از ماههای اخیر تاکنون، اتفاقاتی در عرصه جهانی در حال روی دادن است که نمیتوان تحلیل یا نظر درست و قطعی در مورد این رویدادها ارائه داد. دنیای سیاست دنیای پیچیدگی است، در عین حال که منافع بسیاری از کشورها در پیوند با یکدیگر است اما همواره کشورها در تعقیب منافع ملی خود، تلاش دارند از ضعف کشورهای رقیب در جهت بهرهبرداری خود استفاده کنند تا به نوعی بتوانند خود را در عرصه جهانی و بینالمللی مطرح کنند. بنابراین عرصه سیاست بینالملل، عرصه دگرگونی است و هیچ کشوری نمیتواند یک استراتژی ثابت را در قبال کشورها در عرصه بینالملل در پیش گیرد. بنابراین تمام کشورها باید متناسب با منافع ملی، متناسب با سیاستهای قابل تغییر عرصه بینالملل و همچنین ضمن شناسایی موقعیت خود در عرصه جهانی و بینالمللی به ایفای نقش بپردازند و رفتار و سیاست منطقی و متناسب را در پیش گیرند. در این ارتباط رحمان قهرمانپور، کارشناس مسائل بینالملل با «آرمان» به گفتوگو پرداخت که میخوانید.
ریشه اختلافات اروپا و آمریکا را در همراهی نکردن علیه ایران چه مسائلی میدانید، با توجه به اینکه در زمینه اعمال تحریمها علیه ایران، هماهنگی بین اروپا و آمریکا به عنوان متحد وجود ندارد.
ریشه این اختلافات به مواضع دونالد ترامپ بازمیگردد. مواضعی که ترامپ اتخاذ کرده است حتی در جنگ تجاری با چین،اعمال تعرفهها علیه اروپا و مجموعا مواضع و سیاستهایی که در سطح جهانی علیه جهانی شدن اقتصاد اتخاذ کرده است و همچنین مواضعی که علیه روندهای اروپایی و آمریکایی یا آنچه که در سیاست بینالملل به آن فراآتلانتیکی گفته میشود اتخاذ کرده است موجب نگرانی اروپا شده است. گرچه اروپا از لحاظ اقتصادی قدرتمند باشد اما از لحاظ امنیتی بسیار آسیب پذیر است. برای مثال در پیمان IMF یا موشکهای میان برد که در حال حاضر مطرح است مهمترین ضرر آن متوجه اروپا است. در بحث ناتو.
اروپا بسیار نگران است. اگر سادهتر گفته شود نکته مهم این است که اگر قرار باشد که آمریکا یکجانبهگرایی را در پیش گیرد و هزینه حضور در سیاست بینالملل نپردازد به عبارتی هزینه بخش عمدهای از تامین امنیت بینالملل را نپردازد در واقع این مساله برای اروپا بسیار نگران کننده است. بنابراین اروپا امیدوار است که این دوران ترامپ یک دوران موقتی باشد که در نهایت بتواند از این دوران عبور کند. ذیل همین مساله یعنی نگرانیهای امنیتی که اروپا دارد بخشی از این نگرانیهای اتحادیه اروپا به خاورمیانه مربوط میشود از جمله بحث مهاجرت، اشاعه سلاحهای هستهای، بحث تروریسم و مباحثی از این قبیل مطرح است. زمانی که دولت ترامپ در عمل نشان میدهد که آمادگی ایفای نقش گذشته خود را در این مورد ندارد بنابراین اروپا چارهای جز این ندارد که به صورت مستقل وارد عمل شود به رغم اینکه از این مساله آگاه است که اگر مستقل عمل کند نخواهد توانست مثل گذشته امنیت خود را تامین کند اروپا چارهای جز این ندارد. اروپا به این مساله میاندیشد که چگونه این دوسال یا حداکثر شش سال آینده را بدون آمریکا یا بدون همراهی آمریکا طی کند تا دوران ترامپ در آمریکا به پایان برسد و مجددا دوران همراهی اروپا و آمریکا آغاز شود. بنابراین این نکته، حدس و گمانی در عالم سیاست است. اگر رویکرد ترامپ به نوعی رویکرد ریشه دار در آمریکا است بنابراین محاسبات اروپا نیز متفاوت خواهد بود.
جدا از بحث برجام که اروپاییها در تلاش هستند برجام را حفظ کنند، به طور کلی اروپاییها در ارتباط و تعامل با ایران در پی چه اهدافی هستند؟
اول اینکه باید از رویکردی احساسی و اخلاقی در سیاست بینالملل اجتناب کرد. کشورها در سیاست بینالملل در پی اثبات خوب بودن خود نیستند بلکه همه کشورها در پی منافع خود هستند. بنابراین بهترین راهنما، منافع اروپا است. در حال حاضر منافع اروپا در همکاری با ایران است. بدون تردید اولین منفعت اروپا در همکاری با ایران، منافع امنیتی است. اروپا به خوبی واقف به این موضوع است که ایران نقش کلیدی در امنیت منطقه خلیج فارس، منطقه شامات، سوریه، عراق، لبنان و غیره دارد. بنابراین یکی از کلیدهای امنیت در خاورمیانه، ایران است. امنیت اروپا به دلیل همجواری با منطقه خاورمیانه، متاثر از تحولات خاورمیانه است و اگر منطقه خاورمیانه ناامن شود در کوتاهترین زمان ممکن به اروپا سرایت خواهد کرد. در حال حاضر ظهور راست افراطی در اروپا به ویژه آلمان و در کشورهای دیگر مثل هلند، اتریش، فرانسه و انگلیس و غیره، بدون تردید بخشی از آن به مساله مهاجرت بازمی گردد. آمریکا نیز با همین مساله دست به گریبان است. بخش عمدهای از ریشه مهاجرت در اروپا مربوط به خاورمیانه است. به عبارت سادهتر اروپاییها نگران این موضوع هستند که سیاست داخلی و میراث لیبرال دموکراتیک خود در دوران پس از جنگ جهانی دوم به دلیل تحولات خاورمیانه ممکن است به شدت در معرض تهدید و تحت آسیب قرار گیرد. بنابراین بخشی از نگاه اروپا به خاورمیانه نگاهی است که اروپاییها به وضعیت داخلی خود و آینده ثبات سیاسی در اروپا و آینده وضعیت اقتصادی اروپا دارند. بنابراین از این منظر به ایران نزدیک میشوند تا اینکه بتوانند در نقشه کلان و بلندمدت خود به اهداف خود دست پیدا کنند.
موانع تاسیس دفتر اتحادیه اروپا را در ایران چه میدانید؟
این مساله یک مساله ریشهدار و سختی است. در حال حاضر حداقل آنگونه که اروپاییها در پی آن هستند احتمالا محقق نمیشود، به دلیل سیاست خارجی کشور، اروپا تاکنون بخشی از غرب محسوب میشود. لذا حساسیتی که برخی گروههای داخلی مشخصا اصولگراها نسبت به تاسیس دفتر اتحادیه اروپا در ایران دارند ناشی از این موضوع است. بنابراین در این زمینه باید اجماعی در داخل ایران و همچنین در بین گروههای سیاسی صورت گیرد که این مساله تا حدود زیادی به رفتار اروپا در دو الی سه ماه آینده در همراهی با ایران در مقابله با تحریمهای آمریکا بستگی دارد. همچنین این نتیجهگیری در ایران باید شکل گیرد که اروپا عزم و نیت جدی برای مستقل شدن از اقدامات تحریمی آمریکا دارد به عبارتی باید اروپا حساب خود را از آمریکا جدا کند. اگر این اقدام از سوی اروپا صورت گیرد ممکن است که این اجماع نظر برای تاسیس دفتر اتحادیه اروپا شکل گیرد اما در حال حاضر شرایط تأسیس دفتر اتحادیه اروپا مساعد نیست و باید منتظر ماند که اروپا طی دو الی سه ماه آینده به وعدههایی که در ماههای گذشته به ایران دادند تا چه حد عمل میکنند.
سیاست دولت دونالد ترامپ را در قبال ایران چه نوع سیاستی میدانید؟
سیاست دونالد ترامپ در قبال ایران، سیاست تغییر رفتار نیست بلکه سیاست بازدارندگی همهجانبه است. درواقع ترامپ به تغییر رفتارهای مقطعی و موردی ایران راضی نیست. در واقع ترامپ خواهان این است که از افزایش قدرت ایران در منطقه ممانعت کند. همچنین اگر به استدلالی هم که دولت ترامپ برای خروج از برجام ارائه کرد توجه شود، در همین راستا بود. به عبارتی دولت ترامپ اعلام کرد که برجام برخلاف آن چیزی که اوباما انتظار داشت یا تصور میکرد باعث کاهش مداخلات ایران در منطقه نشده است بلکه برعکس به ایران فرصت داده است که در منطقه حضور و نفوذ بیشتری داشته باشد. بنابراین هدف بلندمدت آمریکا این است که ایران را با سیاست بازدارندگی همه جانبه وادار کند که شروط ۱۲ گانه پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا را بپذیرد.
اگر به این شروط ۱۲گانه دقت شود، حداقل این شروط در عرف و شناخت مرسوم در سیاست بینالملل چیزی شبیه تغییر رفتار نیست بلکه چیزی فراتر از آن است .شاید باتوجه به ادبیات داخلی ایران بتوان اذعان کرد چیزی شبیه تسلیم شدن ایران است. برای مثال اگر روابط چین و آمریکا در نظر گرفته شود بخشی از خواسته آمریکا، تغییر رفتار چین است اما آن چیزی که پمپئو در مورد ایران مطرح کرد شباهت چندانی به درخواست برای تغییر رفتار ندارد بلکه بیشتر درخواست برای مهار همه جانبه ایران است که البته دولت ترامپ نیز در پی این است که هزینه این اقدامات خود را تا جایی که میتواند از کشورهای منطقه به ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس دریافت کند.
در سفر مقامات آمریکایی به ویژه جان بولتون به روسیه،همگان شاهد رایزنی او با مقامات روس برای تحریم نفتی علیه ایران در قالب افزایش صادرات نفتی روسها برای تنظیم بازار نفت بودند آیا میتوان اذعان کرد که روسها به نوعی به بده بستان روی آوردهاند؟ با توجه به اینکه روسیه همواره بر همکاری با ایران و یا سایر کشورها تاکید میکند که در واقع اینگونه نیست.
اگر از زاویه دید روسیه به قضایا بتوان نگاه کرد واقعیت این است که روسیه یک سیاست پیچیده را اتخاذ کرده است. پیچیدگی در این مساله است که درصدد است به طور همزمان با تمام بازیگران به نوعی همکاری کند و تا جایی که میتواند منافع خود را در این راستا تبیین کند. این شیوه رفتاری را میتوان در روسیه مشاهده کرد. در چندین سطح و در چندین لایه هم با آمریکا هم با ایران و هم با ترکیه و عربستان وغیره کار میکند. بنابراین این الگوی رفتاری روسیه در سیاست خارجی است. بدین گونه که نه با ایران و نه با آمریکا و نه با عربستان همکاری خود را قطع میکند بلکه همواره تلاش کرده است که به طور همزمان با آنها منافع خود را تامین کند. ترجمان این بحث در مورد سوال این است که روسیه سیاست یکی به نعل و یکی به میخ را تعقیب میکند. به عبارتی روسیه در حوزه نفتی نیز گاهی اوقات با عربستان هماهنگ میکند و گاهی اوقات نیز در راستای منافع خود به ایران امتیاز میدهد لذا نمیتوان انتظار داشت که روسیه در بحث تحریم نفتی با آمریکا هماهنگ باشد و نه میتوان انتظار داشت که به طور کامل در برابر آمریکا ایستادگی کند. روسیه بنابر توافقاتی که داشته است به نوعی پنجرهای را باز خواهد کرد که مانع صفرشدن صادرات نفت ایران شود. این سیاستی است که روسیه و چین در پیش گرفتهاند. اینکه روسیه این سیاست را چگونه اعمال خواهد کرد بستگی به روسیه دارد اما آنچه که مشخص است این است که در حال حاضر سیاست روسیه در زمینه به صفررساندن صادرات نفت ایران این نیست که با آمریکا هماهنگ شود.
در ماجرای قتل جمال خاشقجی روزنامهنگار منتقد عربستانی، بسیاری بر این باورند که احتمال طرح سناریویی بین آمریکا و ترکیه وجود دارد. آیا میتوان اذعان کرد که دولت ترکیه با فشار آوردن بر عربستان به عنوان متحد آمریکا است؟
این احتمال برای طرفداران نظریه توطئه جذابیت دارد چون سادهترین تحلیل است که نیاز به ادله ندارد. حداقل تاکنون اطلاعات افشا شده که در دسترس همگان است نشان میدهد که بنسلمان شخصا پیگیر این مساله بود که آقای خاشقجی را به عربستان بازگرداند و براساس شنودهایی که FBI انجام داده است خالد برادر بنسلمان و سفیر عربستان در آمریکا به خاشقجی تضمین داده است که اگر وارد کنسولگری عربستان در ترکیه شود اتفاقی برای او نخواهد افتاد. علت اینکه خاشقجی به ترکیه آمده است مشخص بود و اینکه خانم خدیجه چنگیز خواسته با او ازدواج کند که تبعه ترکیه بود. لذا سناریو بدین گونه به نظر نمیرسد. به هر حال موضوع زمانی مطرح شد که مساله علنی شد. شاید آن چیزی که عربستان به آن توجه نداشت نوع رفتار ترکیه بود. در بحث خاشقجی نیز بدین گونه بود که وی با یکی از مشاوران آقای اردوغان، دوستی نزدیک داشت.
به هر حال خاشقجی در شبکههای رسانهای و کنفرانسهای بینالمللی بسیاری حضور داشت و فرد رسانهای بود. بنابراین این موضوع نشان داد که تا چه اندازه قدرت رسانهها زیاد است و این موضوعی بود که عربستان دست کم گرفته بود زیرا عموما حکومتهای اقتدارگرا فکر میکنند که میتوانند رسانهها را خریده و هر رسانهای قیمت خاص خود را دارد. عربستانیها هم فکر میکردند که واقعا اگر این موضوع رسانهای شود برای مثال میتوانند پولی به رسانهها پرداخت کنند و این حادثه را بپوشانند. این قسمت ماجرا از کنترل عربستانیها خارج شد.
از نقش رسانهها گفتید به طور کلی نقش الجزیره را در این ماجرا و همچنین روابط قطر و عربستان را چگونه میدانید؟
روابط عربستان و قطر بیتاثیر نبود. الجزیره با تمام قوا درخدمت تبلیغ این مساله بود و ۱۸ الی ۱۹ ساعت در مورد خاشقجی گزارش میداد. بخش زیادی از این اطلاعات را ترکیه در اختیار الجزیره قرار داده بود زیرا روابط ترکیه با قطر خوب است و یکی از درخواستهای عربستان در ماههای اخیر از قطر این بود که شبکه الجزیره بسته شود. بنابراین الجزیره هم با این اعتبار رسانهای که داشت توانست بسیار سریع و مفصل، موضوع را در دستور کار خود قرار دهد در حالی که رسانههای مورد حمایت عربستان مثل العربیه و غیره نتوانستند نقش برجستهای ایفا کنند. لذا در ماجرای خاشقجی، چیزی که در تحلیل طرفداران توطئه نسبت به آن بیتوجهی میشود قدرت رسانهها به ویژه در دموکراسیها است. به ویژه گزارشهای واشنگتن پست و نیویورک تایمز و غیره موثر بود و باعث شد که این فضا ادامه پیدا کند و هنوز هم این ماجرا ادامه دارد.
در مورد این ماجرا ابتدا ترکیه این موضوع را رسانهای کرد و در مرحله بعد آقای اردوغان واکنشهایی را نشان داد. برخی بر این باورند که با توجه به تنشهایی که در ماههای اخیر بین ترکیه و آمریکا به وجود آمده بود به نوعی درصدد انتقامگیری از آمریکا برآمد و به عربستان به عنوان متحد آمریکا فشار وارد کند، نظر شما در این مورد چیست؟
این مساله طبیعی است و به عبارت دیگر مساله پیچیدهای نیست. در عرصه سیاست بینالملل، تمام کشورها تلاش میکنند از هر ضعفی که سایر کشورهای رقیب دارند استفاده کنند. عربستان نیز یک اشتباه فاحشی انجام داده بود و آن این بود که در خاک ترکیه، یکی از تبعههای خود را به قتل رساند. بنابراین هر کشور دیگری بود از این فرصت طلایی استفاده میکرد و آن را از دست نمیداد. نکته دیگری که در این داستان وجود دارد این است که ترکیه در سالهای اخیر به ویژه حزب توسعه و عدالت تلاش کرده است ترکیه را به عنوان یک کشور امن برای سرمایهگذاری اعراب جلوه دهد. بنابراین سرمایههای بسیاری از کشورهای عربی و حتی خود ایران وارد ترکیه میشود.
بخشی از گروههای اپوزیسیون در کشورهای عربی از جمله عربستان در ترکیه سکونت دارند یا حداقل در ترکیه به صورت موقت ساکن هستند تا در نهایت وارد اروپا شوند. بنابراین این حمله و اقدام عربستان در خاک ترکیه یک بار روانی سنگینی برای افکار عمومی نیز داشت و آن هم بیاحترامی به حاکمیت ارضی ترکیه و تلاش برای ناامن جلوه دادن ترکیه بود. این مساله برای ترکیه و افکار عمومی ترکیه بسیار سخت بود چون آنها احساس میکردند که کشور ترکیه کشوری است که زمانی جزو امپراتوری عثمانی بوده است و حاکم آن را خلافت عثمانی تعیین میکرده است در حال حاضر در یک اقدام آشکار و صریحی در پی این است که ترکیه را ناامن جلوه دهد. همانگونه که اردوغان در سخنرانی معروف خود در پارلمان بیان داشت، این مساله بسیار مهم بود که افکار عمومی ترکیه احساس نکنند که عربستان به آنها بیاحترامی کرده است، لذا از این زاویه نیز واکنش ترکیه قابل فهم است. علاوه بر اینکه آنها میخواستند از این فرصت یا به نوعی اشتباه عجیب و غریب عربستان برای فشار بر عربستان و بنسلمان استفاده کنند، از طرف دیگر میخواستند این پیام را به کشورهای منطقه اعلام کنند که نمیتوانند ترکیه را ناامن کنند و به جذب سرمایه از کشورهای خاورمیانه ادامه خواهند داد.
عادی سازی روابط کشورهای عربی و اسرائیل را چگونه ارزیابی میکنید؟ با توجه به سفر غیرمنتظرهای که اخیرا نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل به عمان داشته است که برخی بر این باور هستند که این سفر به دلیل اینکه عمان به عنوان کانال ارتباطی با ایران است و از سوی دیگر به عنوان کانال ارتباطی با گروههایی چون حزب ا... و غیره در منطقه عمل میکند.
اولا باید این نکته را در نظر گرفت که این سفر، اولین سفر مقامات اسرائیلی به عمان نیست. در گذشته این سفرها اتفاق افتاده است. گاهی اوقات این سفرها علنی شده است و گاهی اوقات نیز علنی نشده است ولی در یک دورهای، وقفهای افتاده بود که مجددا سفرها به عمان آغاز شده است. به هر حال سفر مقامات اسرائیلی به امارات و سایر کشورها، پدیده جدیدی است که اکنون براساس آن چیزی که اسرائیلیها اعلام کردند یکی از اهداف این دیدار، مقابله با نفوذ ایران است. بنابراین در این مورد، تردیدی نیست. به این نکته نیز باید توجه کرد که نقش عمان نیز نقش میانجیگری در مسائل منطقهای است و این نقش را نیز پذیرفته است.
نکته سوم این است که وضعیت کشورهای دیگر شامات از جمله اردن، سوریه و عراق و غیره که در زمانی به عنوان قلب کشورهای عربی بودند، وضعیت بیثباتی است. حداقل در حال حاضر آینده روشنی از ثبات سیاسی را نمیتوان برای آنها در نظر گرفت. لذا با این بحرانهایی که در شامات و شمال آفریقا از جمله در مصر، الجزایر، لیبی و غیره مشاهده میشود، در حال حاضر باثباتترین کشورهای منطقه خاورمیانه در منطقه خلیج فارس است. بنابراین هم آمریکا و هم اسرائیل و غیره تلاش دارند که به نوعی سیاست خود را در کشورهای خاورمیانه به این سمت منتقل کنند چون در کشورهای دیگر بحران بسیار است. نکته چهارم نیز این است این سفر با آن چیزی که علنی شده است بیشتر در راستای موضوعی معروف به معامله قرن یا مساله اعراب و اسرائیل مرتبط است.
دلیل عمده آن نیز این است که دیگر مصر، ظرفیت مالی و ثبات داخلی لازم را برای ایفای نقش و همچنین میانجیگری بین اعراب و اسرائیل ندارد. این نقش به طور سنتی به وسیله مصر انجام میشد. مصر به دلیل مشکلاتی که پیدا کرده است دیگر نمیتواند نقش خود را ایفا کند. از سوی دیگر نیز عربستان به دلیل عدم مقبولیتی که در داخل گروههای فلسطینی دارد و افشاگریهایی مبنی بر پیشنهاد رشوه به مقامات فلسطینی برای معامله قرن، باعث شد که سایر گروههای فلسطینی نسبت به عربستان بدبین شوند. لذا یکی از گزینههایی که پیش روی فلسطینیها و اسرائیلیها قرار دارد، کشور عمان است. هر چند ظرفیتهای عمان نیز محدود است ولی قاعدتا به نظر میرسد که انتظار دوطرف از عمان بسیار زیاد نباشد. هر چند باید منتظر ماند و در هفتهها یا ماههای آینده مشخص خواهد شد.
- 11
- 2