حسن روحاني را اگر نتوان تنهاترين سياستمدار تاريخ ايران دانست، ميتوان او را رئيسجمهوري تنها در تاريخ جمهورياسلامي قلمداد کرد. فشارهاي همهجانبه بر روحاني و دولت او، هم از سوي پايگاه تحولخواه رأيش- براي تأخير در تحقق مطالبات اجتماعي و سياسي - مشهود است و هم از سوي مخالفان اقتدارگرايي که اين روزها جبهههاي تازهاي براي بمباران دولت يافتهاند.
حسن روحاني اگرچه با رأي حداکثري اصلاحطلبان بر سر کار آمد و به قول سيدمحمد خاتمي، کنشي اصلاحطلبانه دارد اما بههر روي، پايش در ميدان اصولگرايي است؛ جرياني که البته در طول تاريخ سه دهه اخير انقلاب، بهطور دائم با چالش اجماع و وحدت مواجه بوده و تنها ثمره انتخاباتي آنها در عرصه اجرايي کشور، دولت معجزه هزاره سوم بود که حالا همه از آن تبري ميجويند! قراردادن روحاني در دو روي سکه سياست ايران، بيش از هر کسي او را به مرحوم آيتالله هاشمي شبيه ميکند.
سياستمدار کهنهکار و حرفهاي که تلخ و شيرين عرصه سياست را چشيد ولي در بزنگاه حساس و حياتي، عمرش کفاف همراهي با مردم و دولت حسن روحاني و سياستهاي اجرايي اعتدالگرايان و اصلاحطلبان را نداد. بعد از فوت آيتالله هاشمي، هيچکس به اندازه روحاني و دولتش، پشتوانه خود را در معرکه قدرت از دست نداد؛ حتي شايد بتوان گفت، خانواده مرحوم هاشمي که گاه و بيگاه، آماج حملات و حتي فحاشي جريان تندروي کشور بودند و به زندان هم افتادهاند، بيش از روحاني تنها نشدهاند.
فشار نهادهاي مختلف بر رئيسجمهوري و سياستهاي اجرايي او در هيچ دولتي به اين شکل سابقه نداشته است. اگر در مقام مقايسه دولتها، بتوان وضعيت پيشروي دولت روحاني را ترسيم کرد بايد دولت تدبير و اميد را با دولتهاي محمود احمدينژاد و حتي سيدمحمد خاتمي مقايسه کرد؛ زيرا اولي مورد حمايت قاطع تمامي دستگاهها و نهادهاي خاص و عام بود و در کشاکش سوءمديريتهاي فراوان و فسادهاي اقتصادي و انحرافات سياسي و فرهنگي، هرگز مورد استيضاح و فشار نهادهاي نظارتي چون مجلس و ساير متوليان کشور قرار نگرفت و تا توانست منافع ملي را با بازيهاي عجيب در عرصههاي داخلي و خارجي فروکوفت و کشور را مدتها در بنبستي دوقطبي و پرهزينه فرو برد.
دومي نيز بهدليل دارابودن پايگاه غيرقابلانکار و شناسنامهدار اصلاحطلبي در ميان تودههاي ميليوني مردم، بهرغم اعلان هر ۹ روز يک بحران و فشارهاي وارده، بازهم دولت اصلاحات توانست بر مجادلات گروههاي فشار داخلي غلبه کند و کشور را در مسير اعتلاي سياسي، فرهنگي و حتي اقتصادي قرار دهد و بيش از آن، نظام اسلامي را در عرصههاي نظام بينالملل بهعنوان دولتي با جلوههاي مدني و مترقي معرفي کند.
بااينحال، بايد بر اين مسئله حياتي، پاي فشرد که رئيسدولتهاي پرخسارت نهم و دهم که خود هنوز پاسخگوي بحرانهاي برآمده از سياستهايش نبوده، در برنامهاي سازماندهيشده و در روزهاي پاياني دولت يازدهم، پا از گليم فراتر برده و در حال فشار بر حسن روحاني و عملکردهاي او است تا با بهانه دفاع از عملکرد خود، حلقه گازانبري فشار را بر گلوي دولت فعلي فشردهتر کند. سوي ديگر قصه تنهايي روحاني، حاميان دولت او هستند که بهدليل محدوديت سياسي وارده بر اصلاحطلبان از جمله ممنوعيت و محدوديت سيدمحمد خاتمي و طيفي از سياستمداران نزديک به او از فعاليتهاي رسمي سياسي و فرهنگي نميتوانند به صراحت در تبليغات و حمايتهاي سياسي او را همراهي کنند.
اگرچه اعمال روز افزون فشار برخي مراکز و هزينه مرمت ميراث خفتبار و بازمانده از دولت قبل از چشم مردم دور نمانده است اما بايد تحميل هجمه تلويزيون بهعنوان تنها رسانه رسمي را نيز بر اين ماجرا اضافه کرد که دولت فعلي را در وضعيت سختي قرار داده و همه اينها بيش از هر کس، حسن روحاني را تحت فشار گذاشته تا شايد از اين رهگذر و با اين چشمانداز در انتخابات، رئيسجمهوري يا به نتيجه مطلوب نرسد يا در خوشبينانهترين تصور، آراي او شکسته و بدون پشتوانه مردمي تلقي شود و بيش از هر زمان، احساس تنهايي کند.
جواد حيدريان
- 9
- 3