متفکران و اقشار دانشگاهی آمریکایی عموما میانه خوبی با ترامپ ندارند ولی از خلال گفتههای آن کسانی از این جمع که تخصص و تجربه تحلیل سیاسی دارند، میتوان نکات جالبی درباره وضعیت سیاسی فعلی ایالاتمتحده و دورنمای اتفاقات این کشور فهمید که برای شهروندان ایران هم بیشک اهمیت دارد. در این راستا، با پیتر کوزنیک، استاد دانشکده تاریخ دانشگاه امریکن و مدیر موسسه مطالعات هستهای این دانشگاه گفتوگو کردهایم. او در کنار اولیور استون (کارگردان مشهور هالیوود) و پیتر برکروت، نویسندگان کتاب و متن مجموعه مستند «نیمه ناگفته آمریکا» بوده است. متن گفتوگوی «وقایعاتفاقیه» با کوزنیک را در ادامه میخوانید.
در مصاحبهای که سال گذشته داشتیم، درباره آقای ترامپ گفتید که «یک انسان بسیار عجول، بیفکر و از جهاتی غیرقابلپیشبینی و بیثبات» است و او را «قلدر» توصیف کردید.
اخیرا هم کتابی به سردبیری یک استاد روانپزشکی دانشگاه ییل منتشر شد که تقریبا همین صفات را درباره او مطرح میکرد. در ابتدا مایلم بدانم که آیا هنوز به آن گفتههایتان معتقدید؟
قطعا به آن گفتهها معتقدم. او امروز هم به اندازه آن زمانش عجول، بیفکر، غیرقابلپیشبینی و بیثبات است. برخی فکر میکردند وقتی وارد کاخسفید شود رشد میکند اما روشن است که اشتباه میکردند. بعضی افراد هم وقتی پا به هفتادسالگی میگذارند تغییر میکنند اما متاسفانه دونالد ترامپ از جنس آنها نیست. او در مقام رییسجمهور چنان تفرقهای به پا کرده که باورکردنی نیست و بهعنوان یک نژادپرست و خرافاتی که پدرش نیز همین صفات را داشت، دستبهدامن نفرتانگیزترین عناصر آمریکا شده است.
چه کسی میتوانست این سطح از دروغگویی را پیشبینی کند؟ ما قبلا هم روسای جمهوری داشتهایم که اغراق، تحریف و جعل کنند. درصدر فهرستشان لیندون جانسون، ریچارد نیکسون و رونالد ریگان بودهاند. اما هرگز کسی را در کاخسفید نداشتهایم که چنین به بیماری دروغگویی مبتلا باشد. ترامپ نسبت به حقیقت بیتفاوت است.
واشنگتنپست گزارش داد که ترامپ در اولین سال حضورش در کاخسفید، ۲۱۴۰ مورد ادعای کذب یا گمراهکننده داشته است. این یعنی ۹/۵ مورد در روز. نیویورکتایمز گفت که ترامپ ظرف ده ماه اول ریاستجهوریاش شش برابر کل دوره ریاستجمهوری اوباما دروغ گفت. از جهت بیتفاوتیاش نسبت به حقیقت، ترامپ انگار یک فرد جامعهستیز است.
۲۹ روانپزشکی که دربارهاش نوشتند، قدری درباره ریشهیابی مشکلش اختلافنظر دارند ولی همگی معتقدند که او مناسب این منصب نیست چون آنقدر آشفته و نامتوازن و خطرناک است که در حسابوکتاب نمیگنجد.
یک نکته جالبی که در آن مصاحبه درباره آقای ترامپ گفتید این بود که «وقتی سروکارتان به بچه میافتد، باید بالغانه رفتار کنید.» آیا این رویکرد یا استراتژی، بهویژه برای ایران، میسر است؟
ترامپ هنوز هم یک کودک است. او مبتلا به خودشیفتگی است. شاید حتی بتوان گفت فقط وجود خودش را به رسمیت میشناسد و بس. خطر آنجاست که انگشتان این کودک روی بهاصطلاح دکمه اتمی است. او کودکی است که میتواند در حین یکی از آن نطقهای آتشینش، حیات را روی سیاره ما خاتمه بدهد. این ترکیب خطرناکی است، بهویژه وقتی با رهبری دیگر یعنی کیم جونگاون روبهرو باشد که بیرحم است و از لحاظ این قلدری نابالغانه چیزی از ترامپ کم ندارد.
تفاوت اصلی بین این دو آن است که ترامپ، بنا به ادعای خودش، دکمه هستهای بزرگتر و قدرتمندتری دارد. او چنان احساس ناامنی و بیکفایتی میکند که باید اندازه دستانش، هوادارانش، دکمههایش و چیزهای دیگرش را به بقیه یادآوری کند. همچنین او از عارضه «حسادت دیکتاتورها» رنج میبرد. او دلش میخواست مثل کیم جونگاون نیروهایی داشت که پیشبهسوی اجرای فرامین او رژه بروند و میلیونها نیایشگر داشت که او را عبادت میکردند چون «رهبر عزیز» آنهاست؛ نه مثل حالا که «دروغگوی عزیز» آنهاست.
من از رهبران ایران میخواهم که تلاشهای ترامپ برای کشاندن آنها به سمت اقدامات غیرمحتاطانه را نادیده بگیرند. تن برخی رهبران آمریکا و اسراییل میخارد که بهانهای برای جنگ با ایران پیدا کنند و سالهاست که چنین آرزویی دارند. توصیهام این است که او و شماتتها و تهدیدهایش را نادیده بگیرند. به توافق هستهای ادامه بدهید، چنانکه طبق گزارشها آن را رعایت کردهاید؛ و بدانید که ترامپ یک کابوس گذراست. او بهزودی از عرصه جهانی خواهد رفت.
با رعایت احتیاط و اقدامات صلحآمیز میتوانید تیشه به ریشه آن روایتی بزنید که دسته ضدایرانی در دولت ترامپ عرضه میکنند و به کمک اروپاییها، روسیه و چین بشتابید که سعی میکنند تنشها بین ایالاتمتحده و ایران را خنثی کنند. ایران در ماه می سال ۲۰۰۳ یک مصالحه بزرگ به ایالاتمتحده پیشنهاد داد که نومحافظهکارهای دولت بوش احمقانه آن را رد کردند.
اگر من بودم، نسخهای دیگر از همان را مطرح میکردم و جار میزدم. کمتر کسی از آمریکاییها میداند که ایران دست مصالحه به سمت دولت بوش دراز کرد اما بوش که در آن دوران در آسمانها پرواز میکرد و مصمم به تغییر رژیم ایران بود آن پیشنهاد سخاوتمندانه را ابلهانه رد کرد. فکر کنید که اگر آن تلاش موفق میشد، اکنون دنیا چقدر جای بهتری بود.
دنیا اکنون در کمال درماندگی دنبال رهبر میگردد. اگر پرزیدنت روحانی چیزی از آن جنس را امروز عرضه میکرد، سزاوار دریافت جایزه صلح نوبل بود. منظور من از رفتار «بالغانه» همین است. امروزه رهبران نالایق و کوتهنظر در دنیا بسیارند. آنچه کم داریم، آیندهبینهای واقعی است که علمدار مصلحت همگانی بشریت شوند و حاضر باشند ریسک کنند.
برخی مدعیاند که انتخاب آقای ترامپ، تغییری رادیکال در عرصه سیاستورزی ایالاتمتحده به وجود آورده است. نظر شما چیست؟
ترامپ از جهات متعددی، نماینده یک تغییر رادیکال در سیاستورزی آمریکاست. ما هرگز رییسجمهوری نظیر او نداشتهایم، گرچه بودهاند کسانی که در برخی صفات مثل او باشند. همانطور که گفتم، ترامپ یک دیکتاتور بالقوه است. او اگر میتوانست لحظهای در پارهکردن قانوناساسی درنگ نمیکرد و شاید هم دنبال بهانهای باشد تا این کار را بکند. او تفرقهافکن است، نه متحدساز. او اولین رییسجمهور نیست که روی ترسهای آمریکاییان از مهاجران دست گذاشته است اما از دهه ۱۹۲۰ تاکنون کسی به حد او دراینزمینه تندرو نبوده است.
او مطلقا اولین رییسجمهور نژادپرست آمریکا نیست ولی ضرباتی که وارد میکند سنگینتر از پیشینیان اوست. او اولین زنستیزی نیست که به کاخسفید راه یافته اما اولین کسی است که علنا به ارتکاب آزار جنسی مباهات میکند. او اولین رییسجمهور نیست که از تاریخ آمریکا و دنیا کاملا بیخبر باشد اما ناتوانی او در پنهان کردن جهلش با فاصله در صدر جدول است.
ولی احمق نیست گرچه شاید کسانی چنین برداشتی داشته باشند، آن هم بهخاطر دستورزبان آشفته و واژگان محدود و عدمکنجکاوی و تلویزیون دیدن وسواسی او، امتناعش از خواندن چیزهایی که درباره او نیستند و لاف زدن کودکانه دراینباره که چه «نابغهای» است. از دهه ۱۹۶۰ یعنی آن زمانی که کشورمان در آستانه ورود به جنگ داخلی بود، تا الان، دورانی مثل دوره ترامپ سراغ نداریم که سیاستورزی ایالاتمتحده اینقدر بیریخت شده باشد.
ترامپ دور و بر خود را با ژنرالها و میلیاردرهایی پر کرده است که مشاوران او هستند، بهعلاوه چند ملیگرای راستگرای هار از قبیل استیو بنون و استیو میلر. او که میخواهد برای هر مسئلهای یک راهحل نظامی پیدا کند، دیپلماسی را به کل کنار گذاشته است. او و رکس تیلرسون عملا وزارتخارجه را نابود کردهاند. کارمندان ارشد وزارت دستهدسته آنجا را ترک کردهاند و دولت هم کاری برای جایگزینیشان نکرده است. این مصداق همانی است که میگویند کوری عصاکش کور دگر شود. چنین وضعیتی، چنانکه در اقصی نقاط دنیا دیدهایم، بسیار خطرناک است. بههمینخاطر است که ایالاتمتحده در حرکتی ابلهانه، قوای بیشتری به افغانستان میفرستد تا جنگی را ادامه بدهند که حداقل ۱۷ سال است ادامه دارد.
او از تایید توافق هستهای با ایران، که مهمترین دستاورد دیپلماتیک ریاستجمهوری اوباما بود، امتناع کرده است. در حقیقت، ترامپ هرکاری که توانسته است کرده تا تکتک دستاوردهای مثبت اوباما را نابود کند. او ایالاتمتحده را از توافقنامه اقلیمی پاریس بیرون کشید و زیرآب مقررات زیستمحیطی را در ایالاتمتحده زد.
اما بیاحتیاطترین مورد، سیاست او در قبال کره و کلیت سیاستهای هستهای او بودهاند. ترامپ با اظهار تاسف گفت که ما تسلیحات هستهای داریم ولی نمیتوانیم از آنها استفاده کنیم؛ یعنی میخواهد این تسلیحات را قابلاستفاده کند. او حتی در یکی از یاوهسراییهایش خواستار افزایش ۱۰برابری زرادخانه هستهای آمریکا شد. او حتی برنامه نامعقول تریلیوندلاری اوباما برای مدرنسازی هستهای را وسیعتر کرده است. اکنون هزینه رسمی این برنامه به ۱,۲ تا ۱.۵ میلیارد دلار رسیده است. هدف هم آن است که تسلیحات هستهای، قابلاستفادهتر شوند.
اکنون که یکسال از حضور آقای ترامپ در کاخسفید را دیدهایم، درباره شباهتها و تفاوتهای دولت او با دولت اوباما چه میتوانیم بگوییم؟
شاید بتوان گفت که تفاوت ترامپ با اوباما بیشتر در فرم و سبک است تا محتوا اما این تعبیر چندان دقیق نیست. از جهاتی، او صرفا نماینده یک نسخه درشتخوتر و زنندهترِ همان سیاستهای امپریالیستی است که پیشینیان او از جمله اوباما دنبال میکردند. از جهات دیگر، او اساسا نفیکننده سیاستهای اوباما است. اوباما سعی کرد چهرهای مهربانتر و لطیفتر برای امپراتوری آمریکا دستوپا کند اما ترامپ این سرشت را با همه بدریختی و ناگواریاش افشا کرده است. ولی او هنوز کاری ویرانگر نکرده است که به پای آن کارهایی برسد که جورج بوش و اوباما در فاجعهبارترین اقداماتشان در افغانستان، عراق، لیبی و نقاط دیگر انجام دادند.
روابط آمریکا با روسیه همچنان مستعد تنشآفرینی است. ولی بااینحال، او در افغانستان، عراق، سوریه، یمن و در لیبی، نیجر و دیگر نقاط آفریقا، سرسختی خود را نشان داده است. تن او و مشاورانش برای دعوا با ایران میخارد، گرچه برخی از مشاورانش سعی کردهاند قدری او را مهار کنند. هیچیک از پیشینیان او در سالهای اخیر چنین جسورانه دنبال جنگ با کره شمالی نبوده است، گرچه کلینتون و بوش به اقدامات نظامی فکر میکردند. میتوانیم بگوییم که سیاستهای خارجی او متاثر از نومحافظهکاران است ولی آنها هم هرگز تا به این حد افراطی نبودهاند.
اوباما سعی کرد از لبه پرتگاه عقب بکشد و قدری هم موفق شد. ولی از سایر جهات، اوباما همان سیاستهای بوش را ادامه داد و عملا مشروعیتی برای ترامپ فراهم کرد که همان خط را پیش بگیرد، چنانکه سیاستهای ویرانگر دو سال آخر ریاستجمهوری کارتر هم پوششی برای سیاستهای افراطیتر رونالد ریگان شد. بااینحال، شاید بتوان گفت که فرمان اخیر ترامپ برای «بازبینی وضعیت هستهای»، خطر وقوع جنگ هستهای را به طرز معناداری افزایش داده است؛ و این نکته میتواند قاعده بازی را برای نوع بشر و سایر موجودات زنده روی سیارهمان به هم بزند.
اکنون که آقای ترامپ در کاخسفید است، چگونه باید منافع ملی آمریکا را فهمید که او و دولتش قصد محافظت از آنها را دارند؟
ترامپ هیچ تعهدی، هیچ تعهد معناداری، به حفظ منافع ملی آمریکا ندارد. منافع ملی واقعی آمریکا عبارتند از بهداشت و سلامت بهتر، مدارس بهتر، خانهسازی بهتر، حملونقل بهتر، محیطزیست تمیزتر، انرژی تجدیدپذیر و توزیع برابرتر ثروت. او با همه اینها مخالف است. سابقه ایدئولوژی «اول آمریکا» که او برگزیده است، به جنبش نوفاشیستی و انزواطلب «اول آمریکا» در اواخر دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰ برمیگردد. اگر میخواهید معیار مناسبی داشته باشید که ببینید او چقدر از منافع ملی آمریکا را حفاظت کرده است، نگاه به ارقام اخیر نظرسنجیهای جهانی گالوپ بیندازید. یکسال پیش ۴۸ درصد مردم دنیا نگاه مثبتی به آمریکا بهعنوان رهبر دنیا داشتند اما این رقم امروز به ۳۰ درصد کاهش یافته است.
ما به همان روزهای پس از هجوم جورج بوش به عراق برگشتهایم. وقتی از مردم میپرسند که کدام کشور بزرگترین تهدید علیه صلح جهانی است، کسی نمیگوید روسیه یا کره شمالی یا ایران. اکثریت میگویند ایالات متحده. ما به رییسجمهوری نیاز داریم که دموکراسی آمریکایی را تقویت کرده و ایالاتمتحده را به الگوی مثبتی برای صلح و شکوفایی تبدیل کند. ترامپ قطب مقابل همه اینهاست. از هر جهتی که تصورش را کنیم، او ایالاتمتحده را تضعیف کرده است.
از دیدگاه شما، آیا دولت فعلی آمریکا استراتژی روشنی در قبال خاورمیانه و بهویژه ایران دارد؟
ایالات متحده با زمامداری ترامپ گویا استراتژی منسجمی در قبال هیچ نقطهای از دنیا ندارد؛ البته شاید رفتارهایش در قبال خاورمیانه و ایران، یکنواختتر از سایر نقاط بوده است. سیاست این دولت، حمایت حداکثری از سعودیها، حتی در تهاجم نظامی آنها به یمن است. همچنین سیاست این دولت آن است که علیه فلسطینیها در جانب نتانیاهو و راستگرایان اسراییلی بایستد.
انتقال پایتخت به بیتالمقدس، بیتردید تیشه به ریشه راهحل دو دولت میزند. و سیاستش، منزوی کردن و نمایش چهرهای شرور از ایران است. همه مشاوران ترامپ یک ویژگی مشترک دارند و آن هم نفرت از ایران است. آنها میخواهند توافق هستهای را پاره کنند. تعدادی دنبال بهانهای برای حمله به ایران میگردند. نو محافظهکاران در زمان دولت بوش احتمالا دست به این کار میزدند اگر که گزارش «برآورد اطلاعاتی ملی» در سال ۲۰۰۷ نمیگفت که ایران برنامه هستهایاش را در سال ۲۰۰۳ کنار گذاشته است.
رهبران ایران حتی میگویند همان زمان هم برنامهای نداشتهاند. هفته گذشته که پهپادها، موشکها و سایر تسلیحات ایرانی برای ۱۴ عضو شورای امنیت ملل متحد به نمایش گذاشته شد، یک تلاش انگشتنما برای تحریک احساسات ضدایرانی و بسیج سایر اعضا برای وضع تحریمهای سختتر بود. یک بخش مشکل آن است که تقریبا هیچیک از کسانی که تخصص و تجربه سیاستخارجی دارند، حاضر نیستند برای ترامپ کار کنند. صد کارشناس برجسته سیاستخارجی جمهوریخواه، پیش از انتخابات ریاستجمهوری اخیر با او مخالفت کردند. برخی از آنها به سمت دولت برگشتهاند ولی اکثرشان میدانند که این دولت چه خطر بزرگی ایجاد کرده است اما باز هم کاری به کارش ندارند.
اکنون که شاهزاده جدید سعودی کنترل آن کشور را به دست گرفته است و ترامپ نیز حداقل در شعار از او حمایت میکند، آیا باید منتظر تغییرات رادیکال در وضعیت ژئوپولتییک منطقه باشیم؟
فکر نمیکنم تغییرات «رادیکال» رخ بدهند اما تغییرات جدی را همینحالا هم میبینیم. ترامپ هرکاری از دستش برآمده کرده تا رویای نحیف توافق صلح بین اسراییلیها و فلسطینیها را نقش بر آب کند. او کمک به فلسطینیها را قطع کرده است و چک سفیدامضا به اسراییلیها داده است تا جسورانه پیش بروند و حقوق فلسطینیها را زیر پا بگذارند.
حمایت کشورهای عربی خلیجفارس از آرمان فلسطین هم تا حد زیادی تضعیف شده است، گرچه برخی از آنها در ملل متحد به نکوهش اقدامات ایالاتمتحده رای مثبت دادند. انزوای قطر همچنان ادامه دارد. عربستان سعودی دو مسیر را همزمان پی گرفته است: این کشور حرکتهای محدود و معدودی برای آزاد کردن فضای داخلیاش انجام میدهد ولی از لحاظ بینالمللی خطرناکتر میشود. این موضع و موقعیت نمیتواند دوام داشته باشد.
عربستانسعودی و متحدانش در سوریه بدجور قیچی شدند. آنها باید منزویتر هم شوند و نقششان در اشاعه ایدئولوژی افراطیگری در جهان اسلام بیشازپیش افشا شده و جلویش گرفته شود.
اخیرا که آقای ترامپ از واژه «چاه مستراح» برای اشاره به کشورهای کمترتوسعهیافته استفاده کرد، مساله ادبیات او دوباره سر زبانها افتاد. به نظرتان چرا او اصرار دارد از این زبان قلدرمآب و رکیک استفاده کند؛ البته اگر استفاده از این صفتها را برای ادبیات او درست میدانید؟
صفتهای «قلدرمآب» و «رکیک» برای ادبیات و رفتار فرومایه او بسیار ملاطفت آمیزند. شاید آنچه از حلقش بیرون میآید، بازتاب همانی باشد که در حلقش فرو میرود. لابد خودتان میدانید آقای ترامپ که در آستانه چاقی است، هر روز برای ناهار همبرگرهای مکدونالد میخورد. ظاهرا پیروان تبشیری و مقید او که کورکورانه حامیاش هستند، واقعا مخالفتی با ادبیات رکیکش ندارند. احتمالا با این تعبیر در بین برنامهنویسها آشنایید که «مزخرف بخوری، مزخرف پس میدی.» هرکسی که به قدر ترامپ پای فاکسنیوز بنشیند، همین فاضلاب سیاست و وقاحت دهان از او انتظار میرود.
برخی میگویند آقای ترامپ نماینده آن روحیه انزواطلبی است که یک عنصر بسیار قوی در بین نیروهای سیاسی آمریکا یا حداقل اقشار خاصی از آمریکاست. این انزواطلبی در عصر جهانیسازی پرشتاب، میتواند جواب بدهد؟
روشن است که انزواطلبی در دنیای مدرن جواب نمیدهد. ایالاتمتحده هم هیچگاه به معنای دقیق کلمه انزواطلب نبوده است. حتی در دهه ۱۹۲۰ هم ایالاتمتحده ورود فراوانی به بازارها و سرمایهگذاریهای خارجی داشت.
خصومت ترامپ با توافقات تجاری، عمدتا بازتاب سردرگمی پیروان اوست که نمیدانند چرا شغلهای ساختوتولیدی از چنگ آمریکا درمیآیند. در این ماجرا، روبوتیک و اتوماسیون بیش از رویههای غیرمنصفانه تجاری، نقش دارند. این هم ماهیت سرمایهداری جهانی است که ابدا به ابنا بشر یا ملتدولتها اهمیت نمیدهد. سرمایه تابع پول و دلار است؛ و سرمایهداران هیچ دلواپسی یا تعهدی نسبت به انسانها ندارند. آنها فقط به حداکثر کردن سودشان میاندیشند. حرص و طمع، شعار آنهاست. این موارد، یک نظام زشت و بیرحم میسازد. ولی بسیاری از هواداران ترامپ این نظام را میپرستند چون به خطا معتقدند که میتوانند مثل او ثروتمند شوند و این، رویای رقتانگیز آنهاست.
روزگاری یکجور احساس اخلاقی همبستگی طبقه کارگر در آنها وجود داشت اما اکنون در رقابت بیرحمانهای که ترامپ به آتشش میدمد، به مصاف کارگران مکزیکی یا چینی یا هندی میروند. آنها فکر میکنند که اگر ایالاتمتحده سیاست حفاظت از صنایع داخلیاش را پیش بگیرد وضعشان بهتر میشود اما همه ثمرات جهانیسازی را فراموش کردهاند. مسئله هم فقط آمریکاییها نیستند. ما همین روند را در سراسر دنیا میبینیم. سیاستهای ضدمهاجران و ضدآوارگان در سراسر اروپا و مناطق دیگر، علامت همین ذهنیت زشت و ارتجاعیاند.
و در نهایت، در دوره ریاستجمهوری آقای ترامپ، باید انتظار چه اتفاقاتی را داشته باشیم؟
حتی پیش از ترامپ، حزب جمهوریخواه بهواقع یک دسته اوباش مجرم بود که یگانه هدفشان غارت ثروت کارگران و انتقال آن به مایهدارها بود. آنها موفق شدهاند و طمعشان حد و مرزی ندارد. هماکنون هشت ثروتمند اول دنیا، بیش از ۳,۶ میلیارد نفر فقیرترین مردم دنیا ثروت دارند. حتی در ایالات متحده، یکدرصد راس هرم بیشتر از ۹۰ درصد کف هرم ثروت دارند. این وضعیت حقیقتا وقاحتآمیز است. دورویی جمهوریخواهان آنقدر آشکار است که مضحک شده است.
جمهوریخواهان در قدیم هوادار بودجههای متوازن بودند اما اکنون هیچ اهمیتی به آن نمیدهند. آنها در قدیم از افبیآی و ماموران اجرای قانون دفاع میکردند؛ الآن زیرآبشان را میزنند. آنها هوادار جامعه نیروهای اطلاعاتی بودند؛ اکنون آنها را تقبیح میکنند. آنها میخواهند تا جایی که میتوانند پول سرازیر خزانههای صنایع دفاعی کنند، یعنی آن «تاجران مرگ» که به جای دفاع از آمریکاییها جیبشان را میزنند. فقط یک امید برای دموکراسی آمریکایی وجود دارد: اینکه سیاست «زمین سوخته» ترامپ و حامیانش تعداد کافی از آمریکاییها را به اقداماتی وادارد که بتوانند سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا را از بیخوبن عوض کنند. در انتخاب میاندورهای، شاید وضع بازی آنطور که باید و شاید عوض شود. وگرنه، صبح روز بعدش دنیا با وضع غمباری بیدار خواهد شد.
- 17
- 1