امارات، عربستان سعودی و نروژ نتایج تحقیقات به اصطلاح مشترک خود درباره حوادث فجیره را در اختیار شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار دادند. این در حالی است که وزیر امور خارجه کشورمان تاکید کرد: «پسرک چوپان دروغگوی تیم «بی» یکبار دیگر فریاد دروغ سر داده! این بار موساد درباره دخالت ایران در خرابکاری در الفجیره اطلاعات جعل کرده است. من قبلا درباره وقوع اتفاقات تصادفی و عملیات آدرسهای غلط دادن هشدار دادهام. میدانیم وقتی دروغهایشان را باور کنید چه اتفاقاتی میافتد. قبلا در چنین وضعیتی قرار داشتهایم، درست است؟» گفتنی است برخی کشورها از جمله امارات و عربستان تلاش دارند با سوء استفاده از این حادثه بر طبل افزایش تنش میان تهران-واشنگتن بکوبند. به همین منظور «آرمان» با مهدی ذاکریان کارشناس و تحلیلگر روابط بینالملل و استاد دانشگاه گفتوگویی را ترتیب داده که در ادامه میخوانید.
امارات، عربستان سعودی و نروژ نتایج تحقیقات به اصطلاح مشترک خود درباره حمله تخریبی به چند نفتکش در خلیح فارس را در اختیار شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار دادند. از دیدگاه شما این کشورها با چنین اقدامی چه اهداف احتمالی را دنبال میکنند؟
بهنظر میرسد دو جریان فکری در نظام بینالملل وجود دارد که یک جریان اقلیت و دیگری جریان اکثریت است. جریان اقلیتی که در نظام بینالملل وجود دارد بر این نظر هستند که جمهوری اسلامی ایران یک بازیگر نامطلوب و زیانده در روابط بینالملل است و این بازیگر میبایستی جای خودش را به جای یک بازیگر جدیدی دهد. به عبارت دیگر جریان اقلیت بهدنبال تغییر نظام و تغییر حکومت در ایران است. بهطور مشخص رهبری جریان اقلیت را امارات، عربستان سعودی، رژیم صهیونیستی و احتمالا چند کشور دیگر که چون از قدرت کمتری برخوردار هستند سعی میکنند در پشت پرده فعالیتهای خودشان را انجام دهند.
این جریان اقلیت تلاش دارد تا ایالات متحده را با خود همراه و هماهنگ کند. اما در مقابل جریان دومی که در نظام بینالملل وجود دارد معتقد است که ایران بازیگری است که در روابط بینالملل بر مبنای ارزشها و هنجارهای پس از انقلاب اسلامی عمل نموده که خود این جریان به دو بخش تقسیم میشود. جریان اول جریانی است که روابط دوستانه و مناسبات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حقوقی با ایران از زمان پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ برقرار کرده و این مسیر کماکان ادامه دارد. شماری از کشورها همچون ترکیه، پاکستان، افغانستان، سوریه، ونزوئلا و کوبا و کشورهای عدم تعهد و جدا شده از استعمار و مخالف با نظام سلطه در چنین مسیری قرار دارند. بخش دوم از این جریان کشورهایی هستند که نسبت به برخی از گزینههای سیاست خارجی ایران انتقاد و شاید گاهی هم اعتراض داشته باشند، اما مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با ایران دارند منتها در داخل آنها کشورهایی هستند که روابطشان نوسان دارد.
این جریان که جریان اکثریت را در نظام بینالملل تشکیل میدهد و در این جریان دوم این جناحش جناح اکثریت محسوب میگردد، شامل کشورهایی هستند همچون ژاپن، کره جنوبی، فرانسه، بریتانیا، دانمارک، هلند و دیگر کشورهایی که در نظام بینالملل حضور دارند، این کشورها به هیچ عنوان بهدنبال تغییر حکومت در ایران نیستند بلکه معتقدند مسائل ایران مسائلی داخلی است و میتوانند در مورد این مسائل اظهارنظر کرده اما نمیتوانند در مورد مسائل ایران تصمیمگیری کنند. حادثه مشکوک فجیره توسط جریان اقلیت دنبال میشود. این جریان اقلیت کمترین شانس را تاکنون در اقناع نظام بینالملل داشته است. یکی از ابزارهایی که جناح دوم جریان دوم سعی داشته تا با آن دیگر کشورها را با خود همراه کند، حادثه فجیره بوده که این مساله یک مساله سوخته و ابزاری ناکارآمد است.
همگان بهخاطر دارند که جریان اول یک بار نیز تلاش داشت تا در موضوع کشتی کارن A در دوران دولت اصلاحات، انتقال سلاح به ساف را مطرح کند و زمانی بود که ایران توافقات و همکاریهایی را با کشورهای اروپایی و نظام بینالملل بهدست میآورد و نقش مثبتی را در مسائل افغانستان ایفا کرده بود. آنها سعی کردند با پیش کشیدن آن موضوع ایران را تحت فشار قرار دهند. در حال حاضر نیز همان گروه مسالهای مشابه را با مساله فجیره دنبال میکنند، اما در حال حاضر دیپلماسی ایران بر این مبنا بوده که پیرامون موضوع تحقیقات دقیق و بیطرفانهای صورت گیرد تا از این موضوع سوءاستفاده نشود و عموم کشورها دیدگاه ایران را میپسندند تا دیدگاه جریان اولی که مبتنی بر خصومت است، نه مبتنی بر تحقیق و واقعگرایی.
با توجه به آنکه بر اساس اعلام منابع خبری نخست وزیر ژاپن قرار است طی روزهای ۱۲ الی ۱۴ ژوئن به تهران سفر کند و همچنین بر اساس اعلام وزیر خارجه ژاپن، توکیو با استفاده از موقعیت خود برای کاهش تنش میان تهران-واشنگتن استفاده خواهد کرد، مشخصا شینزو آبه با چه هدفی وارد تهران خواهد شد و آیا میتواند در کاهش تنش میان ایران و آمریکا موثر باشد؟
بهنظر میرسد تنشی وجود ندارد که فرد یا افرادی بخواهند این تنش را کاهش دهند. ایران بازیگری است که بهدنبال صلح و ثبات در منطقه است، اما بازیگری بیرونی و تعدادی از متحدان منطقهایاش در پی تشدید تنش بوده و هستند.
بنابراین ایران در موضوع نظم منطقه خاورمیانه معتقد است که مسائل میبایستی کلیدی و نه بهصورت شکلی حل شود. اینگونه نیست که پیمان اسلو در سال ۱۹۹۳ بسته شود و اعلام داریم که مساله فلسطین و مسائل منطقه حل خواهد شد و یا در رابطه با مساله یمن قطعنامه ۲۲۱۶ را ملاک قرار داده و پس از آن یک دولت در تبعید را بهعنوان دولت حاکم بر یمن شناسایی کرده و جمعیت وسیعی از یمن را که حوثی هستند نادیده گرفته و بر سر مردم بیدفاع یمن بمب بریزیم و این گونه وانمود نماییم که مساله حل میشود. ایران معتقد است که مسائل میبایستی کلیدی و واقعی بررسی و حل و فصل شود. مساله سوریه هم باید به شکل کلیدی به آن نگریسته شود.
دولت قانونی و مشروعی که در سوریه وجود دارد دولت بشار اسد است. اما مساله اینجاست که میبایستی بدانیم که گزینههای بدیل چیست. در روابط بینالملل میبایستی ضمن آنکه نگاههای آرمانگرایانه و اخلاقی داریم، میبایستی نگاههای واقعگرایانه نیز داشته باشیم. اگر این دو با هم نباشند روابط بینالملل با اخلال مواجه میگردد.
واقعیت آن است که پرونده حقوق بشری رقبای بشار اسد به مراتب سبعانهتر و دهشتناکتر است و همگان میدانند که گروههای رقیب در سوریه داعش، احرار الشام و جبهه النصره هستند. آنها افرادی هستند که مردم را در سوریه سر میبرند. بنابراین مردم سوریه با چنین جریانی مواجه است. در مسائل منطقه ایران معتقد است که میبایستی کلیدی تصمیمگیری کرده و مسائل بهصورت کلیدی حل شود نه آنکه بهصورت سطحی و منافع کوتاهمدت در منطقه مورد توجه قرار گیرد.
کما آنکه عربستان، قطر، ترکیه، امارات، اردن و همچنین آمریکا و رژیم صهیونیستی بهصورت پنهانی از جریانهای مخالف با دولت سوریه حمایت کردند. حال سوال اساسی که در اینجا مطرح میشود این است که نتیجه آن چه شد؟ نتیجه آن ترسی بزرگ و فراگیر در نظام بینالملل به نام داعش بود. داعش ثمره حضور رقبای اسد در منطقه بود.
بنابراین باید پرسید چه شد که تقاضای گفتوگو با ایران از سطح وزیر خارجه عمان، ترکیه و عراق به سوئیس و ژاپن رسیده است؟ این مساله به خوبی نشانگر آن است که دیپلماسی ایران، دیپلماسی بسیار فعال و پویایی است.
در حال حاضر ایران با کشورهای کوچک در منطقه طرف نیست بلکه کشورهای بزرگی همچون ژاپن به تهران سفر خواهند کرد و از تهران میخواهند با ایالات متحده گفتوگو صورت گیرد. سوال اینجاست که کدام کشور اعلام داشته که آماده مذاکره است. مشخصا این ترامپ است که اعلام کرده آماده مذاکره است. کدام کشور است که اعلام کرده مذاکره با تیم ترامپ را نمیپذیرد؟ این ایران است. بنابراین در روابط بینالملل آن کشوری که با صلابت نه میگوید، کشوری قدرتمند است. وضعیتی که ایران در نظام بینالملل دارد این است که کشورهای بزرگ دنیا از ایران درخواست میکنند و همین درخواستها گویای تغییر سطح در دیپلماسی ایران است. این مساله یک پیروزی بزرگ برای ملت ایران و برای دستگاه دیپلماسی کشور است. منتها مهم آن است که ما در داخل کشور این فرصتها را نسوزانیم.
همچنین کسانی در داخل این فرصتها را از بین نبرند. ایران در حال حاضر در جایگاهی قرار دارد که میتواند خواستههایش را مطرح کند. در حال حاضر با هدف جلب موافقت ایران نخست وزیر ژاپن به ایران سفر میکند.
همچنین سوئیسیها از ایران میخواهند که وساطت و میانجیگری آنها را برای ایجاد کانال گفتوگو با ایالات متحده بپذیرند. منتها تهران میبایستی شرایط و خواستههای روشن خود را از طرف آمریکایی مشخص کند. خواستههای تهران میبایستی خواستههایی باشد که بعدها غیرقابل انکار باشد. خواستههایی که آمریکاییها پایبندی خودشان نسبت به آن را باید نشان دهند.
با توجه به آنکه طی روزهای گذشته مقامهای آمریکایی صراحتا اعلام داشتهاند که سیاست آمریکا تغییر حکومت در ایران نیست بلکه واشنگتن میخواهد توافقی جدید را با تهران مورد مذاکره قرار دهد و از سوی دیگر پمپئو گفته واشنگتن آماده است مذاکرهای بدون پیش شرط با ایران را آغاز کند، آیا این مواضع در راستای چراغ سبزی به تهران برای گشایش درهای گفتوگو بوده و یا اینکه این پالسها در راستای سناریوی بازی فریب آمریکاییها قابل تحلیل است؟
ایران دنبال گشایش دری از سوی آمریکاییها نیست. ایران راه و مسیرش را انتخاب کرده و در این مسیر درست ادامه راه میدهد. سیاست خارجی ایران دچار تعارض و تناقض نیست بلکه بالعکس این سیاست خارجی ایالات متحده است که دچار تعارض و تناقض است. آمریکاییها در مقایسه با اروپاییها مشکل دارند بنابراین آنها میبایستی مشکلاتشان را در دستگاه دیپلماسی و امنیت ملی خودشان حل کنند.
آیا واشنگتن بهدنبال حقوق بشر است و یا بهدنبال اقتصاد ؟ بنابراین آمریکاییها باید به یک نتیجه و جمعبندی جدی برسند. آیا آمریکاییها مقابله با تروریسم و یا بالعکس بهدنبال حمایت از تروریسم هستند؟ این سوالات جدی است که آمریکاییها با آنها مواجه هستند و نمیتوانند به این سوالات پاسخ درست و مشخصی بدهند. جان بولتون در همایش یک گروه تروریستی شرکت میکند و صراحتا اعلام میدارد که در سال آینده در ایران نظامی به نام جمهوری اسلامی وجود نخواهد داشت. به عبارت صحیحتر یعنی یک تحلیل مبتنی بر مقابله با یک دولت رسمی و در میتینگ یک گروهک تروریستی ارائه میکند.
کسانی که دستانشان به خون ۱۷هزار شهروند ایرانی آلوده بوده و با رژیم بعثی صدام همکاری داشته و از خاک عراق به کشور ایران حمله کردهاند. مردم ایران این گروهک تروریستی را نخواهد بخشید. بولتون در چنین جمعی سخنرانی میکند. از سوی دیگر مشاور امنیت ملی ایالات متحده صراحتا اعلام میدارد که واشنگتن بهدنبال تغییر حکومت در ایران نیست اما از سوی دیگر پمپئو و ترامپ اعلام میکنند که ایران همچنان از گروههای تروریستی حمایت میکند.
حال سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر آمریکا مخالف تروریسم و گروههای تروریستی است پس چرا مشاور امنیت ملی ایالات متحده در میتینگ یک گروهک رسمی و شناخته شده تروریستی شرکت میکند؟ چرا واشنگتن نام سازمان منافقین را از لیست گروههای تروریستی خارج میکند؟ اگر واشنگتن مخالف تروریسم است، پس چرا داعش را تاسیس میکند؟ ترامپ صراحتا در جریان مبارزات انتخاباتیاش اعلام داشت اوباما بنیانگذار داعش بوده است. این سخنان و مواضع مقامات کاخ سفید است. اما مواضع ایران، مواضعی روشن است و نیازی به توضیح و گشایش ندارد. آمریکا باید در تعارضات و پارادوکسهایش تجدیدنظر جدی داشته باشد. این موضوع درست است که در مذاکره نباید که پیش شرط باشد چون اگر شرط باشد که مذاکرهای صورت نخواهد گرفت. مذاکره برای حل اختلافات انجام میشود. بنابراین چه ایران و یا آمریکاییها اگر بخواهند برای مذاکره شروط تعیین کنند این کار درستی نیست.
حال سوال اساسی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا اعتماد برای مذاکره وجود دارد؟ تجربه به ایرانیها نشان داده که اعتبار آمریکاییها در حد صفر است. بهدلیل آنکه آمریکاییها از یک توافق بینالمللی که طی مذاکرات رسمی با حضور ۵ قدرت بزرگ دیگر جهانی صورت پذیرفت خارج شدند. همچنین این مذاکرات با حضور و نظارت مستقیم دو سازمان بینالمللی همچون شورای امنیت سازمان ملل متحد و مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی صورت پذیرفته و همچنین قطعنامه شورای امنیت را با خود به همراه داشته است. لذا این ایران نبوده که توافق هستهای را نقض کرده بلکه این آمریکاییها بودند که این توافق رسمی و بینالمللی را نقض کردهاند.
بنابراین موضوع بیاعتمادی بهوجود میآید. برای رفع بیاعتمادی آمریکاییها میبایستی دست به اقداماتی بزنند. جان بولتون صراحتا اعلام میدارد که واشنگتن بهدنبال تغییر حکومت در ایران نیست. حال سوالی که مطرح میشود این است که آیا واشنگتن میتوانسته حکومت را در ایران تغییر دهد و دست به چنین اقدامی نزده است؟ لذا آمریکاییها خودشان بهتر میدانند که نمیتوانستند دست به چنین اقدامی بزنند. پس این مواضع همان یکسال پیش هم غلط بود. بنابراین اینگونه مواضع از تریبونهای رسمی اعتماد بهوجود نمیآورد.
هیچکس در دنیا پیش شرطهای واشنگتن را نمیپذیرد. لذا میبایستی گفت که تیم «بی» نتوانست اعتماد بهوجود بیاورد. بهنظر میرسد تا حدودی ترامپ توانسته فضا را باز نگه دارد. البته مواضع ترامپ نیز مواضعی نامعقول است.
سخنان اخیر مقام معظم رهبری به لحاظ تخصصی و فنی در مورد عدم مذاکره با آمریکاییها کاملا درست است.
اعتماد زمانی بهوجود میآید که واشنگتن بپذیرد که اشتباه کرده و به توافق بینالمللی برجام بازگردد اما در کنارش ممکن است اعلام کند که واشنگتن معتقد است میشود توافق بهتری بهوجود آورد، نه آنکه بهصورت یکطرفه یک توافق بینالمللی را نقض و از آن خارج شده و به تبع آن دست به اقدامات تنبیهی همچون تحریم و فشار همهجانبه بزنند. بنابراین با صراحت میتوان گفت که آمریکاییها به بنبست رسیدهاند. بنابراین چنین سخنان و مواضعی را برای برون رفت از شرایط کنونی مطرح میکنند. آمریکاییها در برابر دیپلماسی ایران گیر کردهاند. همچنین برخی در داخل کشور اعلام میکنند اقدامات دفاعی ایران توانست آمریکاییها را به عقب براند.
البته باید بدانیم ابزارها و تجهیزات دفاعی کشور بسیار مهم هستند اما آنچیزی که امروز دنیا را با مردم ایران همصدا کرده است دیپلماسی هوشمندانه کشورمان است. البته باید بدانیم که تجهیزات دفاعی کشورمان بازدارنده است در این مساله هیچشکی نیست و میبایستی تقویت شوند. تمامی تحلیلگران بینالمللی بر این مساله اعتراف داشتهاند که دیپلماسی ایران دیپلماسی درستی بوده است. دیپلماسی درست ایران آمریکاییها را با بنبست مواجه کرده تا جایی که آمریکاییها ناچار شدند برای جلب نظر جامعه بینالملل برخی مواضع تعارفگونه را همچون اینکه واشنگتن دنبال تغییر حکومت در ایران نبوده و پیش شرط برای مذاکره نداریم، ارائه کنند. اما این گونه مواضع اعلامی برای بازگشت اعتماد کافی نیست. ایران میبایستی این مساله را در سطح نظام بینالملل منعکس کند که آمریکاییها برای ایجاد اعتماد میبایستی دست به اقدامات عملی بزنند.
دکتر ظریف حدود یک ماه پیش مساله تبادل زندانیان میان تهران- واشنگتن را مطرح کرد. پس از آن طی چند روز گذشته خبر آزادی نزار ذکا منتشر شد. برخی از کارشناسان این اقدام تهران را پالسی از سوی تهران قلمداد کردهاند. آیا از دیدگاه شما اینگونه است؟
موضعی را وزیر امورخارجه کشورمان مطرح کرده بود از منظر انساندوستانه بوده است. دستگاه قضائی کشورمان نیز صراحتا اعلام داشت اگر فردی جرمی را مرتکب شده باید محکومیتش را بگذراند. تفکیک قوا مسالهای کاملا جدی و پذیرفته شده است. از سوی دیگر اگر دیگران از این موضع دکتر ظریف اینگونه برداشت کردهاند که تهران بهدنبال آن است که با برگ محکومین دارای تابعیت آمریکایی بهدنبال گرفتن امتیاز است.
این برداشت کاملا غلط و نادرست است. زمانی که کشوری بزرگ و قدرتمند است برای دستیابی به اهداف سیاسیاش متوسل به ابزارهای سطح پایین و کثیف نمیشود. شیوههای این چنینی در روابط بینالملل شیوههای ناپسند است و یک بازیگر را در سطح روابط بینالملل به جای آنکه ارتقا بخشد به انزوا میبرد. مواضع کشورمان درخصوص افراد دوتابعیتی همواره انساندوستانه بوده است. دستگاه قضائی کشورمان بر اساس قوانین بررسی دقیقی انجام داده و اگر فردی محکومیتی دارد میبایستی محکومیتش را بگذراند. البته این بدان معنا نیست که هیچگونه خطایی صورت نپذیرفته است. ایران با صدای بلند اعلام کرده که اگر فردی بنا به دلایل سیاسی و نه به دلایل حقوقی، بازداشت شده، خطاست و نباید چنین خطایی وجود داشته باشد.
با توجه به آنکه برخی از نمایندگان کنگره آمریکا مخالفت خودشان را با فروش تسلیحات به عربستان سعودی اعلام داشتهاند، آیا لابیهای نفتی و تسلیحاتی در ایالات متحده میتوانند در راه فروش تسلیحات به سعودیها وقفه ایجاد کنند؟
این مسالهای است که در طول چهار دهه گذشته خیلی جدی نگرفتهایم و آن فعالبودن دیپلماسی عمومی در آمریکا است. به عبارت دیگر ظرفیتهایی در دیپلماسی آمریکا وجود دارد که بر اساس آن میتوان برخی از تصمیمات را در آمریکا تغییر داد. بهعنوان مثال تحریمهای کنونی میشد که اتفاق نیفتد و یا روابطی که تا این میزان میان واشنگتن-ریاض درهم تنیده شده، میشد چنین نباشد. همچنین روابط میان واشنگتن-تل آویو هم میشد تا این مرحله جلو نرفته و در مواقعی در مرحله تردید باقی بماند. ما از این ابزار و فرصتها در آمریکا استفاده نکرده و لابیهای موثری را ایجاد نکردهایم. بله این یک واقعیت است که در کنگره جریانی وجود دارد که معتقد است بهدلیل بدنامی نظام سعودی و کشتاری که از زنان و کودکان یمنی انجام میدهد، باید در فروش تسلیحات تجدید نظر کرد. اما متاسفانه ما لابی ایرانی در آمریکا و دیپلماسی عمومی فعال و رابطه نهادهای علمی و تخصصی کشورمان با دانشگاههای آمریکا نداریم.
همچنین سازمانهای مردم نهاد ایرانی نمیتوانند نمایندگان کنگره آمریکا را به ایران دعوت کنند و از سوی دیگر خودشان نیز نمیتوانند با آنها گفتوگو داشته باشند. فراموش نمیکنم که وزارتخانه امنیتی دولت پیشین، لیستی از دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی ارائه داده بود که اساتید ایرانی حق ندارند در این مراکز حضور یابند که بسیار عجیب بود. بهجای آنکه شهروندان علمی کشورمان را به منظور تبلیغ و تبیین مواضع اعزام کنیم، با عدم اجازه حضور خودزنی کردیم. در مجموع اینکه آیا نمایندگان کنگره میتوانند ارسال سلاح به سعودی را متوقف کنند یا نه به نفوذ لابیهای دو طرف بستگی مستقیم دارد.
مرتضی رفیعی
- 20
- 4