هفته گذشته دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا در اقدامی سخیف نام سپاه پاسدارن جمهوری اسلامی ایران را در لیست سیاه تروریستی قرار داد و متعاقب آن وزارت خارجه این کشور نیز نام نهاد نظامی کشورمان را تروریستی اعلام کرد. سال ۲۰۰۷ نیز یک سال پس از پس از حمله آمریکا به عراق، کنگره آمریکا با رای سنا سپاه قدس را وارد لیست تروریستی کرد. پیرو این امر تحلیلگران مدام بر طبل جنگ می کوبند و معتقدند که واشنگتن تهران به جنگی تمام عیار دعوت کرده است.
اما آیا به واقع جنگی در خواهد گرفت؟ آیا راهبرد و استراتژی کلان کشور می تواند مانع این جنگ احتمالی شود؟ دکتر علیرضا اکبری کارشناس ارشد مسائل راهبردی و بنیانگذار موسسه راهبردی تصمیم، ابعاد ماهیت اقدام دولت آمریکا علیه کشورمان را برای خبرآنلاین تحلیل و بررسی کرده است که از نظر می گذرانید:
ماهیت اقدام امریکا در تروریستی تلقی کردن سپاه، چیست؟ ایا می توان گفت این تنها یک اقدام سیاسی است و تنها برای تحت فشار گذاشتن ایران انجام شده است؟
حتما این یک اقدام سمبولیک و فرمالیته نیست! علیرغم اختلاف بین دستگاههای تصمیم گیر ایالات متحده، (مثل اختلاف بین تیم امنیت ملی کاخ سفید و پنتاگون)، اما، گذاردن نام سپاه در فهرست گروههای تروریستی، حتما یک تصمیم حساب شده و تعیین کننده است! پس، ماهیت این اقدام، قطعاً پروپاگاندا نیست.
با توجه به نقش سپاه در اقتصاد کشور عده ای مطرح کردند که اقدام آمریکا به قصد توسعه دامنه تحریمها است.
هر چند این اقدام، میتواند آثار اقتصادی و تحریمی هم داشته باشد اما، اگر قصد آمریکا اقتصادی بود، کافی بود کل سپاه و سازمانهای تابعه و وابسته را، بجای قرار دادن در فهرست تروریسم، در فهرست سیاه وزارت خزانهداری قرار دهد! پس، ماهیت اقدام، اقتصادی هم نیست!
به دلیل پیآمدهای سنگین عملیاتی، و فراتر بودن این پیامدها از عرصه سیاست، پس، با وجود آثار سنگین سیاسی این تصمیم بر محیط سیاسی بینالمللی و منطقه، اما، ماهیت این اقدام، سیاسی هم نیست.
اگر امریکا بدنبال اثر سیاسی از چنین موضوعی بود، می توانست هر نوع همکاری و تعامل دیگر کشورها با سپاه را با عقوبت سیاسی تهدید کند! پس، ماهیت این اقدام، سیاسی هم نیست!
قرار دادن یک ارتش "همهجانبه قانونیِ مشروع" در فهرست گروههای تروریستی، در منطقه خاورمیانه، آنهم توسط کشوری که مهمترین سرفرماندهی ارتش برون مرزی خود را در همین منطقه گسترانده، به جز یک جنبه راهبردی با پیامدهای سنگین امنیتی و آثار سیاسی اقتصادی روانی، معنای دیگری ندارد.
بنابراین، اقدام آمریکا در گنجاندن نام سپاه در فهرست تروریسم، ماهیتی استراتژیک، با تبعات فوقالعاده امنیتی، و پیامدهای سیاسی، اقتصادی و روانی، دارد.
با این حساب تعریف شما از اهداف و مقاصد آشکار و پنهان آمریکا از این اقدام چیست؟
به نظر بنده، ایالات متحده میتواند دوازده هدف مهم را، - به شرح زیر- توأمان یا حسب امکان، از اقدام غیرحقوقی خود در قرار دادن نام سپاه در فهرست تروریسم، دنبال کند؛
۱ -، تکمیل پروژه نمدمالی جمهوری اسلامی ایران،
۲ - بر هم ریختن سامان فکری مرکزیت نظام،
۳ - قرار دادن ایران در موضع انفعال،
۴ - هجوم همهجانبه علیه قدرت نفوذ ایران در عمق منطقه،
۵ - ایجاد انفعال در بین همکاران، متحدان و شرکای راهبردی ایران در منطقه،
۶ - محدود کردن عقبههای لجستیکی و عملیاتی سپاه در اقصی نقاط منطقه و جهان،
۷ - ایجاد التهاب در محدودهای حضور و عملیاتی سپاه،
۸ - تحریک سپاه و نظام به ابتکار عمل در مواجهه و برخورد نظامی،
۹ - سنجش کیفیت آمادگی و ابتکار عمل ایران در وضعیت بحران امنیتی فرامرزی،
۱۰ - اجبار ایران به عقب نشینی از مواضع راهبردی خود، به ویژه عقب نشینی از عمق استراتژیک منطقه،
۱۱-، قرار دادن ایران در دو راهی انتخاب «یا جنگ یا مذاکره»!
۱۲ - دادن انگیزه و امید به دشمنان ما، و اثبات مهار یکجانبه ایران و ایجاد فضای امنیتی برای رقبای ما!
با توجه به این ۱۲ بند مهمترین جنبه اقدام تروریستی آمریکا علیه سپاه،کدام است؟
مهمترین جنبه اقدام امریکا، در تروریست خواندن سپاه، جنبه امنیتی/استراتژیک آنست
«برای بر هم زدن موازنه دشمن، بهتر است ضمن بر هم زدن سامان فکری مرکزیت فرماندهی آن، به نقطه قوت او هجوم برد!»
این، امنیتی ترین برداشت از اقدام آمریکا علیه سپاه و جمهوری اسلامی ایران است!
تردیدی ندارم که آمریکا می خواهد ترتیبات امنیتی منطقه را، با تغییرات ژئوپولیتیک، دگرگون کند!
"ایران باید از فراز برتری ژئوپولیتیک منطقه فرو آورده شود!"، این یک هدف استراتژیک آمریکا است.
درگیر کردن ایران/سپاه با معضل هویتی، تضعیف سپاه، اجبار منطقه به دفع سپاه، و ایجاد انگیزه و امید برای رقیبان/دشمنان منطقهای ایران، همه، از طریق این اقدام اخیر آمریکا، تسهیل می شود!
طیف آثار و پیامدهای اقدام آمریکا، در عرصه تقابل دو طرف، چه خواهد بود؟
طیف نسبتاً وسیعی از وقایع و تحولات، در پی این اقدام، احتمال وقوع دارند؛ با فرض ماهیت امنیتی اقدام امریکا، و با احتمال تاثیرات سیاسی، اقتصادی و روانی آن، امریکا در وهله نخست ابتکار عمل را بدست گرفته است.
طرفین میتوانند حداقل سه رویکرد مختلف را برگزیند؛
احتمال اول؛ "تشدید شرایط از طریق اقدام طرفین به عملی کردن تهدیدات خود"؛
طرفین تاکنون بخشی از مهمترین قوای نظامی چند منظوره طرف مقابل را «تروریست» تلقی کردهاند.
هرگونه اقدام در جهت اجرای وظایف ذاتی قوای نظامی، در مواجهه با یک نیروی تروریستی، میتواند منجر به بروز یک انفجار شود. به ویژه آنکه، قوای نظامی دو طرف در حساس ترین عرصههای ملتهب عملیاتی خاورمیانه، شانه به شانه یکدیگر، حضور دارند!
ایالات متحده و شخص ترامپ بسیار علاقمند است که خود را «بسیار خطر پذیر» و «آماده برای جنگ» نشان دهد، حال آنکه، واقعاً ماشین جنگی آمریکا، بر خلاف کاخ سفید، مساله را اینقدر ساده نمیانگارد!
پنتاگون، اینک محتاط تر است و حسابگری بیشتری دارد.ترامپ اهل فریب است و می خواهد چهرهای غیرقابل پیشبینی از خود نمایش دهد، حال آنکه، او هیچ درک واقعی از جنگ و اثراتش ندارد!
ایران نیز، نه به نمایش خطر پذیری مفرط نیاز دارد، و نه به نمایش احتیاط بیش از دشمن! بازی ایران، حقیقتاً بسیار پیچیده تر از آمریکا باید باشد. نه اشتیاق به جنگ، و نه هراس از جنگ،نه بیپروا از عواقب جنگ، و نه نگرانتر از دشمن از آن! این مدل روانی مطلوب برای ایران است.
چنین مدلی باید با حجم قابل ملاحظهای از دیپلماسی منطقهای، جهانی، بینالمللی و دوجانبه، در لایه های متعدد، پشتیبانی شوند.
در نهایت اینکه «خطر بروز جنگ، حتی با وجود آمادگی ایران برای مهار و مقابله مقتدرانه، در سطح "قابل ملاحظه" است». چنین شرایطی، حتما نیاز به پایش و مدیریت فوقالعاده دارد.
حق انتخابها، و گزینه راهبردی ایران، در مدیریت این اقدام چیست؟
فهرست گونه عرض کنم؛
اول- تامین حداکثر وحدت و انسجام ملی؛ از سه طریق:
۱- اهتمام قاطع نظام برای برخورد با فساد مالی و اداری،
۲- تامین حداکثر اعتماد عمومی با جذب سران همه سلیقه های سیاسی داخل نظام،
۳- بازتنظیم جدی رویکرد، اهداف و سیاستهای ملی، در جهت رفع فقر و افزایش استانداردهای رفاه ملی
دوم- تامین حداکثر کارآمدی در نظام تصمیم گیری و سامانه مدیریت و اقدام کلان ملی،
( بلوکهای قدرت و قوای سهگانه، در تمرکز بر حوزه های مسئولیت و وظایف ملی خویش، اهتمام خالصانه معمول دارند.)
سوم- درک شرایط ویژه و فوقالعاده کشور، و انسجام و تمرکز در سیاست امنیت ملی و سیاست خارجی کشور!
کشور به تحول جدی در رویکرد و هدفگذاری و راهبرد امنیت ملی، سیاست خارجی توسعه محور نیاز فوری دارد!
چهارم- ما به نمایش اقتدار ملی بر پایه خرد راهبردی، بیش از نمایش خطرپذیری نظامی نیازمندیم.
ایالات متحده میتواند زهر ضربات غیر متقارن را نه از ما، و نه در محدوده حضور امنیتی ما، بلکه از هر کجای دیگر و توسط دیگران، بچشد!
هنوز بازدارندگی غیر متقارن ما، بر پایه استراتژی ضربه دوم، کارآمد است.
پنجم- توسعه حداکثر مناسبات منطقهای/ فرامنطقه، بر پایه خلق «زنجیره ارزش»، با ماهیت امنیت و اقتصاد و توسعه پایدار، رمز دوام ما و ناکامی امریکا است.
این مهم، به هدفگذاری دقیق و تولید سیاستهای جامع و فرایند سازی فراگیر و تحقق پذیر نیاز دارد.
ششم- دفاع ملی، از عمق خاک کشور و از قلب ملت آغاز می شود.
ملت باید با شعف قلب و طیب خاطر، پای کار باشند. ملت از سیاق منش مسئولین نظام آگاه اند!
نظام و دولت باید بدانند که، ملت از کنه نیات و ذات مسئولین مطلع است!
باید با قاطبه ملت، یکرنگ و همنوا شد تا بتوان اعتماد و ایثار ایشان را جلب کرد!
صفای باطن و خلوص نیت، شرط اول وحدت و انسجام ملی است!
مسئولان و عیال نظام خالص باشند، ملت حتما خالصانه منسجم خواهد بود!
این شرط بسیار مهمی است برای عبور از شرایط بسیار سخت پیش رو.
زهره نوروپور
- 18
- 6