به گزارش دنیای اقتصاد، مقامهای آمریکایی مدتها با فرمولبندی معروف «مائو تسه دونگ» در مورد روابط میان چین و کرهشمالی موافق بودند: این دو کشور مانند «لب و دندان هستند.» پیونگیانگ برای تامین انرژی، غذا و بیشتر تجارت خرد خود با جهان خارج بهشدت به پکن وابسته است و بنابراین، دولتهای متوالی آمریکا در تلاشهای خود برای عاریسازی کرهشمالی از تسلیحات هستهای سعی در جلبنظر چینیها داشتهاند.
پرزیدنت دونالد ترامپ هم وارد این منطق شده و خواستار کمک چین در این زمینه شده و در صورتی که چین کار چندانی در این مسیر انجام ندهد، ترامپ تهدید به عمل کرده است. به همین ترتیب، سیاستگذاران فرض کردهاند که اگر کرهشمالی دچار فروپاشی یا وارد جنگ با ایالاتمتحده شود، چین تلاش خواهد کرد تا از این «مشتری محبوب» دورادور حمایت کند و بهطور بالقوه حتی نیروهای خود را در امتداد مرز مستقر خواهد کرد تا مانع بحران آوارگان و سرریز شدن آنها به چین شود. اما این تفکر به شکل خطرناکی منسوخ شده است.
«اوریانا اسکایلار ماسترو»، تحلیلگر فارن افرز در مقالهای در ۱۲ دسامبر ۲۰۱۷، بر این باور است که طی دو دهه گذشته، روابط چین و کرهشمالی پشت درهای بسته بهشدت رو به وخامت رفته است زیرا چین از رفتار گستاخانه و خیره سرانه کرهشمالی به تنگ آمده و منافع خود در شبهجزیره را از نو ارزیابی کرده است. امروز، بقای کرهشمالی دیگر برای چین اهمیت ندارد.
در هنگام درگیری یا فروپاشی این رژیم، قوای چینی تا حدی که پیشتر انتظار نمیرفت مداخله خواهند کرد؛ البته این مداخله در راستای محافظت از متحد احتمالی پکن نخواهد بود بلکه برای تضمین منافع پکن خواهد بود. در چرخه اخیر «تحریک»ها و «وخامت»ها، درک اینکه چین در مورد کرهشمالی بهراستی در کجا ایستاده و مواضعش چیست، یک بحث آکادمیک نیست.
در جولای ۲۰۱۷، کرهشمالی یک موشک بالستیک قارهپیما را بهطور موفقیتآمیز آزمایش کرد که از قابلیت رسیدن به ساحل غربی آمریکا برخوردار بود. در ماه سپتامبر هم یک بمب هیدروژنی منفجر کرد که ۱۷ برابر قدرتمندتر از بمبی بود که روی هیروشیما افتاد. لفاظیهای آمریکا هم این وضعیت را مشتعلتر کرده است.
ترامپ، رهبر کرهشمالی را با عبارت «مرد موشکی کوچولو» به سخره گرفته و تهدید کرده که کرهشمالی «زیاد دوام نخواهد آورد» و اعلام کرد که «راهحلهای نظامی همچنان روی میز هستند، موشکها روی این کشور قفل شده و خشابها پر شدهاند.» آمریکا برای پشتیبانی از این تهدیدات، بمبافکنهای دورپرواز خود و نیروی دریاییاش را نزدیک مرز کرهشمالی مستقر کرده است.
احتمال واقعی هرجومرج در شبهجزیره بدین معناست که ایالاتمتحده باید اندیشه خود در مورد انگیزههای پکن را به روز کند. در هنگامه یک بحران، چین احتمالا تلاش خواهد کرد تا کنترل برخی مناطق کلیدی مانند سایتهای هستهای کرهشمالی را در دست بگیرد. حضور وسیع نیروهای آمریکایی و چینی در شبهجزیره کره خطر جنگ تمام عیار میان چین و آمریکا را افزایش میدهد؛ چیزی که هیچکدام از طرفین خواستار آن نیستند.
اما با توجه به ضعیفتر شدن پیوندهای پکن با پیونگیانگ و با توجه به نگرانیهای چین در مورد برنامه هستهای کرهشمالی، این دو قدرت بزرگ ممکن است زمینههای مشترک چشمگیری بیابند. با داشتن اندیشهای پیشرو، ایالاتمتحده میتواند خطر درگیری تصادفی را کاهش داده و با استفاده از مشارکت چین هزینهها و مدت زمان جنگ دوم کره را کاهش دهد.
کرهشمالی میرود یا میماند؟
چین با «عقلانیت متعارفی» که دارد میل ندارد تا برای عاریسازی هستهای براساس ناامنیهای خودش به کرهشمالی فشار آورد. این اندیشه مبتنی بر سه فرض است: اینکه چین و کرهشمالی متحد هستند؛ اینکه چین از بیثباتی در شبهجزیره و مشکل آوارگانی که نتیجه آن است میترسد؛ و اینکه پکن به کرهشمالی نیاز دارد تا بهعنوان «دولت حائل» میان چین و کرهجنوبی (بهعنوان متحد کلیدی آمریکا) بقا یابد. این فرضیات ۲۰ سال پیش درست بود اما دیدگاه پکن از آن زمان تا کنون به شدت دچار تحول و تطور شده است.
چین و کرهشمالی مدتها رابطه نزدیکی داشتند که این رابطه زاده وابستگی متقابل آنها بود. درست یک سال پس از تولد جمهوری خلق چین، پکن طی جنگ کره به یاری همسایه کمونیست جوان خود آمد. برای ممانعت از «تجاوز» آینده علیه پیونگیانگ، هر دو طرف یک معاهده متقابل دفاعی در سال ۱۹۶۱ امضا کردند. وقتی پایان جنگ سرد جدایی کرهشمالی از شوروی را رقم زد، چین وارد میدان شد تا کمکهای نظامی و اقتصادی به این کشور را از سر گیرد. اما امروز، چین و کرهشمالی را به سختی بتوان دوست به شمار آورد چه رسد به متحد.
«شی جین پینگ»، رئیسجمهور چین، هرگز با «کیم» دیدار نکرده و به گفته محققان چینی که به دولت چین دسترسی دارند یا پیوندهایی با حزب کمونیست چین دارند، «شی» از رژیم کرهشمالی نفرت دارد. شایعهای که در سیاست خارجی چین پیچیده این است که حتی سفیر چین در پیونگیانگ هم با «کیم» دیدار نکرده است.
«شی» آشکارا اعلام کرده که معاهده سال ۱۹۶۱ در صورتی که کرهشمالی محرک و آغازکننده جنگ باشد قابل کاربرد نخواهد بود. «اوریانا اسکایلار ماسترو»، تحلیلگر فارن افرز، مینویسد در سفری که یک دهه پیش برای بحث در مورد مساله کرهشمالی با دانشگاهیان، سیاستگذاران و مقامهای نظامی به چین داشت، هیچکس نه سخنی از این معاهده به میان آورد و نه از تکلیف چین برای دفاع از این کشور.
در عوض، همکاران چینیام در مورد وخامت رابطه دو کشور و تلاشهای چین برای فاصله گذاشتن میان خود با پیونگیانگ سخن گفتند؛ تغییری که نظرسنجی روزنامه «گلوبال تایمز» نشان میدهد از حمایت چشمگیری برخوردار باشد. همانطور که محقق چینی «ژو فنگ» در فارن افرز نوشته است، تسلیم شدن کرهشمالی به لحاظ داخلی محبوبیت دارد و به لحاظ استراتژیک جدی است.
در حقیقت، روابط دوجانبه آنقدر بد شده که افسران ارتش آزادیبخش خلق چین به من در جلسات خصوصی میگفتند که پکن و پیونگیانگ در هنگام شروع جنگ دیگری در کره در یک مسیر نخواهند بود. ارتش چین بر این باور است که به مخالفت با قوای کرهشمالی- و نه حمایت از آنها- برخواهد خاست. چین نه برای دفاع از رژیم کیم که برای شکل دادن به شبهجزیره «پسا کیم» که مورد علاقه رهبران چین است وارد میدان خواهد شد.
این سیاستها در کنار اعتماد روزافزونی که چین به قابلیتها و نفوذ منطقهای خود دارد، تغییر کرده است. اندیشه چینی دیگر در چنبره ترس از بیثباتی کره و بحران آوارگان نیست. طرحها و برنامهریزیهای احتمالی ارتش آزادیبخش خلق بر بستن مرزها یا برقراری دولتی حائل برای رسیدگی به آوارگان متمرکز است. در واقع، برای دههها، این احتمالا آرزویی بود که تمام نیروهای چینی خواهان دستیابی به آن بودند.
اما طی ۲۰ سال گذشته، ارتش چین با نوسازی تجهیزات و اصلاح ساختارهای سازمانی خود به نیرویی بس پیچیده تغییر شکل داده است. در نتیجه، چین اکنون از توانایی همزمان مدیریت بیثباتی در مرزهایش و انجام عملیات نظامی در شبهجزیره برخوردار است.
اگر رژیم کیم فرو بپاشد، «پلیس مسلح خلق»، که حدود ۵۰ هزار نیرو در استانهای شمال شرقی دارد، احتمالا مسوول تضمین امنیت مرز و رسیدگی به جریان احتمالی آوارگان کرهشمالی میشود و این بدین معناست که توانایی ارتش آزادیبخش خلق برای انجام عملیات رزمی در منتهیالیه جنوب بیشتر میشود چراکه بخشی از اختیاراتش را به پلیس مذکور تفویض کرده است. چین دارای سه «گروه ارتشی» در «فرماندهی میدان شمالی» است؛ یکی از پنج فرماندهی شمالی که هممرز با کرهشمالی است.
هریک از این ارتشها متشکل از ۴۵ تا ۶۰ هزار نیرو است به علاوه نیروی هوایی و یگان نیروهای ویژه. اگر نیاز باشد، چین میتواند نیروها را از فرماندهی میدان شمالی جذب کرده و نیروی هوایی را به شکل گستردهتری بسیج کند.وقتی چین مناطق نظامی خود را به «مناطق جنگی» از نو سازماندهی کرد، در فوریه ۲۰۱۶، استان «شاندونگ» را وارد فرماندهی میدان شمالی کرد، هرچند این استان به سایر مناطق فرماندهی متصل نیست، به احتمال زیاد به این دلیل که رهبران نظامی نیازمند دسترسی به خط ساحلی برای بهکارگیری نیروها در کرهشمالی از طریق دریا هستند.
اصلاح و نوسازی نظامی دو دهه گذشته، در کنار مزیتهای جغرافیایی چین، تضمین کرده که ارتش چین از قابلیت سریع اشغال بخشهای زیادی از کرهشمالی برخوردار است، پیش از اینکه استحکامات آمریکایی بتواند نیرویی را در کرهجنوبی برای آمادگی جهت جنگ بهکار گیرد.
در گذشته، بخشی از آنچه که پیوستگی چین به کرهشمالی را توضیح میداد این مفهوم بود که کرهشمالی به منزله دولت حائلی میان چین و رژیم سرمایهدار خصم و سپس دموکراتیک کرهجنوبی عمل میکرد. اما قدرت روزافزون چین این منطق را هم دگرگون کرده است. پکن شاید قبلا از اتحاد دو کره به رهبری کرهجنوبی وحشت داشت اما دیگر چنین نیست. برخی محققان برجسته چینی حامی این ایده هستند که بهخاطر داشتن روابطی خوب با سئول حاضر به ترک پیونگیانگ هستند.
حتی «شی» هم در بلندمدت مدافع وحدت دو کره است هرچند از طریق فرآیند صلحی تدریجی. «شی» در سخنرانی جولای ۲۰۱۴ خود در دانشگاه ملی سئول، اعلام کرد: «چین امیدوار است که هر دو سوی شبهجزیره روابط خود را بهبود بخشند و از تحقق نهایی وحدت مستقل و البته مسالمتآمیز شبهجزیره حمایت کنند.» با این حال، محاسبه چینیها در مورد کرهجنوبی بهطور کامل تغییر نکرده است.
اشتیاق برای وحدت دوباره در فاصله سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ به اوج رسید آنگاه که «پارک گئون-های»، رئیسجمهور کرهجنوبی، روابط دوجانبه با پکن را در اولویت قرار داد. اما پس از آزمایش هستهای کرهشمالی در اوایل ۲۰۱۶، سئول اتحاد خود با واشنگتن را تقویت کرده و استقرار سامانه «تاد» را پذیرفت؛ سیستم دفاع موشکی بالستیکی که موجب مناقشاتی در میان مقامهای چینی شد که «دیپلماسی دلبرانه»شان نتوانسته جذابیت کافی برای سئول بهوجود آورد.
بزرگترین نگرانی چین چشمانداز حضور نیروهای آمریکایی در کره وحدت یافته است. اگرچه چین همچنان حامی وحدت دوباره کره است، اما خواهان شکل دادن در شرایط این وحدت است. رویکرد این کشور احتمالا به وضعیت روابط دوجانبه با کرهجنوبی بستگی دارد.
چین به راستی چه میخواهد
با توجه به هزینههای جنگ در شبهجزیره، برنامهریزان آمریکایی مدتها بر این باور بودند که چین هر کاری بتواند انجام میدهد تا از درگیر شدن در آتش بزرگی که شامل قوای آمریکایی و کرهجنوبی میشود، احتراز کند. اگر چین مداخله کند، سیاستگذاران فرض میکنند که چین نقش خود را به مدیریت آوارگان نزدیک به مرز محدود خواهد کرد یا به حمایت از رژیم کیم از فاصله دور و از طریق کمک اقتصادی، سیاسی و نظامی خواهد پرداخت. در هر دو صورت، واشنگتن باور دارد که نقش چین تاثیر چشمگیری بر عملیات آمریکا نخواهد داشت.
این دیگر یک فرضیه ایمن نیست. در عوض، واشنگتن باید دریابد که اگر آمریکا نیروهایش را به سوی شمال به حرکت درآورد، چین به شکل گسترده و در قالب نظامی در شبهجزیره مداخله خواهد کرد. این بدین معنا نیست که چین دست به اقدامات پیشدستانه خواهد زد.
پکن همچنان تلاش خواهد کرد تا هر دو طرف را از نزدیک شدن به مسیر جنگ بر حذر دارد. افزون بر این، اگر درگیری پیش آمده محدود به تبادل موشک و حملات هوایی باشد، چین به احتمال زیاد خارج از گود خواهد نشست. اما اگر تلاشهایش برای بازداشتن آمریکا از بدتر کردن بحران و تبدیل آن به یک جنگ بزرگ شکست بخورد، پکن در اعزام قوای قابلتوجه چینی به کرهشمالی تردیدی به خود راه نخواهد داد تا تضمین کند که منافعش در طی و پس از جنگ در نظر گرفته میشود.
محرک جسارت احتمالا استراتژیک چین در جنگ کره تا حد زیادی نگرانیهای این کشور در مورد زرادخانه هستهای رژیم کیم خواهد بود؛ نفعی که قوای چینی را واخواهد داشت تا در ابتدا دست به مداخله زده و کنترل تسلیحات هستهای کرهشمالی را در دست بگیرد. به تعبیر «شن ژینهوا»، متخصص چینی در امور کرهشمالی، «اگر بمب هستهای کرهشمالی منفجر شود، چه کسی قربانی نشت و ویرانی هستهای خواهد بود؟ معلوم است که قربانیان چین و کرهجنوبی خواهند بود. ژاپن بهواسطه دریا و آمریکا هم به یمن اقیانوس آرام جدا شدهاند.»
چین در موقعیت خوبی برای پرداختن به تهدید کرهشمالی است. براساس اطلاعات «ابتکار تهدید هستهای» (یک سازمان غیرانتفاعی آمریکایی)، اگر نیروهای چینی تا ۱۰۰ کیلومتری (۶۰ مایل) کرهشمالی پیش بروند، آنها سرزمینی مشتمل بر تمام سایتهای هستهای و با اولویت بالای این کشور و دوسوم سایتهای موشکی با اولویت بالای این کشور را کنترل میکنند.
نزد رهبران چین، هدف همانا اجتناب از تسری آلودگی هستهای است و آنها امیدوارند حضور قوای چینی در این تاسیسات مانع برخی سناریوهای ترسناک و دلهرهآور شود: چین میتواند مانع حوادث در این تاسیسات شود؛ چین میتواند آمریکا، کرهجنوبی و ژاپن را از هدف قرار دادن این تاسیسات بازدارد و کرهشمالی را از استفاده یا خرابکاری در این تسلیحات بازدارد.
پکن همچنین نگران است که یک کره متحد ممکن است قابلیتهای هستهای کرهشمالی را به ارث ببرد. همکاران چینیام ظاهرا قانع شدهاند که کرهجنوبی خواهان تسلیحات هستهای است و آمریکا از این امیال پشتیبانی میکند.آنها میترسند اگر رژیم کیم فرو بپاشد، ارتش کرهجنوبی سایتها و مواد هستهای کرهشمالی را (با یا بدون حمایت واشنگتن) تسخیر خواهد کرد.
اگرچه این نگرانی دور از دسترس است اما ایده هستهای شدن در سئول ورد زبانها است و محبوبیت زیادی یافته است. مهمترین حزب اپوزیسیون از آمریکا خواسته تا تسلیحات هستهای تاکتیکی را در شبهجزیره مستقر سازد؛ گزینهای که دولت ترامپ برای کنار گذاشتنش بیمیل بوده است. غیر از نگرانیهای هستهای، موضع چین در مورد کرهشمالی به مثابه بخشی از جسارت کلی ژئوپلیتیک این کشور در دوران «شی» تغییر کرده است. برخلاف اسلاف «شی» اما وی هیچ باکی در مورد امیال و آرزوهای «قدرت بزرگ»ی به نام چین ندارد.
در سخنرانی سه ساعت و نیمه «شی» در ماه اکتبر، او ۲۶ بار چین را به منزله «کشوری قدرتمند» یا «کشوری بزرگ» توصیف کرد. این رویکرد درست در برابر نگاه دنگ شیائوپینگ قرار دارد که میگفت: «قدرت خود را پنهان سازید، زمان را نادیده بگیرید.» در دوران «شی»، چین بهطور روزافزونی نقش یک قدرت بزرگ را ایفا میکند و اصلاحاتی نظامی را انجام داده تا تضمین کند ارتش آزادیبخش خلق میتواند بجنگد و در جنگهای آینده پیروز شود.
مهمتر اینکه، جنگ در شبه جزیره کره نمایاننده «آزمون لیتموس» برای رقابت منطقهای چین با آمریکا خواهد بود. در واقع، نگرانیهای چین در مورد نفوذ آینده واشنگتن کاملا توضیح میدهد که چرا چین میل ندارد به کرهشمالی به آن اندازهای که دولت ترامپ میخواهد، فشار وارد آورد. چین نمیخواهد بیثباتی یا جنگ را دامن زند اگر نتیجه آن بیثباتی یا جنگ حضور پررنگتر آمریکا در منطقه باشد.
یکی از افسران ارتش آزادیبخش خلق میگفت: «چرا آمریکاییها آنجا باشند اما ما نباشیم؟» فقط به همین دلیل، محققان و رهبران نظامی چین بر این باورند که چین باید در هر اتفاقی در شبهجزیره مشارکت داشته باشد. نقطه محوری این است که واشنگتن باید فرض کند که هرگونه عملیات نظامی آمریکا در مقیاس وسیع در شبهجزیره موجب برانگیختن مداخله نظامی چشمگیر چین خواهد شد. این بدین معنا نیست که آمریکا نباید سعی در بازداشتن چین داشته باشد: اگر چنین پاسخی با شکست مواجه شود، شانس تقابل مستقیم نظامی میان نیروهای چینی و آمریکایی افزایش مییابد.
آمریکا باید درک کند که میزانی از مداخله چین به نفع منافعش (بهویژه در زمینه منع اشاعه) است. اول و مهمتر از همه، مقامهای آمریکایی باید توجه کنند که نیروهای چینی میتوانند زودتر از آمریکاییها به سایتهای هستهای کرهشمالی دست یابند و این نیست مگر بهدلیل جغرافیا، ساختار نیروها، نیروی انسانی و دسترسی به نشانههای اولیه بحران. این چیز خوبی است زیرا این احتمال را کاهش میدهد که رژیم درحال فروپاشی در پیونگ یانگ از تسلیحات هستهای علیه آمریکا یا متحدانش استفاده کند.
چین همچنین میتواند نقش مفیدی در شناسایی سایتهای هستهای (با کمک سیستم اطلاعاتی آمریکا) داشته باشد، سپس میتواند امنیت مواد هستهای در آن سایتها را تضمین کرده و در نهایت متخصصان بینالمللی را برای متلاشی کردن این تسلیحات دعوت کند. ایالاتمتحده هم میتواند رهبری تلاشهای بینالمللی برای رهگیری مواد هستهای کرهشمالی را در دریا و هوا انجام داده یا از خروج آنها از کشور جلوگیری کرده و ذخیرهسازی ایمن آنها را تضمین کند.
محمدحسین باقی
- 19
- 4