اخبار سال انتخاباتی، معمولاً به عنوان اخبار تاثیرگذار روی رقابت انتخاباتی تصور میشوند؛ یعنی برای مثال از ابتدای سال ۹۸ شمسی، اخبار و مواضع احزاب و سیاستمداران ایران با نگاه به انتخابات اسفند تحلیل میشود. این تحلیلها، بسته و میزان اهمیت اخبار ممکن است صحیح یا غلط از کار در بیایند، به این ترتیب که ممکن است خبری در ماه مهر، تا اسفند فراموش شود و خبر دیگری در اردیبهشت، تا روز انتخابات در اذهان بماند و تاثیر بگذارد.
بر اساس این نگاه کلی، بعضی از فضای رسانهای در سالهای انتخاباتی به عنوان ابزاری برای پیشبینی شانس احزاب در انتخابات استفاده میکنند، بهخصوص در کشورهایی مثل آمریکا که نهتنها، برخلاف کشورهایی مثل ایران، مفهوم مشخصتر و دقیقتر و کاربردیتری از سیاست حزبی در آن جریان دارد، بلکه، برخلاف کشورهایی مثل ایتالیا، سیستم دو حزبی هم تعیینکننده است و از این رو، مواضع سیاستمداران بسیار قطعیتر و محکمتر در این فرمول دیده میشود.
در حال حاضر، جمهوریخواهان به جز کاخ سفید، با ۵۱ کرسی در سنا و با ۲۳۶ کرسی در مجلس نمایندگان، اکثریت هر دو مجلس کنگره را نیز در دست دارند. دمکراتها ۴۷ کرسی در سنا دارند که با توجه به اینکه دو سناتور مستقل، برنی سندرز از ورمانت و انگس کینگ از مین، عملاً در فراکسیونهای دمکرات حاضر میشوند، این عدد در تحلیلها اغلب ۴۹ ذکر میشود. در مجلس نمایندگان هم ۱۹۳ کرسی در دستان دمکراتهاست. این مقدمه، نگاهی به جریان اخبار این روزها و ماههای ایالات متحده ممکن است مخاطب یا حتی تحلیلگر و فعال سیاسی را به این تصور بیندازد
که اوضاع برخلاف میل جمهوریخواهان پیش میرود و نوامبر ۲۰۱۸، پاییز امسال، دمکراتها فرصت مهمی برای پسگرفتن کنگره و بعد از آن ایستادن در مقابل ترامپ را خواهند داشت. بسیاری از روزهای دیگر در همین صفحه، به خبرهای روز که به ضرر جمهوریخواهان هستند میپردازیم، اما امروز مروری میکنیم بر چهار نمونه عمده از دلایلی که باعث میشود، شرایط فعلی، فضا را برای پیروزی قاطع و بلکه اساساً پیروزی برای حزب دمکرات آماده نکرده باشد و حتی احتمال شکست آنها نیز همچنان واقعی باشد.
۱. ترکیب کرسیها و دستهبندیهای مناطق
این مسئله در سنا و مجلس نمایندگان به اشکال متفاوتی تاثیرگذار میشود. در مجلس سنا که دورههای آن شش ساله است، هر دو سال یک بار، حدود یکسوم از کرسیها پای صندوق رای تعیین تکلیف میشوند. امسال، ۳۵ کرسی سنا پای صندوق هستند. از این ۳۵ کرسی، فقط در ۹ کرسی جمهوریخواهان باید از کرسی خود دفاع کنند و در بقیه کرسیها این دمکراتها هستند که باید از کرسی خود دفاع کنند. واقعیتهای در جریان روز سیاسی روی این ترکیب تاثیرات دیگری هم دارد که جلوتر به آنها میرسیم اما خارج از اخبار روز، این ترکیب، حتی روی کاغذ، در حالی که دمکراتها برای کسب ضعیفترین اکثریت ممکن، یعنی ۵۱ کرسی، به افزودن ۲ کرسی احتیاج دارند، در ۲۶ کرسی در موضع دفاعی هستند
و فقط در ۹ کرسی شانس افزایش دارند، یعنی هزینه و تلاشهای حزب دمکرات در ۲۶ ایالت، فقط برای حفظ وضعیت فعلی به کار میرود و در ۹ کرسی دیگر باید دنبال بالابردن تعداد باشند. در عمل شرایط از این هم سختتر است. ترکیب داخلی سیاسی ایالتها باعث میشود همه کرسیها عملاً رقابتی نباشند. مثلاً دو نماینده مستقل، کینگ و سندرز، عملاً رقیب جدی ندارند و شانسی برای شکست آنها و ازدسترفتن کرسیشان در کار نیست. از بین کرسیهایی که حتی با شانس بالا برای یک طرف، رقابتی به حساب میآیند، ۵ کرسی در اختیار جمهوریخواهان است که در ۳ تای آنها، سناتور فعلی رقابت میکند. در مقابل دمکراتها ۱۱ کرسی رقابتی در اختیار دارند، البته تماماً با سناتورهای مستقر. برخی از این دمکراتها از ایالتهای قرمز (جمهوریخواه) میآیند که این کار را برای آنها سختتر هم میکند.
در مجلس نمایندگان، پای تمام کرسیها وسط است و شانس دمکراتها برای گرفتن اکثریت، با فاصلهای جدی از شانسشان در سنا بیشتر است؛ اما مشکل دیگری پیش پای دمکراتهاست. در اغلب ایالتها، مجالس ایالتی و فرماندارهای جمهوریخواه در طی سالهای اخیر، نقشههای تقسیمبندی حوزههای انتخاباتی برای کنگره را به نحوی تقسیم کردهاند که دمکراتها دست پایین را داشته باشند. شکستهای دمکراتها در انتخابات مجالس ایالتی باعث شده از این نظر، فضا در اختیار رقیب آنها باشد.
۲. اختلاف درون حزبی، ساختاریها و پیشروها
انتخابات ۲۰۱۶ ریاستجمهوری، روی کاغذ پایان یافته؛ اما در عمل، این انتخابات آغاز رسمی تقابل بین دو طرف شکافی بود که برای مدتها در حزب دمکرات در حال شکلگرفتن بود و به مدد حضور ناگهانی برنی سندرز در انتخابات اولیه دمکرات، از پرده برون افتاد. جمعیت کثیری از بدنه و فعالان حزب دمکرات، بهاضافه لیبرالها سوسیالیستهایی که امید و اعتمادی به این حزب نداشتند، زیر چتر سندرز و دیگرانی چون الیزابت وارن، خواهان بهچپراندن حزب شدهاند.
آنها معتقدند، امثال بیل کلینتون حزب دمکرات را به همان سمتی بردند که بلر حزب کارگر بریتانیا را برد و حالا باید باز مثل حزب کارگر، حزب دمکرات را به چپ کشاند و به جای خودش برگرداند. آنها حتی مثل کوربین، یک پیرمرد سوسیالیست طرفدار فلسطین هم با خود دارند! در مقابل اینها، سیاستمداران مستقر در ساختار حزب دمکرات، قدیمیترهای امثال هیلاری که البته کم هم در این حزب طرفدار ندارند، مایل به نزدیکی به سوسیالیسم نیستند و بعضاً نئولیبرالیسم را ترجیح میدهند.
این اختلاف، فقط ایدئولوژیک نیست و در عمل و برای تصمیمگیری راهبرد و تاکتیک انتخاباتی هم باعث دودستگی است. دستهای که با نام دمکراتهای پیشرو (Progressive Democrats) شناخته میشوند، معتقدند راه شکست جمهوریخواهان دوره ترامپ، نزدیکترشدن به خواستهای عمومی، پیگیری مواضع مربوط به آزادیهای اجتماعی، حقوق اقلیتها، کارگران و... است و برای جلب رای مردم باید با گزینههای پیشروتر به صحنه رفت. دسته مقابل یا همان دمکراتهای ساختاری (EstablishmenDemocrats) که نام خود را از حضور بیشتر در ساختارهای قدرت وام میگیرند، استدلال میکنند که برای قانعکردن مردمی که به ترامپ و جمهوریخواهان اقبال نشان دادهاند، باید به آنها نزدیکتر شد و از این رو باید با گزینههای میانهروتر به استقبال رایدهندگان رفت.
دسته اول معتقدند برای پیروزی باید ناامیدترها و تندروترها را با مواضع رادیکالتر پای صندوق کشاند و دسته دوم معتقدند باید برای مستقلهایی که میان دو حزب مرددند و حتی جمهوریخواهانی که از دست ترامپ عاصیاند، گزینههای میانهرو رو کرد تا به این سمت بغلطند. آنها میگویند، گزینههای تندروتر، اتفاقاً باعث میشود، هوادار جمهوریخواهی که به لطف ترامپ و عوامل کلاسیکی مثل حضور در قدرت، انگیزه کمتری برای پای صندوق آمدن دارد، تهییج شود تا از سیستم را از تغییر شدید در جهت مخالف نجات دهد.
این اختلاف البته روی زمین پیچیدهتر هم میشود؛ چون هیچ کدام از این دو دسته، لااقل در سطح رهبران و عقلای قوم، معتقد به پیچیدن نسخه مشابه برای همه ایالات و کرسیها نیستند. ساختاریها میدانند که در مناطق لیبرالتر یا مناطقی که اقلیتها درصد بالایی از آراء را تشکیل میدهند، مثل منطقهای که اخیراً الکساندرا اوکازیو کورتز ۲۸ساله در آن انتخابات اولیه را برد، گزینههای میانهرو هیجان کافی را برنمیانگیزند و پیشروها هم متوجهاند که اگر به جای داگ جونز میانهرو، گزینه رادیکالتری رقیب روی مور در آلاباما میشد، احتمالاً کسی که آنها کودکآزار میدانند، حالا در سنا بود. مشکل اینجاست که تشخیص و تصمیم اینکه کدام منطقه پتانسیل بیشتری برای رادیکالترها و پیشروترها دارد و در کدام منطقه نامزدهای میانهرو شانس پیروزی بیشتری پیدا میکنند، آن چنان محل توافق نیست و در بعضی کرسیها، این تصمیم پای صندوق انتخابات اولیه گرفته میشود که نتیجه آن رقابتهایی درگیرانه است.
ذیل همین عنوان، بحث استیضاح ترامپ را هم میتوان بررسی کرد. هر چند اختلاف نظر در این زمینه منطبق بر این تقسیمبندی نیست، جنس مشابهی دارد. بعضی فعالان رادیکالتر معتقدند حزب دمکرات باید فعالانه به دنبال استیضاح ترامپ باشد و در واقع، این را به عنوان توقعی در صحنه انتخابات مطرح میکنند؛ اما گروه دیگری که رهبران دمکرات در آن قرار میگیرند، در کنار دلایل سیاسی و عملگرایانه دیگر، مطرحشدن استیضاح در صحنه انتخابات را ابزاری در دست جمهوریخواهان برای پای صندوق کشاندن هواداران میبینند.
آنچه احتمال مصالحه در این زمینه را کمتر هم میکند این است که تعداد از صحنهگردانان مهم دمکرات در سال ۲۰۱۸، به فکر رقابت انتخاباتی ریاستجمهوری ۲۰۲۰ هستند و از حالا، بهدنبال ارسال سیگنال به هواداران بالقوه خود. آنها به این سادگی حاضر نخواهند شد در رای یا تصمیمی خلاف مواضع اساسی خود به نفع حزب شرکت کنند و از حالا، برای کارزار سال ۲۰۲۰ خود دردسر بسازند.
۳. شاخصهای سنتی
علم سیاست و روانشناسی سیاسی، برخی پدیدهها را صرفنظر از شرایط روز، تاثیرگذار در جهتگیری رای مردم تعریف میکند. بعضی از این پدیدهها، رابطهای منطقی دارند؛ برای مثال، وجود جنگی که نارضایتی عمومی مردم را از تصمیمات حکام به همراه داشته باشد، به زیان حزب حاکم است. بعضی دیگر، تقریباً احساسی و غریزی هستند؛ مثل وقتی روانشناسی به ما میگوید که وضعیت آبوهوا، حتی اگر مطلقاً ارتباطی به تصمیمات حکومتی یا انسانی نداشته باشد، روی رایآوری حزب حاکم تاثیر میگذارد:
اگر در ایام منتهی به انتخابات شرایط آبوهوایی مطلوب باشد، شانس رایآوری حزب حاکم بیشتر میشود و برعکس. بعضی دیگر از این عوامل، ترکیبی از منطق و احساس را به همراه دارند؛ مثال این گروه نیز شرایط اقتصادی است: منطقی است که وضعیت اقتصادی و معیشتی روزمره مردم در قضاوت آنها نسبت به نمایندگان تاثیرگذار باشد اما این قضاوت لزوماً با تحلیل و تشخیص نقشآفرینی مقامات همراه نیست و برای مثال، مهم نیست که فلان شاخص اقتصادی به خاطر تصمیم رئیسجمهور سه دور قبل، حالا در وضعیت مناسبی است، رئیسجمهور فعلی سودش را میبرد.
در حال حاضر در این شاخصهای سنتی، حزب جمهوریخواه وضع چندان بدی ندارد. مهمترین این شاخصها همان شاخصهای اقتصادی هستند که در فاصله یکسالواندی از آغاز دوره ترامپ، در وضعیت مناسبی به سر میبرند. در واقع بسیاری از تحلیلگران معتقدند، اینکه شاخص حمایت از ترامپ با وجود این وضعیت مثبت اقتصادی هنوز زیر ۵۰درصد است نشان میدهد که او در بعضی زمینههای دیگر مردم را بسیار ناراضی کرده است؛
اما جمهوریخواهان در آن عوامل، مثل شخصیت ترامپ یا ادبیات او، با رئیسجمهور شریک نیستند و در انتخابات سود این عامل را میبرند. سیاست خارجی، همواره از کماهمیتترین سوژهها برای رایدهندگان آمریکایی بوده اما اگر در این فاصله در پروژه بزرگی مثل بهبود رابطه با کره شمالی، دولت ترامپ قدمی جدی رو به جلو بردارد، تاثیر مثبت خود را روی انتخابات خواهد گذاشت، همان طور که البته، یک خرابکاری بزرگ در فاصلهای نزدیک، زیانآور خواهد بود.
۴. دادگاه عالی
خالیشدن ناگهانی کرسی قاضی میانه دادگاه عالی، آنتونی کندی، دمکراتها را در بر نوعی دوراهی قرار میدهد که در هر دو مسیر، ریسکهایی جدی در کار است. حزب دمکرات، اگر رهبرانش نقشه مناسبی دستوپا نکنند، احتمالاً یا باید به دنبال مانعتراشی و خالینگهداشتن این کرسی تا بعد از انتخابات، به امید کسب اکثریت در کنگره برود، یا باید به شکست محتمل در این زمینه مهم تن دهد و کرسی را به گزینه ترامپ، برت کاوانا، بسپارد؛ راه سوم، یعنی رهاکردن تصمیم به تکتک سناتورها، عملاً به معنای انتخاب گزینه سوم خواهد بود.
اگر راه دوم انتخاب شود، نارضایتی عمیقی و شدیدی در بخش بزرگی از هواداران دمکرات ایجاد خواهد شد که شاید تا زمان انتخابات، فروننشیند و به حتی به قیمت کرسیهایی در کنگره تمام شود. بهکرسینشستن گزینه ترامپ، پیروزی بزرگ با نتایج بلندمدتی است که بخشی از مهمترین مسائل برای رایدهندگان لیبرال و دمکرات را در معرض تهدید جدی قرار میدهد و کنترل خشم حاصل از این شکست عمیق، کار سادهای نخواهد بود.
اما انتخاب راه دوم دردسرهای خودش را دارد. حزب دمکرات ابتدا باید به این فکر کند که حتی اگر اکثریت سنا را به دست بیاورد، لااقل تا ۲۰۲۰، با رئیسجمهوری جمهوریخواه طرف است و با ردکردن کاوانا، باید سراغ گزینه محافظهکار بعدی برود. حزب جمهوریخواه در شرایط مشابه شاید میتوانست عزم خود را جزم کند و کرسی نهم را سه سال خالی نگهدارد تا با رئیسجمهور بعدی آن را پر کند: نسخه اغراقشده همان کاری که در ۲۰۱۵ کرد؛ اما بعید است حزب دمکرات بتواند یا بخواهد تا ۲۰۲۰ با دادگاه ۸ نفره سر کند. از این رو، فارغ از تبعات کوتاهمدت، آیا واقعاً مقاومت در برابر این گزینه محافظهکار تا تایید گزینه محافظهکار بعدی، به دردسرش میارزد؟
از طرف دیگر، مقاومت در برابر کاوانا، نیاز به همراهی چند سناتور دمکرات دارد که در کرسیهای قرمز، همین نوامبر نیاز به رای مردم دارند. اگر فرض کنیم این سناتورها حاضر باشند طبق تصمیم رهبران دمکرات عمل کنند، با رای علیه گزینه محافظهکار، کرسیهای این سناتورها در معرض تهدید قرار میگیرد. این یعنی حزب دمکرات در حالی که در اقلیت است، به قیمت قطعیشدن ماندن در اقلیت، انتخاب گزینه مطلوب ترامپ را چندماه به تعویق بیاندازد. دستاورد؟ هیچ!
از همه اینها گذشته، دنیایی را تصور کنید که در آن انتخابات نوامبر ۲۰۱۸ در شرایطی برگزار میشود که یک کرسی خالی در دادگاه عالی در دسترس است. شاید بشود ادعا کرد که به طور سنتی رایدهندگان دادگاه عالی را در اولویتهای خود برای انتخابات قرار نداده اند، اما از طرفی، دوقطبیشدن شدید صحنه سیاسی ممکن است این وضعیت را تغییر دهد و از طرف دیگر، همان طور که در ۲۰۱۶ این اتفاقات افتاد، حداقل نتیجه این وضعیت این است که بسیاری از تصمیمسازان جمهوریخواه مردد، به انگیزه دادگاه عالی، به صحنه میآیند و متحد میشوند.
کم نیستند جمهوریخواهان ضدترامپی که بعد از انتصاب گورسوچ و بعد از بازنشستگی کندی گفتند، علیرغم همه اختلافها و نارضایتیها از ترامپ، بابت همین دو کرسی، از پیروزی ترامپ در ۲۰۱۶ راضیاند. همانها میتوانند از پیروزی جمهوریخواهان در ۲۰۱۸ هم راضی شوند.
سیب صحنه سیاسی از حالا تا روز انتخابات، هزار چرخ خواهد خورد و قطعاً عوامل دیگری نیز در این فاصله تاثیر خود را بر تصمیمات مردم خواهند گذاشت. ماجراهایی مثل تحقیقات مالر نیز پتانسیل این را دارند که زمین بازی را به نفع دمکراتها تغییر دهند؛ اما آنچه مشخص است که اینکه با وجود این عوامل و عوامل ریزودرشت دیگر، اگر دمکراتها نقشه راه مشخصی از امروز تا نوامبر نداشته باشند، بخت و اقبال زیادی برای پیروزی احتمالی در هر دو مجلس کنگره آمریکا نیاز دارند.
روحاله نخعی
- 17
- 3