به نظر می رسد جمهوری اسلامی ایران با امیدواری نسبت به مکانیسم های مالی اتحادیه اروپا در تداوم تجارت با ایران و همچنین عدم همراهی کامل سایر کشورها با آمریکا، مترصد مقاومت تا شکست این تحریم ها و انصراف دولت ترامپ از مجبور کردن ایران به مذاکره است. این فرضیه های ساده سازی شده طی ماه های آینده و با در نظر گرفتن انتخاب هایی که پیش روی ایران و آمریکا قرار خواهد گرفت، پیچیده تر می شوند.
ایران و آمریکا باید به گرفتن نتایج مطلوب از وضعیت های گوناگونی فکر کنند که با انتظارات آنها منطبق نیست. اگر تحریم ها برخلاف انتظار ایران، حامل فشاری خارج از تحمل باشد چه باید کند و در آن سو، اگر تحریم ها برخلاف انتظار ایالات متحده ناکارآمد بودند، واشنگتن چه انتخاب های دیگری پیش رو خواهد داشت؟ پاسخ به این سوال ها از هم اکنون بسیار دشوار است اما دولت های ایران و آمریکا ناگزیرند از امروز به همه این احتمالات بیاندیشند. در اینجا خواهم کوشید نشان دهم که چرا به لحاظ منطقی دستیابی به توافق میان ایران و آمریکا تا این اندازه دشوار است و چرا ایالات متحده نخواهد توانست به هدف به زانو درآوردن ایران دست یابد.
انتظارات آمریکا از نتایج تحریم ها
جامعه سیاسی آمریکا در رابطه با میزان تاثیرگذاری تحریم ها گرفتار دودستگی است. رهبران حزب دموکرات و مقامات دولت پیشین آمریکا، با اطمینان خاطرنشان کرده اند که ایران حاضر به مذاکره مجدد درباره برجام با دولت ترامپ نخواهد بود. طبق گزارش های مکرر، گفته شده که جان کری در دیدار با وزیر امور خارجه ایران خواسته است تا برکنار شدن دولت ترامپ صبر کنند. از دیدگاه دموکرات ها، نه تنها ایران با دولت ترامپ و بر حول خواسته های او مذاکره نخواهد کرد بلکه اساساً نباید چنین کند چون در این صورت، موضع حزب دموکرات را در انتخابات آتی تضعیف خواهد کرد. در طرف دیگر، جمهوری خواهان بیشتر امیدوارند که ایران در نهایت مذاکره با دولت ترامپ را بپذیرد و در مقابل خود را از شرَ تحریم ها خلاص کند.
زلمای خلیل زاد از طرفداران دونالد ترامپ (و اکنون فرستاده آمریکا به افغانستان)، در مقاله ای که به تاریخ ۲۳ خرداد در واشنگتن پست نوشت: «اگر تحریم ها با فشار علیه نایبان ایران در منطقه و حمایت از آنهایی همراه شود که مایل به مقاومت در برابر آنها هستند، ایران با انتخاب عقب نشینی یا مواجهه نظامی رو به رو خواهد شد. درگیری موجب منحرف شدن منابع از داخل کشور، منجر به بیشتر شدن فشارهای اقتصادی تهران و یا مشکلات سیاسی از جمله افزایش تنش میان جناح های داخلی رژیم و تقویت کسانی خواهد شد که خواستار تغییرات بنیادین هستند. این اتفاقات موجب ریسک بی ثباتی و شاید انقلاب شود.
ایران ممکن است در مرحله پیشا انقلابی باشد. سختی تحریم ها و افزایش هزینه های مربوط به دخالت آن در درگیری های منطقه می تواند تعادل را به ارمغان بیاورد». او در پایان نتیجه می گیرد: «با فشار بیشتر اقتصادی و افزایش هزینه ها، تهران ممکن است رویکرد خود را تغییر دهد و تمایل خود را برای آغاز مذاکراتی که منجر به گفت وگو بر اساس منافع دو کشور و در نهایت منجر به روابط عادی می شود، نشان دهد.
مسیر جایگزین هزینه های اقتصادی بزرگ و حتی خطر درگیری را به دنبال خواهد داشت که ایران می تواند مقصر آن باشد».(۱) در ادامه این برداشت ها، دنیس راس، دیپلمات سابق آمریکایی و معاون موسسه واشنگتن برای خاورنزدیک در مقاله ای در نشریه سیاست خارجی در تاریخ ۲۴ مرداد می نویسد: «تاریخ و پویایی های سیاسی اولیه نشان می دهد که مخالفت ایران به مذاکره با امریکا قبل از آنکه زیاد طولانی شود، نرم تر خواهد شد و کاملا می توان تصور کرد که دو طرف به توافقی دست یابند.
دور بعدی مذاکرات شبیه دور اول نخواهد بود – و احتمالا ولادیمیر پوتین نقش صلح سازی را در این بین ایفا خواهد کرد.» او با اشاره به تجربه های گذشته، استدلال می کند که «اگر رژیم واقعا احساس کند که تحت فشار است، مطابق با الگوهای تاریخی، ایران رفتارش را انطباق خواهد داد.» (۲) موارد مورد اشاره او پایان دادن به جنگ با عراق پس از تحت فشار قرار گرفتن ایران با حملات آمریکا به کشتی های ایرانی، سکوهای نفتی و سرنگون کردن هواپیمای مسافربری، همچنین تغییر رفتار ایران بعد از ۲۰۰۳ و با پی بردن به اینکه ممکن است هدف بعدی آمریکا باشد و نهایتاً پذیرش مذاکرات هسته ای پس از تشدید تحریم ها در دولت باراک اوباماست. از نگاه کسانی که در نتیجه بخش بودن تحریم ها خوش بین هستند، نارضایتی و بی اعتمادی گسترده مردم ایران به حکومت شان، عناصر حکومت را مقصر تحریم ها معرفی خواهد کرد و اثر بخشی تحریم ها را می افزاید.
اگرچه شاید تحریم ها نتوانند ایران را بطور کامل زمین گیر کنند اما با تهی کردن خزانه کشور و تشدید بحران های داخلی، باعث کاهش تمرکز ایران بر برنامه های موشکی و سیاست های منطقه ای شده و فرصت کافی را به آمریکا و متحدانش برای برخورد با ایران از طریق عقب راندن آن از مناطق مناقشه آمیز خواهد داد.
از نگاه بدبینان به ثمربخشی تحریم ها، تحریم های یکجانبه و نامشروع به لحاظ اخلاقی قادر نیستند که ایران را به مذاکره با آمریکا وادار کنند. از نظر آنها، تحریم های یکجانبه در حالی که ایالات متحده با خروج ناموجه از توافق هسته ای، مشروعیت اخلاقی اقدامات خود را از میان برده، شکاف میان حکومت و مردم ایران را کمتر کرده و عملاً موجب خواهد شد که مردم ایران پشت سر حکومت در برابر زورگویی و قلدری آمریکا متحد شوند.
آمریکا با بی اعتنایی به متحدانش در اروپا، اکنون نمی تواند حمایت آنها را برای موثر کردن تحریم ها جلب کند و احتمالاً اروپایی ها همه تلاش شان را برای ناکام گذاشتن تحریم های آمریکا به کار خواهند گرفت و ممکن است بتوانند راه هایی را برای کاستن از فشار تحریم ها و یا حتی دور زدن تحریم ها از سوی ایران بیابند.(۳) عدم موفقیت تحریم های یکجانبه، تنها یک گمانه زنیِ آینده نگرانه نیست. موسسه پترسون برای اقتصادهای بین المللی، طی تحقیقی نشان داده است که از دهه ۱۹۷۰ تا ابتدای قرن بیست و یکم، تنها ۱۳ درصد از تحریم های یکجانبه موفق بوده اند.(۴) گزارش دیگری از سازمان تجارت جهانی در بررسی ناکارآمدی تحریم ها، نتیجه می گیرد: «تحریم های اقتصادی همیشه به جنگ ترجیح داده می شوند اما پیشبرد آن هزینه بردار است و این هزینه ها یک طرفه هم نیست.
کسانی که تحریم می کنند، در واقع به پای خودشان شلیک می کنند». (۵) اگر این بار نیز تحریم های یکجانبه قرین شکست باشند، علاوه بر به خطر انداختن اعتبار آمریکا، آسیب زدن به سیاست تحریم های اقتصادی و تعمیق شکاف میان آمریکا و متحدانش در اروپا، موجب زیان اقتصادی آمریکا در رقابت های جهانی نیز می شوند. طبق برآوردها، تحریم های اقتصادی سالانه حدود ۱۵ تا ۱۹ میلیارد دلار به عنوان صادرات بالقوه به ایالات متحده زیان می رساند که معادل ۲۰۰ هزار شغل برای صنایع صادراتی آمریکاست.
از نظر منتقدان، عدم همراهی اروپا، چین و روسیه با تحریم های آمریکا، ایران خواهد توانست راه های بیشتری را برای دور زدن تحریم ها و تقلیل دادن اثر آنها بیابد. همچنین تحریم های یکجانبه با صدمه زدن به اقتصاد معیشتی مردم ایران، آنها را نسبت به آمریکا بدبین تر می کند و موجب حمایت آنها از حکومت شان می شود. این مسئله، موفقیت سیاست های آمریکا را با تردید بیشتری مواجه می کند. هرچند شمار منتقدان سیاست تحریم آمریکا علیه ایران به مراتب بیش از هواداران آن است اما عمدتاً به دلیل وضعیت سیاسی و اقتصادی داخلی ایران، طرفداران تحریم، امیدواری فراوانی به نتیجه بخش بودن این تحریم ها در این مقطع زمانی دارند.
ترجیح های آمریکا در استراتژی تحریم
ایالات متحده ناگزیر باید تمام سناریوهایی غیر از موفقیت کامل و سریع تحریم ها را در نظر بگیرد. بهترین نتیجه برای آمریکا به ترتیب عبارتند از:
• پذیرش مذاکره از سوی ایران پیش از اجرایی شدن تحریم ها و همزمان تداوم تحریم ها تا رسیدن به توافق
• تسلیم زودهنگام ایران و تن دادن به گفتگو پیش از به آزمایش گذاردن اثربخشی حداکثر فشار
• پذیرش مذاکره از سوی ایران در ازای لغو کامل تحریم ها در وضعیت بن بست و اثبات ناکارآمدی تحریم هاست.
اگر ایالات متحده از دستیابی به ترجیح اول، مایوس شده باشد، می بایست بکوشد که در مدت زمان کمتر از یک سال – یا در همان حدود-، تحریم ها را چنان کارآمد کند که تهران تمایل خود را به مذاکره نشان دهد. اگر آمریکا نسبت به کارآمدی تحریم ها مردد باشد، عاقلانه تر این است که قبل از به اوج رسیدن تحریم ها و آشکار شدن ضعف و محدودیت آنها، ایران را به مذاکره تشویق کند. آمریکا ناگزیر باید با این واهمه کنار بیاید که در صورت طولانی شدن مدت زمان تحریم و مقاومت ایران، رژیم تحریم ها متزلزل شده و کشورها یا شرکت های بیشتری از حربه های دور زدن تحریم بهره بگیرند.
به علاوه، آمریکا باید نگران این موضوع نیز باشد که طولانی شدن مدت زمان فشار، موجب انطباق و سازگاری ایران با آن شده و عملاً تحریم ها را بی اثر کند. از سرگیری فعالیت های هسته ای ایران در شرایطی که ایالات متحده نخواهد برای مقابله با آن به نیروی نظامی متوسل شود و یا اتفاق نظر سایر کشورها برای برخورد با این اقدام ایران را به دست آورد، می تواند به یک امتیاز منفی در سیاست داخلی آمریکا تبدیل شده و موج انتقادات نسبت به سیاست دولت ترامپ را تشدید کند.
مهمتر از اینها، برای ایالات متحده بسیار دشوار و پیچیده است که در صورت اراده به سخت گیری و دقت اعمال تحریم ها، مهمترین متحدان و یا شرکای تجاری اش مانند هند و چین را به خاطر معاملات تجاری با ایران تنبیه کند. به درازا کشیدن تحریم ها، احتمال برخورد اقتصادی میان چین و ایالات متحده که بالقوه حامل زیان های مالی سنگین به روابط عمیقاً به هم وابسته دو کشور است، افزایش خواهد یافت. در نهایت، اگر ایران آنقدر مقاومت کند که ترجیح اول و دوم آمریکا به واقعیت تبدیل نشود، برای آمریکا بهتر است که به ترجیح سوم رضایت دهد که اگرچه به حیثیت دولت ترامپ آسیب می زند اما به مراتب بهتر از فقدان توافق و رها کردن پرونده ایران به دولت بعدی در آمریکاست.
همانگونه که طولانی شدن مدت زمان تحریم ها، آمریکا را به دردسر می اندازد، برای ایران هم با خطراتی همراه است؛ از جمله کاهش تدریجی ایستادگی اتحادیه اروپا در برابر تحریم ها و همراه شدن با آمریکا به ویژه اگر تاکید واشنگتن در این بازه، بر برنامه های موشکی و سیاست های منطقه ای باشد.
همچنین بالا رفتن نارضایتی های داخلی و زوال تاب آوری مردم در برابر فشارهای اقتصادی که مستقیماً بر استقامت دولت در برابر تحریم ها تاثیرگذار است. مجموعاً بدترین وضعیت برای ایالات متحده، مقاومت ایران، از سرگیری بخشی از فعالیت های هسته ای محدود شده در برجام و همچنان امتناع از پذیرش گفتگوست و بدترین وضعیت برای ایران، تاثیرگذاری زودهنگام تحریم ها بر اقتصاد و ثبات سیاسی ایران و ناگزیری به پذیرش مذاکره برای خاتمه دادن به این وضعیت است.
همانطور که در این سناریو پیداست، بدترین وضعیت برای آمریکا، یک چالش غلبه ناپذیر برای واشنگتن نیست و حداقل، دولت ترامپ می تواند استدلال کند که اگرچه ایران، مذاکره را نپذیرفته اما همچنان آمریکا فعالیت های هسته ای ایران را زیرنظر دارد و همزمان با تحت فشار گذاشتن منابع مالی ایران، موجب تضعیف سیاست های بلندپروازانه ایران در تهدید کردن همسایگانش شده است.
بهره گیری آمریکا از تهدید به استفاده از زور با هر شدتی می تواند محاسبات ایران را پیچیده تر کند. به همین ترتیب، آمریکا احتمالا نمی تواند از خطرات ناشی از تشدید تنش های منطقه ای میان ایران و آمریکا و نتایج ناخواسته آن همزمان با تلاش ایران برای رهایی از تحریم ها و یا فرافکنی آنها چشم پوشی کند. حرکت ایران به سوی برچیدن برخی از محدودیت های مرتبط با غنی سازی اورانیوم که در برجام پذیرفته بود، یک نگرانی عمده دیگر است. اگر تحریم نتواند ایران را متقاعد به مذاکره کند، فراتر رفتن فعالیت های هسته ای ایران از محدوده های تعیین شده در برجام، دولت ترامپ را در داخل آمریکا تحت فشار مضاعفی قرار خواهد داد. برای آمریکا، دلهره آزار دهنده دیگر این است که تحقیقات مربوط به روابط دونالد ترامپ با عاملان روسی در انتخابات ۲۰۱۶، امیدواری ایران به تضعیف دولت آمریکا را بالا برده و انگیزه ای برای شکیبایی و مقاومت ایجاد کند که به نوبه خود طولانی تر شدن زمان تحریم ها را موجب شود.
بازی تسلیم و جنگ روانشناختی در تحریم ها
برای ایران و آمریکا، تحریم و استراتژی مقابله با آن، عمدتاً مصافی در یک کارزار روانشناختی است. آینده این رویارویی به توانایی یکی در متقاعد کردن دیگری به توانایی خود در انجام حرکت بعدی دردآور بستگی دارد و یا به عبارت دیگر، به این موضوع وابسته است که کدام کشور بتواند دیگری را به پرداخت هزینه های بالاتر در صورت عدم همکاری مجاب کند. در اینجا لازم به یادآوری است که اگر طرفین درک و تعریف مشترکی از درد و هزینه نداشته باشند، مشخصاٌ ممکن است که با اتلاف وقت، ماه ها به تلاشی بیهود دست بزنند.
با در نظر گرفتن عدم قطعیت ها تا زمان به اوج رسیدن فشار و مدت زمان تحریم ها و از آنجاییکه طرفین ترجیح می دهند ریسک به اوج رسیدن فشار و طولانی شدن بیش از حد مدت زمان تحریم را تجربه نکنند، توانایی قانع کردن دیگری به پیامدهای نامطلوب اقدامی که هنوز صورت نداده است، نقش مهمی در نتیجه نهایی دارد. با این حال، دو معما موجب می شود که ایران و آمریکا به وسوسه رسیدن به توافق، تسلیم نشوند ( آمریکا تحریم ها را متوقف نکند و ایران مذاکره را همزمان با اعمال تحریم ها نپذیرد).
معمای اول که بطور طبیعی در سیاست بین الملل جاری است، عبارت از توزیع مزیت ها و عدم مزیت های نسبی است. هر کشور باید بسنجد که در صورت پذیرش مذاکره و کوتاه آمدن از تهدید و مقاومت، کدام طرف مزیت بیشتری بدست خواهد آورد که می تواند آن را به اهرم فشاری بر روی میز مذاکرات تبدیل کند. چنین محاسبه ای درباره عدم مزیت ها نیز تکرار می شود. ادامه مقاومت و تهدید ممکن است بر روی کاغذ، نتایجی را حاصل کند که صرف نظر کردن از آنها با تسلیم شدن، یک مزیت از دست رفته محسوب شود.
برای مثال اگر آمریکا بتواند مقاومت ایران را درهم بکوبد و تهران را وادار کند که در خاتمه، با موضع ضعف پای میز مذاکرات حاضر شود، احتمالا امتیازهای بیشتری به دست خواهد آورد؛ در حالیکه با تراضی زودهنگام، همه آن امتیازها را شاید از دست بدهد. جمهوری اسلامی ایران هم با محاسبات مشابه، اعتنایی به این گفته دونالد ترامپ نخواهد کرد که حاضر است نه از موضع ضعف و نه از موضع قدرت با ایرانی ها مذاکره کند. از آنجاییکه ایران و آمریکا نمی توانند همه شرایط و احتمالات را پیشگویی کنند، در تشخیص این موضوع دچار مشکل هستند که آیا بهتر است به فشار و مقاومت تا اطمینان از حصول به نتایج بهتر ادامه دهند یا اینکه با طفره رفتن از آزمایش آنچه ممکن است در آینده پیش بیاید، به مزیت های در دسترس تر، هرچند که ایده آل نباشند، رضایت دهند.
معمای دوم و مهمتر، بلوف زدن هر کدام از طرفی در اعمال هزینه های بیشتر از یک سو و فریب در ارائه مشوق های بهتر در صورت تسلیم شدن در سوی دیگر است. اگر ایران تصور کند که ایالات متحده در توانایی خود برای اعمال فشار اقتصادی بر ایران مبالغه می کند، دلیل کمتری برای تسلیم و حاضر شدن در میز مذاکرات خواهد داشت. همچنین اگر ایالات متحده به این نتیجه نگران کننده برسد که ایران با متوقف کردن تحریم ها و در حالیکه هنوز درد ناشی از حداکثر فشار را تجربه نکرده، حاضر به سپردن امتیازهای بیشتری در میز مذاکرات نخواهد بود، رغبتی به ریسک پذیری و توقف تحریم ها نشان نخواهد داد.
از آنجاییکه ایران و آمریکا مانند همه کشورهای دیگر نمی توانند ذهن یکدیگر را بخوانند و به دقت از نیات، استعدادها و تصمیمات آتی هم مطلع شوند، براحتی نمی توانند در انتخاب استراتژی تصمیم بگیرند. همانگونه که رابرت جرویس در «فهم و سوءفهم در سیاست بین الملل» نشان داده است، کشورها نه تنها نسبت نیات یکدیگر ابهام دارند بلکه درباره تصمیمات خود در آینده نیز مطمئن نیستند؛ چون این تصمیمات معمولاً متاثر از شرایط و متغییرهای داخلی و خارجی اتخاذ می شود که از هم اکنون اطلاع دقیقی درباره آنها وجود ندارد. (۶) در دنیایی که اطلاعات تا این اندازه ناقص هستند، غالباً رویدادها و تجربیات گذشته الگوی رایج تری در تصمیم گیری ها شمرده می شوند.
دولت ها بطور ساده ای تصور می کنند که آن دسته از حوادث و شرایط امروز که با گذشته شباهت هایی دارند، به نتایج مشابه نیز ختم می شوند. چنین قیاس هایی اغلب با رویدادهایی صورت می گیرند که در گذشته نزدیک تر رخ داده اند نه گذشته دورتر. در همین رابطه، مقام معظم رهبری در دوم خرداد یادآوری کرد: «مجموعه برخوردهای امریکا از ابتدای مذاکرات هسته ای تاکنون، این تجربه مهم را به دست میدهد که جمهوری اسلامی ایران نمی تواند با امریکا تعامل کند زیرا امریکا پایبند به تعهدات خود نیست...هرگونه انعطاف در مقابل امریکا، به دلیل مصلحت سنجی های موسمی نه تنها دشمنی او را کمتر نخواهد کرد بلکه این دشمن را گستاخ تر خواهد کرد... ایستادگی در مقابل غربی ها، امکان بسیار زیاد عقب نشاندن آنها را بوجود می آورد». (۷) این شکل از الهام گرفتن از رویدادهای گذشته مختص به ایران نیست.
دونالد ترامپ در کتاب هنر معامله می نویسد: «مواقعی هست که انتخابی جز رویارویی نیست. در بسیاری موارد، من براحتی با دیگران همراهی می کنم. من با کسانی که با من خوب هستند، خوب برخورد می کنم اما گرایش کلی من در تمام عمر با کسانی که با من بد یا غیرمنصفانه رفتار می کنند و یا می کوشند از من امتیاز بگیرند، این بوده که با آنها مبارزه کنم... تجربه ی من نشان داده که وقتی برای چیزی که به آن باور دارید مبارزه می کنید...معمولاً در آخر امر، بهترین نتایج را بدست می آورید». (۸)
از نگاه ایران، نزدیک ترین حوادث گذشته، عدم وفاداری ایالات متحده به برجام در امتداد سیری از رفتارهایی مانند قدرنشناسی آمریکا از همکاری ایران علیه طلبان در ۲۰۰۱ و تلاش های آمریکای ترامپ برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. و از نگاه آمریکا، نزدیک ترین رخدادهای الهام بخش، تاثیرگذاری تحریم ها و نرمش ایران از سال ۲۰۱۲ و نتیجه بخش بودن تحریم و فشار علیه کره شمالی و تن دادن به مذاکره با واشنگتن است.
اینکه رهبران کدامیک از حوادث گذشته را گلچین کرده و منبع الهام بخش خود قرار دهند به ویژگی های شخصیتی، نگرش های سیاسی، دانش جمعی و تجربیات فردی آنها بستگی دارد. هرچقدر رهبران در اعتقادات و برداشت های خود ثابت قدم تر باشند، احتمال کمتری وجود دارد که به توافق دست بیابند؛ نه تنها به این علت که ممکن است فرصت های ایجاد شده برای رسیدن به توافق مطلوب خود را در لا به لای زمان از دست بدهند بلکه به این دلیل که عقب نشینی از اصول سرسختانه خود را به منزله از دست دادن حیثیت خود قلمداد خواهند کرد.
دیپلماسی اجبار و خطای آمریکا
تاکنون عالی ترین مقام های دو کشور، تمایل خود به جنگ را مردود دانسته اند؛ این موضوع هرچند تضمین نمی کند که جنگ ناخواسته های میان ایران و آمریکا درنگیرد اما بصورت ناگفته تصریح می کند که از نظر تهران و واشنگتن، دیپلماسی تنها راه پایان دادن به اختلافات است اما در این همسویی ضمنی در اجتناب از جنگ، تعریف دو کشور از دیپلماسی به اشارات متفاوتی دلالت دارد. چنگ اندازی واشنگتن به دیپلماسی صرفاً شامل یکی از ضعیف ترین و متناقض ترین صورت های شناخته شده دیپلماسی یعنی دیپلماسی اجبار است.
آنچه توماس شلینگ زمانی "دیپلماسی خشونت" و الکساندر جورج دانشمند فقید آمریکایی "مجاب کردن زورمندانه" نامیده بودند اکنون در ادبیات روابط بین الملل عمدتاً "دیپلماسی اجبار" (Coercive Diplomacy) نامیده می شود و به شکلی از اعمال قدرت اطلاق می گردد که در آن یک کشور از دشمن خود می خواهد رفتارش را تغییر دهد و در غیر اینصورت با استفاده از زور مواجه خواهد شد.
(۹) و (۱۰) تهدید به استفاده از زور یا نمایش استفاده از زور، بی آنکه واقعا به اجرا گذاشته شود، درون مایه سیاست اجبار است. دخالت دادن دیپلماسی در کنار سیاست اجبار و یه به عبارت دیگر کنار هم قرار دادن کلام و اقدام، دیپلماسی اجبار را پدید می آورد که هدف از آن جایگزین کردن جنگ است. دیپلماسی اجبار هرچند استفاده محدود از زور را برای دشمن مجسم می کند اما قصد ندارد به جنگ تمام عیار تبدیل کند. بنابراین به رغم انکه دیپلماسی اجبار نمی خواهد به جنگ همه جانبه منتهی شود اما موفقیت آن نیازمند باورپذیر بودن اراده و آمادگی کشور زورگو به راه اندازی جنگ تمام عیار بستگی دارد.
دیپلماسی اجبار اغلب با سایه انداختن نیروی نظامی بر دیپلماسی معرفی شده اما بطور دقیق تر مشتمل بر هرگونه استفاده از ابزارهای زورگویانه ای است که توانایی آسیب رساندن دارند. تحریم های اقتصادی که هدف آن فلج کردن اقتصاد ملی است، در واقع یک ابزار زورگویانه به حساب می آید و اگر یکی از اهداف روشن آن آسیب رساندن به بنیه اقتصادی نیرو و قابلیت های نظامی دشمن باشد، آشکارا با دیپلماسی اجبار در اشکال سنتی و شناخته شده آن نیز همسان است.
در اینجا می توانیم سیاست تحریم را ذیل چهار هدف مختلف که ملازم با نتایج متفاوتی هستند، تقسیم کنیم. اول؛ تحریم هایی که هدف آن تنبیه است مانند تحریم تسلیحاتی چین پس از کشتار میدان تیان آن من در ۱۹۸۹. دوم تحریم هایی که هدف آن تضعیف و ناکام گذاشتن استراتژی و توانایی دیگری است. تحریم های ایران از سال ۲۰۰۶ به قصد آسیب زدن به منبع درآمدهای ایران که می توانست برای تقویت صنایع هسته ای مورد استفاده قرار بگیرند از این نوع بودند. سوم، تحریم هایی که هدف آنها وادار کردن دیگری به ترک یک فعل است؛ مانند تحریم های اروپا و ایالات متحده علیه روسیه بعد از الحاق کریمه در ۲۰۱۴. چهارم، تحریم هایی که هدف از آن انجام فعلی است که اکنون انجام نمی گیرد یا دستیابی به نتایجی غیر از آنچه بطور اعلانی در اهداف تحریم بیان می شود؛ مانند تغییر رژیم. تفکیک میان این اهداف گاهی به سادگی صورت می گیرد اما غالباً آسان نیست.
برخی تحریم ها می توانند ترکیبی از اهداف فوق باشند. برای مثال تشخیص نیات نهایی از تحریم ها علیه کره شمالی از ۱۹۵۰ تا ۲۰۱۷ که در شرایط و تحت ویژگی های متفاوت اعمال شده اند، چالش برانگیز است. تحریم هایی که دولت ترامپ علیه ایران اعمال کرده می تواند شامل سه نوع اخیر باشد؛ یعنی تضعیف توانایی اقتصادی به منظور اخلال در سیاست های منطقه ای ایران، متوقف کردن حمایت ایران از حزب الله و سایر گروه های شبه نظامی و در نهایت، امیدواری به تحریک نارضایتی های داخلی و تغییر رژیم. از این رو، درون مایه سیاست تحریم آمریکا علیه ایران، اجبار است و از آنجاییکه واشنگتن بی پروایی خود را از بکارگیری نیروی نظامی نشان داده است، می توانیم دیپلماسی اجبار را در بررسی سیاست های آمریکا در برابر ایران معتبر بدانیم. آیا ایالات متحده می تواند به موفقیت دیپلماسی اجبار در به تسلیم واداشتن ایران امیدوار باشد؟
احتمال آنکه دیپلماسی اجبار به موفقیت دست یابد همواره اندک بوده است. در جامعه آماری الکساندر جورج و همکارانش، ایالات متحده در دیپلماسی اجبار تنها در ۲۹ درصد موارد به موفقیت رسیده است. رابرت آرت و پاتریک کرونین در مطالعه دیگری که شامل موارد مطالعاتی متفاوتی بود، رقم ۲۵ درصد را به عنوان موفقیت این نوع دیپلماسی ثبت کرده اند. (۱۱) علت شکست های مکرر دیپلماسی اجبار تنها در تناقض درونی آن نیست؛ تناقضی که بر اساس آن اگرچه این نوع سیاست برای اجتناب از جنگ طراحی شده اما به ثمر نشستن آن مستلزم آمادگی برای عبور از مرز میان استفاده محدود از زور و جنگ تمام عیار است بلکه این سیاست اغلب به این دلیل شکست می خورد که برخلاف نیت قبلی خود، انگیزه کشور تحت اجبار را برای مقاومت و پیروزی در شرایطی که می داند کشور مجبور کننده تمایلی برای آغاز جنگ تمام عیار ندارد، به شدت افزایش می دهد.
در واقع دیپلماسی اجبار، معمولاً کشور تحت اجبار را وادار می کند که انگیزه بالاتری برای مقاومت و تن ندادن به خواسته ی کشور مجبور کننده بدست آورد. ضعف منطقی این استراتژی، این است که بیش از آن زورگویانه است که شایسته همجواری با دیپلماسی باشد و کمتر از آن آمیخته به رویکردهای زورگویانه است که در هر شرایطی اجبارآمیز به نظر برسد. به گفته دیگر، مشکل بنیادین دیپلماسی اجبار این است که اغلب نه دیپلماسی موفقی به اجرا می گذارد و نه یک زورگویی بی نقص را نمایش می دهد.
برای کشورهای تحت اجبار نیز دلایل زیادی برای تسلیم نشدن و مقاومت وجود دارد. اگر کشور تحت اجبار در سلسله مراتب بین المللی بیش از اندازه ضعیف و تنها باشد، ملاحظه چندانی جز ارزیابی وضعیت مجرد خود در تصمیم به تسلیم یا مقاومت نخواهد داشت اما کشورهای قویتری که آینده ای برای خود در میان همسایگانشان و فراتر از آن درنظر می گیرند، براحتی نمی توانند به خواست کشور زورگو کرنش کنند. از دیدگاه این کشورها، تسلیم شدن موجب از دست دادن اعتبار و همینطور توانایی چانه زنی در آینده خواهد شد و چه بسا مشروعیت سیاسی آنها را نیز در داخل به لرزه درآورد. بعلاوه این کشورها همیشه نگرانند که در صورت پذیرش اجبار، چه درخواست های دیگری در آینده به میان خواهد آمد و آیا ممکن است که موجب جری تر شدن کشور زورگو در پیش کشیدن خواسته های تازه تری شوند یا نه. (۱۲)
موفقیت های نادر در دیپلماسی اجبار به این عقیده از جانب کشور تحت اجبار بستگی دارد که از ادامه وضع موجود منتفع نخواهد شد و با پذیرش امتیازهایی که کشور زورگو پیشنهاد داده است، به منزلت بهتری خواهد رسید. اما اگر چنین کشور تحت اجبار چنین عقیده ای نداشته باشد و یا حتی گمان کند که می تواند با به شکست رساندن دیپلماسی اجبار و کشور زورگو، اعتبار بیشتری نزد سایر کشورها بیابد، انگیزه مضاعفی برای مقاومت بدست خواهد آورد. از این گذشته، سیاست داخلی فرصت های دیگری را پیش رو کشورهای تحت اجباری قرار می دهد که می توانند با خیال آسوده، مقاومت را به تسلیم شدن ترجیح دهند. به این ترتیب که اگر خواسته های کشور زورگو، زیاده خواهانه، یکجانبه و غیراصولی به نظر برسند، دولت های تحت اجبار، با سهولت بیشتری می توانند ملت خود را بسیج کرده، نارسایی های داخلی را توجیه کنند و یک سیاست خارجی ناموجه از نظر عموم مردم را ضروری جلوه دهند.
(۱۳) در نهایت اینکه، ارزیابی نحوه عملکرد دیپلماسی اجبار بسیار دشوار است. کشوری که دیپلماسی اجبار را به اجرا می گذارد به زحمت می تواند تشخیص دهد که تغییر رفتار کشور تحت اجبار ناشی از فشارهای مزبور بوده یا دلایل دیگری وجود داشته است. این ارزیابی دشوار، دلیل دیگری است بر اینکه کشور تحت اجبار تمایل کمتری به واگذار کردن صحنه پیدا می کند؛ چون واهمه دارد که هر نوع نرمشی در مواضع اولیه که شاید برخاسته از تفاوت در محاسبات و درک دیگری از منافع، فارغ از فشارهای زورگویانه باشد، از سوی کشور رقیب به حساب تاثیرپذیری و موفقیت دیپلماسی اجبار گذاشته شود.
این نواقص مانع از تداوم این سیاست از سوی ایالات متحده نشده است. تکیه بیش از حد به قدرت بی رقیب ایالات متحده، معمولاً یک مقدمه وسوسه انگیز در متوسل شدن به زورگویی است. ایالات متحده اکنون یکی از بدترین اشکال اجرای دیپلماسی اجبار را به نمایش گذاشته است چون نه تنها فاقد عنصر اول، یعنی ارتباطات دیپلماتیک با ایران است بلکه در عنصر دوم نیز نسبت به محدودیت های خود در ترسیم حداکثر بهره گیری از تهدید به زور نیز واقف است و لاجرم نتوانسته ایران را به اراده خود نسبت به استفاده از نیروی نظامی متقاعد کند.
ترکیب دیپلماسی اجبار و بازدارندگی که حاصل آن نمی تواند چیزی جز تلاش برای تسلیم مطلق و بی پرده ایران باشد، بنیان استراتژی دولت ترامپ در این مواجهه است و به همین سبب، از سوی ایران به کمتر از بازی حاصل جمع صفر تعبیر نمی شود؛ محاسبه ای که به ایران اجازه انعطاف و معامله را نمی دهد. درس های تاریخی نشان داده اند هنگامی که درخواست کشور مجبور کننده مستلزم زیرپا گذاشتن ارزش های کلیدی کشور تحت اجبار باشد، هیچ سطحی از فشار و وسوسه امتیازهای فریبنده نمی تواند آن کشور را به اجابت خواسته های مورد نظر هدایت کند. اکنون درخواست های دوازده گانه آمریکا از ایران چنان گسترده و نیازمند پایمال شدن ارزش های اساسی ایران است که می توان مطمئن بود دیپلماسی اجبار از سوی آمریکا به شکست منجر خواهد شد.
آنچه ایران می تواند انجام دهد
در بالا برخی دلایل مبنی بر دشوار بودن توافق ایران و آمریکا را برشمردیم. وسواس نسبت به توزیع مزیت ها و همچنین هراس از تقلب در ادعاها و وعده ها و تناقضات سیاست اجبار تنها مواردی از این موانع است. اختلاف در ایدئولوژی و فاصله میان آرزوها و واقعیت در ذهن تصمیم گیرندگان می تواند مانع از رسیدن به توافق شود. معلوم و دقیق نبودن خواسته ها نیز مانعی برای توافق است. همینطور در بحران هایی که تصمیم گیرندگان در تنگنای زمانی قرار ندارند و یا به گفته دیگر، بحران ها نیازمند راه حل های فوری نیستند، تمایل به توافق نیز کاهش می یابد؛ چون هر طرف صبر می کند تا شاید با گذشت زمان، وضعیت به نفع او تغییر کند و با دست بالاتر به میز مذاکره برود.
ایالات متحده امیدوار است فشارهای اقتصادی و شاید ناآرامی های داخلی موجب نرمش بیشتری از سوی ایران گردد و در طرف مقابل، ایران امیدوار است از طریق تغییرات سیاسی در داخل آمریکا و یا از راه به شکست کشاندن تحریم ها، واشنگتن را به معامله ای که بیشتر به سود ایران باشد، سوق دهد. نباید انتظار داشت که ایران و آمریکا تمهید مقدمات و شرایط مذاکرات بهینه را به سیر طبیعی امور واگذار کنند. هر کدام از آنها خواهند کوشید که به طرق گوناگون اهرم های فشار بر یکدیگر را افزایش دهند تا هرچه سریعتر به نتیجه ای که مطلوب قلمداد می کنند، دست یابند. آمریکا ممکن است با دخالت های توطئه آمیز در تحریک معترضان داخلی و سازمان دهی آنها، اثرگذاری تحریم ها را تشدید کنند و در سوی دیگر، ایران چه بسا با تحت فشار گذاشتن ایالات متحده در سیاست های منطقه ای، بخواهد هزینه های زورگویی و آسیب رساندن اقتصادی به ایران را به طرف آمریکایی گوشزد کند.
خطر چنین ترفندهایی از جانب ایران، بالا گرفتن ناگهانی و خارج از کنترل تنش ها تا سرحد منازعات مستقیم است؛ به ویژه اگر دو کشور، گرفتار محاسبات حیثیتی و ارتقای پرستیژ شده و در نتیجه، کمتر به مدارا رغبت نشان دهند. اما اگر این قبیل اقدامات، صرفاً در حد رساندن این پیام باشد که برخلاف رجزخوانی دولت آمریکا، تحریم ها موجب تخفیف تکاپوی منطقه ای ایران نشده است، می تواند در تشویق آمریکا به در پیش گرفتن انعطاف بیشتر موثر باشد. برای ایران عاقلانه تر است که این تکاپوی منطقه ای را نه ابزارها و نمایش های نظامی بلکه پیشرفت هایی در نقش آفرینی سیاسی اثبات کنند.
در خلال تداوم کشمکش های میان ایران و آمریکا که ممکن است تا ماه ها به طول بیانجامد، ایران باید یکبار دیگر به رها شدن از فشار تحریم های اقتصادی که روند رشد اقتصادی ایران را کُند می کنند، بیاندیشد. این رهایی از دو طریق ساده صورت خواهد گرفت: اول فروپاشی تحریم ها در پی ناکارآمدی آنها و دوم؛ از طریق مذاکره و دستیابی به توافق. طبیعتاً ایران ترجیح می دهد که در زمان کوتاه از طریق اولی به هدف دست یابد اما در عین حال نباید مذاکره را به عنوان راه دوم از نظر دور بدارد؛ هرچند باید به این موضوع توجه داشته باشد که در چه شرایطی می تواند به میز مذاکره مراجعه کند که بیشترین فایده را برای ایران به همراه داشته باشد. تا پیش از آن موقع، نباید به تقویت مسیرهایی کمک کنیم که به منافع بلند مدت ما آسیب می زنند و یا ممکن است چشم انداز رسیدن به توافقی آبرومندانه را برای ایران دورتر کند.
در وهله اول، برای اجتناب از سوء تفاهمات منجر به منازعات ناخواسته، درهای تماس میان ایران و آمریکا باید باز بمانند. گشایش خطوط ارتباطی که در مواقع ضروری، مانع از برخوردهای طراحی نشده می شود به ویژه در مکان هایی که نیروهای نظامی ایران و آمریکا در مجاورت هم قرار دارند، حیاتی است. امکان گفتگو میان مقامات رده میانی دو کشور با وساطت کشور سوم که هدف از آن بررسی عمومی نگرانی های مشترک و پیدا کردن راه هایی برای جلوگیری از وخامت اوضاع است، می تواند اهمیت زیادی در ممانعت از تشدید اختلافات و چه بسا یافتن زمینه های مشترکی برای مذاکرات رسمی در سطوح عالی تر داشته باشد.
ناامید کردن ایالات متحده از مثمر ثمر بودن تحریم ها تا اندازه زیادی به موفقیت ایران در سامان دادن به امور اقتصادی دارد؛ بگونه ای که حداکثر فشار قابل دستیابی برای آمریکا، نتواند امیدی برای تسلیم شدن ایران ایجاد کند. با این وجود ما باید بتوانیم روابط هوشمندانه ای را با کشورهای اروپایی و آسیایی که رغبتی به موفقیت دولت ترامپ در پیشبرد یکجانبه گرایی زورگویانه ندارند، ادامه دهیم و از آن مهمتر با بازسازی روابط با کشورهای همسایه به ویژه آنهایی که از اردوی اسرائیلی – آمریکایی برای فشار بر ایران حمایت می کنند، منطقه پیرامونی ایران را که خط مقدم فشارهای ژئوپولیتیکی است، ایمن کنیم. اگر ایران مناسبات دوستانه تری با دنیای عرب می داشت، نه تنها توجیه تحریم های اقتصادی بر ایران دشوارتر می بود بلکه تاثیرگذاری آن به حداقل می رسید. سرانجام اینکه، هیچ راه حل جادویی برای سپری کردن این دوران سخت وجود ندارد اما هنوز می توانیم هزینه های تحمیلی بر ایران را در ازای بالا بردن هزینه های ایالات متحده چنان کاهش دهیم که مذاکره منصفانه و توافقی که بیشترین درخواست های ایران را برآورده کند، تنها راه حلی باشد که ایالات متحده می تواند به آن چنگ بزند.
۱ - Zalmay Khalilzad, Why Iran will choose to negotiate with Trump, Washington Post. June 13 , 2018
۲- Dennis Ross, Iran Is Throwing a Tantrum but Wants a Deal, Foreign Policy, August 15, 2018
۳ - Carol Giacomo, War by Other Means, New York Times, Oct. 12, 2018
۴- Kimberly Ann Elliott, Evidence on the Costs and Benefits of Economic Sanctions, October 23, 1997
۵ - Maarten Smeets, Can Economic Sanctions be Effective? , Staff Working Paper 15 March 2018
۶ -Robert Jervis, Perception and Misperception in International Politics: New Edition, Princeton University Press, 2017
۷- ۶ تجربه و درس مهم درباره آمریکا، خبرگزاری فارس، ۲ تیرماه ۹۷
۸ - Donald Trump, Trump: The Art of the Deal, Random House, 2016
۹-Alexander L. George and Others, Forceful Persuasion: Coercive Diplomacy as an Alternative to War, US Institute of Peace Press, 1991
۱۰ - Thomas C. Schelling, Arms and Influence, Yale University Press, 2008
۱۱- Robert J. Art, Patrick M. Cronin, The United States and Coercive Diplomacy, US Institute of Peace Press, 2003. PP: 359- 410
۱۲ - Alexander L. George, William E. Simons, The Limits of Coercive Diplomacy, University of Michigan, 2008
۱۳- Kelly M. Greenhill, Peter Krause(eds), Coercion: The Power to Hurt in International Politics, Oxford University Press, 2018. PP: 3- 33
دیاکو حسینی
- 15
- 4