به گزارش ایلنا، چند روزی است فضای رسانههای جهان پر شده از تحلیلها و اخبار ریز و درشت «جهتدار» با محوریت حمله آمریکا به سوریه؛ جهتدار به این دلیل که تعدد بازیگران (هر چند محدود) در این پرونده باعث میشود مدل انتشار و جنس تحلیلها حداقل در عرصه رسانهای تا حدودی نسبی با یکدیگر تفاوت داشته باشد. چراکه منافع هر کدام از دولتهای دخیل (از آمریکا و اروپاییها گرفته تا نظامهای منطقهای) تا حدی با یکدیگر تفاوت دارد اما آنچه که جبهه ضد دمشق را متحد و هم نظر هم میکند، «اسقاط نظام سوریه» است.
از زمانی که بحث حمله ایالات متحده به سوریه مانند یک پازل شکل گرفت و هر کدام از تکههای آن (اظهارنظر بازیگران و تحرکات نظامی – سیاسی آنها) آرام آرام در کنار هم نقش بستند، دایره تحلیلها هم به موازات آن گستردهتر شد که این نشان از یک سناریوی چند وجهه با متغیرهای فراوان دارد. حتی اگر حملهای به سوریه نشود هم این بازیگران به صورت ثابت به دنبال تثبیت جایگاه و تامین منافع خود خواهند بود. تا جایی که رسانههای آمریکا زمانی که جلسههای ترامپ در کاخسفید در مورد تصمیم گیری نهایی سوریه برگزار میشود ناگهان آرام شده و منتظر خروجی آن میشوند اما به یکباره شاهد هستیم که رسانههای بریتانیا و فرانسه به عنوان شرکای آمریکا در این طرح، به صورت هماهنگ و منظم شروع به مخابره اخبار مرتبط میکنند؛ گویی یک هماهنگی نسبتاً منظم میان این بخش از کار اتفاق افتاده است.
اما آنچه در ادامه این نوشتار مورد اشاره قرار میگیرد، موضوعات مربوط به تاکتیکها و پیوندهای رسانهای در پرونده حمله احتمالی به سوریه نیست، بلکه تشریح و تحلیل روندی است که طی چند روز اخیر به آن پرداخته نشد اما به نوعی پیش زمینهای برای عزم آمریکا در حمله به سوریه محسوب میشود. درست است که بسیاری از مفسران و اهلنظر، تحلیل و تفسیر مولفههای گوناگونی (اعم از اظهار نظر ترامپ درباره خروج از سوریه یا قصد آنها برای ضربه نهایی به اسد از طریق غوطه) را برای این موضوع برشمردهاند و آن را مبداء وضعیت فعلی میدانند، اما پشت صحنه تحرکات نظامی و در ادامه آن، زد و بندهای سیاسی چند ماهه اخیر در دو ناحیه «عفرین» و «غوطه» موضوعی است که واشنگتن و همقطاران آن در منطقه و فرامنطقه را ناراحت کرده است.
اصل ماجرا چیست؟
تمامی مخاطبان و افرادی که معادلات غرب آسیا (خصوصاً سوریه) را دنبال می کنند و حتی متون فراوانی در طول شش سال اخیر در اینباره به رشته تحریر درآوردهاند به خوبی میدانند که وضعیت در «شامات» از حیث نظامی و سیاسی قبل از ورود روسیه به این پرونده، بر وفق مراد آمریکا پیش میرفت؛ «پدیده داعش» به عنوان پُر کارترین و اصلیترین جریان منطقه به یکباره ظهور کرد (البته تشریح دلایل و فرآیند تشکیل خلافت و اهداف آن در این نوشتار نمیگنجند) و پس از آن القاعده و زیر مجموعههای آن به عنوان «مکمل حجم دهنده به تحولات میدانی» ظاهر شد. تا به اینجای کار تمامی سنگرها یک به یک توسط جریانهای جهادی رادیکال به نفع ایالات متحده و به قصد تغییر نظام در سوریه فتح شد اما پس از ورود مسکو، دو قدرت در مقابل همدیگر قرار گرفتند و امروز شاهد بالاترین سطح از نزاع میان دو طرف هستیم.
درست است که از ابتدای ورود روسیه به سوریه، مسکو و واشنگتن در هماهنگی کامل با یکدیگر در میدان عمل فعال بودند و هیچ برخوردی باهم نداشتند اما در عرصه دیپلماتیک و حرفپراکنی سیاسی انواع و اقسام خط و نشانها را شاهد بودیم.
به هر حال ورود روسیه، تغییراتی را در جبهه میدانی پرونده سوریه به وجود آورد و به موازات آن نشستهای متعدد آستانه، ژنو و در آخر سوچی به پایگاهی برای تصمیمسازی و تصمیم گیری در مورد روند سیاسی سوریه طی دو سال گذشته تبدیل شد. اما همه میدانیم که تاثیر تحولات میدانی بر مولفههای سیاسی است که میتواند دست برتر ائتلافها به رهبری یک دولت قدرتمند و چند کشور دارای قدرت پایینتر را حفظ و یا تثبیت کند. با فرض این موضوع نیم نگاهی به دو عملیات یا تحول میدانی در زمین بازی سوریه میاندازیم.
«شاخه زیتون» به نفع کدام جناح رقم خورد؟
در نیمه دوم ژانویه ۲۰۱۸ (دی ماه ۱۳۹۶) ارتش ترکیه با تمرکز بر عقب راندن کردهای مستقر در شمال سوریه و با محوریت هدف قرار دادن یگانهای مدافع خلق (Y.P.G) و سایر جناحهای کردی که به زعم آنکارا تهدید امنیت ملی این کشور محسوب میشود، کلید خورد که تا به امروز هم ادامه دارد. در آن زمان سکوت روسیه و آمریکا در این خصوص، پرسش اصلی رسانهها بود اما مخالفت آمریکاییها به دلیل اینکه منافعشان در حال نشان رفتن از سوی آنکارا بود، بیش از روسیه نمایان شد؛ مسکو از اعتراض واشنگتن استفاده کرد و موضع سکوت معناداری اتخاد کرد.
این سکوت دقیقاً به نفع روسها بود؛ چراکه با هدف قرار دادن کردهای سوریه توسط آنکارا، روسیه غیرمستقیم و بدون هیچ درگیری منافع ایالات متحده را هدف قرار داد؛ منافعی که آمریکا چندین سال برای آن هزینههای مادی و سیاسی زیادی پرداخت کرده بود. عمده منافعی که روسیه از این سکوت نصیب خود کرد حول دو محور اصلی میگردد:
۱- مخابره این پیام به آمریکا که نمیتواند بر اساس راهبرد خود توافقات سیاسی بینالمللی را نادیده بگیرد و اقدام به چند پاره کردن سوریه کند.
۲- ارائه امتیاز به ترکیه و همسو کردن آنکارا به صورت کوتاه مدت و میان مدت. به گونهای که در نشست سه جانبه آنکارا که پس از تعطیلات عید نوروز برگزار شد، پوتین دستور تحویل پیش از موعد سامانه پدافندی اس-۴۰۰ به ترکیه را صادر کرد و این به معنای آن است که ساختار تسلیحاتی این کشور دو وجهی (غربی – شرقی) خواهد شد.
غوطه، قرینه موثر عفرین در معادلات ضد آمریکایی مسکو
به موازات انجام عملیات شاخه زیتون در عفرین، اخباری از سوی دمشق مبنی بر شروع عملیات پاکسازی غوطهشرقی پس از شش سال منتشر شد. این موضوع به معنای آن بود که مجدداً روسیه در حال مخابره چند کُد به آمریکا است و به دنبال آن اسرائیل و عربستان را از قصد خود با خبر میکند. مسکو با پیشروی ارتش سوریه و حمایت از آن که نهایتاً منجر به پاکسازی و خروج تروریستها شد صراحتاً این پیام را داد که اگر قرار باشد اسد از قدرت کنار برود، راه حل سیاسی و برگزاری انتخابات و تبیین قانون اساسی جدید تنها راه برون رفت از وضعیت فعلی خواهد بود.
چراکه روسیه علاوه بر هزینههای گزاف در سوریه متعهد شده که ضامن کاهش درگیری و تنش بوده و نقش محوری را ایفاء کند. در این میان معاملهای پنهان میان مسکو و آنکارا شکل گرفت؛ روسیه به دنبال آن بود تا بتواند غوطه را خالی از تروریستها کند تا بتواند دست برتر را در نقطهای که آمریکا به آن چشم دارد به دست بیاورد و از سوی دیگر فاتح دمشق پس از شش سال محاصره باشند. از این جهت روسیه برخی از جریانهای مسلح و طیفهای تروریستی حاضر در غوطه که با ترکیه در ارتباط بودند را مد نظر قرار داد تا بتواند از طریق امتیازی که در عفرین به آنکارا داده آنها را از غوطه خارج کند.
بلافاصله شاهد گفتوگو میان جریان «جیش الاسلام» (باقی ماندههای جریان تحت رهبری زهران علوش) و روسیه بودیم که ناگهان اتوبوسهای سبز رنگ برای انتقال عناصر مسلح به جرابلس پدیدار شد. در اینجاست که باید توجه کرد روسیه در قبال عفرین به صورت نانوشته توافقی رابا ترکیه صورت داد تا بتواند غوطهشرقی را در دست بگیرد. اگر به خاطر داشته باشیم، در زمان شروع عملیات و طی ادامه این روند هیچگونه مخالفت جدی از سوی آنکارا نمایان نشد؛ چراکه ترکها در عفرین سرگرم شاخه زیتون بودند و سرمست از پیشروی خود سکوت کرده بودند.
شیمیایی در دوما و دیکته حمله برای ترامپ!
این وضعیت ادامه داشت و پیشروی ارتش سوریه در غوطه به دوما رسیده بود که ناگهان اخباری در مورد استفاده از گازهای شیمیایی در دوما مطرح شد. نکتهای که کاملا مغفول ماند، حضور «کلاه سفیدها» یا همان دفاع مدنی سوریه در دوما پس از انتشار خبر استفاده از شیمیایی بود. دادههایی که در هفتم آوریل (پنج روز گذشته) توسط تحلیلگران و محققان موسسات تحقیقات شیمیایی روسیه توسط «خبرگزاری تاس» منتشر شد نشان میدهد که کلاهسفیدها از مواد شیمیایی استفاده کردند. شاید برای خوانندگان گذشته و محور فعالیت کلاهسفیدها مشخص نباشد اما همین بس که اعضاء این جریان اکثراً از عناصر القاعده در سوریه و زیرمجموعههای آن هستند.
مشابه این موضوع در خان شیخون و چند نقطه دیگر در گذشته به وقوع پیوسته و اعضای این گروه به اصطلاح مدافع حقوق بشری، به قاچاق اعضای بدن و فروش جنازهها اقدام کرده بودند. از این منظر موضوع استفاده از شیمیایی در دوما آن هم چند قدم مانده به پیروزی ارتش سوریه توسط نیروهای دولتی از دایره فهم عمومی خارج خواهد بود و تنها مصداق «حمله آمریکا به سوریه» را نمایان میکند. مجموع متغیرها همانطور که در روزهای اخیر مورد بررسی قرار گرفت، نشان میدهد که «معامله عفرین – غوطه» که توانست ورق را به نفع سوریه و روسیه برگرداند، آمریکا و متحدان آن اعم از اسرائیل و عربستان را بسیار ناراحت کرده است. چراکه دمشق امید نهایی ایالات متحده برای برکناری اسد بود.
غربیها معتقدند که طرح تجزیه آنها با هماهنگی که میان ترکیه و روسیه اتفاق افتاد تا حد زیادی به تاخیر افتاده یا از نگاهی دیگر به صورت کلی به بنبست رسیده است؛ لذا با فتح و پاکسازی غوطه، برچیده شدن نظام سوریه آن هم بر اساس مدل آمریکا نتیجه نداده و از این رو باید یک بار دیگر دست به خلق «سناریوی عراق دوم» زد. در سال ۲۰۰۳ هم دلیل حمله بدون جوز آمریکا به عراق و همیاری دولت «تونی بلر» وجود سلاحهای کشتار جمعی بود که ماندگاری و تحمیل قرارداد امنیتی بغداد – واشنگتن را رقم زد که با گذشت ۱۵ سال همچنان ادامه دارد. بنابراین سخت میشود باور کرد که فارغ از صرفه داخلی برای ترامپ و تیمش، آمریکا سوریه رابه راحتی رها کند یا هیچ اقدام پرُ سر و صدایی انجام ندهد.
فرشاد گلزاری
- 19
- 5