روز ٢٠ ژانويه ٢٠١٧ هنگامي كه دونالد ترامپ به عنوان چهل و پنجمين رييسجمهور ايالات متحده سوگند ياد ميكرد، كمتر كسي ميتوانست تصور كند كه چه چيزي در انتظار ايالات متحده و حتي جهان در طول يكسال باشد. حالا يكسال از رياستجمهوري ترامپ ميگذرد و حتي براي بدبينترين مخالف ترامپ نيز قابل تصور نبود كه در طول يكسال، كاخ سفيد با حدي از تنش مواجه شود كه در تاريخ آن بيسابقه است. حالا پس از يكسال تا حدودي روشن شده ترامپ چه ميخواهد و چه نميخواهد. آنچه او ميخواهد از بين بردن ميراث باراك اوباما رييسجمهور پيشين ايالات متحده و آنچه او نميخواهد آرامش و ثبات در امريكا و حتي جهان است. به طور ميانگين ميتوان گفت دونالد ترامپ طي يك سال هر هفته با يك تنش و چالش جديد مواجه بود كه مكان و زمان مشخصي نداشت.
حتي نزديكترين متحدان نيز از زبان تند ترامپ در امان نبودند. از استراليا گرفته تا بريتانيا از كره شمالي تا ايران از مهاجران تا مالياتدهندگان امريكايي همگي با چالشهايي مواجه شدند كه زاييده عملكرد ترامپ بود. از همين رو گفتوگويي داشتيم با فريد مرجايي، تحليلگر ارشد مسائل امريكا تا يكسال رياستجمهوري ترامپ را مورد بررسي قرار دهيم.
يك سال از رياستجمهوري دونالد ترامپ ميگذرد و جمهوريخواهان ۳ نهاد اصلي قدرت امريكا را در اختيار دارند. به نظر شما آنها تا چه اندازه به اهداف از پيش طراحي شده خود دست پيدا كردند؟
جمهوريخواهان در طول يكسال گذشته سه اركان اصلي قدرت در امريكا يعني كاخ سفيد، مجلس نمايندگان و سنا را در اختيار داشتند. شكي در اين نيست كه در اين مدت برخي از شخصيتهاي جمهوريخواه تنشهايي با شخص دونالد ترامپ به عنوان رييسجمهور ايالات متحده داشتهاند. ولي اين موضوع ظاهر قضيه است. رسانهها از جنجالي بودن اوضاع خوراك خبري توليد ميكنند و تا حدودي به آن دامن ميزنند. جنجالسالاري كه در فضاي عمومي وجود دارد يك نقاب روي شرايط واقعي ميگذارد. ترامپ هر اقدامي كه تاكنون انجام داده است در راستاي سياستهاي كلي حزب بوده است. ولي به دليل مشكلات صوري كه ميان طرفين وجود دارد جمهوريخواهان يك نوع جنگ زرگري با او به راه مياندازند. وقتي كه شرايط را مرور ميكنيم ترامپ نتوانست بيمه خدمات درماني اوباما كر را از بين ببرد. اما ترامپ در اين جريان تنها نبود. بلكه تشكيلات حزب كل نيروي خود را بسيج كرد تا اين موضوع را به سرانجام برساند. چندين سال بود كه قول آن را داده بودند اما در نهايت نتوانستند اين كار را انجام دهند و جامعه نيز با آن همراهي نكرد. تنها سياست ترامپ كه در جمع جمهوريخواهان استثنا بود خروج از پيمان تجاري آسيا پسفيك (TPP) بود. او براي راضي نگه داشتن حاميان خود طبق قولي كه در كمپين داده بود مجبور شد براي نشان دادن تصوير پوپوليستي و ناسيوناليستي از خود از اين قرارداد خارج شود. اين در حالي بود كه بسياري از جهانيگرايان مخالف اين عقيده بودند. زيرا اكنون چين اين خلأ را به آساني ميتواند پر كند.
جمهوريخواهان در حقيقت به دليل بيادبي و شخصيت ترامپ در حوزه عمومي به ظاهر مجبور هستند از او فاصله بگيرند. ولي از سويي ديگر بايد در نظر گرفت كه از لحاظ تاريخي حزب جمهوريخواه در طول پنجاه سال گذشته و از زماني كه ريچارد نيكسون از كاليفرنيا كمپين انتخاباتي خود را آغاز كرد اين استراتژي را در پيش گرفت كه با نيروهاي راست، نيمه نژادپرست و مسيحيان بنيادگرا و نيمهافراطي همكاري كند و آنها با اين نوع ائتلاف راحت هستند و با آن همكاري ميكنند. بحث ديگري كه وجود دارد شخصيتهاي حزب جمهوريخواه همواره در هاليوود حضور داشتند و حتي حزب سعي ميكرد شخصيتهايي كه وجهه عمومي بيشتري دارند و در حوزه سرگرمي فعاليت ميكنند را وارد ميدان كنند تا برنامه خود را پشت اين شخص پياده كنند. سابقه اين جريان را ميتوان در دونالد ترامپ، رونالد ريگان و جورج بوش مشاهده كرد. حتي اين جريان نيز در پشت انتخاب آرنولد شوارتزنگر بازيگر مشهور هاليوود به عنوان فرماندار كاليفرنيا مشهود بود. از سوي ديگر ترامپ به دنبال آن است كه همه دستاوردهاي دولت اوباما را از بين ببرد و جمهوريخواهان از آن استقبال ميكنند. نكته ديگر لايحه ماليات بود كه ماه پيش در كنگره به تصويب رسيد. اين لايحه به نفع شركتهاي ثروتمند و بخش بالاي جامعه بود و تصويب آن براي حزب جمهوريخواه بسيار با اهميت بود. اما آنها حاضرند تمام بيآبروييهاي ترامپ را به جان بخرند تا اين كارها به سرانجام برسد.
محور بعدي قوانين محيطزيست است كه اوباما در آن دستاوردهاي جدي داشت. به طور مثال وي در ايالت آلاسكا برنامهاي به عنوان حفاظت از محيطزيست پياده كرد ولي اكنون ترامپ آن را تغيير داد. همچنين لوله گازي كه از ايالت داكوتا عبور ميكرد و به دليل اينكه سرزمينهاي بوميان امريكا را تحتالشعاع قرار ميداد جلوي آن را گرفته بود، اكنون ترامپ اين جريان را تغيير داد. همچنين اوباما قانون clean air act را به اجرا درآورد تا از آلودگي هوا كاسته شود و توليد زغالسنگ در امريكا تا حد زيادي كاهش پيدا كند. اين قانون را نيز ترامپ عملا متوقف كرد. ترامپ همچنين امريكا را از معاهده پاريس خارج كرد. همه اين اقدامات در راستاي سياستهاي كلي حزب جمهوريخواه است. مشكلي كه اكنون جمهوريخواهان دارند با شخصيت ترامپ و اطرافيان اوست كه وجهه عمومي حزب را تضعيف ميكند.
در يكسال گذشته بيشترين تغييرات در كاخ سفيد رخ داد، آيا اين تغييرات دولت را تضعيف كرد يا شرايط به سمت بهبود پيش رفت؟
تغييرات در كاخ سفيد طي يكسال گذشته بيسابقه بوده است. دليل آن هم اين بود كه ترامپ هيچ سابقه سياسي نداشت و از اين جهت هيچگونه ارتباط قديمي با يك گروه شناخته شده نداشت و اكثر افراد سياسي اطراف ترامپ نفرات جديدي هستند. اما در اين جريان نيروي ديگري نيز وجود دارد كه افرادي در حوزه عمومي هستند و جاه طلبي خاصي دارند و ميخواهند پستهاي خالي را پر كنند. در ماههاي اول كاخ سفيد آميزشي بود از جمهوريخواهان سنتي، افراد خانواده ترامپ و استيو بنن كه نماينده پوپوليستهاي بومي حامي ترامپ شناخته ميشد. وقتي كه بنن از كاخ سفيد خارج شد و با انتشار كتاب آتش و خشم و حرفهاي بنن در اين كتاب به كلي رابطه قطع شده است و از اين جهت نفوذ ساختاري گفتمان پوپوليستي در كاخ سفيد تريبون خود را از دست داده است. اكنون نيز ترامپ با گفتارهاي پوپوليستي خود طرفداران در اين طيف را حفظ ميكند. از سوي ديگر با نگاه به اشخاص در كابينه از جمله ركس تيلرسون (وزيرخارجه)، جيمز متيس (وزير دفاع)، جان كلي (رييس كاركنان كاخ سفيد) و نيكي هيلي (نماينده امريكا در سازمان ملل) اين افراد نيز از طيفهاي مختلفي هستند. اما بايد تاكيد كنم كه افراد فرصتطلب كماكان هستندكه ميخواهند در دولت حضور پيدا كنند. چرا كه هم نامشان در تاريخ ثبت خواهد شد و هم در رزومه آنها ثبت ميشود كه در كاخ سفيد و دولت فعاليت كردهاند. البته در حوزه عمومي نيز تحت عنوان خدمت حضور خود را توجيه ميكنند. اما هرچقدر تصوير و اوضاع خراب باشد همچنان افرادي هستند كه ميخواهند ارتباط را حفظ كنند. از جمله آن ميتوان به كسينجر وزير خارجه اسبق امريكا اشاره كرد كه تا چندي پيش به جرد كوشنر داماد و مشاور ويژه ترامپ مشاوره ميداد. از طرفي با حضور جان كلي در راس مديريت كاخ سفيد اندكي ثبات به نهاد رياستجمهوري امريكا بازگشت و رقابت جمهوريخواهان سنتي و پوپوليستها از بين رفت. ولي هنوز اين تصور وجود دارد كه كماكان كاخ سفيد از ثبات لازم برخوردار نيست. ولي در مناسبات واقعي و پنهاني بايد در نظر گرفت كه نيروهاي مالي، اقتصادي، سياسي به اين نگاه نميكنند كه تا چه حد چارچوب كاخ سفيد اخلاقي است و وجهه عمومي آن چگونه است. جمهوريخواهان و نهادهاي قدرت در اين فكر هستند كه از شرايط تا چه حد ميتوانند بهرهبرداري كنند. به همين دليل هم ميتوان انتظار داشت هرچند وقت يكبار افرادي جديد وارد كاخ سفيد شوند.
در بعد داخلي دونالد ترامپ تا چه حد توانست به وعدههايي كه شخصا داده بود عمل كند؟
همانطور كه در سوال اول اشاره شد تا جايي كه اصول حزب جمهوريخواه را پيش برد موفق عمل كرده است. اما در سنت و تاريخ اجتماعي امريكا بيش از هركشور ديگري دولت مستقر هرچقدر وجهه عمومي مناسبي نداشته باشد، جايگاهي قوي دارد. به خصوص زماني كه منافع دولت با منافع نهادهاي قدرت گره خورده باشد قطعا جايگاه مستحكمتري را پيدا خواهد كرد. بطور مثال زماني كه ترامپ عنوان ميكند ما ماليات را به نفع بازار كاهش ميدهيم همين صحبت روي بازار سهام از لحاظ روانشناسي تاثير ميگذارد. در مقايسه اگر سناتور سندرز به عنوان نامزد حزب دموكرات معرفي ميشد ممكن بود بازار سرمايه عكسالعمل منفي نشان دهد. زيرا معتقد بودند كه سياستهاي آن به نفع بازار نخواهد بود. حتي اگر رييسجمهور ميشد نيز شرايط متفاوتي را ايجاد كند و ممكن بود به عنوان دولت مستقر جايگاه مستحكمي نداشته باشد. يكي از مهمترين پايههاي كمپين ترامپ معاهدههاي تجارت و تعرفههاي گمرك بود. ترامپ TPP را لغو كرد. همچنين اعلام كرد قرارداد نفتا با كانادا و مكزيك و رابطه تجاري با كره جنوبي را مورد بازنگري قرار ميدهد. ولي نكته مهم ديگر كمپين او تغيير تعرفه گمركي بود. اما دولت اكنون متوجه شده است كه به سادگي نميتواند با آن برخورد كند. چرا كه آنها متوجه شدند ساختار اقتصاد جهاني بسيار پيچيده است و اگر بخواهد تعرفههاي جديدي را اعلام كند، روي قيمت محصولات و بخشهاي ديگر امريكا تاثير منفي ميگذارد؛ موضوعي كه آنها پيش بيني نكرده بودند. از طرفي ديگر افرادي كه حامي سياستهاي ناسيوناليستي و پوپوليستي بودند از دولت رانده شدند و او ديگر نميتواند سياستهاي اينچنيني را دنبال كند و بايد ديد چگونه ميخواهد در قشر اصلي كه به او راي دادند حمايت آنها را حفظ كند. هرچند اين نوع هواداري بيشتر احساسي است و چندان به سمت سياستهاي ملموس سوق پيدا نميكند از همين رو راي خود را جنبه هويتي ميدانند و روي آن پافشاري خواهند كرد. نتايج انتخابات مياندورهاي كنگره ممكن است نتايج ملموستري از شرايط را نشان دهد. در حال حاضر هرچند ميزان محبوبيت ترامپ و دولت او پايين است اما در روز انتخابات ممكن است مردم باز به جمهوريخواهان راي دهند.
به نظر ميرسد روابط امريكا با اروپا در دوره ترامپ بهشدت تضعيف شده است. آيا شما هم بر اين عقيده هستيد؟
بله، بايد گفت كه در دوره ترامپ بهطور تعجبآوري رابطه امريكا و اروپا ضعيف شده است. ولي در خصوص زمينههاي نزديكي دو طرف بايد گفت كه از زمان انقلاب اكتبر ١٩١٧ روسيه به نوعي جنگ سرد آغاز شد. در اين مدت اروپا به شكل ساختاري به صورت سياسي-نظامي و از لحاظ فرهنگي با امريكا نزديك بود. بخشي از اين روابط استراتژيك به شكل سنتي آشكارا بود و بخشي ديگر از اين ارتباطات پنهاني بود و پشت پرده انجام ميشد. به طور مثال در زمان دولت اوباما وقتي مذاكرات برجام به اتمام رسيد، اگر كنگره ميخواست تغييري در آن انجام دهد برخي ديپلماتهاي بلندپايه اروپايي به طور پنهاني در كنگره حاضر شدند و به مخالفان برجام عنوان كردند كه بايد از آن حمايت كنيد و اگر اين كار صورت نگيرد ديگر با تحريمهاي شما همراهي نخواهيم كرد. اين موضوع چندان در رسانهها منعكس نشد ولي نشانه همكاري و ارتباطاتي است كه چندان مشهود نيست. در زمان جنگ سرد اروپا يك هويت مسيحي كاتوليك از خود معرفي ميكرد و از اين جهت در مقابله با شرق يك همكاري جدي با امريكا از خود به نمايش ميگذاشتند و بسياري از اين ارتباطات نزديك بطور نانوشته بود ولي در حقيقت مشكلي كه ترامپ با اروپا آغاز كرده چندين منشأ دارد. اين موضوع هم سياسي است و هم فرهنگي؛ در زمان كمپين انتخاباتي ترامپ به دليل ديدگاه خود در مقابل پيمان ناتو و نهادهاي جهانگرا و اتحاديه اروپا قرار ميگرفت.
چرا كه قصد داشت يك تصوير پوپوليستي در مقابل اين گفتمان را ارايه دهد. ولي در نهايت قصد داشت خود را ناجي مردم امريكا جلوه دهد كه منافع مردم امريكا را اين نهادها پايمال كردند و ايشان قصد نجات مردم را دارد. اين شروع فاصله بود و وقتي كه به كاخ سفيد آمد نتوانست شرايط را درست كند. اما بعد ديگر فرهنگي است و به دليل نوع رفتار ترامپ كه تجربه لازم سياسي را ندارد به اهميت ارتباط با اروپا نميتواند پي ببرد و نميتواند آن را درست كند. البته بايد گفت كه كاخ سفيد ارتباط لازم را با وزارت خارجه ندارد. اگر كاخ سفيد ارتباط نزديك با وزارت خارجه داشت عرفهاي ديپلماتيك را ميتوانستند رعايت كنند. از آنجايي كه ترامپ فردي سرسخت و يك دنده است هنوز به اين موضوع پي نبرده است كه بايد شرايط را بهبود ببخشد. بطور مثال دوماه پيش يك توييت نوشت و از نژاد پرستان و بيگانه هراسان بريتانيايي حمايت كرده بود. اين موضوع ترزامي، نخستوزير بريتانيا را در موقعيت بسيار بدي قرار داد و وي را مجبور كرد عليه ترامپ صحبت كند. نكته جالب اين است كه فاصلهگيري اروپا از امريكا تبعات غير مستقيمي براي ايران داشته است. بطور مثال پيتر جنكينز كه در سال ٢٠٠٧ هنگامي كه پرونده ايران از شوراي حكام آژانس به شوراي امنيت سازمان ملل رفت، ايشان نماينده بريتانيا در شوراي حكام وين بود، در مطلبي كه اخيرا نوشته ميگويد: رفتار اخير ترامپ در رابطه با برجام نسبت به اروپا تهديدكننده و توهينآميز بوده است. يعني ترامپ با لحن خود اروپا را تهديد كرده است كه اگر شما برجام را تغيير ندهيد از آن خارج خواهد شد. آقاي جنكينز تاكيد ميكند كه چندين ماه است كه رهبران اروپايي عنوان ميكنند كه اهميت برجام براي ايران و غرب نيست، بلكه به عنوان يك توافق هستهاي يك ابعاد جهاني پيدا كرده است. از طرفي وي تاكيد ميكند كه ايران طبق NPT حق غنيسازي صلحآميز اورانيوم را دارد. او با اشاره به قطعنامه ٢٢٣١ عنوان ميكند كه ايران حق توسعه دفاع موشكي خود را دارد و هيچ معاهده بينالمللي نيست كه جلوي اين حق ايران را بگيرد و قطعنامه سازمان ملل تاكيد ميكند كه موشكها نبايد قابليت حمل كلاهك هستهاي را داشته باشند. وي همچنين عنوان ميكند آزمايشهاي موشكي ايران قطعنامه شوراي امنيت را زيرپا نگذاشته است. بنابراين ميتوان گفت ترامپ و همكارانش حق اين را ندارند كه فراتر از قوانين سازمان ملل چنين چيزي را از ايران بخواهند. از همين رو مشاهده ميكنيم كه نوع لحن اروپاييها به طور كلي تغيير پيدا كرده است.
آيا رويكرد ترامپ در قبال كره شمالي منجر به از سرگيري مذاكرات مجدد ميان دو كره شد؟
در مساله كره شمالي، دولت ترامپ به دو مشكل عمده برخورد كرد؛ يكي اينكه اول انتظار داشت كشور چين به پيونگ يانگ فشار وارد كند تا اين كشور به نمايندگي از امريكا بتواند برنامه موشكي و هستهاي كره شمالي را متوقف كند. به همين جهت دولت ترامپ لابي جدي را با چين براي اين كار آغاز كرد. زيرا روابط اقتصادي چين و كره شمالي بسيار زياد است، واشنگتن معتقد بود كه پكن اهرم لازم را براي تاثيرگذاري بر پيونگ يانگ دارد. ولي با اين وجود چين منافع ملي خود را دنبال ميكند و نماينده امريكا در منطقه نيست. از همين رو اينچنين رويكردي به نتيجه نرسيد. از سوي ديگر استيو بنن هم به دولت ترامپ فشار وارد ميكرد كه موضوع كره شمالي را بزرگ نكنيد. زيرا اين هم موضوعي مشابه جهاني گرايي و جنگ سردي است. زيرا با فشارهاي چين ما به اين كشور مديون ميشويم و بايد بتوانيم از نظر اقتصادي بدون بدهي سياسي با چين بر سر مسائل تجاري برخورد كنيم. مشكل ديگر دولت ترامپ بر سر اين موضوع واقع بينانه نبود و آن را ميتوان يك مشكل استراتژيك دانست. آنها معتقد بودند كه كره شمالي بايد سلاح هستهاي خود را كنار بگذارد و آن را نابود كند و اين انتظار اصلي ما است. ولي كره شمالي اين كار را انجام نداد و به همين دليل كه اين كار را انجام نداد، توپ در زمين امريكاييها قرار گرفت و دولت با اين موضوع مواجه شد كه يا بايد حمله نظامي كند يا اينكه عقبنشيني كند و مساله را حل نشده بگذارد كه چنين شرايطي امريكا را در حالت آچمز قرار داد. در اين بين دولتي ليبرال در كره جنوبي روي كار آمد كه علاقهاي به درگيري نظامي نداشت و نميخواست به عنوان خط اول آتش با كره شمالي وارد يك نبرد نظامي شود. مجموعه اين اتفاقات زمينههايي را براي مذاكره ميان دو كره فراهم كرد.
روابط امريكا و اسراييل در دوره ترامپ نزديكتر از هر دورهاي شده است. ترامپ مدعي توافق قرن بود. آيا با سياست جديد امريكا در قبال فلسطين چنين موضوعي امكان پذير است؟
در طول يكسال گذشته دونالد ترامپ نزديكي كمسابقه و حتي بيسابقهاي با رژيم اسراييل داشت. اما اين نزديكي بيشتر حالت فاميلي و هياتي دارد. براي ناظرين اين سوال به وجود آمده است كه اگر ترامپ تا اين حد به اسراييل نزديك است و منافع اين رژيم در برابر ايران را در نظر دارد، پس چرا نو محافظهكاران با آن همكاري نميكنند و منافع مشترك ندارد؟ در رسانهها حتي برخي نومحافظهكاران عليه سياستهاي ترامپ انتقاد شديد ميكنند. مانند بيل كريستول و ديويد فرام از جمله نومحافظهكاران منتقد ترامپ به حساب ميآيند. برخي از اين نومحافظهكاران به خاطر ترامپ حزب جمهوريخواه را ترك كردند. از طرفي سياست خارجي امريكا در خاورميانه همواره تحتتاثير صهيونيستها و نومحافظهكاران بوده است. ولي اين يك ساختارو زيربناي مشخصي دارد. اينطور كه به نظر ميرسد ترامپ نتوانسته نوع سياست خود با اسراييل را در اين بستر قرار دهد و اين موضوع براي دستگاه ديپلماسي مشكل جدي ايجاد كرده است. اما در حقيقت مردم بطور دقيق نميدانند كه چرا نومحافظهكاران از ترامپ حمايت نميكنند با وجود اينكه هردو هژمون اسراييل را ميخواهند. سه ماه پيش برت استيون يكي از نومحافظهكاران كه پيشتر سردبير اورشليم پست در مصاحبهاي تلويزيوني عنوان كرد: بسياري از صهيونيستها و دست راستيها در زمان انتخابات از دونالد ترامپ حمايت كرديم. ما حتي نژادپرستيها و رفتارهاي زشت اورا تحمل كرديم به اين اميد كه از اسراييل حمايت كند، برجام را برهم بزند و در سوريه نيز دخالت جدي داشته باشد. اما ترامپ نهتنها برخي از اين اقدامات را انجام نداد، بلكه ترامپ اطرافيان او يك نوع نگاه نژادپرستي سفيد پوستي دارند و اسراييل را در چارچوب صهيونيستي ما نگاه نميكنند، بلكه اسراييل را به عنوان يك جبههاي در حمايت از تمدن سفيد پوست مسيحي ميدانند كه در برابر مسلمانان از آنها حمايت ميكند.
از طرفي ديگر تيم حوزه اسراييل دولت امريكا افراد نزديك به شخص خود ترامپ هستند. سه نفر هستند كه جريان اصلي مناسبات ترامپ با اسراييل و فلسطين هستند. اين سه نفر شامل جرد كوشنر، داماد ترامپ، ديويد فريدمن، وكيل شخصي ترامپ كه اكنون سفير امريكا در سرزمينهاي اشغالي است و شخص سوم جيسون گرينبالت است كه وي نيز از جمله وكلاي شخصي ترامپ بودند و همگي كه جزو يهوديان ارتودوكس محسوب ميشوند مامور پيشبرد صلح خاورميانه شدهاند كه رابطه با اسراييل را پيش ميبرند. اما هيچ يك از اينها تجربه و ارتباطات ديپلماتيك ندارند. هرسه نفر نيز ديدگاههاي افراطي دارند. پدر جرد كوشنر و شخص او روابط نزديكي با بنيامين نتانياهو، نخستوزير رژيم اسراييل داشتند و گرينبالت نيز در سرزمينهاي اشغالي تحصيل كرده است اما اين افراد به دليل عدم تجربه ديپلماتيك كاري نميتوانند از پيش ببرند. وقتي كه ترامپ از معامله قرن سخن ميگويد بيشتر يك گنده گويي است كه خاص افرادي است كه تجربه حضور در بازار ساختماني نيويورك را داشتهاند. ترامپ هنوز هيچ گونه مشورتي در اين خصوص با اروپا و حتي روسيه در اين زمينه نداشته است. حتي بعيد ميدانم ترامپ مطلع باشد اسراييل چگونه شكل گرفته يا اينكه اصلا بداند فلسطينيها به عنوان آوارگان در كشورهاي مختلف پراكنده هستند. افرادي كه بيش از او بر اوضاع شناخت داشتند نتوانستند كاري در اين راستا انجام دهند. او كه ديگر جاي خود دارد. اقدامي كه او در راستاي به رسميت شناختن بيت المقدس به عنوان پايتخت رژيم اسراييل انجام داد، اما اين قدم مثبتي براي حل بحران نبود و عملا كسي هم صحبتهاي ترامپ در راستاي صلح را جدي نميگيرد.
به نظر شما ترامپ از برجام خارج خواهد شد و اينكه در نهايت اروپا با وي همكاري خواهد كرد؟
شرايط در خصوص برجام اينگونه به نظر ميرسد كه ركس تيلرسون در وزارت خارجه و جيمز متيس در وزارت دفاع به ترامپ مشاوره ميدهند تا امريكا در برجام بماند. زيرا خروج امريكا عواقب بسيار زيادي خواهد داشت. ولي امكان دارد كه ترامپ از طرف محمد بن سلمان در عربستان و دامادش جرد كوشنر تحت فشار باشد كه از برجام خارج شود. ولي اروپا محكم در حمايت از برجام ايستاده و از آن به عنوان يك دستاورد جهاني ياد ميكند كه نهتنها براي ايران بلكه اكنون براي كره شمالي نيز ميتواند به عنوان يك الگو باشد. تحت فشار برخي افراد، ترامپ قصد دارد با برنامه دفاعي موشكي ايران مقابله كند، از همين رو آن را به برجام گره بزند و ادامه حيات برجام را مشروط به توقف برنامه دفاع موشكي ايران كند. اما آنچه مشخص است چنين درخواستي مبناي قانوني ندارد و از حمايت سياسي زيادي برخوردار نيست. به عنوان مثال گرگ تيلمن از جمله كارمندان رده بالاي دفتر اطلاعات وزارت امورخارجه طي مطلبي در لوبلاگ عنوان ميكند كه با آگاهي از وسعت سرزميني ايران برنامه دفاعي موشكي ايران اصلا نامشروع نيست و در حقيقت متناسب با نياز امنيتي ايران است. از سوي ديگر وي معتقد است كه حق توسعه اقتصادي ايران بايد تحت برجام به رسميت شناخته شود. تيلمن عنوان ميكند كه موشكهاي ايراني از موشكهاي اسراييل و عربستان برد بيشتري ندارد و اگر بخواهد دستگاه ديپلماسي امريكا به صورت جدي با اين مساله برخورد كند، محدوديت بايد براي همه در خاورميانه اعمال شود. از طرفي در اين مقاله تاكيد ميكند كه موشكهاي ايران خطر حمل كلاهك هستهاي مانند پاكستان و اسراييل را ندارند، پس بايد واقع بين بود و به اين موضوع يكجانبه نگاه نكرد. از طرفي وي عنوان ميكند كه تحقيقات ما نشان ميدهد، توسعه برنامه موشكي ايران بيشتر روي دقت هدفگيري تمركز دارد نه فاصله و شعاع پرتاب؛ اين نشان ميدهد كه هدف برنامه موشكي ايران هستهاي نيست. فيلمن همچنين تصريح ميكند كه اگر ترامپ حرفي در خصوص برنامه موشكي ايران دارد، اين توافق بايد منفعتي دو طرفه داشته باشد كه اسراييل و عربستان را نيز شامل شود. آن زمان ميتوان حسن نيت در معاهده را مشاهده كرد. از طرفي اين برنامه توازن قوا در منطقه را از بين نبرده است. همچنين برجام يك دستاورد جهاني است كه نبايد به بهانه برنامه موشكي آن را از بين برد.
آيا حواشي اطراف ترامپ از جمله پرونده روسيه ميتواند منجر به كنارهگيري وي يا اينكه متمم ٢٥ قانون اساسي فعال شود؟
در رابطه با پرونده روسيه، نتيجه آن ميتواند از لحاظ سياسي به ترامپ و دولتش صدمه وارد كند اما نه به نحوي كه منجر به استفاده از متمم٢٥ براي بركناري وي شود. از طرفي دادستان ويژه و تحقيقات كميته آن ميتواند صدمه جدي به ترامپ وارد كند، اكنون ابعاد اين تحقيقات به دليل پنهاني بودن كماكان نامشخص است. وقتي به روز موعود برسيم بسته به محتويات و نتيجه آن بايد ديد تا چه حد ميتواند به دولت ترامپ صدمه وارد كند. ولي براي بركناري ترامپ دموكراتها نيازمند آن هستند كه تعداد زيادي از نمايندگان جمهوريخواه را قانع كنند كه از بركناري او حمايت كنند كه اكنون امكانپذير نيست. از آن جهت كه ترامپ در حال پيادهسازي اكثر برنامههاي جمهوريخواهان است و متحد آنها محسوب ميشود و دليلي براي بركناري وجود ندارد. از همين رو برخي نمايندگان و شبكه فاكس نيوز حمله به رابرت مولر، دادستان ويژه را آغاز كردند تا از مشروعيت او بكاهند تا وقتي كه نتيجه پرونده منتشر ميشود بتوانند آسيبهاي آن را مديريت كنند.
حاميان برجام
شرايط در خصوص برجام اينگونه به نظر ميرسد كه ركس تيلرسون در وزارت خارجه و جيمز متيس در وزارت دفاع به ترامپ مشاوره ميدهند تا امريكا در برجام بماند زيرا خروج امريكا عواقب بسيار زيادي خواهد داشت. ولي امكان دارد كه ترامپ از طرف محمد بن سلمان در عربستان و دامادش جرد كوشنر تحت فشار باشد كه از برجام خارج شود.
تاثير ترامپ بر بازار سرمايه
زماني كه ترامپ عنوان ميكند ما ماليات را به نفع بازار كاهش ميدهيم همين صحبت روي بازار سهام از لحاظ روانشناسي تاثير ميگذارد. در مقايسه اگر سناتور سندرز به عنوان نامزد حزب دموكرات معرفي ميشد ممكن بود بازار سرمايه عكسالعمل منفي نشان دهد. زيرا معتقد بودند كه سياستهاي آن به نفع بازار نخواهد بود.
ميثم سليماني
- 13
- 3