللی با آمریکا تبدیل خواهد شد.
با توجه به تحلیلی که ارائه کردید، نباید تغییرات در آمریکا را نوعی تهدید تلقی کرد؟
تهدید نظامی علیه ایران از سوی آمریکا وجود ندارد در حالی که به نظر میرسد امکان چنین موضوعی افزایش پیدا کرده است. این دو جمله متناقضنماست. شاید گفته شود این جمله دربر گیرنده نوعی ابهام و حتی بلاهت است که گفته شود تهدید نظامی نسبت به ایران وجود ندارد، اما امکان حمله نظامی به ایران بالا رفته است! در پاسخ به این پارادوکس باید گفت آمریکا به هیچ وجه خواهان حمله به ایران نیست زیرا اتاقهای فکر در آمریکا و سیستمهای طوفان فکری به طور کامل به این نتیجه رسیدهاند که تهدید ایران موجب واگرایی ملت ایران از آمریکا خواهد شد
در حالی که آنها به همگرایی با آمریکا در جهت رهبری آینده جهان به ویژه در دو سوی آسیای شرقی و غربی روبهرو هستند. به عبارت دیگر زمانی ایران در قرن بیستم میلادی پل پیروزی میان شمال و جنوب در جنگ جهانی اول و دوم بود و اکنون پل پیروزی میان شرق و غرب است، پس بهتر است که هیچگاه ایران را تهدید نظامی نکنند اما برای اینکه ایران در دسترس رقبای آمریکا قرار نگیرد، امکان حمله نظامی به ایران افزایش خواهد یافت. یعنی اگر مقاومت و ایستایی افزایش یابد و به سطح رویارویی برسد، در آن صورت باید گفت موضوع اجتناب ناپذیر خواهد بود.
آمریکا چگونه میتواند به ایران نزدیک شود و بر نفع فراوانی که از معامله با عربستان میبرد چشم پوشی کند؟
آنچه مسجل است، آمریکا از نظر اقتصادی زمینههای پیوستگی کشورهای عربی را به خود فراهم کرده است. اقتصاد آمریکا، اقتصادی جهانی است و به تبع باید اقتصادهای پیرامونی در چهارچوب شبکه مرکزی ایالات متحده آمریکا عمل کند. هم اکنون گفته میشود چین به قدرت بزرگ اقتصادی در جهان تبدیل شده و در گفتمان سنتی مبتنی بر جنگ سرد، گفته میشود چین از آمریکا پیشی گرفته و آمریکا را در درجه دوم قدرت تجاری جهان قرار داده است. این در حالی است که به باور من و براساس مطالعاتی که داشتهام معتقدم آمریکا از رده بندی موجود خارج شده است و در ردهای بالاتر قرارگرفته،
به گونهای که آمریکا را نمیتوان در جدول امتیازی کشورهایی مانند روسیه، چین و حتی اتحادیه اروپا قرار داد. رقابت جدی بین این سه قدرت اقتصادی یعنی اتحادیه اروپا، چین و کشورهای جدید است که در جی ۲۰ توانستهاند تا حدودی قدرت اقتصادی خود را افزایش بخشند و اکنون پتانسیلهای بیشتری در خود میبینند. هرسه اینها به عنوان رقبای جدی آمریکا دیده میشوند، اما آمریکا هم اکنون در حال آماده شدن برای خیز بلند به انقلاب پنجم صنعتی و شکل دادن به اقتصادی فراجهانی در عرصه بسیار گستردهتر بینالمللی است.
در نتیجه چینی که هم اکنون قدرت اقتصادیاش در سال ۲۰۱۸ تنه به تنه اقتصاد آمریکا میزند، آلوده اقتصاد آمریکا بوده و سرمایهگذاریهای چین در درون اقتصاد آمریکا موید این موضوع است. از این رو عربستان و دیگر کشورها نیز در این آلودگی قرار دارند. ممکن است برای مدتی کوتاه میان ریاض و واشنگتن فضای سردی به وجود آید اما در نهایت این فضای سرد به دلیل همین پیوستگیها و وابستگیها به فضایی مثبت تبدیل خواهد شد. اگر در چهار دهه پیش ایران به چنین اقتصادی پیوسته بوده، اکنون این وابستگی وجود نداشت
اما اکنون ایران برای بهرهمندی اقتصادی چارهای ندارد جز اینکه با اقتصاد جهانی همراه شده و خود را هماهنگ کند. عربستان هرچه باشد، قویتر از ایران نیست. اکنون عربستان میخواهد تجربه۴۰ سال پیش ایران را از نظر توسعه و رشد دنبال کند. در نتیجه آنچه هم اکنون قابل مشاهده است در صورت نزدیکی احتمالی ایران و آمریکا در برخی مسائل منطقهای و بینالمللی شرایط برای عربستان سخت و مخاطرهانگیز خواهد بود اما عربستان توان رویارویی با آمریکا را در این زمینه احتمالی به هیچ وجه ندارد.
اما وقایع موجود خلاف ادعای شماست. اگر افزایش تعرفههای واردات فولاد از اروپا را برای همراهی اروپا با آمریکا درباره برجام تحلیل کنیم، تعرفههای وضع شده برچین نشان از عزم آمریکا برای فتیلهپیچ کردن اقتصاد چین دارد. حال شما چگونه تحلیل میکنید آمریکا درصدد واگذاری قدرت اقتصادی خود به چین است؟
آمریکا در سپردن اقتصاد بینالمللی به چین و کشاندن خود از سطح اقتصاد بینالمللی به اقتصاد جهانی نیازمند تضمینهای معنادار از سوی چین است. اکنون بحران کرهشمالی در عرصه اقتصادی و امنیتی مطرح است، در نتیجه اقتصاد چین اگر میخواهد تقابلهای آمریکا و نقل و انتقال قدرت اقتصادی مبتنی بر تکنولوژی انقلاب چهارم صنعتی را در خود مشاهده کند، باید به بسیاری از امتیازهای سیاسی و امنیتی که ایالات متحده آمریکا در شکل دادن به نظم آینده جهانی نیاز دارد، راضی شود.
اکنون رهبر کره شمالی که در یکسال گذشته آمریکا را تهدید به زدن بمب اتم و نابودی جزیره گوام میکرد با قطار سری وارد پکن شده و قول توقف تلاشهای خود را به رئیس جمهور چین و بهعبارت دیگر به رئیس جمهور آمریکا میدهد. ایالات متحده آمریکا باید اهرمهای خود را برکره و چین حفظ کند تا بتواند این امتیازهای سیاسی و امنیتی را گرفته و به هژمونی امنیتی جهان تبدیل شود و سپس اقتصاد ناشی از انقلاب چهارم صنعتی را به چین بسپارد.
فشارهای منطقهای افزایش یافته و این زمزمه به وجود آمده که اروپا برای ماندن آمریکا در برجام احتمالا تحریمهایی را وضع خواهد کرد. تیمی ضد ایران سکان امنیتی و سیاست خارجی آمریکا را به دست گرفته، ولیعهد جوان عربستان نیز از احتمال برخورد نظامی ایران و عربستان در ۱۰ سال آینده سخن میگوید. درچنین شرایطی، با توجه به جایگاه تاثیرگذار ایران در منطقه، چگونه باید از این مرحله عبور کرد؟
ایالات متحده آمریکا و به پیروی از آمریکا، عربستان از استراتژی جوجیتسو استفاده میکنند که این استراتژی دارای ۳ تاکتیک معنادار است اول تحریک، دوم جاخالی دادن و سوم پرتاب کردن. امکان درگیری نظامی ایران و عربستان هم اکنون نیازمند بازه ۱۰ ساله نیست. اینکه محمد بن سلمان از ۱۰ سال آینده سخن میگوید نوعی چراغ سبز نشان دادن به ایران در جهت حل و فصل مسائل خود با ایالات متحده آمریکاست. این جمله را در سفری که محمد بن سلمان به واشنگتن داشته
و در دیداری که با ترامپ و با دیگر قدرتهای رسمی غیردولتی و حکومتی در آمریکا انجام داده، بیان کرده است. به بیان دیگر وقایع و گفت و شنودهای اخیر نشان میدهد امروز عربستان و رژیم حاکم بر تلآویو در جهت تسریع حمله به ایران خواهان قرار دادن آمریکا در وضعیت انجام شده هستند.
یعنی به دنبال درگیری نظامی با تهران و کشاندن آمریکا به معادله نظامی جدید هستند. این در حالی است که واشنگتن نمیخواهد درگیری نظامی بین ایران و آمریکا در وضعیتی غیر قابل پیشبینی به وجود آید. همان طور که در پاسخ به پرسشهای قبلی تاکید شد، آمریکا نمیخواهد ایران را تهدید نظامی کند اما اگر ضرورت پیدا کند که برای حفظ ایران در آینده نظم نوین جهانی وارد عمل شود، ایران همان جایگاهی را در آسیای جنوب غربی از منظر ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، ژئواکونومیک و حتی ژئوکالچر برای آمریکا دارد
که ژاپن در قرن بیستم میلادی و پس از جنگ جهانی دوم داشت و هم اکنون تهران همان نقش و جایگاه را برای ایالات متحده آمریکا در آسیای جنوب غربی دارد. تهران باید برگزیند که آیا میخواهد مسائل خود را با ایالات متحده آمریکا با توجه به نرمش قهرمانانه حل کند و یا میخواهد با ایجاد تغییر و تحول در تهران و فضاسازی معنادار برای ایجاد دولتی قاهرانه، رویارویی با آمریکا را افزایش دهد. ممکن است این رودررویی منجر به ضربههای غرورآفرین به آمریکا در منطقه شود اما در مجموع جمعبندی امتیازات، ایران نیز ضربههایی را تحمل خواهد کرد و رقبای منطقهای و بینالمللی خواستار ورود ایران به جنگ هستند
که درصدر آنها باید از روسیه در حوزه بینالمللی نام برد و در حوزه منطقهای از عربستان و رژیم اسرائیل. برخلاف آنچه در ادبیات مرسوم ایران گفته میشود، روسها با وجود آنکه خود را شریک استراتژیک ایران میدانند در درون و خمیرمایه، رقیب استراتژیک ایران در حوزه بینالمللی و در بخش انرژی هستند. همچنین عربستان در حوزه منطقهای از منظر اقتصادی و سیاسی و تلآویو از منظر امنیتی و نظامی دیگر رقبا هستند.
در نتیجه مشاهده میشود ایران همواره در منازعهای پیچیده با آمریکا صحنهای را آراسته که بیش از ایران و منافع ایران این رقبای منطقهای و بینالمللی بودهاند که از این درگیری و مقابله بیشترین استفاده را بردهاند. همین درگیری برای ایالات متحده آمریکا وجود دارد و رقبای بینالمللی آمریکا هستند که در صحنه جهانی از دوری و رقابت بین تهران و واشنگتن بهره بردهاند. اقتصاد ایران اکنون در دستان قدرتمند چین و تا حدودی روسیه قرار دارد و اگر در تعطیلات نوروز مسافرتی از یک منطقه به منطقه دیگر ایران و حتی تهران انجام دهیم
شمارش ماشینهای چینی که در حال تردد هستند نشان دهنده آن است که این واحد پول چین است که در خیابانهای ایران در حرکت است و تلاش دارد ایران را به عنوان پل شرق و غرب در اختیار خود قرار دهد. در نتیجه با نگاه به نهایت این رقابت باید دید آیا جنگ جهانی بعدی بر سر ایران به وجود خواهد آمد؟ و اگر ایران در این شرایط و حد لازم برای امتیاز گرفتن در گستره بینالمللی به این وضعیت ادامه دهد، آیا توان تحمل ضربههای آینده را خواهد داشت؟ اینها برآوردهایی است که باید مقامات امنیتی و سیاسی نظام به آن توجه کرده و سناریوهای مختلف آن را در ذهن داشته باشند.
- 16
- 5