خبر انتخاب جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ، رئیس جمهوری ایالات متحده امریکا، بلافاصله بعد از انتصاب مایک پمپئو به سمت وزارت امور خارجه، بسیاری را نگران کرده است. از جمله در ایران که بسیاری احساس می کنند این انتخاب ها برای رویارویی با آنها در تمامی ابعاد است.
جان بولتون فردی است که مورد شدیدترین انتقادها حتی از درون خود جمهوریخواهان است. با این وجود ترامپ او را برای این سمت مهم انتخاب کرده است. انتخاب پمپئو که قبل از این رئیس سازمان امنیت ملی امریکا (سی آی ای) بوده نیز با انتقادهایی در درون امریکا مواجه شده است. ما نمی دانیم حجم انتقادها از آنها تا چه اندازه می تواند جلوی افراطگرایی و تندروی هایشان را بگیرد و چقدر می تواند مواضع آنها را در قبال مسائل مختلف جهانی از جمله ایران نرم کند. همچنین نمی دانیم که واقعیت های سیاست جهانی تا چه اندازه می تواند سبب انعطاف یا تغییر رویکرد یا نرمش بولتون یا پمپئو شود. اما این حقیقت را می دانیم که هر دو از مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی ایران هستند.
بولتون از یاران بسیار نزدیک منافقین است، از آنها پول می گرفته و علیه جمهوری اسلامی صحبت می کرده و بارها صحبت از حمله به ایران زده، همچنین از طرفداران پر و پا قرص اسرائیل است به گونه ای که بسیاری او را مهره دلخواه اسرائیلی ها در امریکا می دانند. همچنین بسیاری او را صهیونیست مسیحی خطاب می کنند. این عوامل به اندازه کافی تهدیدآمیز هستند که نگرانی از بولتون را توجیه کند. اما واقعیت هایی وجود دارد که نه تنها بولتون بلکه هیچ کس در امریکا نمی تواند نسبت به آن بی توجه باشد.
ایران دومین کشور پرجمعیت منطقه بعد از پاکستان است. جمعیت ایران دو برابر کل جمعیت کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (امارات متحده عربی، عربستان سعودی، بحرین، عمان، قطر و کویت) است. طولانی ترین مرز را بر سواحل دریای عمان و خلیج فارس دارد و طبیعتا به واسطه این ویژگی بر تنگه هرمز، مهمترین گذرگاه عبور انرژی جهان، کنترل کامل دارد. استراتژیست ها می گویند که جمعیت، موقعیت جغرافیایی و همجواری مرزی بر شریان های مهم اقتصادی (تنگه هرمز) مهمترین عوامل قدرت کشور محسوب می شوند که ثقل ژئوپولتیکی آن را تقویت می کنند.
برخورداری از اکثریت شیعه در ایران و هم جواری با دو کشوری که در آن جا نیز شیعیان در اکثریت هستند یعنی عراق و آذربایجان و همچنین تاثیرگذاری مستقیمش بر شیعیان کشورهای پاکستان، بحرین، افغانستان، لبنان، سوریه و هند سبب شده است تا ایران به قطب شیعیان جهان تبدیل شود. اینها ویژگی هایی است که به هیچ وجه در هیچ سیاست گذاری کلانی نمی توان نادیده گرفت. ایران همچنین از لحاظ جغرافیایی دومین کشور بزرگ غرب آسیا بعد از عربستان سعودی است. علاوه بر این عوامل، همجواری با عراق، یکی از مهمترین کشورهای مهم جهان عرب و یکی از مهمترین کشورهای برخوردار از ذخایر نفت و گاز جهان، همجواری با ترکیه یکی از کشورهای مهم اروپایی – آسیایی منطقه، همجواری با قطر، بزرگترین تولید کننده گاز جهان و همسایگی با روسیه یکی از قطب های مهم سیاست جهانی، ویژگی های منحصر به فردی را به ایران داده است.
در این میان واقعیت های دیگری نیز وجود دارد، حضور موثر ایران در سوریه، نفوذ بسیار بالای ایران در عراق و لبنان و همچنین تاثیرگذاری اش بر یمنی ها سبب شده است تا ایران در موقعیتی متفاوت با دیگر کشورهای منطقه قرار بگیرد.
استراتژیست ها معتقدند این ویژگی ها، ویژگی هایی است که هیچ کس نمی تواند نادیده بگیرد. به همین دلیل می توان گفت که چه جان بولتون مشاور امنیت ملی شود چه مایک پمئو وزیر امور خارجه، چه هر کس دیگری به هر سمت دیگری انتخاب شود، نمی تواند این واقعیت ها را کنار بگذارد و سیاستی را اتخاذ کند که مغایر با این واقعیت ها باشد. همان طور که شاهدیم دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا از زمانی که بر سر کار آمده با تمامی دشمنی اش با ایران نتوانسته تصمیم هایی را اتخاذ کند که مغایر با این واقعیت ها باشد، تردید در خروج از برجام یا عدم مقابله با ایران در سوریه و لبنان یا عدم رویارویی با ایران در عراق شواهدی برای این ادعاست.
هر سیاستمداری در امریکا مجبور است با این واقعیت ها کنار بیاید. کما این که می بینیم جیمز متیس، وزیر دفاع امریکا با تمامی ایران ستیزی اش، بعد از این که وزیر می شود از شدت تندروی اش می کاهد و تلاش دارد طرح هایی را در کنار سازمان های امنیت امریکا پیش ببرد که مطابق با این واقعیت ها باشد. به همین دلیل است که تقریبا اکثریت امریکایی ها بر این باورند که جنگ با ایران با توجه به این خصوصیات و با توجه به شرایط فعلی ممکن نیست.
اما شکی نیست که امریکایی ها برای تغییر رویه ایران تلاش می کنند. سیاستی که اکنون ایران در منطقه دنبال می کند به هیچ وجه باب میل امریکایی ها نیست، برای همین آنها همه تلاش خود را به کار گرفته اند تا جلوی این سیاست های ایران را بگیرند. آن چه برای امریکایی ها اهمیت دارد در وهله نخست تامین امنیت اسرائیل است. اما این بدان معنا نیست که برای مبارزه با سیاست های ایران واقعیت ها را نادیده بگیرند. امریکایی ها مجبورند سیاستی را پیش ببرند که مطابق با واقعیت های موجود باشد.
هر اتفاقی برای ایران بیفتد قطعا در چارچوب واقعیت ها خواهد بود. در این جا نکته ای را هم نباید فراموش کرد؛ سیاست پرگماتیک ایجاب می کند که قدرت های بزرگ با دولتی کار کنند که بر امور مسلط باشد، شکی نیست حاکمیت قدرتمند ایران در مقایسه با دیگر آلترناتیوها، واقعیتی است که جهانیان مجبورند با آن کنار بیایند. می ماند مساله فشار برای رسیدن به اهداف مشخص و تعریف سناریوها در این چارچوب که آن بحث دیگری است که در این جا نمی گنجد.
بنابراین جان بولتون هر چقدر هم تندرو باشد و دونالد ترامپ هر چقدر هم از ایران تنفر داشته باشد و مایک پمپئو هر چقدر هم ضد ایرانی باشد، همگی آنها نمی توانند مغایر با واقعیت های موجود کار کنند.
على موسوى خلخالى
- 14
- 4