فردریک هاف، دیپلمات سابق آمریکا و مشاور ویژه اوباما: عصر پنجشنبه، سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان با اشاره به نتیجه رسیدن مذاکرات تعیین مرز بین لبنان و رژیم صهیونیستی از پایان یافتن حالت آمادهباش رزمندگان مقاومت خبر داد.
نصرالله در یک سخنرانی تلویزیونی گفت: «همه اقدامات ویژه و استثنایی و تدارکاتی که مقاومت برای ماهها انجام داد، اکنون به پایان میرسند.» رهبر حزبالله لبنان، این توافق را یک «پیروزی بزرگ» برای کشورش توصیف کرده و البته تاکید کرد این توافق، «بهرسمیت شناختن اسرائیل یا یک پیمان بینالمللی» نیست. لبنان و اسرائیل روز پنجشنبه گذشته اسناد مربوط به توافق در ارتباط با بهرهبرداری از حوزه گازی در دریای مدیترانه را با میانجیگری سازمان ملل و نماینده آمریکا در ناقوره مبادله کردند. البته نصرالله با رد کردن شایعه عادیسازی روابط لبنان و اسرائیل گفت عدهای از شدت غافلگیری از اتفاقی که رخ داده است، حرفهای بیپایه و اساسی را مطرح میکنند.
فارغ از آنچه که سیدحسن نصرالله اعلام کرده باید گفت که در عرصه سیاست هیچ امکانی بعید نیست. کما اینکه تا چند ماه پیش کسی تصور نمیکرد که توافق اخیر میان لبنان و اسرائیل امضا شود. البته از آنجا که لبنان و اسرائیل به شکل رسمی در جنگ به سر میبرند، طرف لبنانی حاضر نشد که بر سر یک میز با طرف اسرائیلی این توافق را امضا کند. انتظار میرود که این توافق راه را برای استخراج گاز فراساحلی توسط این دو همسایه هموار کند. استفان دوجاریک، سخنگوی دبیرکل سازمان ملل متحد گفت: «این توافق به شکل دو نامه مبادله خواهد شد، یکی بین لبنان و ایالات متحده و دیگری بین اسرائیل و ایالات متحده.» این توافق با میانجیگری ایالاتمتحده به دست آمده و جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا، آن را یک «پیشرفت تاریخی» توصیف کرده است.
امکان استخراج گاز از این میدان در حالی فراهم آمده که کشورهای غربی که با کاهش صادرات گاز روسیه مواجه هستند، در صدد یافتن منابع جایگزین برآمدهاند. در این میان مسلم است که این توافق بدون موافقت حزبالله یک گروه قدرتمند سیاسی و نظامی در لبنان به شمار میرود، بهدست نمیآمد. توافق لبنان و اسرائیل در زمانی به دست آمده که احزاب سیاسی اسرائیل - از جمله حزب راست میانه یش عتید به رهبری یائیر لاپید - برای کسب کرسیهای بیشتر در پنجمین انتخابات عمومی اسرائیل در کمتر از چهار سال مبارزه میکنند. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر راستگرای سابق که درصدد بازگشت به قدرت است، این توافق دریایی را بهعنوان «یک ترفند حقوقی» مردود دانسته است. بهرغم همه این توصیفات، بسیاری از کارشناسان بر این عقیدهاند که این توافق میتواند آغازی باشد بر مذاکرات دیگر میان بیروت و تلآویو و رفع احتمالی برخی اختلافات میان دو طرف که گهگاه حتی دستمایه جنگ میان طرفین نیز شده است. یکی از این کارشناسان فردریک هاف از دیپلماتهای سابق آمریکا است.
در پوشش مطبوعاتی توافق دریایی اسرائیل-لبنان با میانجیگری آمریکا، توجه چندانی به این امکان نشد که این توافق ممکن است به پیشرفت دیگری در مناقشه اعراب و اسرائیل کمک کند. به گفته جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا، لبنان و اسرائیل نهتنها بر سر یک خط جدایی دریایی موقت به توافق رسیدهاند، بلکه یک «مرز دریایی دائمی» نیز ایجاد کردهاند. لبنان برای اولین بار در تاریخ خود اذعان کرده با اسرائیل مرز دارد. اگر اکنون مرز آبی ایجاد شده است، چرا نباید به خشکی تعمیم داده شود؟ در واقع، چرا کسی به میانجیگری مستمر ایالات متحده برای حل اختلافات زمینی بین طرفین فکر نکرده است یا حتی گامهایی را برای برقراری صلح بین دو کشوری که هنوز رسماً در حال جنگ هستند، در نظر نگرفته است؟
زمانی که برای اولین بار اعلام شد که لبنان و اسرائیل با شرایط درجشده در پیشنویس آمریکا برای تفاهم دریایی موافقت کردهاند، خبرنگاری از من پرسید که آیا این اولین گام به سمت عادیسازی لبنان و اسرائیل است یا خیر. پاسخ من قاطعانه بود: «خیر.» اکنون، با خواندن شرایط این توافقنامه، فرصت بالقوهای را مشاهده میکنم. آیا این فرصت مورد استفاده قرار خواهد گرفت یا نه، محل تردید است. نیروهای قدرتمند منافع خود را در ممانعت از کاهش درگیری اسرائیل و لبنان روی زمین و جلوگیری از صلح نهایی تعریف میکنند. با این حال، با توجه به جنبه مرزی توافقنامه دریایی، اجتناب از تلاش در این خصوص غیرقابل تصور به نظر میرسد.
از زمان تاسیس اسرائیل در ماه مه ۱۹۴۸، لبنان بهطور مداوم هرگونه مرزی را با دولت یهودی رد کرده است. برای ۲۵سال، «مرز بینالمللی سال ۱۹۲۳» با فلسطین تحت قیمومیت بریتانیا وجود داشت. در واقع، این مرز - با فلسطین - هنوز وجود دارد. در سال ۱۹۴۹، لبنان توافقنامه آتشبسی را امضا کرد که خطی را برای جدا کردن نیروهای مسلح ایجاد کرد؛ خطی که قرار بود مطابق با مرز سال ۱۹۲۳ باشد.
در سال ۲۰۰۰، لبنان (با ملاحظاتی) با «خط آبی» طراحیشده توسط سازمان ملل متحد که برای تأیید خروج کامل اسرائیل از خاک لبنان طراحی شده بود، موافقت کرد. لبنان تاکنون از ادعای داشتن هر نوع مرزی با اسرائیل خودداری کرده است. در متن این توافق که با میانجیگری آمریکا حاصل شده، آمده است که هدف میانجیگری «تعیین مرزهای دریایی بین لبنان و اسرائیل» بوده است. این نه صرفا خط مرز دریایی صرف، بلکه یک مرز بینالمللی بود که به صراحت با رضایت هر دو طرف ایجاد میشد. در جریان مذاکرات یک دهه پیش که من به عنوان میانجی ریاست آن را برعهده داشتم، هر دو طرف توافق کردند که موضوع مورد بحث یک خط موقت است که اگر طرفین در فکر ایجاد یک مرز باشند، میتواند تغییر کند. در واقع در آن زمان هدف، گسترش خط آبی به دریا بود، زیرا لبنان آمادگی کامل برای تعیین مرزها را نداشت. استفاده بایدن از عبارت «مرز دریایی دائمی» دقیقاً آنچه را که لبنان اکنون آماده بهرسمیت شناختن است، به تصویر میکشد.
با این حال، به نظر میرسد تفاهم دریایی و بهرسمیت شناختن مرزهای متقابل، وضعیت حقوقی جنگ بین لبنان و اسرائیل را خاتمه نمیدهد. در واقع، حداقل یک کارشناس مشهور به نام آشر کافمن، در مصاحبه با تایمز اسرائیل استدلال کرد: «فرآیند بسیار روشنی برای بهرسمیت شناختن یک مرز دریایی در سطح بینالمللی وجود دارد و این توافق از این روند پیروی نکرده است». با این حال، این «فرآیند» هرچه باشد، مطمئناً هنوز میتوان گفت که لبنان و اسرائیل، با پذیرش شرایط ترتیبات دریایی، قبول کردهاند که واقعاً دارای مرز هستند. چه کسی رسمیت بینالمللی چنین تعهدی را انکار میکند؟
اگرچه کارشناسان نکات ظریف و آنچه مورد توافق قرار گرفته را مورد استدلال و استنتاج قرار خواهند داد و این بحث را مطرح خواهند کرد که چگونگی اعمال کلمه «مرز» برای محدودیتهای سرزمینی در مورد لبنان و اسرائیل ۱۲ مایل دریایی است، در مورد مناطق همجوار ۱۲ مایل دریایی دیگر است و مناطق انحصاری اقتصادی را نیز در برمیگیرد که در این مورد به خط کشیده شده توسط قبرس گسترش مییابد. اما با این حال فرصت بالقوه پیش رو در دست رهبران سیاسی و دیپلماتها است، نه دانشگاهیان و وکلا.
زمانی که من رهبری میانجیگری دریایی ایالات متحده بین اسرائیل و لبنان را برعهده داشتم، امیدوار بودم توافق بر سر یک خط جدایی دریایی منجر به میانجیگری آمریکا برای اختلافات زمینی «خط آبی» بین دو کشور شود. هدف از این توافق صلح به معنای رسمی آن نبود، چراکه این هدف در آن زمان کاملاً وابسته به این بود که سوریه و اسرائیل ابتدا به توافق برسند. در عوض، هدف از گسترش میانجیگری از دریا به خشکی میتوانست این باشد که تا حد امکان بردن اختلافات بر سر ردیابی «خط آبی» که باعث اختلافات و درگیریهای مسلحانه مرگباری شد، از میان برود. اکنون که توافقنامه دریایی حاصل شده، آیا فرصت میانجیگری برای ترسیم مرزهای زمینی که در سال ۲۰۱۲ مطرح شد، محقق خواهد شد؟
در اینجا مسئله این است که در این خصوص دو فرصت مرتبط اما متمایز وجود دارد. اگر همه طرفها منحصراً بر کاهش و پیشگیری از درگیری تمرکز کنند، میانجیگری ایالات متحده ممکن است مستقیماً از دریا به خشکی توسعه یابد. اگر هدف رسیدن به صلح رسمی بین طرفین بود، آنوقت اقدامی خلاقانهتر و پیچیدهتر مورد نیاز بود.
مسائل مربوط به مرزهای زمینی که باید مورد بررسی و حلوفصل قرار گیرند دارای دو جزء است: ردیابی «خط آبی» که کموبیش با خط آتشبس سال ۱۹۴۹ لبنان و اسرائیل مطابقت دارد و ردیابی خط آبی توسعهیافته که لبنان را از بلندیهای جولان جدا میکند.
اگر هدف کاهش مناقشه و پیشگیری باشد، شناسایی تعدیلهای مورد توافق طرفین برای نزدیکتر کردن خط آبی با خط آتشبس ۱۹۴۹، دیگر نیازی به نوآوریهای عمده در عرصه دیپلماسی ندارد. نکات بسیار حساسی در این خصوص وجود دارد و یکی از مهمترین نکات حداقل یک منطقه مسکونی اسرائیلینشین است که باید در این تعاملات مورد ملاحظه قرار بگیرد، اما بهطور کلی به نظر میرسد تعاملات میان دو طرف، امکانپذیر و قابل دسترس باشد.
جایی که «خط آبی» به سمت بلندیهای جولان بالا میرود، جایی است که چالشهای واقعی ظهور و بروز مییابند شهر غجر که از سال ۱۹۶۷ توسط اسرائیل اشغال شده بود، اکنون روی کاغذ توسط «خط آبی» به دو قسمت تقسیم شده است. وقتی من یک دهه پیش درباره مسئله غجر مطالعه کردم، به نظر میرسید که ساکنان شهر، ترجیحشان این بود که تحت کنترل اسرائیل باشند تا لبنان و سوریه. اما مشکل اصلی در مناقشه موسوم به «مزارع شبعا و تپههای کفرشوبا» است که مانع واقعی ترسیم مرز و برقراری صلح است. عقبنشینی یکجانبه اسرائیل از لبنان در ماه مه سال ۲۰۰۰، دست حزبالله را به کلی از ایده مقاومت لبنان خالی کرد. چراکه اگر اشغالی نباشد، حزبالله باید در مقابل چه چیزی مقاومت کند؟
دوگانه اشغال و مقاومت، توسط یک افسر ارشد اطلاعاتی لبنان حل شد. او یادآوری کرد که قطعه باریکی از بلندیهای جولان در مجاورت لبنان وجود دارد که دولتهای گذشته لبنان ادعای مالکیتاش را داشتند و از سوریه خواسته بودند این قطعه را به لبنان واگذار کند. به نظر میرسید که اتباع لبنانی در این باریکه اموالی داشتند و تلاشهای ناکافی فرانسه در دوران قیمومتاش بر لبنان برای تعیین مرز بین سوریه و لبنان، در این منطقه و سایر مناطق، ابهامات قابلتوجهی ایجاد کرده بود. مذاکرات سوریه و لبنان، قبل از جنگ ژوئن ۱۹۶۷، انجام شد، اما این سرزمین تا زمانی که در ژوئن ۱۹۶۷ توسط نیروهای اسرائیلی اشغال شد، تحت مالکیت سوریه باقی ماند. تا سال ۲۰۰۰ هیچ لبنانیای بحثی در مورد مالکیت این منطقه مطرح نکرد.
تابستان سال ۲۰۰۰، حزبالله اعلام کرد که اشغال اسرائیل هنوز پایان نیافته و هنوز بخشی از مزارع شبعا و تپههای کفرشوبا در اشغال اسرائیل است. در آن زمان دولت لبنان مجبور بود که پشت سر حزب الله حرکت کند. در نهایت وزیر خارجه سوریه با کوفیعنان دبیرکل سازمان ملل تماس تلفنی برقرار و تاکید کرد که سرزمین مورد بحث، واقعا متعلق به لبنان است.
این بحث که اسرائیل همچنان بخشی از لبنان را اشغال کرده، مبنای استدلالهای حزبالله در خصوص «مقاومت لبنان» است. در واقع این بحث دلیل اصلی حزبالله برای حفظ یک نیروی مسلح قدرتمند و مستقل از دولت و نیروهای مسلح لبنان است. بله، حزبالله نیز برای ایجاد مرز دریایی با اسرائیل، موافقت اصولی خود را اعلام کرده است. اما با توجه به نزدیکی این سازمان به ایران، بدیهی است که در آینده، علاقهای به حل و فصل موارد اختلافی در مورد «خط آبی» نداشته باشد، چه برسد به پیشبرد طرح صلح میان لبنان و اسرائیل.
به نظر میرسد که میانجیگری آمریکا در موضوع مزارع شبعا و تپههای کفرشوبا که بر وضعیت حزبالله به عنوان نیروی«مقاومت لبنان» و نقش ایران در لبنان تأثیر میگذارد، ساخت یک پل دیپلماتیک و عملی بودن آن کمی خوشبینانه باشد. در واقع، میانجیگری ایالات متحده در مناقشات «خط آبی» و محدود کردناش به مجاورت خط آتشبس سال ۱۹۴۹، ممکن است با وتوی حزبالله مواجه شود.
اما اگر اسرائیل بخواهد به لبنان پیام دهد که صلح، با پاسخ به نیازهای هر دو طرف، شامل انتقال مزارع شبعا و تپههای کفرشوبا به لبنان میشود، چه نتیجهای حاصل خواهد شد؟ لبنان و اسرائیل هر دو آزاد خواهند بود که بهرسمیت شناختن ادعای لبنان توسط سوریه در سال ۲۰۰۰ را مورد استناد و مذاکره قرار دهند. در واقع، به رسمیت شناختن این ادعا توسط سوریه بهطور ضمنی ایجاب میکند که اسرائیل سرزمینهای مورد بحث را بدون اشاره به دمشق به لبنان تحویل دهد. بنابراین به نظر میرسد که بحث در مورد وضعیت بلندیهای جولان مانع انتقال سرزمین مورد بحث به لبنان نخواهد شد، زیرا سوریه در گذشته این منطقه را به عنوان سرزمین متعلق به لبنان به رسمیت شناخته است.
واکنش حزبالله به این پیشنهاد اسرائیل چگونه میتواند باشد؟ بعید است حزبالله با رد این ابتکار عمل، چیزی بهدست آورد یا با قبول کردناش، چیزی از دست بدهد. به دیگر سخن، امتناع حزبالله از پذیرش این موضوع و مسئله کنار گذاشتن قدرت نظامیاش، هم برای مردم لبنان و هم برای حامیان حزبالله، موضوعی شبیه به یک آزمون و محل تبادلنظر و مباحثه خواهد بود.
مطمئناً صلح اسرائیل و لبنان به چیزی بیش از موضوعات سرزمینی نیاز دارد که اسرائیل آن را متعلق به خود میداند؛ زمینهای مرتفعی که توسط نیروهای دفاعی اسرائیل از اهمیت امنیتی بالایی برخوردار هستند. مسئله دیگر حل مسلم و عادلانه وضعیت پناهندگان فلسطینی است که در لبنان زندگی میکنند. مناقشات دیرینه مربوط به آب رودخانه حاصبانی نیز باید حل شود. همکاری اسرائیل در حذف مینهای زمینی و مهمات خوشهای از خاک لبنان نیز باید تضمین شود. موافقتنامههای مربوط به نمایندگی دیپلماتیک، تجارت، گردشگری و موارد مشابه نیز اجباری خواهد بود. یک مرز زمینی نیز از دریای مدیترانه به سمت جبلالشیخ باید ترسیم و مشخص شود. ترتیبات امنیتی قابل تأیید، از جمله خلع سلاح حزبالله و قوانین توافقشده برای حفظ صلح در امتداد مرز، باید به دست آید.
شاید اسرائیل، صرفنظر از اینکه چه کسی در انتخابات آتی پیروز میشود، به همان اندازه که حزبالله با صلح لبنان با اسرائیل علاقهمند است، به صلح با لبنان علاقهمند باشد. شاید توافق دریایی تمام آن چیزی باشد که طرفین بتوانند در آینده قابل پیشبینی از عهده آن برآیند. بدیهی است که دولت لبنان، با وجود اینکه گام مهمی برای بهرسمیت شناختن مرز دریایی خود با اسرائیل برمیدارد، در موقعیتی نیست که بتواند گامهای بعدی را، چه در خصوص حل مسائل «خط آبی» یا بررسی امکان صلح با اسرائیل، آغاز کند. مسلما ایران با توجه به شکل و ماهیت نفوذی که در لبنان دارد با این روند مخالفت خواهد کرد.
با این حال، توافقنامه دریایی نشان میدهد که یکی از اصول پذیرفتهشده تلاشهای صلح اعراب و اسرائیل که میگوید لبنان آخرین کشوری است که با اسرائیل صلح میکند، ممکن است عملی نباشد. اما از نظر برخی، این تلاشها ممکن است ارزش آزمایشکردن را داشته باشند. اسرائیل اگر بخواهد میتواند این امکان را آزمایش کند.
کشورهای عربی که با اسرائیل رابطه برقرار کردهاند نیز ممکن است با یک واکنش رسمی اما محتاطانه، از لبنان حمایت کنند. واشنگتن هم ممکن است با اندکی کاستن از انتظارات و توقعاتاش نقش میانجیگری را برای کمک به حل و فصل اختلافات تنشزا و خطرناک بر سر «خط آبی» ادامه دهد. اجرای توافقنامه دریایی و حفظ آن با حسننیت طرفین یکی از تعهدات طرفین است. اما آنچه در دریا توافق شده است باید در خشکی نیز قابل اجرا باشد و این فرصتی است که ارزش پیگیری را دارد.
آریا صدیقی
- 18
- 4